درسنامه ی مهدویت
گروه پژوهش ستاد مردمی شعبانیه
ناشر: قم - حبل المتین، ۱۳۹۲
فهرست
درس اوّل: مدخل
راز و رمز این همه سوز و گداز:
درس دوّم: امام شناسی
ضرورت وجود إمام:
شرایط إمام:
۱. عصمت:
۲. نص:
۳. افضلیّت:
درس سوّم: دوازه نور پاک
تفسیر زمان:
درس چهارم: طلیعه ی نور و شاهدان عینی
دیگر شاهدان عینی:
درس پنجم: تاریخ دقیق میلاد مسعود کعبه ی مقصود
اعتراف علمای عامّه:
درس ششم: بشارت منجی در ادیان
۱. زبور داود:
۲. تورات:
۳. انجیل:
تطابق عجیب:
درس هفتم: احادیث مهدوی در قدیمی ترین منابع
احادیث مهدوی در منابع قرن دوم هجری:
احادیث مهدویت در قدیم ترین اثر اهل سنت:
درس هشتم : نشانه های ظهور
تابلوهای راهنمایی:
شمارشگر معکوس:
قَبْلَ قِیامِ الْقائِمِ خَمْسُ عَلاماتٍ مَحْتُوماتٍ:
درس نهم: خروج سفیانی
نام سفیانی:
القاب سفیانی:
نسبت سفیانی:
اوصاف جسمی و روحی او:
کارنامه ی سیاه سفیانی:
دو نکته ی مهم:
درس دهم: خروج یمانی
محل خروج یمانی:
زمان خروج یمانی:
پرچم یمانی:
تقارن یمانی با سید حسنی:
کارکرد یمانی:
لزوم همیاری با سپاه یمانی:
شناسنامه ی یمانی:
درس یازدهم: بانگ آسمانی
بانگ آسمانی در لسان وحی:
محتوای بانگ آسمانی:
زبان بانگ آسمانی:
زمان بانگ آسمانی:
گستره ی بانگ آسمانی:
بانگ شیطان:
درس دوازدهم: خسف بیداء
خسف بیداء در منطق وحی:
هدف از لشکرکشی:
خسف در امت اسلامی:
جایگاه سرزمین بیداء:
هویت سپاه بیداء:
پیام خسف بیداء:
درس سیزدهم: قتل نفس زکیّه
۱. نفس زکیّه معاصر حضرت موسی (علیه السلام):
۲. نفس زکیّه، معاصر امام صادق (علیه السلام):
۳. نفس زکیّه در آستانه ی ظهور:
۴. نفس زکیّه، از نشانه های حتمی:
نام و نسب نفس زکیّه:
زمان و مکان شهادت:
درس چهاردهم: سیمای جهان در عصر ظهور
۱. آبادانی جهان:
۲. امنیت جهانی:
۳. بهداشت جهانی:
۴. شکوفایی علم و فرهنگ:
۵. بی نیازی از انرژی خورشیدی:
۶. خشنودی همگانی:
۷. بی نیازی همگان:
۸. رفاه همگانی:
۹. خدمت رسانی:
۱۰. عدالت فراگیر:
۱۱. آشتی فرا ملی:
۱۲. سالم سازی شهرها:
۱۳. فرماندهان لشکری و کشوری:
۱۴. حکومت جوان:
۱۵. بر تارک عرفان:
۱۶. رشک ملک:
۱۷. فرمانروای محبوب:
۱۸. فرمانروای مهربان:
۱۹. دلرباترین فرمانروا:
درس پانزدهم: تنها راه نجات از مرگ جاهلی
۱) پایداری در دین:
۲) دعا برای تعجیل در امر فرج:
درس شانزدهم: انتظار فرج
عوامل تأخیر در امر فرج:
فضیلت انتظار فرج:
درس هفدهم: وجوب انتظار
گلواژه ی انتظار در کتب پیامبران پیشین:
ضرورت انتظار منجی در آموزه های یهود:
فهرست منابع
ای همه غم ها را تو پایان؛ ای همه دردها را تو درمان؛ ای همه نابسامانی ها را تو سامان.
ای چشمه ی جوشان حیات؛ پهنه ی گیتی خشکیده؛ گل بوته ها همه پژمردند؛ جز لاله ی خون رنگ دلباختگان.
شب تیره ی غیبت به درازا کشید، دریای سیاه زندگی طوفانی شد، پهن دشت انسانیّت به کویر سوزان مبتلا گشت و در این شب تار وحشت زا، لحظه های حضور تو را شماره می کنم، ای زداینده ی غم و موعود امم!
این نه تنها منم که در این غار غیبت دهشت زا، دقایق انتظار تو را شماره می کنم، بلکه همه ی پیامبران الهی، در انتظار ظهور واپسین امام نور، ثانیه شماری کرده؛ در آتش هجرش سوخته و در فراق جانکاهش اشک ها ریختند.
در تاریخ وصل و هجران و در دفتر عشق و حرمان، محبّتی چنین دیرپا و محبوبی چنان گریز پا، چشمی ندیده و گوشی نشنیده است. اینک یک هزار و یکصد و هشتاد سال تمام است، که این جذبه و ناز و این راز و نیاز ادامه دارد.
سرودها و درودهای حضرت داود (علیه السلام) که برگ های زرین عهد عتیق را به خود اختصاص داده، همه وصف جذبه و شور و عشق اوست.
در هر فصلی از زبور، از ظهور موفور السّرور آن پایان بخش شب دیجور و طلیعه ی صبح امید و سرور، سخن ها گفته و نغمه ها سروده است.
شادی افلاکیان، مسرّت خاکیان و غرّش دریاها، به وجد آمدن صحراها، ترنّم درختان، آبادانی جهان، آسایش و آرامش همگان، در جای جای این کتاب آسمانی، به نمایش گذاشته شده است(۱).
هر پیامبری از پیامبران پیشین، روزهای طلایی و خواستنی آن امام نور را، برای امّت خود ترسیم کرده، نوید بهروزی و گسترش عدل مهدوی را بشارت و به انتظار سازنده فرمان داده و از غفلت و بی توجّهی بر حذر داشته است.
خاتم رسولان و اشرف پیامبران، در شب معراج، پس از مشاهده ی نور درخشان آن منجی آسمانی که چون ستاره ای فروزان ی درخشید(۲) به خیل منتظران او پیوسته است، منطق وحی از این سوز و گداز پرده برداشته(۳) و با یک دنیا شور و اشتیاق از معشوق منتظَر سخن گفته و منتظران را ستوده و محبّان را به شوق دیدار وا داشته و می فرماید:
طُوبی لِمَنْ لَقِیَهُ، طُوبی لِمَن اَحَبَّهُ وَ طُوبی لِمَن قالَ بِهِ؛
خوشا به حال کسی که او را دیدار کند.
خوشا به حال کسی که او را دوست بدارد.
خوشا به حال کسی که او را معتقد باشد(۴).
امیر بیان، پیشوای پروا پیشگان، بیش از دو قرن پیش از ولادت آن میر هدایت، بر فراز منبر کوفه، از آن حضرت سخن گفته و با یک دنیا شوق و شعف فرموده است:
برترین قلّه ی شرف، دریای بی کران فضیلت، جهادگر همیشه پیروز، قهرمان صحنه های نبرد...
در پایان آهی از اعماق دل برکشیده، دست روی سینه نهاده و فرموده است:
ها، شَوقاً إِلی رُؤْیَتِهِ؛
آه چقدر مشتاق دیدار اویم(۵).
سبط اکبر امام حسن مجتبی (علیه السلام)، به تفصیل، از دولت جهان شمول آن امام نور سخن گفته، حکومت شکوهمندش را ترسیم نموده و از جهانی شدن آوای توحید، هدایت یافتن گمراهان، اصلاح شدن تبهکاران، آشتی کردن درندگان و سامان یافتن همه ی نابسامانی ها سخن گفته و در پایان فرموده است:
طُوبی لِمَنْ اَدْرَکَ أَیّامَهُ وَ سَمِعَ کَلامَهُ؛
خوشا به حال کسی که آن روزگار مسعود را درک کند و به فرمان حضرتش گوش جان بسپارد(۶).
سالار شهیدان در شب عاشورا، اصحاب خود را آزموده و به آنها فرموده که من بیعت خود را از شما برداشتم، هرکس بخواهد از تاریکی شب استفاده کند و از این صحرا برود. همگی بر پایداری و استواری خود تأکید کردند. سپس خطبه ی مفصّلی ایراد نموده و همه ی آن را به ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) داده و بشارت خبر داده است که شهیدان کربلا نیز به هنگام ظهور، رجعت نموده و خود شاهد انتقام آن حضرت از قتله ی کربلا خواهند بود(۷).
زینت عابدان، پیشوای ساجدان، حضرت امام سجّاد (علیه السلام) قسمت عمده ی دعای عرفه ی خود را در صحرای عرفات، به دعا برای فرج اختصاص داده و در فرازی از آن عرضه می دارد:
وَ اَصْلِحْ لَنا إِمامَنا...
اللهمَ امْلَأ الأَرْضَ بِهِ عَدْلاً وِ قِسْطاً...
وَ اجعَلْنی مِنْ خِیارِ مَوالیهِ وَ شیعَتِهِ...
وَارْزُقْنِی الشَّهادَهَ بَیْنَ یَدَیْهِ؛
بار خدایا! امر امام ما را اصلاح بگردان.
بار خدایا! زمین را به وسیله ی او پر از عدل و داد بفرما.
بار خدایا! مرا از بهترین دوستان و شیعیان آن حضرت قرار بده.
بار خدایا! به من توفیق شهادت در رکابش را روزی بفرما(۸).
در این جا، توجّه به دو نکته، اهمیت این دعا را برای ما روشن می کند:
۱. امام سجّاد (علیه السلام) این دعا را بیش از یک قرن و نیم پیش از ولادت آن حضرت بیان فرموده است.
۲. امام سجّاد (علیه السلام) در صحرای عرفات، در روز عرفه، در مقام مناجات با خداوند منّان این فرازها را عرضه داشته است.
جالب تر از آن، قنوت امیرمؤمنان (علیه السلام) می باشد، که بیش از دو قرن پیش از تولّد آن بزرگوار در قنوت های خود می فرمود:
اللهمَ اِنّا نَشْکُو إِلَیْکَ فَقْدَ نَبِیِّنا وَ غَیْبَهَ اِمامِنا، فَفَرِّجْ ذلِکَ اللهمَّ بِعَدْلٍ تُظْهِرُهُ وَ اِمامِ حَقًّ نَعْرِفُهُ؛
بار خدایا! ما به تو شکایت می کنیم که پیامبر ما از دست ما رفته و امام ما در دسترس ما پنهان است.
بار خدایا! این غم و اندوه را با عدالتی که ظاهر سازی و امام حقّی که از او شناخت داریم، از ما بزدای(۹).
امام باقر (علیه السلام) همین متن را به زراره تعلیم فرمود که در روزهای جمعه در قنوت نمازهایش بخواند(۱۰):
شهید اول پس از نقل متن این قنوت می فرماید:
امام صادق (علیه السلام) به شیعیان خود فرموده بود، این قنوت امیرمؤمنان (علیه السلام) را در قنوت های نماز شان پس از کلمات فرج بخوانند(۱۱).
امام کاظم (علیه السلام) در ضمن تعقیبات نماز عصر عرضه می داشت:
وَ اَنْ تُعَجِّلَ فَرَجَ الْمُنْتَقِمِ لَکَ مِنْ اَعْدائِکَ، وَ اَنْجِزْ لَهُ ما وَعَدْتَهُ یا ذَا الْجَلالِ وَ الاِکْرامِ.
بار خدایا! در فرج منتقم خود از دشمنانت تعجیل بفرما و آنچه به او وعده داده ای به انجام برسان، ای صاحب جلال و کرم.
یحیی بن فضل نوفلی پرسید: این دعا در حق کیست؟ امام (علیه السلام)فرمود:
ذلِکَ الْمَهْدِیُّ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله).
او مهدی از آل محمد (علیه السلام) می باشد(۱۲).
امام رضا (علیه السلام) دعایی تعلیم فرموده که در دعای قنوت نماز جمعه در مورد حضرت ولی عصر ارواحنا فداه خوانده شود(۱۳).
از امام جواد(۱۴) امام هادی(۱۵) و امام حسن عسکری (علیهم السلام) نیز روایت شده که در قنوت های نماز خود، برای تعجیل در امر فرج، سپری شدن شب های دیجور غیبت و گسترش عدل در گستره ی زمین به دست آن امام موعود دعا می کردند(۱۶).
جان جانان، قبله ی خوبان، مقصد و مقصود نیکان، حضرت صاحب الزّمان صلوات الله علیه نیز در قنوت نماز خود عرضه می دارد:
یا مَن لا یُخْلِفُ الْمیعادَ، أَنْجِزْ لی ما وَعَدْتَنی، وَاجْمَعْ لی أَصحابی وَ صَبِّرْهُمْ، وَ انْصُرْنی عَلی اَعْدائِکَ وَ أَعْداءِ رَسُولِکَ، وَلا تُخَیِّبْ دَعْوَتی؛
ای کسی که در وعده ات تخلّف نمی کنی، آنچه به من وعده فرموده ای به انجام برسان، یاورانم را گرد آور و به آنها شکیبایی عنایت فرما، مرا بر دشمنانت و دشمنان پیامبرت پیروز بگردان و دعایم را به نومیدی بر مگردان(۱۷).
آنگاه به شیعیان و منتظران دلباخته اش فرمان می دهد.
وَ اَکْثِرُوا الدُّعاءَ بِتَعْجیلِ الْفَرَجِ، فَاِنَّ ذلِکَ فَرَجُکُم؛
برای تعجیل در امر فرج فراوان دعا کنید، که فرج شما نیز در آن می باشد(۱۸).
راز و رمز این همه سوز و گداز:
هر معشوق و محبوبی که در دل ها نفوذ می کند، معمولاً یک یا چند ویژگی دارد؛ که در دل عاشقان و شیفتگانش، در پرتو آن نقاط کمال و قوت تأثیر می گذارد و آنها را به سوی خود جذب می کند.
کمال جویی به صورت فطری در نهاد بشر جای دارد. هر انسانی در هر عصری و در هر شرایطی به سوی کمال جذب می شود و به آن عشق می ورزد.
محبوب ما؛ همه ی کمالات بشری را به خود اختصاص داده و مجمع همه ی کمالات عالم است و آنچه خوبان همه دارند او یکجا دارد.
اگر قهرمانان با توجّه به نیروی جسمانی خود، هزاران طرفدار و علاقمند دارند؛ در زیر آسمان هیچ انسانی به قدرت جسمانی او یافت نمی شود. چنان که امام رضا (علیه السلام) در وصف آن حضرت می فرماید:
از نظر نیروی جسمی آن قدر قوی و نیرومند است که اگر دست خود را به سوی بزرگ ترین درخت روی زمین دراز کند، آن را از ریشه و بن بر می کند و اگر در میان کوه ها بانگ بر آورد، همه ی صخره های آن فرو ریزد(۱۹).
اگر یوسف کنعان با جمال بی نظیرش، زیباترین تابلوهای عهد کهن را به خود اختصاص داده است؛ یوسف زهرا در میان دلبران بهشتی، عنوان «طاوُوسُ اَهْلِ الْجَنَّه» را از آنِ خود ساخته است(۲۰).
رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) در وصف جمالش فرموده:
اَلْمَهْدِیُّ رَجُلٌ مِنْ وُلْدی، وَجْهُهُ کَالْکَوکَبِ الدُّرِّیِّ؛
حضرت مهدی مردی از تبار من است که چهره اش چون ستاره ی سحر می باشد(۲۱).
اگر پدران و مادران با مهر و محبّت و شفقّت خود، گوی سبقت را از همگان ربوده اند، امام رضا (علیه السلام) در مورد آن امام مهربان می فرماید:
وَ أَشْفَقُ عَلَیْهِمْ مِنْ آبائِهِمْ وَ اُمَّهاتِهِمْ؛
حضرت مهدی (علیه السلام) از پدران و مادران بر امّت خود مهربان تر می باشد(۲۲).
اگر پدران و مادران، همواره نگران سلامتی فرزندان و دلسوز و مراقب آنان هستند؛ این پدر مهربان در توقیع شریف خود به شیخ مفید می نویسد:
إِنّا غَیْرُ مُهْمِلینَ لِمُراعاتِکُمْ وَ لا ناسِینَ لِذِکْرِکُمْ؛
ماهرگز در رعایت و مراقبت شما کوتاهی نمی کنیم و هرگز یاد شما را از خاطر نمی بریم(۲۳).
اگر پدران و مادران، با تمام قدرت تلاش می کنند که فرزندان خود را در برابر حوادثی که سلامتی آنها را تهدید می کند، محافظت کنند؛ آن پدر بی همتای جهان خلقت، بلاها را از دوستان و شیعیان خود بر می گرداند؛ چنان که خود می فرماید:
بی یَدْفَعُ الله الْبَلاءَ عَنْ اَهْلی وَ شیعَتی؛
خداوند به وسیله ی من بلاها را از شیعیان و خاندانم دفع می کند(۲۴).
نه تنها شیعیان، بلکه نه فقط آدمیان، بلکه وجود زمین و آسمان، گردش خورشید و ماه، بقای جهان هستی، همه و همه، به طفیل آن یگانه ی دوران ها و محبوب دل ها و موعود توده ها می باشد؛ چنان که در احادیث فراوان آمده است:
اگر یک لحظه حجّت خدا در روی زمین نباشد، زمین ساکنان خود را در کام خود فرو می برد(۲۵).
نقش امام زمان (علیه السلام) در جهان هستی، همان نقش خورشید در منظومه ی شمسی می باشد؛ که اگر یک لحظه جاذبه ی خورشید قطع شود؛ همه ی کرات منظومه در فضای لایتناهی پراکنده می شوند. از این رهگذر، در احادیث فراوان، وجود امام زمان (علیه السلام) در عصر غیبت، به خورشید پنهان در پشت ابر تشبیه شده است(۲۶).
برای تحقیق بیشتر:
۱. مکیال المکارم، تألیف سید محمد تقی موسوی اصفهانی.
۲. فصلنامه انتظار، شماره ۱۴، مقاله بررسی چند حدیث شبهه ناک.
۳. او خواهد آمد، تألیف علی اکبر مهدی پور.
امام در لغت به معنای: «پیشوا» می باشد.
خلیل بن احمد، پیشوای ارباب لغت گوید:
کلّ من اُقتدی به و قُدّم فی الاُمور فهو امام؛
هر کس که جلودار امور باشد و به او اقتدا کنند، او «امام» است(۲۷).
راغب اصفهانی گوید:
الامام: المؤتمّ به إنساناً
به هر انسانی که او را پیشوا قرار دهند، امام گویند(۲۸).
شیخ صدوق از «ابوبشر لغوی» نقل می کند که گوید:
امام در لغت عرب، جلودار مردم را گویند؛ که در طول سفر و تاریکی شب راهبر رهروان باشد(۲۹).
خواجه نصیر گوید:
امامت ریاست فراگیر دینی، همراه با ترغیب و تشویق مردمان بر حفظ مصالح دینی و دنیایی و منع آنها از هر چیزی که بر مصالح دینی و دنیوی آنها لطمه می زند؛ می باشد(۳۰).
علامه ی طباطبائی گوید:
امام و پیشوا در اصطلاح به کسی گفته می شود که جلودار جماعتی باشد و رهبری ایشان را در یک مسیر اجتماعی، مرام سیاسی، مسلک دینی و یا عملی بر عهده بگیرد(۳۱).
امام رضا (علیه السلام) در یک حدیث گسترده از جایگاه امام سخن گفته، که فرازهایی از آن در این جا تقدیم می گردد:
جایگاه امام والاتر، ابعادش گسترده تر و ژرفایش عمیق تر از آن است که مردمان با اندیشه و درایت خود به آن دست یابند، یا امامی را از سوی خود برگزینند.
امام همانند خورشید فروزان نور افشانی می کند، دست ها و دیده ها به جایگاه بلندش نمی رسد.
امام ماه تابان، ستاره ی فروزان، مشعل درخشان و اختر هدایتگر در تاریکی های شب دیجور و تیرگی های دریاها و صحراها می باشد.
امام آب خوشگوار هدایت بر دل های تشته، راهبر مطمئن بر شاهراه هدایت، نجات بخش انسان ها از لغزش و سقوط در پرتگاه ها می باشد.
امام یگانه ی دهر است، هرگز احدی با او برابری نمی کند، هیچ دانشوری با او قیاس نمی شود، هیچ شبیه و نظیری برای او یافت نشود، که همه ی فضائلش اختصاصی است.
هرگز به دنبال کسب دانش نرود، که همه ی معلوماتش از سوی خداوند منّان به او افاضه شده است.
دیگر چه کسی می تواند جایگاه او را بشناسد، یا در صدد گزینش او بر آید؟ هیهات(۳۲).
ضرورت وجود إمام:
هر عاقل فرزانه ای که از وضع جهان و رفتار مردمان آگاه باشد، در ضرورت وجود رئیسی نافذ و مدبّری آگاه، برای جلوگیری از خصومت ها، تجاوزها و تباهی ها تردیدی به خود راه نمی دهد.
با توجّه به خاتمیّت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) استمرار شریعت و عدم نسخ آن تا روز رستاخیز، وجود شخصی به عنوان نگهبان، مرزبان و مرزدار آیین اسلام از هرگونه تغییر، تبدیل و تباهی ضروری می باشد(۳۳).
بزرگان شیعه ضرورت وجود امام را از روی قاعده ی لطف به صورت گسترده تشریح نموده، اثبات کرده اند که وجود تکلیف و ادامه ی آن در طول قرون و اعصار، ضرورت وجود امام را در هر عصر و زمانی ضروری می نماید(۳۴).
شرایط إمام:
با توجه به جایگاه رفیع امام در جامعه، برای او شرایط ویژه ای است که او را از هر فرد دیگری ممتاز می سازد که از آن جمله است:
۱. عصمت:
انسان برای ادامه زندگی به خوراک، پوشاک، مسکن و... نیاز دارد. او نمی تواند همه ی نیازهای خود را شخصاً تهیه کند و لذا جامعه ی بشری به تعاون و همیاری نیاز دارد.
این تعاون و تعامل آنها را در معرض تجاوز به حقوق همدیگر قرار می دهد.
برای جلوگیری از بروز فتنه، باز ستاندن حقوق مظلوم و ایصال حق به صاحب حق، نیاز مبرم به وجود امام معصوم - که از هر لغزشی مصون باشد - احساس می شود و گرنه او خود به امامی دیگر محتاج خواهد بود(۳۵).
امام در تنفیذ احکام، اقامه ی حدود، حفظ شریعت و تأدیب اُمّت جانشین پیامبر (صلی الله علیه و آله) است. از این رهگذر عصمت در امام دقیقا همانند عصمت در پیامبر است، که باید هرگز گناه صغیره و کبیره از او سر نزند و سهو و نسیان بر او راه نداشته باشد.
این عقیده ی قطعی همه ی شیعیان است، به جز آنان که از راه راست منحرف شده اند(۳۶).
اعتقاد شیعه ی امامیّه در مورد پیامبران و امامان این است که هرگز نباید پیش از نبوّت یا بعد از نبوّت، پیش از امامت یا بعد از امامت، گناه صغیره یا کبیره از آنها سر زند(۳۷).
۲. نص:
شرط عصمت در امام، ایجاب می کند که امام نیز همانند پیامبران از سوی خداوند مشخص و معرفی شده باشد. زیرا جز خداوند کسی از اسرار و مکنونات قلبی افراد آگاه نیست.
امام سجاد (علیه السلام) در این رابطه می فرماید:
الاِمامُ مِنّا لا یَکُونُ إِلاّ مَعْصُوماً، و لَیْسَتِ الْعِصْمَهُ فی ظاهِرِ الْخِلْقَهِ فَیُعرَفَ بِها، وَ لِذالِکَ لا یَکُونُ إِلاّ مَنْصُوصاً.
امام از ما خاندان باید معصوم باشد و چون نشانه ی عصمت در ظاهر خلقت نیست، تا همگان آن را باز شناسند، از این رهگذر باید منصوص باشد(۳۸).
ضرورت عصمت در امام از ضرورت نصّ از سوی خدا حکایت می کند، که تنها او واقف بر سرایر و ضمایر افراد می باشد، از این رهگذر حق گزینش و انتخاب امام به مردم داده نشده، بلکه باید از سوی پروردگار نصب شده و توسط پیامبر و یا امام پیشین اعلام شده باشد.
قرآن کریم می فرماید:
«وَرَبُّکَ یَخْلُقُ مَا یَشَاء وَیَخْتَارُ مَا کَانَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ»
پروردگارت آنچه بخواهد می آفریند و بر می گزیند، آنها حق انتخاب و گزینش ندارند(۳۹).
۳. افضلیّت:
امام (علیه السلام) علاوه بر عصمت و نصّ، باید افضل انسان های موجود در روی زمین باشد، یعنی نسبت به احکام شریعت و سیاست و تدبیر امور امّت از همه داناتر، در کمالات از همه برتر و در موجبات اجر و پاداش الهی از همه راغب تر باشد(۴۰).
امام و پیشوا باید از همه ی امت افضل باشد، زیرا تقدیم مفضول بر فاضل عقلاً و نقلاً قبیح است.
از نظرگاه عقل، عقل همه ی عقلا بر آن اعتراف دارند.
از نظرگاه نقل: قرآن کریم می فرماید:
«أَفَمَن یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لاَّ یَهِدِّیَ إِلاَّ أَنْ یُهْدَی فَمَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ»
آیا کسی که به سوی حق رهنمون می شود شایسته ی پیروی کردن می باشد، یا کسی که خود هدایت نمی شود مگر این که او را رهنمون گردند، شما را چه می شود، چگونه داوری می کنید(۴۱)؟
صفحات تاریخ گواه است بر این که خلفای پیشین در مشکلات علمی و معضلات اجتماعی به مولای متّقیان پناه می بردند، جواب شافی و وافی دریافت می کردند و می گفتند: «اگر علی نبود ما هلاک می شدیم» و می گفتند: «خداوند ما را یک روز بدون ابوالحسن باقی نگذارد»(۴۲).
عصام العماد که از علمای وهابی بوده و به مذهب تشیع گرویده است، فرق زمان تشیع و وهابی بودن خود را چنین می گوید:
من ده سال پیش پیرو خلیفه ای بودم که از او پرسیدند: «وَ فاکِهَهً وَ اَبّاً»یعنی چه؟ خلیفه پاسخ آن را نمی دانست و لذا دستور داد که سؤال کننده را شلاّق بزنند، که چرا سؤالی کرده که خلیفه آن را نمی داند(۴۳).
ولی اینک پیرو امامی هستم که همواره بر فراز منبر فریاد می زد: «سَلُونی قَبْلَ اَنْ تَفْقِدُونی»؛ از من بپرسید پیش از آن که از میان شما بروم.
احمد حنبل؛ با سند صحیح در کتاب فضائل روایت کرده است که:
لَمْ یَکُنْ اَحَدٌ مِنْ أَصْحابِ النَّبِیِّ (صلی الله علیه و آله) یَقُولُ: «سَلُونی» إِلاّ عَلِیُّ بْنُ أَبی طالِبٍ.
در میان اصحاب پیامبر هرگز احدی نمی گفت: «سلونی» (از من بپرسید) جز علی بن ابی طالب (علیه السلام)(۴۴).
محبّ الدّین طبری روایت می کند که امیرمؤمنان (علیه السلام) بر فراز منبر می فرمود:
سَلُونی، فَوَالله لا تَسْأَلُونی عَنْ شَیْء إِلاّ أَخْبَرْتُکُمْ، وَ سَلُونی عَنْ کِتابِ الله، فَوَالله ما مِنْ آیَهٍ إِلاّ وَ اَنَا أَعْلَمُ أَ بِلَیْلٍ نَزَلَتْ أمْ بِنَهارٍ، أمْ فی سَهْلٍ أمْ فی جَبَلٍ؛
از من بپرسید. به خدا سوگند هرگز چیزی را از من نخواهید پرسید جز این که پاسخ آن را خواهم گفت.
از کتاب خدا از من بپرسید، به خدا سوگند آیه ای در قرآن نیست، جز این که من می دانم که آیا شب نازل شده یا روز؟ در صحرا نازل شده یا بر فراز کوه(۴۵).
ابن حجر عسقلانی بخش اول حدیث را به این تعبیر نقل کرده که می فرمود:
سَلُونی، فَوَالله لا تَسْأَلُونی عَنْ شَیْء یَکُونُ إِلی یَوْمِ الْقِیامَهِ إِلاّ حَدَّثْتُکُمْ بِهِ؛
از من بپرسید، به خدا سوگند از من نخواهید پرسید از آنچه تا روز قیامت اتفاق خواهد افتاد، جز این که به شما خبر خواهم داد(۴۶).
به طور قطع و یقین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) جانشینان دوازده گانه اش را به صراحت معرفی کرده است. اگر فرض کنیم که پیامبر معرفی نکرده است، امّت باید چه کسی را بر این مقام برگزیند؟ اقیانوس علم را یا فرد جاهلی را که از معنای واژگان ساده ی قرآن نیز بی خبر است؟!
بدون تردید امام باید معصوم، منصوص و افضل امّت باشد و آن کسی جز مولای متّقیان و فرزندان ایشان نمی باشد.
برای تحقیق بیشتر:
۱. اصول کافی، تألیف کلینی، جلد اول، ص ۱۹۸ - ۲۰۵.
۲. تمهید الاصول، تألیف شیخ مفید، ص ۴۴۵ - ۴۶۳.
۳. الشّافی فی الامامه، تألیف سید مرتضی علم الهدی، جلد اول، ص ۴۷-۱۰۲.
۴. الذّخیره، تألیف ایشان، ص ۴۱۰-۴۲۴.
از اعتقادات قطعی شیعیان این است که اوصیای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)دوازده تن می باشند و این موضوع از ضروریات مذهب شیعه است. در این رابطه احادیث فراوان از شخص پیامبر و ائمه هدی (علیهم السلام) وارد شده است که ۳۱۰ حدیث صریح در دوازده بودن امامان را مرجع عالیقدر جهان تشیع آیه الله حاج شیخ لطف الله صافی دام ظله در کتاب ارزشمند «منتخب الاثر» گرد آورده است(۴۷).
روایات صریح در ۱۲ بودن جانشینان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به تعبیر امام، امیر، وصی و خلیفه در منابع حدیثی اهل سنّت بسیار فراوان است، که به تعدادی از آنها به ترتیب تسلسل زمانی اشاره می کنیم:
۱. سلیمان بن داود طیالسی، متوفای ۲۰۴ ق. در مسند خود با سلسله اسنادش از جابر بن سمره روایت کرده که از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) شنیدم که فرمود:
إِنَّ الإِسْلامَ لا یَزالُ عَزیزاً إِلی إِثْنی عَشَرَ خَلیفَهً؛
اسلام تا وجود دوازده خلیفه همواره عزیز و گرامی است.
جابر گوید: آنگاه جمله ای فرمودند که من متوجّه نشدم، از پدرم پرسیدم که حضرت چه فرمود: پدرم گفت: حضرت فرمودند:
کُلُّهُمْ مِنْ قُرَیْشٍ
همه ی آنها از قریش می باشند(۴۸).
۲. نُعَیم بن حمّاد مِروَزی، متوفای ۲۲۹ق. با سلسله اسنادش از جابر بن سمره روایت می کند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود:
لا یَزالُ هذَا الأَمْرُ عَزیزاً إِلی إِثْنی عَشَرَ خَلیفَهً، کُلُّهُمْ مِنْ قُرَیْشٍ؛
این امر تا دوازده خلیفه که همه شان از قریش می باشند همواره عزیز خواهد بود(۴۹).
۳. احمد بن حنبل، متوفای ۲۴۱ ق. این حدیث را از چندین طریق از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) روایت کرده است(۵۰).
۴. محمد بن اسماعیل بخاری، متوفای ۲۵۶ ق. از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)روایت کرده که فرمود:
یَکُونُ إِثْنا عَشَرَ أَمیراً؛
دوازده امیر خواهند بود.
سپس فرمود: همه ی ایشان از قریش هستند(۵۱).
۵. مسلم بن حجّاج نیشابوری، متوفای ۲۶۱ ق. این حدیث را از ۸ طریق روایت کرده است(۵۲).
۶. ابو داود، سلیمان بن اشعث سجستانی، متوفای ۲۷۵ ق. آن را از سه طریق روایت کرده است(۵۳).
۷. ترمذی، محمد بن عیسی بن سوره، متوفای ۲۹۷ ق. آن را در سنن خود از دو طریق روایت کرده و بر صحیح بودن هر دو طریق تصریح کرده، سپس گفته: نظیر این حدیث از طریق عبد الله بن مسعود و عبد الله بن عمر نیز روایت شده است(۵۴).
۸. ابن منادی، احمد بن جعفر بن محمد، متوفای ۳۳۶ ق. آن را از ۹ طریق روایت کرده است(۵۵).
۹. ابوالقاسم، سلیمان بن احمد طبرانی، متوفای ۳۶۰، از ده ها طریق(۵۶).
۱۰. حاکم نیشابوری، متوفای ۴۰۵. در مستدرک خود آن را روایت کرده است(۵۷).
با توجه به منابع یاد شده روشن می شود که تعداد جانشینان پیامبر دوازده تن می باشند، که ده مورد از روایات صریح را از کتب صحاح و سنن و مسانید اهل سنّت در این جا آوردیم.
در ده ها حدیث از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) و امامان معصوم (علیهم السلام) اسامی دوازده امام به طور صریح آمده، در این جا فقط به یک نمونه از منابع اهل سنت بسنده می کنیم:
محدث جلیل القدر، شیخ الاسلام، ابراهیم بن محمد بن مؤیّد بن عبد الله جُوَینی، متوفای ۷۳۰ ق. در کتاب گرانسنگ «فرائد السمطین» شماری از احادیث مشتمل بر اسامی دوازده وصیّ پیامبر خاتم را با سلسله اسنادش آورده، که از آن جمله است، حدیث مشهور به «حدیث لوح» که آن را نیز از چندین طریق نقل کرده است، که یک طریق آن به ابونضره می رسد، او می گوید:
امام باقر (علیه السلام) جابر بن عبد الله انصاری را فرا خواند و به او فرمود:
ای جابر! آنچه در صحیفه دیده ای برای ما بازگو کن.
جابر گفت:
آری به هنگام ولادت امام حسین (علیه السلام)، به محضر مقدس مولایم حضرت فاطمه دخت رسول خدا، برای عرض تبریک و تهنیت مشرف شدم.
در دست مبارک ایشان، صحیفه ای از دُرّ سفید بود.
پرسیدم: ای سرور بانوان این صحیفه چیست؟
فرمود: این صحیفه ایست که در آن اسامی امامان از نسل من ثبت شده است.
جابر می گوید: عرضه داشتم: لطف کنید آن را به من نشان دهید.
فرمود: ای جابر اگر نهی نشده بود، آن را انجام می دادم، لکن نهی شده است که جز پیامبر، وصی پیامبر یا اهل بیت پیامبر به آن دست بزند، فقط می توانی از دور به آن بنگری.
جابر گوید: من آن را خواندم، در آن آمده بود:
ابوالقاسم، محمد بن عبد الله مصطفی، مادرش آمنه.
ابوالحسن، علی بن ابی طالب مرتضی، مادرش: فاطمه بنت اسدبن هاشم بن عبد مناف.
ابو محمد حسن بن علی و ابو عبد الله حسین بن علی تقیّ، مادرشان: فاطمه دخت محمد.
ابو محمد، علی بن حسین عدل، مادرش: شاه بانو دختر یزدگرد بن شاهنشاه.
ابو جعفر، محمد بن علی باقر، مادرش: ام عبد الله دختر حسن بن علی بن ابی طالب.
ابوعبد الله، جعفر بن محمد صادق، مادرش: ام فروه، دختر قاسم بن محمد بن ابی بکر.
ابو ابراهیم، موسی بن جعفر ثقه، مادرش: کنیزی به نام حمیده.
ابوالحسن، علی بن موسی الرّضا، مادرش، کنیزی به نام نجمه.
ابو جعفر، محمد بن علی زکیّ، مادرش: کنیزی به نام خیزران.
ابوالحسن، علی بن محمد امین، مادرش: کنیزی به نام سوسن.
ابو محمد، حسن بن علی رفیق، مادرش: کنیزی به نام سمانه.
ابوالقاسم، محمد بن حسن، حجت خدا، القائم، مادرش: کنیزی به نام نرجس، که درود خدا بر همه شان باد(۵۸).
مؤلف کتاب: «ابراهیم بن محمد بن مؤیّد بن حمویه جُوینی» محدّث بزرگواری است که «غازان» پادشاه مغول به دست او به شرف اسلام مشرف شده و ابن حجر عسقلانی در شرح حال او می نویسد:
او مردی دین دار، با وقار، زیبا، نمکین و خوش قرائت بود(۵۹).
تفسیر زمان:
سلیمان بن ابراهیم قندوزی، پس از روایات صریح در امامت دوازده امام نور، می نویسد:
برخی از محققان گفته اند که احادیث دالّ بر دوازده بودن خلفای پیامبر (صلی الله علیه و آله) از طرق مختلف به اشتهار رسیده است، با گذشت زمان و تعریف کون و مکان معلوم می شود که منظور پیامبر اکرم از این احادیث، امامان دوازده گانه از عترت و اهل بیت آن حضرت هستند، زیرا تطبیق احادیث بر خلفای پس از پیامبر از اصحاب، صحیح نیست، زیرا تعداد آنها کمتر از ۱۲ می باشد. و تطبیق آنها بر پادشاهان اموی نیز درست نیست، زیرا اولا: تعداد آنها بیش از دوازده است، ثانیاً: به جز عمر بن عبدالعزیز بقیه ی اموی ها ستم آشکار و ظلم فاحش مرتکب شدند، ثالثاً: آنها از بنی هاشم نیستند و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)فرموده است: «کُلُّهُمْ مِنْ بَنی هاشِم» در روایت عبد الملک از جابر، رابعاً: در برخی از نقل ها آمده است: «صدایش را پایین آورد»، این نقل بر دیگر نقل ها رجحان می یابد، زیرا منافقان خلافت بنی هاشم را دوست نداشتند.
و نمی توان آن را بر سلاطین عباسی تطبیق کرد، زیرا تعداد آنها نیز بیش از ۱۲ می باشد و آنها آیه ی شریفه ی «قُل لاَّ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبَی» و حدیث شریف کساء را رعایت نمی کردند.
به ناگزیر باید احادیث دوازده خلیفه را به امامان دوازده گانه از عترت و اهل بیت پیامبر تطبیق، زیرا که آنها اعلم دوران، گرانقدرترین، پارساترین و باتقواترین اهل زمان، از نظر نسب شریف تر، از نظر حسب از همه برتر و در نزد خدا از همه گرامی تر هستند.
دانش بیکران آنها به وسیله ی پدران بزرگوارشان به جدّ امجدشان حضرت ختمی مرتبت مربوط می باشد، که علم لدنّی و دانش موروثی است. اهل علم و تحقیق و ارباب کشف و شهود نیز آنها را این گونه یافته اند.
حدیث ثقلین و دیگر احادیث وارده از رسول گرامی اسلام نیز مؤید آن است که منظور پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) از دوازده خلیفه همین دوازده امام از خاندان عصمت و طهارت هستند.
تعبیر رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) که فرموده اند: «کلّهم تجتمع علیه الامّه» یعنی: همه ی امّت اسلامی بر امامت آنها اتفاق نظر پیدا می کنند، منظور این است که به هنگام ظهور قائم آنها حضرت مهدی (علیه السلام) همه ی امّت در مورد امامت آن دوازده امام نور اتّفاق نظر پیدا می کنند(۶۰).
قندوزی روایت نعثل، جندل بن جناده و یک یهودی دیگر را از پیامبر (صلی الله علیه و آله) نقل کرده است که مشتمل بر اسامی دوازده نور است، سپس ده ها حدیث دیگر به این مضمون روایت کرده که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند(۶۱):
إِنَّ خُلَفائی وَ أَوصِیائی وَ حُجَجُ الله عَلَی الْخَلْقِ بَعْدی، لاَءِثْنی عَشَرَ، أَوَّلُهُمْ عَلِیٌّ، آخِرُهُمْ وَلَدِیَ الْمَهْدِیّ، فَیَنْزِلُ عیسَی بْنُ مَرْیَمَ، فَیُصَلّی خَلْفَ الْمَهْدیّ، وَ تَشْرُقُ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها، وَ یَبْلُغُ سُلْطانُهُ الْمَشْرِقَ وَ الْمَغْرِبَ.
خلفاء و اوصیای من و حجّت های پروردگار بر مردمان پس از من، دوازده نفر هسنتد که نخستین آنها علی، و آخرین آنها پسرم مهدی است. که عیسی بن مریم فرود آید و در پشت سر مهدی نماز می خواند، زمین با نور پروردگارش روشن می شود و سلطنت او به شرق و غرب زمین می رسد(۶۲).
روی این بیان همان گونه که شخص پیامبر در احادیث فراوان دوازده امام نور را تنها مصداق خلفای دوازده گانه معرفی فرموده اند، گذشت زمان نیز کلام نورانی آن حضرت را تفسیر کرده و در طول چهارده قرن گذشته مصداق دیگر برای تعبیر پیامبر رحمت پیدا نشده است و همه ی بزرگان اهل سنت در تفسیر آن فرو مانده اند و هیچ تفسیر درستی برای آن پیدا نکرده اند.
برای تحقیق بیشتر:
۱.المسند، تألیف احمد حنبل، جلد هفتم (چاپ سنگی جلد پنجم)
۲.المعجم الکبیر، تألیف طبرانی، جلد دوم.
۳.فرائد السمطین، تألیف جوینی، جلد دوم.
۴.ینابیع الموده، تألیف قندوزی، جلد سوم.
درس چهارم: طلیعه ی نور و شاهدان عینی
نخستین شاهد عینی میلاد دوازدهمین امام نور، حضرت حکیمه دختر امام جواد (علیه السلام) می باشد. حضرت حکیمه سه مدال افتخار دارد،
۱. دعای معروف به حرز امام جواد (علیه السلام) از طریق ایشان روایت شده است(۶۳).
۲. شرف تعلیم و تربیت حضرت نرجس خاتون به امر امام هادی (علیه السلام)بر عهده ی ایشان بود(۶۴).
۳. افتخار حضور در مراسم ولادت نور یزدان به فرمان امام حسن عسکری (علیه السلام):
شیخ صدوق با سلسله اسنادش از حضرت حکیمه دختر امام جواد (علیه السلام) روایت کرده که فرمود:
امام حسن عسکری (علیه السلام) کسی را نزد من فرستاد و پیغام داد:
یا عَمَّهُ إِجْعَلی إِفْطارَکِ هذِهِ اللَّیْلَهِ عِنْدَنا، فَإِنَّها لَیْلَهُ النِّصْفِ مِنَ شَعْبانَ، فَإِنَّ الله تَبارَکَ وَ تَعالی سَیُظْهِرُ فی هذِهِ اللَّیْلَهِ الحُجَّهَ، وَ هُوَ حُجَّتُهُ فی اَرْضِهِ؛
عمّه جان! امشب افطار خود را در نزد ما قرار ده، که امشب شب نیمه ی شعبان است، و آن شبی است که خدای تبارک و تعالی حجّتش را، که حجت خدا در روی زمین است، در آن پدید خواهد آورد.
حکیمه گوید پرسیدم مادرش کیست؟
فرمود: «نرجس»
عرض کردم: جانم به فدایت، هیچ اثر حملی در او نمی بینم!
فرمود: آری، ولی حقیقت همان است که به تو گفتم.
حکیمه خاتون در اطاق حضرت نرجس مشغول تهجّد و عبادت می شود، در آستانه ی طلوع فجر دچار تردید می گردد، که امام عسکری (علیه السلام) از اطاق خود بانک می زند که:
لا تَعْجَلی یا عَمَّهُ فَهاکِ الأَمْرُ قَدْ قَرُبَ؛
عمه جان شتاب نکن، آگاه باش که وعده ی الهی نزدیک است.
حکیمه مشغول تلاوت سوره یس و الم سجده می شود، ناگهان حضرت نرجس مضطرب و هراسان بر می خیزد.
حکیمه خاتون به سویش دویده، می پرسد: آیا چیزی حسّ می کنی؟ می گوید: بلی، عمّه جان.
حکیمه گوید: یک لحظه حالت بی خبری مرا گرفت، ناگهان متوجّه شدم که نور یزدان قدم در عرصه ی گیتی نهاده و پیشانی عبودیت بر آستان معبود نهاده است.
نوزاد را در آغوش کشیدم و دیدم پاک و پاکیزه است.
همان لحظه صدای امام عسکری (علیه السلام) را شنیدم که بانگ زد:
هَلُمِّی اِلَیَّ إِبْنی یا عَمَّهُ
عمّه جان پسرم را پیش من بیاور.
حجت خدا را نزد پدر بردم، یک دست خود را بر پشت و دست دیگرش را زیر تهیگاه او قرار داد و پاهای نوزاد را بر روی سینه اش چسباند، زبان مبارکش را در دهان نوزاد قرار داد، دست مبارکش را بر چشم ها، گوش ها و مفاصل او کشید، سپس فرمود: «پسرم سخن بگو».
حجّت خدا بر یکتایی خداوند و رسالت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) گواهی داد، آنگاه بر یکایک امامان، از امیرمؤمنان، تا پدر بزرگوارش درود فرستاد و ساکت شد.
امام عسکری (علیه السلام) فرمود: عمّه جان! او را ببر که به مادرش سلام کند.
او را به نزد نرجس خاتون بردم، بر او سلام کرد، آنگاه به خدمت امام (علیه السلام) برگردانیدم و در کنارش نهادم.
فرمود: عمه جان، روز هفتم به نزد ما بیا.
روز هفتم به خدمت امام (علیه السلام) رفتم و سلام کردم، فرمود: پسرم را پیش من بیاور.
رفتم و سرورم را در پارچه ای که پیچیده شده بود، به خدمتش آوردم.
امام (علیه السلام) همانند دفعه ی پیشین زبان در دهان او نهاد و فرمود: پسرم سخن بگو.
لبان نازک تر از گلش باز شد؛ بر یکتایی خدا و رسالت پیامبر اکرم گواهی داد و بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) و یکایک امامان (علیهم السلام) درود فرستاد، آنگاه این آیه را تلاوت فرمود:
«بِسْمِ الله الرَّحْمنِ الرَّحیمِ وَنُرِیدُ أَنْ نَّمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ * وَنُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَنُرِی فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُم مَّا کَانُوا یَحْذَرُونَ»
به نام خدای بخشایگر مهربان. ما اراده کرده ایم به کسانی که در روی زمین به ضعف کشیده شده اند منّت بگذاریم، آنان را پیشوای خلق و وارثان زمین قرار دهیم. در روی زمین به آنها قدرت و تمکّن دهیم، به فرعون و هامان و لشکریانشان آنچه را که از آن بیم داشتند بنمایانیم(۶۵).
راوی حدیث (موسی بن محمد بن قاسم بن حمزه بن موسی بن جعفر)گوید: از عقبه خادم نیز پرسیدم، گفت: آنچه حکیمه گفت، همه راست و درست است(۶۶).
این حدیث را با اندک تفاوتی در لفظ شیخ طوسی، طبری، خواند میر، قندوزی و دیگران با اسناد گوناگون نقل کرده اند(۶۷).
دیگر شاهدان عینی:
علاوه بر حضرت حکیمه، تعدادی از خدمتگزاران دودمان امامت و خواصّ اصحاب امام حسن عسکری (علیه السلام)، در نخستین ایّام ولادت حجّت خدا به محضر آن حضرت مشرّف شده اند و گزارش دیدار آنها به تناسب های مختلف در کتب حدیثی، تاریخ و سیره آمده است، که به شماری از آنها فقط اشاره می کنیم:
۱. عقبه بن خادم، که در پایان شرح ولادت از او نام بردیم و منابع آن را در پاورقی آوردیم.
۲. عقید خادم، که شرح ولادت آن حضرت را برای ابوالأدیان شرح داده است(۶۸).
۳. ماریه، از خادمان بیت که در روز ولادت حجّت خدا آن حضرت را در حال سجده مشاهده کرده که انگشت سبّابه اش را به سوی آسمان بالا برده و عرضه می دارد:
اَلْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّی الله عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ(۶۹).
۴. نسیم خادم، علاوه بر نقل فراز بالا(۷۰) در روز دهم تولّد نیز آن حضرت را زیارت کرده است، در کنار گهواره اش حاضر می شود. پس از عطسه او، حجت خدا فرموده: «یَرْحَمُکِ الله»
آیا در مورد عطسه تو را بشارت دهم؟ عطسه تا سه روز امان از مرگ است(۷۱).
۵. کنیز ابو علی خیزرانی، ابو علی کنیزی را به دودمان امامت اهداء کرده که پس از شهادت امام عسکری (علیه السلام)، به هنگام تهاجم مأموران به خانه ی امام، به خانه ی ابوعلی پناه برد و شرح جالبی از ولادت حجّت خدا را برای ابوعلی بیان کرده است(۷۲).
۶. حمزه بن ابوالفتح، که به حسن بن منذر گفت: «البشاره البشاره»، دیشب در دودمان امامت مولودی به دنیا آمد که به فرمان امام، باید این راز مکتوم بماند(۷۳).
۷. حسن بن حسین، از نواده های امام حسن مجتبی (علیه السلام) به محضر امام حسن عسکری (علیه السلام) مشرّف شده و میلاد مسعود حجّت خدا را تبریک گفت(۷۴).
۸. ابونصر خادم، در کنار گهواره ی حجّت خدا حضور می یابد، حجّت خدا می فرماید: مرا می شناسی؟
می گوید: بلی، شما سرور من و فرزند سرور من هستید.
می فرماید: آن را نپرسیدم.
سپس می فرماید:
أَنَا خاتَمُ الْأَوصیاءِ، وَ بی یَدْفَعُ الله عَزَّوَجَلَّ الْبَلاءَ عَنْ أَهْلی وَ شیعَتی؛
من خاتم اوصیاء هستم، خداوند به وسیله ی من بلا را از خاندان و شیعیانم دفع می کند(۷۵).
۹. قابله ای از اهل سنت که امام عسکری (علیه السلام) به جهت مصالحی او را در شب ولادت آن مهر تابان دعوت کرده و او نیز با نقل این واقعه موجب هدایت برخی از دشمنان این خاندان شده است(۷۶).
۱۰. گروهی از شیعیان، امام عسکری (علیه السلام) در روز سوّم ولادت حجّت خدا، عدّه ای از شیعیان مورد اعتماد را گرد آورد و آن مهر فروزان را به آنها نشان داد و فرمود:
هذا صاحِبُکُمْ مِنْ بَعْدی، وَ خَلیفَتی عَلَیْکُم، وَ هُو الْقائِمُ الَّذی تَمْتَدُّ إِلَیْهِ الأَعْناقُ بِالاْءِنْتِظارِ، فَإِذا إِمْتَلَأَتِ الْأَرْضُ جَوْراً وَ ظُلْماً، خَرَجَ فَمَلَأَها قِسْطَاً وَ عَدْلاً؛
این جانشین من در میان شما و صاحب شما بعد از من است. او همان قائم (علیه السلام) است که در انتظارش گردن ها کشیده می شود.
هنگامی که زمین پر از ظلم و ستم شده، او ظاهر می شود و آن را پر از عدل و داد نماید(۷۷).
یکی از کنیزانی که به هنگام ولادت آن مهر فروزان حضور داشت می گوید:
به هنگام ولادت مولای ما، نوری از او ساطع گردید که همه ی اقطار جهان را روشن ساخت.
در آن هنگام پرندگان نقره خامی دسته دسته از آسمان فرود آمدند و بال های خود را بر سر و صورت نوزاد ساییدند، سپس به سوی آسمان پر گشودند.
هنگامی که مشاهدات خود را به محضر امام عسکری (علیه السلام) عرض کردم، تبسّمی کردند و فرمودند:
تِلْکَ مَلائِکَهُ السَّماءِ، نَزَلَتْ لِتَبَرَّکَ بِهذَا الْمَولُودِ، وَ هِیَ أَنْصارَهُ، إِذا خَرَجَ بِأَمْرِ الله عَزَّوَجَلَّ؛
این ها فرشتگان آسمانند که برای تبرّک جستن از این مولود مسعود فرود آمده اند و هنگامی که به فرمان خدا ظهور کند، آنها یاوران او هستند(۷۸).
آنچه در این بخش به عنوان شاهدان عینی نقل شد، منحصراً مربوط به روزهای ولادت آن حجّت خدا می باشد، امّا تعداد کسانی که در طول ۵ سال، در محضر امام حسن عسکری (علیه السلام) به دیدار آن حضرت شرفیاب شده اند، به صدها نفر می رسد.
برای تحقیق بیشتر:
۱. کمال الدین، تألیف شیخ صدوق.
۲. الغیبه، تألیف شیخ طوسی.
۳. تبصره الولی، تألیف سید هاشم بحرانی.
درس پنجم: تاریخ دقیق میلاد مسعود کعبه ی مقصود
صدها تن از محدّثان، مورّخان، سیره نویسان و تراجم نگاران، میلاد مسعود کعبه ی مقصود، قبله ی موعود، حضرت بقیّه الله ارواحنا فداه را در شب جمعه، شب نیمه شعبان ۲۵۵ ق. ثبت کرده اند.
قدیمی ترین منبعی که در دست است، کتاب «اثبات الرجعه» تألیف فضل بن شاذان نیشابوری، متوفّای ۲۶۰ ق. می باشد.
فضل بن شاذان، از محمّد بن علی بن حمزه، از امام حسن عسکری (علیه السلام) روایت کرده که فرمود:
قد ولد ولیّ الله وحجّته علی عباده، وخلیفتی من بعدی، مختوناً لیله النّصف من شعبان، سنه خمس و خمسین و مأتین، عند طلوع الفجر. وکان اوّل من غسله رضوان خازن الجنان، مع جمع من الملائکه المقرّبین بماء الکوثر والسّلسبیل. ثمّ غسلته عمّتی حکیمه بنت محمّد بن علیّ الرّضا (علیهم السلام).
ولیّ خدا، حجّت خدا بر بندگان و جانشین من بعد از من، در شب نیمه ی شعبان، در سال ۲۵۵، به هنگام طلوع فجر، به صورت ختنه شده، دیده به جهان گشود.
نخستین کسی که او را شستشو داد: «رضوان» خازن بهشت بود، که با گروهی از فرشتگان مقرّب، با آب کوثر وسلسبیل او را شستشو داد. سپس عمّه ام: «حکیمه» دختر محمّد بن علی الرضا (امام جواد) (علیهم السلام) او را شستشو داد(۷۹).
این حدیث در نهایت صحّت و اتقان است، زیرا آن را «فضل بن شاذان» با یک واسطه از امام (علیه السلام) روایت کرده است.
همه ی علمای رجال، «فضل بن شاذان» را به عنوان: ثقه، فقیه، جلیل القدر و عظیم الشأن ستوده اند(۸۰).
نجاشی پیشوای علمای رجال در حق او می نویسد:
جلالت قدر او مشهورتر از آن است که ما او را وصف کنیم(۸۱).
علامه ی حلّی در مورد او می نویسد:
او رئیس طائفه ی امامیّه است(۸۲).
فضل بن شاذان نیز آن را از «محمّد بن علی بن حمزه» روایت کرده، که از اصحاب خاصّ امام عسکری (علیه السلام) بود و نسبش با چهار واسطه به حضرت ابوالفضل (علیه السلام) می رسید.
مرحوم نجاشی، پیشتاز رجالیّون می نویسد:
محمّد بن علی بن حمزه مورد وثوق است، در حدیث، بسیار برجسته و از نظر عقیدتی صحیح الاعتقاد می باشد.
و در پایان می فرماید:
پس از شهادت امام حسن عسکری (علیه السلام) مادر حضرت صاحب الأمر (علیه السلام) در خانه ی او اقامت کرد(۸۳).
جالب توجّه است که گروهی از علمای عامّه نیز بر صداقت و وثاقت او تأکید کرده اند(۸۴).
با توجّه به درگذشت فضل بن شاذان در حیات امام عسکری (علیه السلام)، به هنگام تألیف کتاب، حضرت مهدی (علیه السلام) حد اکثر ۵ ساله بودند.
برای اتقان بیشتر، اسامی تعدادی از بزرگان شیعه را که ولادت آن حضرت را دقیقاً در شب نیمه ی شعبان ۲۵۵ ق. ثبت کرده اند، در این جا می آوریم:
۱. ابو جعفر، محمّد بن یعقوب کلینی، متوفای ۳۲۹ ق(۸۵).
۲. ابو الحسن، علی بن حسین بن علی مسعودی، متوفای ۳۴۶ ق(۸۶).
۳. ابو جعفر، محمّد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه، متوفای ۳۸۱ ق(۸۷).
۴. ابو عبد الله، محمّد بن محمّد بن نعمان، متوفای ۴۱۳ ق(۸۸).
۵. ابو الفتح، محمّد بن علی بن عثمان کراجکی، متوفای ۴۴۹ ق(۸۹).
۶. ابو جعفر، محمّد بن حسن طوسی، متوفای ۴۶۰ ق(۹۰).
۷. امین الاسلام، فضل بن حسن طبرسی، متوفای ۵۴۸ ق(۹۱).
۸. ابو الحسن، علی بن عیسی بن ابی الفتح اربلی، متوفای ۶۹۳ ق(۹۲).
۹. حسن بن یوسف بن مطهّر حلّی، متوفای ۷۲۶(۹۳).
۱۰. شمس الدین، محمّد بن مکّی، مستشهد ۷۸۶ ق(۹۴).
و ده ها منبع دیگر.
اعتراف علمای عامّه:
ولادت حضرت بقیّه الله ارواحنا فداه، از ضروریّات مذهب شیعه و از مسلّمات تاریخ است، ولی در میان علمای سنّت اختلافی است. گروهی از آنها به صراحت اعلام کرده اند که ولادت حضرت مهدی، فرزند امام حسن عسکری، در شب جمعه شب نیمه ی شعبان ۲۵۵ ق. بوده است. اسامی تعدادی از آنها را به ترتیب تسلسل زمانی می آوریم:
۱. ابوبکر، احمدبن حسین بن علی بن بیهقی شافعی، متوفای ۴۵۸ ق(۹۵).
۲. شمس الدّین احمد بن محمّد، ابن خلّکان، متوفای ۶۸۱ ق(۹۶).
۳. حمدالله بن ابی بکر بن احمدبن نصر مستوفی، متوفای حدود ۷۵۰ ق(۹۷).
۴. ابو الولید، محمّد، ابن شحنه حنفی، متوفای ۸۱۵ ق(۹۸).
۵. حافظ محمّد بن محمّد بن محمود نجّار، معروف به خواجه پارسا، متوفای ۸۲۲ ق(۹۹).
۶. علی بن محمّد بن احمد، ابن صبّاغ مالکی، متوفای ۸۵۵ ق(۱۰۰).
۷. غیاث الدّین بن همام الدّین، مشهور به: خواند میر، متوفای ۹۴۲ ق(۱۰۱).
۸. شمس الدّین محمّد بن طولون دمشقی حنفی، متوفای ۹۵۳ ق(۱۰۲).
۹. عبد الوهّاب شعرانی شافعی، متوفای ۹۷۳ ق(۱۰۳).
۱۰. احمد، ابن حجر هیثمی مکی، متوفای ۹۷۴ ق(۱۰۴).
۱۱. سید جمال الدین عطاء الله بن سید غیاث الدّین محدّث، متوفای ۱۰۰۰ ق(۱۰۵).
۱۲. احمد بن یوسف دمشقی قرمانی، متوفای ۱۰۱۹ ق(۱۰۶).
۱۳. عبد الله بن محمّدبن عامر شبراوی شافعی، متوفای بعداز ۱۱۵۴ ق(۱۰۷).
۱۴. محمّد بن احمد سفارینی نابلسی حنبلی، متوفای ۱۱۸۸ ق(۱۰۸).
۱۵. مؤمن بن حسن بن مؤمن شبلنجی، متوفای بعد از ۱۲۹۰ ق(۱۰۹).
۱۶. سلیمان بن ابراهیم قندوزی حنفی، متوفای ۱۲۹۴ ق(۱۱۰).
۱۷. حسن عدوی حمزاوی مالکی مصری، متوفای ۱۳۰۳ ق(۱۱۱).
۱۸. شهاب الدّین احمد بن احمد حلوانی، متوفای ۱۳۰۸ ق(۱۱۲).
۱۹. قاضی بهلول بهجت افندی، متوفای ۱۳۵۰ ق(۱۱۳).
۲۰. خیر الدّین زرکلی، متوفای ۱۳۹۶ ق(۱۱۴).
یادآوری:
این ها گروهی از رجال برجسته ی اهل سنّت بودند که به صراحت بر ولادت آن حضرت در شب نیمه ی شعبان ۲۵۵ ق. تصریح کرده اند، ولی غالب علمای عامّه بر ولادت آن حضرت معتقد نیستند و فقط به خروج آن حضرت در آخر الزمان تأکید می کنند.
نکته ی دیگر این که اعتقاد به ظهور حضرت مهدی در آخر الزّمان از ضروریّات دین مقدّس اسلام است و هرگز احدی از علمای امّت اسلامی آن را انکار نکرده است، بلکه با سلسله اسناد خودشان از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) روایت کرده اند که فرمود:
مَن کذّب بِالمَهدیِّ فَقَد کَفَرَ.
هر کس حضرت مهدی (علیه السلام) را تکذیب کند کافر است.
گروهی از راویان این حدیث به همین لفظ عبارتند از:
۱. ابوبکر اسکاف، متوفای ۳۵۲ ق. در کتاب: «فوائد الأخبار».
۲. ابوالقاسم سهیلی، متوفای ۵۸۱ق(۱۱۵).
۳. یوسف بن یحیی مقدسی، متوفای قرن هفتم(۱۱۶).
۴. جلال الدین سیوطی، متوفای ۹۱۱ ق(۱۱۷).
۵. مرعی بن یوسف مقدسی، قرن یازدهم(۱۱۸).
۶. متّقی هندی، متوفای ۹۷۵ ق(۱۱۹).
۷. محمّد صدّیق قنوجی، متوفای ۱۳۰۷ ق(۱۲۰).
۸. ابن حجر هیثمی مکی، متوفای ۹۷۴ ق(۱۲۱).
شیخ الاسلام ابراهیم بن محمّد جوینی، متوفای ۷۳۰ ق. این حدیث را به این تعبیر روایت کرده که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود:
مَنْ اَنْکَرَ خُرُوجَ الْمَهْدِیِّ فَقَدْ کَفَرَ بِما اَنْزَلَ عَلی مُحَمَّدٍ؛
هر کس خروج مهدی انکار کند بر آنچه به حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله) نازل گشته، کافر شده است(۱۲۲).
قندوزی نیز به همان تعبیر روایت کرده است(۱۲۳).
محمّد انور شاه کشمیری، متوفای ۱۳۵۲ ق. نیز با همان عبارت نقل کرده است(۱۲۴).
برخی از بزرگان عامه با ما هم عقیده هستند و معتقدند که حضرت مهدی (علیه السلام) متولّد شده و اینک زنده است، به عنوان یک نمونه فضل الله بن روزبهان، متوفّای ۹۲۷ ق. می نویسد:
حقّ آن است که حضرت مهدی (علیه السلام) متولّد شده و امروز موجود است(۱۲۵).
حافظ ابو عبد الله محمّد بن یوسف گنجی شافعی، مستشهد ۶۵۸ ق. یکی از ابواب کتاب «البیان» را به این موضوع اختصاص داده می نویسد:
باب بیست و پنجم: در دلایل وجود حضرت مهدی (علیه السلام) که زنده و باقی است، از روز غیبتش تا الآن(۱۲۶).
برای تحقیق بیشتر:
۱. کشف الاستار عن وجه الغائب عن الأبصار، تألیف: محدّث نوری، متوفّای ۱۳۲۰ ق. چاپ عتبه ی عباسیّه - کربلا - ص۱۳۷ - ۲۲۹.
۲. منتخب الأثر فی الامام الثانی عشر، تألیف آیه الله صافی گلپایگانی، جلد دوم، ص۳۶۹ - ۳۹۲.
۳. دانشمندان عامّه و مهدی موعود، تألیف: استاد علی دوانی، چاپ اسلامیه، ۱۳۸۴ ش. ص۷۶ - ۲۱۷.
۴. گزارش لحظه به لحظه از میلاد نور، تألیف علی اکبر مهدی پور، چاپ رسالت قم، ص۴۵ - ۷۴.
از نخستین روزی که انسان در کره ی خاکی گام نهاده است؛ بشارت موعودی که در آخر الزمان ظهور کرده و جهان را پر از عدل و داد خواهد نمود، در سر لوحه ی دعوات پیامبران قرار داشته است.
قرآن کریم می فرماید:
«وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ»؛
پس از ذکر (تورات) در «زبور» نیز نوشتیم که بندگان شایسته ام وارث زمین خواهند شد(۱۲۷).
طبق این آیه، بشارت منجی در تورات و زبور نیز آمده است. جالب توجّه است که این بشارت به همان تعبیر در تورات و زبور فعلی موجود است، یعنی علیرغم این که کتاب های پیشین دستخوش تحریف شده اند، این بشارت ها از تحریف مصون مانده است.
و اینک اشاره ای کوتاه به بشارت منجی در کتب پیشین:
۱. زبور داود:
زبور به عنوان یکی از چهار کتاب آسمانی در کنار قرآن، تورات و انجیل قرار دارد و در کتاب عهد عتیق به عنوان چهاردهمین کتاب از ۳۴ کتاب پیامبران پیشین، به عنوان «مزامیر» جای گرفته است.
مزامیر شامل ۱۵۰ فصل است که در ۵۵ فصل آن نویدها و بشارت های موعود آخر الزّمان آمده است.
و اینک چند نمونه از بشارت و راثت صالحان در زبور:
۱. و امّا نسل شریر منقطع خواهد شد. صالحان وارث زمین خواهند شد(۱۲۸).
۲. و اما صالحان را خداوند تأیید می کند. خداوند روزهای کاملان را می داند و میراث آنها خواهد بود تا ابد الآباد(۱۲۹).
۳. زیرا که شریران منقطع خواهند شد و امّا منتظران خداوند وارث زمین خواهند شد(۱۳۰).
در جای جای زبور پیرامون انتظارسخن رفته، از جمله آمده است:
منتظر خداوند باش و طریق او را نگه دار، تا تو را به وراثت زمین بر افرازد(۱۳۱).
۲. تورات:
تورات شامل پنج کتاب است به نام های: پیدایش، خروج، لاویان، اعداد و تثنیه، که هر کدام را «سِفر» می نامند.
سِفر به معنای کتاب است و تورات متشکّل از اسفار پنجگانه است. اینک اشاره ای کوتاه به وراثت صالحان در نخستین فصل تورات:
۱. خداوند بر ابراهیم ظاهر گشته و گفت: به ذرّیه ی تو این زمین را می بخشم(۱۳۲).
۲. من هستم یهوه، که تو را از کلدانیان بیرون آوردم تا این زمین را به تو ارث بخشم(۱۳۳).
۳. امّا در خصوص اسماعیل تو را اجابت نمودم. اینک او را برکت داده بارور گردانم و او را بسیار کثیر گردانم. دوازده رییس از وی پدید آیند و امّتی عظیم از وی به وجود آورم(۱۳۴).
۴. عهد خویش را در میان خود و تو، و ذریّه ی تو بعد از تو استوار گردانم که نسل به نسل عهد جاودانی باشد(۱۳۵).
فرازهای نقل شده از تورات دقیقاً با آیات نورانی قرآن کریم و احادیث پیشوایان دین مطابق و همسو می باشد.
در این فرازها از وراثت صالحان و بودن آنها از نسل حضرت ابراهیم و از تبار حضرت اسماعیل تصریح شده، در این فرازها به تعداد امامان دوازده گانه و این که آنها از نسل اسماعیل و در پرتو دعای حضرت ابراهیم بوده، تصریح شده و از عهد امامت به عنوان عهد جاودانی خداتعبیر شده است.
بشارت منجی به اسفار اختصاص ندارد، بلکه در دیگر کتاب های انبیای بنی اسرائیل که به همراه تورات در عهد عتیق جای گرفته، نویدهای فراوان یافت می شود که به تعدادی از آنها اشاره می کنیم:
۱) کتاب اشعیا نبی:
۱. مسکینان را به عدالت داوری خواهد کرد و برای مظلومان زمین به راستی حکم خواهد کرد(۱۳۶).
۲. در تمام کوه مقدّس من، ضرر و فسادی نخواهند کرد، زیرا که جهان از معرفت خداوند پر خواهد شد(۱۳۷).
۳. برگزیدگانم وارث زمین و بندگانم ساکن آن خواهند شد(۱۳۸).
۲) کتاب دانیال نبی:
۱. بسیاری از آنان که در خاک زمین آرمیده اند، بیدار خواهند شد(۱۳۹).
۲. خوشا به حال آنان که انتظار کشند(۱۴۰).
۳. سلطنت او سلطنت جاودانی و بی زوال است و ملکوت او زایل نخواهد شد(۱۴۱).
۳) کتاب حیقوق نبی:
۱. اگر چه تأخیر نماید، برایش منتظر باش، زیرا که البتّه خواهد آمد و درنگ نخواهد کرد(۱۴۲).
در این فرازها از وراثت صالحان، رجعت مردگان، فضیلت انتظار، فراگیر شدن عدل و داد، حتمی بودن ظهور و جاودانه بودن عصر ظهور سخن رفته است.
۳. انجیل:
در میان ده ها انجیل که توسّط شاگردان حضرت عیسی (علیه السلام) تدوین شده، فقط چهار انجیل توسّط کلیسا پذیرفته شده و لذا ما نیز فقط از این اناجیل چهار گانه بشارات ظهور را نقل می کنیم:
۱) انجیل متّی:
۱. هم چنان که برق از مشرق ساطع شده، تا به مغرب ظاهر می شود، ظهور پسر انسان نیز چنین خواهد شد(۱۴۳).
۲. آنگاه علامت پسر انسان در آسمان پدید گردد(۱۴۴).
۳. آسمان و زمین زایل خواهندشد، امّا سخن من زایل نخواهد شد. امّا از آن روز و ساعت هیچ کس اطّلاع ندارد، حتّی ملائکه آسمان(۱۴۵).
در این نویدها از منجی به عنوان: «پسر انسان» یاد شده است.
مستر هاکس آمریکایی در کتاب: «قاموس کتاب مقدّس» می نویسد:
این لفظ در عهد جدید ۸۰ بار مذکور است، ۳۰ مورد از آنها منظور عیسی مسیح است(۱۴۶).
بر طبق این بیان در ۵۰ مورد دیگر منظور موعود ادیان است، که حضرت عیسی نیز پشت سر او نماز خواهد خواند.
۲) انجل مرقس:
«مرقس» نویسنده ی دوّمین انجیل از اناجیل چهارگانه است، که نام عبری وی «یوحنّا» می باشد و پسر عموی برنابا بود.
مرقس از حواریّون نبود، ولی کتابش را زیر نظر پطرس نوشته است.
در انجیل مرقس نیز بشارات منجی به وفور آمده است، که از آن جمله است:
۱. آنگاه پسر انسان را ببینند که با قوّت و جلال عظیم بر ابرها می آید(۱۴۷).
۲. ولی از آن روز و ساعت غیر از پدر هیچکس اطّلاع ندارد. نه فرشتگان در آسمان و نه پسر هم.
پس بر حذر باشید و بیدار شده، دعا کنید، زیرا نمی دانید که آن وقت کی واقع می شود(۱۴۸).
۳) انجیل لوقا:
لوقا نویسنده ی سومین انجیل پزشک بود و انجیل خود را زیر نظر پولس نوشت. در انجیل لوقا نیز به کثرت از منجی سخن رفته، که از آن جمله است:
۱. کمرهای خود را بسته، چراغ های خود را افروخته بدارید(۱۴۹).
۲. خوشا به حال آن غلامان که آقای ایشان چون آید، ایشان را بیدار یابد(۱۵۰).
۳. پس شما نیز مستعدّ باشید، زیرا در ساعتی که گمان نمی برید، پسر انسان می آید(۱۵۱).
۴. زلزله های عظیم، قحطی ها و وبا پدید آید، چیزهای هولناک و علامات بزرگ از آسمان ظاهر خواهد شد(۱۵۲).
۵. در آفتاب و ماه و ستارگان علامات خواهد بود(۱۵۳).
۴) مکاشفه ی یوحنّا:
آخرین انجیل را یوحنّا در حدود سال ۸۵ م. نوشته است.
وی مکاشفه و سه رساله ی دیگر خود را به سال ۹۶ - ۹۸ نوشته است.
علاوه بر انجیل یوحنّا، در مکاشفه او نیز نویدهای منجی آمده است، که به دو نمونه از آنها اشاره می کنیم:
۱. شهر احتیاج ندارد که آفتاب یا ماه آن را روشن کند، زیرا که جلال خدا آن را منوّر می سازد(۱۵۴).
۲. دیگر شب نخواهد بود و احتیاج به چراغ و نور آفتاب ندارند، زیرا که خداوند خدا بر ایشان روشنایی می بخشد(۱۵۵).
تطابق عجیب:
آنچه از اناجیل چهارگانه نقل شد، نیز دقیقاً با آیات و احادیث اسلامی همسو می باشد و آنچه از مکاشفه ی یوحنّا نقل گردید، در قرآن کریم نیز به صورت شفّاف آمده است:
«وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا»؛
زمین با نور صاحبش روشن گردید(۱۵۶).
امام صادق (علیه السلام) در تفسیر این آیه فرمود:
ربّ الأرض یعنی امام الأرض؛
صاحب زمین یعنی امام زمین.
مفضّل پرسید: هنگامی که امام (علیه السلام) ظهور کند، چه اتّفاقی می افتد؟ امام (علیه السلام) فرمود:
إذن یستغنی العباد عن ضوء الشّمس ونور القمر، ویجتزؤن بنور الامام؛
در آن هنگام مردم از نور خورشید و ماه بی نیاز می شوند و به نور امام (علیه السلام) بسنده می کنند(۱۵۷).
در حدیث دیگری آمده است:
و ذهبت الظُّلمه؛
دیگر تاریکی رخت برمی بندد(۱۵۸).
و در حدیث دیگر آمده است:
و صار اللّیل والنّهار واحداً؛
شب و روز یکسان گردد(۱۵۹).
برای تحقیق بیشتر:
۱. عهد قدیم، تورات، سِفر پیدایش.
۲. عهد جدید، اناجیل چهارگانه
۳. کتاب مقدس، اشعیا نبی، دانیال نبی و حیقوق نبی
۴. او خواهد آمد، تألیف علی اکبر مهدی پور.
درس هفتم: احادیث مهدوی در قدیمی ترین منابع
بیش از ۲۰۰۰ جلد کتاب مستقل پیرامون مهدویّت در کتابخانه های تخصصی قم موجود است که قدیمی ترین آنها به شرح زیر است:
۱. غیبت نعمانی، تألیف محمد بن ابراهیم نعمانی، به سال ۳۴۲ ق. شامل ۵۰۰ حدیث.
۲. کمال الدین، تألیف: شیخ صدوق، متوفای ۳۸۱ ق. شامل ۷۰۰ حدیث.
۳. غیبت طوسی، تألیف شیخ طوسی، متوفای ۴۶۰ق. شامل ۵۰۰ حدیث.
قدیمی ترین کتاب موجود از قرن اوّل هجری، کتاب سُلَیم بن قیس، متوفای ۹۰ ق. است که برخی از احادیث مهدویت در آن آمده است.
ابن ندیم می نویسد: نخستین کتابی که برای شیعیان ظاهر شده کتاب سلیم بن قیس هلالی است(۱۶۰).
نعمانی در اعتبار آن می نویسد: در میان حاملان علم و راویان حدیث از شیعیان، اختلافی نیست در این که کتاب سلیم بن قیس از بزرگترین و قدیمی ترین کتاب های اصل و مرجع می باشد، که همه ی شیعیان از آن روایت می کنند و به آن اعتماد می کنند(۱۶۱).
مؤلّف از اصحاب خاصّ مولای متقیان و جزء «شُرطه الخمیس» یعنی: گارد ویژه ی آن حضرت بود.
ابان بن ابی عیّاش این کتاب را به امام سجّاد (علیه السلام) ارایه داده، حضرت فرموده: سلیم راست گفته، سپس به امام صادق (علیه السلام) ارایه داده، حضرت فرموده: این کتاب الفبای شیعه می باشد و رازی از رازهای شیعه است(۱۶۲).
سلیم بن قیس از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) روایت کرده که خطاب به حضرت فاطمه فرمود:
منّا و الّذی نفسی بیده مهدیّ هذه الأمّه؛
سوگند به خدایی که جان من در دست قدرت اوست، مهدی این امّت از ماست(۱۶۳).
آنگاه از مولای متقیان روایت می کند که فرمود:
مِنْهُمْ وَالله یا بَنی هِلالٍ مَهْدِیُّ هذِهِ الْأُمَّهِ، الَّذی یَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً، کَما مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً.
وَالله إِنِّی لَأَعْرِفُ جَمیعَ مَنْ یُبایِعُهُ بَیْنَ الرُّکْنِ وَ الْمَقامِ، وَ أَعرِفُ أَسْماءَ الْجَمیعِ وَ قَبائِلِهُمْ؛
به خدا سوگند ای هلالی! از آن اوصیای دوازده گانه است مهدی این امت، که زمین را پر از عدل و داد کند، همانگونه که پر از جور و ستم شده باشد.
به خدا سوگند همه ی کسانی که با او در میان رکن و مقام بیعت می کنند را می شناسم، نام خود و قبیله شان را می دانم(۱۶۴).
آنگاه از راهبی به نام شمعون، از نسل «شمعون بن حمّون» وصیّ حضرت عیسی (علیه السلام) روایت می کند که گفت:
در کتاب جدّ من بشارت پیامبری از نسل اسماعیل در تُهامه و ۱۲ تن وصی آن حضرت، که نامش احمد و محمد، وصیّش علی، سپس ۱۱ تن از نسل علی، حسن و حسین (شَبَر و شُبَیر) و ۹ تن از نسل حسین (شُبیر) که عیسی بن مریم در پشت سرِ نهمین آنها نماز می خواند، او همه ی سرزمین های خدا را پر از عدل و داد می کند، شرق و غرب را مالک می شود و خداوند او را بر همه ی ادیان پیروز گرداند(۱۶۵).
سپس از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) روایت کرده که فرمود:
آگاه باشید که من، علی، جعفر، حمزه، حسن، حسین، فاطمه، مهدی، ما فرزندان عبدالمطلب سروران اهل بهشت هستیم(۱۶۶).
احادیث مهدوی در منابع قرن دوم هجری:
تنها کتابی که از قرن اول هجری از حوادث روزگار جان سالم به در برده و تا زمان ما سالم مانده، کتاب سلیم بن قیس بود که تعدادی از احادیث آن را نقل کردیم.
ولی در قرن دوم هجری صدها کتاب توسط اصحاب امام باقر و امام صادق و دیگر امامان معصوم (علیهم السلام) تألیف شده، که غالباً به نام «اصل» شناخته می شوند.
اصل به کتابی گفته می شود که مطالب آن را مؤلف بدون واسطه از امام و یا راویان اخذ کرده باشد؛ نه از آثار دیگران.
تعداد ۴۵۰۰ اصل توسط اصحاب ائمه (علیهم السلام) ثبت شده که ۴۰۰۰ جلد آن مربوط به اصحاب امام صادق (علیه السلام) می باشد.
ابن عقده تعداد ۴۰۰۰ نفر از شاگران امام صادق (علیه السلام) را در کتاب رجالش معرّفی کرده، آقای شبستری ۳۷۵۹ تن از آنها را در کتاب «الفائق» معرفی کرده و آیه الله قزوینی تعداد آنها را در «موسوعه الامام الصادق (علیه السلام)» به ۵۰۰۰ نفر رسانیده است.
در میان کتاب های اصل، چهارصد اصل از آنها بسیار معتبر بوده که به اصول اربعمائه مشهور می باشد، که تقریبا همه ی آنها در کتب اربعه منعکس است.
تقریباً همه ی آنها در طول چهارده قرن توسط حوادث طبیعی از قبیل زلزله، سیل، حریق، و تهاجم های دشمنان اهل بیت از بین رفته، فقط ۱۶ اصل از آنها باقی مانده، که به نام «الاصول السّته عشر» چاپ شده است.
زید زرّاد، از اصحاب امام صادق (علیه السلام) در اصل خود می نویسد:
به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: می ترسم مؤمن حقیقی نباشم، زیرا به پول بیش از برادران ایمانی وابسته هستم.
فرمود: نه شما مؤمن هستید، ولی تا قائم ما ظهور نکند ایمان شما کامل نمی شود، چون ایشان ظهور کند عقل های شما را خداوند کامل می کند، پس مؤمن کامل می شوید(۱۶۷).
دُرُست بن منصور حدیث مفصّلی پیرامون برخورد حضرت با مخالفان نقل می کند(۱۶۸).
جعفر بن محمد حضرمی از امام باقر (علیه السلام) روایت می کند که خطاب به جابر فرمود:
ای جابر! برای بنی عباس پرچم هایی هست، برای دیگران نیز پرچم هایی است. پرهیز کن و دور باش، تا هنگامی که مردی را از اولاد امام حسین (علیه السلام) ببینی که در میان رکن و مقام با او بیعت می کنند، سلاح پیامبر، کلاه خود پیامبر، زره و شمشیر پیامبر با او می باشد(۱۶۹).
ابو سعید عصفری از امام صادق (علیه السلام) روایت می کند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود:
مِنْ وُلْدی أَحَدَ عَشَرَ نَقیباً نجَیباً، مُحَدَّثُونَ، مُفَهَّمُونَ، آخِرِهُمُ الْقائِمُ بِالْحَقِّ، یَمْلَأُها عَدْلاً کَما مُلِئَتْ جَوْراً؛
از فرزندان من یازده تن نقیب، نجیب، محدّث، فرزانه خواهد بود، که واپسین آنها قائم به حق می باشد، که زمین را پر از عدل نماید، همان گونه که پر از ستم شده باشد(۱۷۰).
احادیث مهدویت در قدیم ترین اثر اهل سنت:
در میان کتب اهل سنت تنها یک مورد سراغ داریم که از قرن دوم هجری سالم مانده و در دسترس ما می باشد و آن کتاب «الجامع» تألیف معمّر بن راشد ازدی، متولد ۹۵ یا ۹۶ ق. و متوفای ۱۵۲ یا ۱۵۴ ق. است(۱۷۱).
این کتاب را شاگرد مؤلف، عبدالرزاق صنعانی، متوفای ۲۱۱ق. از او روایت کرده است.
کتاب «الجامع» شامل ۱۶۱۱ حدیث، در ۲۸۳ باب، در ۳۸۳ صفحه ی وزیری به چاپ رسیده است.
باب ۲۴۱ از ابواب کتاب الجامع به احادیث در باره ی حضرت مهدی (علیه السلام) اختصاص دارد، در این باب ۱۱ حدیث پیرامون حضرت مهدی آمده، که یک نمونه ی آن به شرح زیر است:
مُعَمَّر؛ با سلسله اسنادش از ابو سعید خدری روایت می کند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) از بلایی سخن گفت که امّت اسلامی را در بر خواهد گرفت، دیگر کسی پناهگاهی پیدا نخواهد کرد که به آن پناه ببرد، آنگاه فرمود:
فَیَبْعَثُ الله رَجُلاً مِنْ عِتْرَتی مِنْ أَهْلِ بَیْتی، فَیَمْلَأُ بِهِ الْأَرْضَ قِسْطاً کَما مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً، یَرْضی عَنْهُ ساکِنُ السَّماءِ وَ ساکِنُ الْأَرْضِ، لا تَدَعُ الْأَرْضُ مِنْ مائِها شَیْئاً اِلاّ أَخْرَجَتْهُ، حَتّی تَتَمنَّی الْأَحْیاءُ الَأَمْواتَ.
پس خداوند مردی را از عترت من که از اهل بیت من می باشد، بر می انگیزاند، که زمین را به وسیله ی او پر از عدل فرماید، همانگونه که پر از جور و ستم شده باشد.
آسمان چیزی از بارانش را دریغ نمی کند، که آن را سیل آسا فرو می ریزد.
زمین نیز چیزی از آبش را فرو نمی گزارد، جز این که بیرون می فرستد.
تا جایی که زنده ها مردگان خود را آرزو می کنند(۱۷۲).
در این کتاب بیش از ۲۰ حدیث پیرامون حضرت بقیّه الله آمده است، که به نمونه ی یاد شده بسنده می کنیم.
برای تحقیق بیشتر:
۱. کتاب سلیم بن قیس، تألیف سُلیم بن قیس هلالی.
۲. الاصول السّته عشر، تألیف ۱۶ تن از اصحاب ائمّه (علیهم السلام).
۳. کتاب الجامع، تألیف مُعمَّر بن راشد اَزدی.
در میان تهاجم فرهنگی گسترده علیه جهان تشیّع، بخش وسیعی از سایت ها و شبکه های ماهواره ای، آموزه های مهدویّت را نشانه رفته اند و غالباً نشانه های ظهور را مورد نقد و نقض قرار می دهند.
برخی از شیّادان نیز ادّعای یمانی، خراسانی، و سید حسنی بودن را مطرح کرده و تبلیغات وسیعی انجام داده اند و برخی از افراد ناآگاه و ضعیف الایمان را به سوی خود جذب نموده اند.
یک نمونه ی آن «احمد اسماعیل کُوَیْطِع» متولّد روستای هَمْبوشی از نواحی بصره است، که ده سال پیش (به سال ۱۴۲۴ ق) خود را «احمد حسن یمانی» نامیده، ادّعای یمانی بودن نمود، روز عاشورای ۱۴۲۹ ق در بصره و ناصریه به پادگان ها حمله کرد و عده ای را به کشتن داد و خود به امارات متحده عربی گریخت.
او در عین این که در یک خانواده ی شناخته شده متولّد شده و سیّد نیست، خود را فرزند حضرت مهدی، وصیّ حضرت مهدی و نخستین مهدی از مهدی های دوازده گانه معرّفی نموده و گروهی را به ضلالت و گمراهی کشیده است.
برخی از مراجع بزرگ تقلید برای جلوگیری از مبتلا شدن افراد به دام این شیّادان، فرا گرفتن علائم ظهور را از باب دفع ضرر محتمل واجب داشته اند(۱۷۳).
خداوند منّان از روی حکمت بالغه اش، برای جلوگیری از سقوط افراد ناآگاه در دام این افراد شیّاد بالغ بر ۲۰۰۰ نشانه برای ظهور مقرّر فرموده است.
گزارش این نشانه ها در کتب پیامبران پیشین، در آیات نورانی قرآن و احادیث روشنگر پیشوایان معصوم آمده است.
غالب این نشانه ها، علایم غیر حتمی است و امکان این معنی هست که انسان ها پس از یأس و نومیدی از مجامع بین المللی، احساس اضطرار نموده، یک دل و یک جهت به سوی پروردگار روی آورده، دست تضرّع به سوی پروردگار دراز نموده، از اعماق دل برای فرج تنها منجی جهان دعا کنند و خداوند منّان پیش از تحقق بقیّه ی نشانه ها فرمان ظهور را صادر فرماید.
در این میان ۵ نشانه از نشانه های حتمی می باشد، که بدون تردید در آستانه ی ظهور تحقّق خواهد یافت.
این نشانه ها به قدری شفّاف است که هرگز بر احدی پوشیده نخواهد بود.
هنگامی که امام صادق (علیه السلام) از طولانی بودن دوران غیبت، آزمون های سخت آن دوران، بروز تشکیک ها و تردیدها در میان اُمّت، به اهتزاز در آمدن پرچم های مشتبه و حیرت و سردرگمی مردمان سخن گفتند، مفضّل بن عمر به شدّت گریست و اظهار نگرانی نمود.
امام صادق (علیه السلام) به سوی اشعّه ی آفتاب که از روزنه به داخل اطاق تابیده بود، اشاره کردند و فرمودند:
وَالله إِنَّ أَمْرَنا لَأَبْیَنُ مِنْ هذِهِ الشَّمْسِ؛
به خدا سوگند، امر ما از این آفتاب روشن تر است(۱۷۴).
تابلوهای راهنمایی:
همانگونه که در جادّهای بین شهری و فرامرزی، تابلوهایی نصب شده که ره پویان را از سرعت مجاز، پیچ و خم راه، نزدیک شدن به پل ها و تونل ها، فاصله ی پارک ها، ورودی شهرها، رستوران ها و پمپ بنزین ها و دیگر اطّلاعات لازم آگاه می نماید، در مسیر راهیان نور و سالکان کوی محبوب نیز تابلوهایی نصب شده، که آنها را از خطرات راه آگاه نموده، شیوه ی گزینش راه درست را آموزش داده، از فتنه ها و گردنه ها بر حذر داشته، برای عبور از پرتگاه و لغزشگاه ها، آنها را با ابزار لازم مجهّز می نماید.
طولانی بودن راه و سخت بودن مسیر ممکن است سالکان راه و شیفتگان وصال را با خطر یأس و نومیدی مواجه کرده، آنها را از رسیدن به کعبه ی آمال و آرزوها باز دارد و در ادامه ی مسیر با تردید مواجه نماید.
در این هنگام یکی از نشانه های ظهور پدیدار گشته، آنها را در ادامه ی راهی که برگزیده اند محکم و استوار می کند، با امید و اطمینان به آینده، از تردید و دودلی نجات می دهد.
پدیدار شدن هر نشانه ای از نشانه های ظهور همانند مشاهده ی یکی از تابلوهای راهنمایی، سالکان راه را در مسیرهای دور و دراز امید وار ساخته، از درستی راهی که برگزیده اند، آگاه و مطمئن می سازد.
کتابنامه ملاحم و فتن یا نشانه های ظهور:
نشانه های ظهور، همانند دیگر احادیث غیبی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) وسلم و امامان نور (علیهم السلام) از سرچشمه ی زلال قرآن و عترت سرچشمه گرفته، در مجامع حدیثی ثبت شده، چون دانه های تسبیح با نظم خاصّی در بستر زمان تحقّق یافته، صحّت و استواری سخنان پیشوایان را برای همگان روشن و مبرهن می سازد.
احادث مربوط به ملاحم و فتن بسیار گسترده است، این احادیث با شهادت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، ماجرای فدک، گزینش خلیفه و تهاجم به خانه ی وحی آغاز شده، از روی کار آمدن معاویه ها، حجّاج ها، مغول ها... سخن گفته، از شهادت سالار شهیدان، عمّار یاسرها، حُجر بن عدی ها، میثم تمّارها و دیگر شهدای راه فضیلت به روشنی خبر داده است.
احادیث ملاحم و فتن، خروج قرامطه، سقوط بنی عباس، فتح استانبول، اشغال عراق و افغانستان توسّط سرکرده ی کفّار را در بر گرفته، رخدادهای جهان را تا هنگامه ی ظهور و انفجار نور به نمایش گذاشته است.
در کتب پایه و مرجع فصل هایی چون: فتن، ملاحم، علایم ظهور، و أشراط السّاعه، به نقل این احادیث اختصاص یافته است.
در این رابطه بیش از ۲۰۰ جلد کتاب تألیف شده، که نشانه های ظهور را بالخصوص مورد بحث و بررسی قرار داده است(۱۷۵).
در این جا به تعدادی از این کتاب ها اشاره می کنیم:
۱. کتاب الفتن: از ابو عبد الله بن حمّاد مِروَزی، متوفای ۲۲۹ ق(۱۷۶).
اهمیت ویژه ی این کتاب در این است که مؤلف آن ۲۶ سال پیش از تولّد حضرت ولیّ عصر (علیه السلام) دیده از جهان فرو بسته و خود از محدّثان مشهور زمان خود بود، بخاری در صحیح خود از وی حدیث نقل کرده و بسیاری از رجالیّون بر صداقت و وثاقت او تأکید کرده اند(۱۷۷) و نسخ خطّی فراوانی از آن بر جای مانده است(۱۷۸).
در این کتاب بیش از ۲۰۰۰ حدیث پیرامون فتن و ملاحم آمده است.
۲. کتاب الفتن، از ابوعلی حنبل بن اسحاق بن حنبل شیبانی، متوفای۲۷۳ ق(۱۷۹).
۳. الملاحم، از حافظ احمد بن جعفر بن محمد، مشهور به: «ابن منادی» متوفای ۳۳۶ ق(۱۸۰). شامل ۳۱۲ حدیث.
۴. التشریف بالمنن فی التّعریف بالفتن، از سیّد بن طاووس، متوفای ۶۶۴ ق(۱۸۱).
این کتاب ده ها بار به نام: «ملاحم و الفتن» چاپ شده و چندین بار به فارسی ترجمه شده است(۱۸۲).
سیّد در این کتاب ۳۰۸ حدیث از فتن مروزی، ۱۱۵ حدیث از فتن سلیلی و ۹۳ حدیث از فتن زکریّا بن یحیی بزّار گرد آورده است.
۵. نهایه البدایه، از حافظ ابوالفداء، اسماعیل بن کثیر دمشقی، متوفای ۷۷۴ ق(۱۸۳).
۶. الاشاعه لأشراط السّاعه، از محمد بن عبد الرّسول، مشهور به «بزرنجی» متوفای ۱۱۰۳ ق(۱۸۴).
۷. نوائب الدّهور فی علامات الظهور از سید حسن میرجهانی، متوفای ۱۴۱۳ ق(۱۸۵).
۸. اشراط السّاعه، از یوسف بن عبد الله بن یوسف الوابل، معاصر(۱۸۶).
۹. معجم الملاحم و الفتن، از سید محمود دهسرخی، متوفای ۱۴۳۲ ق(۱۸۷).
۱۰. یأتی علی النّاس زمان،از همو(۱۸۸). شامل ۹۲۰ سر فصل
۱۱. علامات المهدی المنتظر، از شیخ مهدی فتلاوی، معاصر(۱۸۹) شامل ۵۲۵ حدیث.
شمارشگر معکوس:
در میان تابلوهای راهنمایی که در کنار جادّها نصب شده و اطلاعات لازم را در اختیار مسافران قرار می دهد، تنها یک تابلو هست که نزدیک شدن سالک را به سر منزل مقصود نشان می دهد و آن تابلو شمارش گر معکوس است.
در میان بیش از ۲۰۰۰ تابلویی که فرا روی راهیان نور و منتظران ظهور نصب شده، تنها پنج تابلو وجود دارد که تاریخ قطعی ظهور و فاصله مشخّص سالکان کوی محبوب را تا سر منزل مقصود نشان می هد.
این تابلوهای پنج گانه علایم حتمی نامیده می شوند، که در احادیث فراوان بر حتمی بودن آنها تصریح شده است:
۱. شیخ صدوق با سند صحیح از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده که فرمود:
قَبْلَ قِیامِ الْقائِمِ خَمْسُ عَلاماتٍ مَحْتُوماتٍ:
اَلْیَمانِیُّ وَ السُّفِیانِیُّ، وَ الصَّیْحَهُ وَ قَتْلُ النَّفْسِ الزَّکِیَّهِ، وَ الْخَسْفُ بِالْبیداءِ؛
پیش از قیام قائم (علیه السلام) پنج نشانه ی حتمی هست: خروج یمانی، خروج سفیانی، بانگ آسمانی، قتل نفس زکیّه و خسف سرزمین بیداء(۱۹۰).
۲. مرحوم کلینی نیز همین مضمون را از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده است(۱۹۱).
۳. نعمانی نیز روایت دیگری به همین مضمون از آن حضرت روایت نموده است(۱۹۲).
۴. شیخ طوسی نیز همان مضمون را از آن حضرت روایت کرده است(۱۹۳).
در این احادیث چهارگانه روی پنج عنوان یاد شده تأکید شده، ولی در احادیث دیگر نشانه های دیگری نیز به عنوان نشانه ی ظهور مطرح شده، که از آن جمله است:
۱) خروج خراسانی(۱۹۴).
۲) خروج مروانی(۱۹۵).
۳) خروج شعیب بن صالح(۱۹۶).
۴) ظهور دستی در آسمان و اشاره اش به سوی آن حضرت(۱۹۷).
۵) خورشید گرفتگی در نیمه های ماه رمضان(۱۹۸).
با احتساب این ها تعداد نشانه ها به ده مورد می رسد که فقط پنج مورد اولّی از نشانه های حتمی است، که در درس های بعدی از آنها به تفصیل سخن خواهیم گفت.
برای تحقیق بیشتر:
۱. العدّ التنازلی فی علائم ظهور المهدی، تألیف: عباس تبریزیان.
۲. کتاب الفتن، تألیف: نعیم بن حمّاد مروزی.
۳. معجم الملاحم و الفتن تألیف: سید محمود دهسرخی.
۴. در آستانه ی ظهور تألیف: علی اکبر مهدی پور.
از نظر تسلسل زمانی اوّلین نشانه از نشانه های حتمی که پیش از ظهور به طور قطع و یقین رخ خواهد داد، خروج سفیانی است.
خروج سفیانی در روایات اسلامی بسیار دقیق، روشن و شفّاف بیان شده و هرگز قابل انطباق با شخص دیگری نمی باشد.
این حدیث شریف با سند صحیح از امام رضا (علیه السلام) رسیده است که فرمود:
إِنَّ أَمْرَ الْقائِمِ حَتْمٌ مِنَ الله، وَأَمْرُ السُّفْیانِیِّ حَتْمٌ مِنَ الله وَ لایَکُونُ قائِمٌ إِلاّ بِالسُّفْیانِیِّ؛
قیام قائم (علیه السلام) از سوی خداوند قطعی است، خروج سفیانی نیز از سوی خداوند حتمی است، هرگز قیام کننده ای نخواهد بود جز همراه با سفیانی(۱۹۹).
در حدیث دیگری که با سند صحیح از امام باقر (علیه السلام) روایت شده، آمده است:
إِنَّ خُرُوجَ السُّفْیانِیِّ مِنَ الْأَمْرِ الْمَحْتُومِ
خروج سفیانی از امور حتمی می باشد(۲۰۰).
در حدیث دیگری که با سند صحیح از امام صادق (علیه السلام) روایت شده، آورده است:
اَلسُّفْیانِیُّ مِنَ الْمَحْتُومِ وَ خُرُوجُهُ فی رَجَبٍ
خروج سفیانی از نشانه های حتمی است و خروج او در ماه رجب می باشد(۲۰۱).
نام سفیانی:
مشهور آن است که نام او «عثمان» و نام پدرش «عنبسه» می باشد(۲۰۲).
در مورد نام او نقل های دیگری نیز هست، که از آن جمله است:
۱) عثمان بن عُیینه(۲۰۳).
۲) حرب بن عنبسه(۲۰۴).
۳) عنبسه بن مرّه(۲۰۵).
۴) عنبسه بن هند(۲۰۶).
۵) عبد الله بن یزید(۲۰۷).
۶) عروه بن محمّد(۲۰۸).
۷) معاویه بن عُتبه(۲۰۹).
القاب سفیانی:
مشهورترین لقب او سفیانی است.
او را از آن جهت سفیانی می نامند که از تبار ابو سفیان می باشد.
از دیگر القابش «صَخری» منسوب به صخر پدر ابوسفیان(۲۱۰).
مولای متّقیان از او به عنوان: «ضِلّیل» یعنی: بسیار گمراه(۲۱۱) تعبیر فرموده است(۲۱۲).
برخی از شارحان نهج البلاغه آن را اشاره به سفیانی دانسته اند(۲۱۳).
برخی دیگر به «عبدالملک بن مروان» تفسیر کرده(۲۱۴) و برخی آن را اعمّ دانسته اند(۲۱۵).
نسبت سفیانی:
در قرآن کریم از بنی امیّه«الشَّجَرَهُ الْمَلْعُونَه» تعبیر شده(۲۱۶) و بسیاری از مفسّران بر اساس روایات وارده گفته اند که منظور از شجره ی ملعونه بنی امیّه می باشند(۲۱۷).
در برخی از روایات آمده است که نسب او از طرف پدر به بنی امیّه و از طرف مادر به قبیله ی کلب می رسد، چنان که امیر مؤمنان (علیه السلام) می فرماید:
هُوَ مِنْ بَنی اُمَیَّهَ وَ أَخْوالُهُ کَلْبٌ؛
او از تبار بنی امیّه است و دایی هایش از قبیله ی کلب می باشند(۲۱۸).
در احادیث فراوان تأکید شده که وی از تبار ابو سفیان می باشد(۲۱۹).
در مورد این که از نسل کدامین فرزند ابوسفیان است، به اختلاف نقل شده، ولی بدون تردید از بطن هند جگر خواره است، که در احادیث فراوان از او به عنوان «ابن آکله الاکباد» یاد شده است(۲۲۰).
امام صادق (علیه السلام) در این رابطه می فرماید:
ما و آل ابوسفیان برای خدا با یکدیگر دشمنی ورزیدیم، ما گفتیم: خداوند راست فرموده، آنها گفتند: دروغ گفته است. از این رو ابوسفیان با پیامبر، معاویه با علی بن ابی طالب و یزید با حسین بن علی جنگید و سفیانی با قائم ما می جنگد(۲۲۱).
اوصاف جسمی و روحی او:
با سند صحیح از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمود:
اِنَّکَ لَوْ رَأَیْتَ السُّفْیانِیَّ لَرَأَیْتَ أَخْبَثَ النّاسِ، أَشْقَرَ، أَحْمَرَ، أَزْرَقَ؛
اگر سفیانی را ببینی، پلیدترین انسان ها را دیده ای، او بور، سرخ روی و زاغ چشم است(۲۲۲).
مولای متقیان در این رابطه می فرماید:
یَخْرُجُ إِبْنُ آکِلَهِ الْأَکْبادِ مِنَ الْوادِی الْیابِسِ، وَ هُوَ رَجُلٌ رَبْعَهٌ، وَحْشُ الْوَجْهِ، ضَخْمُ الْهامَهِ، بِوَجْهِه أَثَرُ الْجُدْرِیِّ، إِذا رَأَیْتَهُ حَسِبْتَهُ أَعْوَرَ.
پسر هند جگر خواره از وادی یابس خروج می کند، او مردی میان بالا، کریه المنظر، سر ستبر و آبله روی می باشد. چون او را ببینی او را یک چشم می پنداری(۲۲۳).
و در حدیث دیگری فرمود:
سفیانی از تبار خالد بن یزید بن ابوسفیان است، او مردی سر ستبر و آبله روی است و در چشمش نقطه ی سفیدی است(۲۲۴).
و در حدیث دیگری فرمود:
او در میان مخلوقات از همه شرورتر، از همه ملعون تر و از همه ستمکارتر است(۲۲۵).
با سند صحیح از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمود:
وَ قَدْ بَلَغَ مِنْ خُبْثِهِ أَنَّهُ یَدْفُنُ اُمَّ وَلَدٍ لَهُ وَ هِیَ حیَّهٌ، مَخافَهَ أَنْ تَدُلَّ عَلَیْهِ؛
خباثت او به حدّی رسیده که مادرِ فرزندش را زنده بگور می کند، از ترس این که جایگاهش را نشان دهد(۲۲۶).
کارنامه ی سیاه سفیانی:
رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) پیرامون اعمال وحشیانه سفیانی می فرماید:
یَخْرُجُ رَجُلٌ یُقالُ لَهُ «السُّفْیانی» فی عُمْقِ دَمِشْقٍ، وَ عامَّهُ مَنْ یَتْبَعُهُ مِنْ کَلْبٍ. فَیَقْتُلُ حَتّی یَبْقُرَ بُطُونَ النِّساءِ وَ یَقْتُلُ الصِّبْیانَ.
مردی از اعماق دمشق خروج می کند که به او سفیانی گویند. همه ی پیروانش از تیره ی کلب هستند. آن قدر کشتار می کند که حتّی شکم زنان را می شکافد و کودکان را از دمِ تیغ می گذراند(۲۲۷).
حاکم نیشابوری پس از نقل این حدیث گفته است:
این حدیث بر اساس معیارهای بخاری و مسلم صحیح می باشد(۲۲۸).
مولای متقیان امیر مؤمنان (علیه السلام) در شمار جنایات سفیانی، از جوشاندن کودکان در دیگ و از انجام اعمال منافی عفّت در اماکن عمومی خبر می دهد(۲۲۹).
آن گاه از پناهنده شدن گروهی از اولاد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به بلاد روم خبر می دهد، که سفیانی آنها را از پادشاه روم پس می گیرد و گردن می زند(۲۳۰).
در برخی از احادیث عامّه، از کشته شدن ۷۰۰۰۰ نفر در عین التّمر(۲۳۱) و از تعدّی به حریم ۳۰۰۰۰ نفر در کوفه سخن گفته است(۲۳۲).
مولای متقیان در فرازی از یک حدیث طولانی، در ضمن برشمردن جنایات او می فرماید:
ارکان اسلام را منهدم می سازد، مساجد را ویران می کند، محرّمات را مباح می نماید، به نوازندگی فرمان می دهد، کارهای ناشایست را رواج می دهد، از انجام فرایض جلوگیری می کند، از جور و ستم دریغ نمی کند.
هر کس که نامش: محمد، علی، جعفر، حمزه، حسن، حسین، فاطمه، زینب، امّ کلثوم، خدیجه، و عاتکه باشد، از باب دشمنی با خاندان رسالت از دمِ شمشیر می گذراند(۲۳۳).
در حدیث دیگری از کشته شدن ۷۰۰۰۰ نفر در بغداد و شکافتن شکم ۳۰۰ زن در آنجا سخن فرموده است(۲۳۴).
دو نکته ی مهم:
۱. با دقت در احادیث یاد شده، هر شخص منصفی به این نتیجه می رسد که سفیانی یک فرد است، نه یک جریان.
۲. سفیانی از تبار ابوسفیان است.
برای تحقیق بیشتر:
۱. سفیانی از ظهور تا افول، تألیف نصرت الله آیتی
۲. السّفیانی حتم مرّ، تألیف سید جلال موسوی
۳. السّفیانی و علامات الظّهور، تألیف محمد فقیه
۴. سفیانی و نشانه های ظهور، ترجمه ی کتاب یاد شده
۵. الفتن، تألیف نعیم بن حمّاد مروزی
دوّمین نشانه از نشانه های حتمی، که به طور قطع و یقین پیش از ظهور حضرت ولی عصر ارواحنا فداه رخ می دهد، خروج یمانی از صنعاء (پایتخت یمن) می باشد.
شیخ صدوق با سند صحیح از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده که فرمود:
پیش از قیام قائم پنج نشانه ی حتمی هست، که عبارت است از:
۱. یمانی؛ ۲. سفیانی؛ ۳. بانگ آسمانی؛ ۴. قتل نفس زکیّه؛ ۵. خسف سرزمین بیداء(۲۳۵).
مرحوم کلینی نیز نظیر آن را با سند صحیح از آن حضرت روایت کرده است(۲۳۶).
محل خروج یمانی:
بدون تردید خروج یمانی از یمن و از صنعای یمن است، چنان که فضل بن شاذان با سند صحیح از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده که فرمود:
خروج سفیانی از شام و خروج یمانی از یمن(۲۳۷).
مروزی با سلسله اسنادش از امام باقر (علیه السلام) روایت کرده که فرمود:
ثُمّ یَسیرُ إِلَیْهِمْ مَنْصُورُ الْیَمانی مِنْ صَنْعاءَ بِجُنُودِهِ، وَ لَهُ فَوْرَهٌ شَدیدَهٌ؛
سپس یمانی پیروز از صنعاء با لشکریانش به سوی آنها عزیمت می کند و برای او جوش و خروش بسیار تندی خواهد بود(۲۳۸).
زمان خروج یمانی:
خروج یمانی بدون تردید در آستانه ی ظهور و یکی از نشانه های حتمی ظهور است و به طوری که در روایات فراوان تصریح شده، مقارن با خروج سفیانی می باشد.
در فرازی از یک حدیث طولانی که با سند صحیح از امام صادق (علیه السلام)روایت شده آمده است:
قَد یَکُونُ خُرُوجُهُ وَ خُرُوجُ الْیَمانی مِنَ الْیَمَنِ مَعَ الرّایاتِ الْبیضِ، فی یَوْمٍ واحِدٍ، وَ شَهْرٍ واحِدٍ، وَ سَنَهٍ واحِدَهٍ؛
خروج سفیانی با خروج یمانی از یمن با پرچم های سفید، در یک روز، در یک ماه و در یک سال رخ می دهد(۲۳۹).
امام صادق (علیه السلام) در حدیث دیگری فرمود:
اَلْیَمانی وَ السُّفْیانی کَفَرَسَیْ رِهانٍ؛
یمانی و سفیانی همانند دو اسب مسابقه همزمان، پشت سر یک دیگر فرا می رسند(۲۴۰).
در محضر امام صادق (علیه السلام) از سفیانی سخن به میان آمد، حضرت فرمود:
أَنّی یَکُونُ ذلِکَ؟ وَ لَمّا یَخْرُجْ کاسِرُ عَیْنَیْهِ بِصَنْعاءَ؛
چگونه ممکن است او خروج کرده باشد، در حالی که هنوز در هم کوبنده ی دیدگانش از صنعاء خروج نکرده است(۲۴۱).
در همه ی احادیث یاد شده به صراحت از همزمانی خروج سفیانی با یمانی سخن رفته است.
از آن جمله، حدیثی است که مولای متقیان (علیه السلام) فرمود است:
إِذ اَقْبَلَتْ خَیْلُ الْیَمانی وَ الْخُراسانی یَسْتَبِقانِ کَأَنَّهُمْ فَرَسَی رِهانٍ؛
ناگهان سپاه یمانی و سپاه خراسانی همانند دو اسب مسابقه به دنبال یکدیگر پدیدار شوند(۲۴۲).
پرچم یمانی:
فضل بن شاذان با سند صحیح از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده که فرمود:
خُرُوجُ الثَّلاثَهِ: الْخُراسانی وَ السُّفْیانی وَ الْیَمانی فی سَنَهٍ واحِدَهٍ، فی شَهْرٍ واحِدٍ، فی یَوْمٍ واحِدٍ.
فَلَیْسَ فیها رایَهٌ بِأهْدی مِنْ رایَهِ الْیَمانی، تَهْدی إِلَی الْحَقِّ؛
خروج سه تن: ۱. خراسانی؛ ۲. سفیانی؛ ۳. یمانی، در یک سال، در یک ماه و در یک روز می باشد.
در این میان پرچمی هدایت یافته تر از پرچم یمانی نیست، که به سوی حق رهنمون می شود(۲۴۳).
در میان سه پرچم یمانی، سفیانی و خراسانی، پرچم سفیانی پرچم ضلالت و ضد ارزش است، در نتیجه مقایسه بین یمانی و خراسانی می باشد و تصریح بر این که پرچم یمانی هدایت یافته تر است، نوعی تعریض بر خراسانی است.
امام باقر (علیه السلام) در این رابطه می فرماید:
خُرُوجُ السُّفْیانی وَ الْیَمانی وَ الْخُراسانی، فی سَنَهٍ واحِدَهٍ، فی شَهْرٍ واحِدٍ، فی یَوْمٍ واحِدٍ، نِظامٌ کَنِظامِ الْخَرْزِ، یَتْبَعُ بَعْضُهُ بَعْضاً؛
خروج سفیانی، یمانی و خراسانی، در یک سال، در یک ماه و در یک روز، همانند دانه های تسبیح پشت سر یکدیگر قرار می گیرد.
و در پایان فرمود:
وَ لَیْسَ فِی الرّایاتِ رایَهٌ أَهْدی مِنْ رایَهِ الْیَمانی، هِیَ رایَهُ هُدیً، لِأَنَّهُ یَدعُو إِلی صاحِبِکُمْ؛
در میان این پرچم ها، پرچمی هدایت یافته از پرچم یمانی نیست، که آن پرچم هدایت است، زیرا به سوی صاحب شما فرا می خواند(۲۴۴).
در عصر امام صادق (علیه السلام) که اواخر حکومت بنی امیّه و آغاز فتنه های بنی العباس بود، برخی از شیعیان روایات یمانی را به ابومسلم خراسانی تطبیق کردند و در محضر امام صادق (علیه السلام) عرضه داشتند که امیدواریم او همان یمانی باشد، امام (علیه السلام) فرمود:
لا، اَلْیَمانی یُوالی عَلِیّاً وَ هذا یَبْرَأُ مِنْهُ؛
نه، هرگز، زیرا یمانی از علی (علیه السلام) پیروی می کند، در حالی که او بیزاری می جوید(۲۴۵).
تقارن یمانی با سید حسنی:
در احادیث فراوان از تقارن قیام یمانی با جنبش سید حسنی سخن رفته، از جمله در حدیثی که کلینی آن را با سند صحیح روایت کرده، از امام صادق (علیه السلام) سؤل می شود: فرج شیعیان شماکی می باشد؟ می فرماید:
إِذا اِخْتَلَفَ وَلَدُ الْعَبّاسِ وَ وَهی سُلْطانَهُمْ وَ طَمَعَ فیهِمْ مَنْ لَمْ یَکُنْ یَطْمَعُ فیهِمْ، وَ خَلَعَتِ الْعَرَبُ اَعِنَّتَها، رَفَعَ کُلُّ ذی صَیْصِیَتهٍ صَیْصِیَتَهُ وَ ظَهَرَ الشّامِیُّ وَ اَقْبَلَ الْیَمانِیُّ وَ تَحَرَّکَ الْحَسَنِیُّ وَ خَرَجَ صاحِبُ هذَا الاَْمْرِ مِنَ الْمَدِینَهِ إِلی مَکَّهِ بِتُراثِ رَسُولِ الله؛
هنگامی که فزندان عباس دچار اختلاف شوند و قدرتشان ضعیف شود و طمع کند در آنها افرادی که طمع نمی کردند، هر صاحب سلاحی، اسلحه اش را بر می دارد، شامی (سفیانی) پدیدار گردد، یمانی روی آورد، حسنی به حرکت در آید و صاحب این امر با مواریث رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) از مدینه به سوی مکه عزیمت نماید(۲۴۶).
در این حدیث از تقارن قیام یمانی با خروج سفیانی و سید حسنی سخن رفته است. این حدیث صریح است در این که دولت بنی العباس تا آستانه ی ظهور ادامه می یابد.
حسین بن جهم می گوید: به امام رضا (علیه السلام) عرض کردم: این ها می گویند: سفیانی هنگامی خروج می کند که دولت بنی عباس منقرض شده باشد، فرمود:
دروغ می گویند، سفیانی در حالی خروج می کند که دولت آنها پا بر جا باشد(۲۴۷).
با توجه به احادیث یاد شده و منقرض شدن حکومت بنی العباس به سال ۶۵۶ ق. برخی از تحلیل گران معتقد هستند که پیش از هنگامه ی ظهور، دولتی بر سر کار خواهد بود که بنیانگذار آن از تبار بنی عباس و یا بر شیوه ی حکومتی آنان خواهد بود. مستند این تحلیل حدیثی از حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) می باشد که فرمود:
حکومت بنی عباس بر پایه های مکر و حیله استوار است، از بین می رود، به طوری که گویی هرگز چنین دولتی در روی زمین نبوده است، سپس از نو تأسیس می شود، گویی هیچ حادثه ای پیش نیامده بود(۲۴۸).
بر اساس روایات فراوان حکومت عباسیان تا آستانه ی ظهور ادامه دارد و هلاکت آنها به وسیله ی یمانی و سفیانی، یا خراسانی و یمانی خواهد بود(۲۴۹).
کارکرد یمانی:
در احادیث فراوان از پیکار سخت و طاقت فرسای یمانی با سپاه سفیانی بحث و از نبرد جانکاه او در نقاط مختلف عراق گفت و گو شده است. آنگاه از درگیری وی با سپاه قریش در بیت المقدس سخن رفته است(۲۵۰). در عکا نیز حوادث شگفتی رخ می دهد(۲۵۱) همانند دو اسب مسابقه سپاه سفیانی را دنبال می کند(۲۵۲) همه ی آنها را تار و مار می کند، حتی گزارشگری از آنها باقی نمی گذارد(۲۵۳).
لزوم همیاری با سپاه یمانی:
همانطور که گفته شد در احادیث فراوان از سپاه یمانی ستایش شده و از پرچم یمانی به عنوان پرچم هدایت سخن رفته است.
امام باقر (علیه السلام) در یک حدیث بسیار طولانی می فرماید:
چون یمانی خروج کند، فروختن اسلحه بر دیگران، حتی بر دیگر مسلمانان حرام می شود، چون یمانی خروج کند به سویش بشتاب، زیرا پرچم او پرچم هدایت است. بر هیچ مسلمانی جایز نیست که با وی درگیر شود، هر کس این کار را انجام دهد از اهل دوزخ خواهد بود، زیرا او در راه راست است و به سوی حق فرا می خواند(۲۵۴).
با سند صحیح از امام رضا (علیه السلام) روایت شده که فرمود: سفیانی و پسرش به دست یمانی کشته می شوند(۲۵۵).
شناسنامه ی یمانی:
چنان که قبلاً اشاره کردیم، در مورد نام، لقب، کینه، حسب و نسب یمانی هیچ مستند معتبری در دست نیست و این یکی از عنایات حضرت احدیّت است که معصومین (علیهم السلام) در این رابطه مطلبی نفرموده اند، تا راه برای مدعیان دروغین باز نشود.
تنها مطلبی که در مورد نسب خروج کننده ای از یمن در روایات آمده، فرازی از حدیثی از امام صادق (علیه السلام) می باشد که می فرماید:
خرُوُج رَجُلٍ مِنْ وُلْدِ عَمّی زَیْدٍ بِالْیَمَنِ وَ انْتِهابُ سِتارَهِ الْبیْتِ؛
از نشانه های ظهور خروج مردی از تبار عمویم زید در یمن و به یغما رفتن پرده ی کعبه می باشد(۲۵۶).
اگر منظور از این خروج کننده همان یمانی موعود باشد، حدیث صریح است که او از تبار زید شهید می باشد.
در مورد نام و لقب او نیز هیچ سرنخی از روایات معصومین به دست ما نرسیده، جز پیشگویی «سطیح کاهن» که برای «ذی یَزَن» پادشاه یمن می گوید:
آن گاه پادشاهی از یمن، از صنعاء و عدن پدیدار شود که چون پنبه سفید باشد، نامش حسن یا حسین می باشد.
با خروج او امواج فتنه ها درهم می شکند، آنگاه حضرت مهدی، آن هادی هدایتگر، آن فرخنده ی مبارک، آن سید علوی ظاهر می شود(۲۵۷).
در برخی از نقل ها از أرطاه نقل شده که وی «أمیرُ الْعُصَب» می باشد(۲۵۸).
کعب الاحبار نیز از او به عنوان: «أمیرُ الْعُصَب» تعبیر نموده است(۲۵۹).
با توجه به واژه ی «عُصَب» که به معنای یمنی ها می باشد(۲۶۰). معنای امیرالعصب «فرمانده سپاه یمنی ها» خواهد بود.
در احادیث فراوان از سپاه یمانی ستایش شده و در حدیثی آمده است:
اهالی یمن از او (یمانی) اطاعت می کنند، سپاهیان از یمن پیشاپیش او حرکت می کنند، آنها تکسواران هَمْدان و خَوْلان هستند(۲۶۱).
تذکّر لازم:
علیرغم امتناع معصومین (علیهم السلام) از بیان شاخصه های یمانی، تعدادی از شیادان در زمان ما بدون هیچ دلیلی ادعای یمانی بودن کرده اند، که از آن جمله است:
۱. ضیاء عبد الزهراء قرعاوی، یک افسر بعثی و مأمور اطلاعاتی صدام، که گروهی را به نام: «جند السماء» تشکیل داده، روز تاسوعای ۱۴۲۸ ق. برابر ۹/۱۱/۸۵ ش. (۲۸/۱/۲۰۰۷ م) به سوی نجف اشرف تهاجم نموده، در منطقه ی «الزّرقه» در حوالی نجف اشرف توسط نیروی انتظامی عراق تارومار شدند.
۲. احمد اسماعیل کُوَیطِع، متولد ۱۹۶۸ م. در روستای هَمْبُوشی، در منطقه ی هُوَیر از توابع بصره، فارغ التحصیل دانشکده ی مهندسی بصره، که خود را فرزند امام زمان، وصی حضرت مهدی، نخستین مهدی پس از حضرت مهدی و یمانی دانسته و به خود عنوان: «احمد حسن یمانی» لقب داده است.
او در سال ۱۴۲۴ ق. ادعای یمانی بودن کرده، گروهی را به نام «انصار المهدی» تأسیس کرد، روز عاشورای ۱۴۲۹ ق. برابر ۲۹/۱۰/۸۶ ش. (۱۹/۱/۲۰۰۸ م) در بصره و ناصریه به پادگان ها حمله کردند، در حدود ۷۰ نفر در بصره و در حدود ۶۰ نفر در ناصریه از پیروانش کشته شده، بیش از ۵۰۰ نفر نیز دستگیر شدند.
۳. حیدر مشتت منشداوی، که در سال ۱۴۲۴ ق با احمد اسماعیل همراه بود، سپس از او جدا شده در عماره مرکزی تأسیس کرد، مجله ای به نام «القائم» منتشر نموده و خود را به «قحطانی» ملقب ساخت.
پس از جدا شدن از کویطع به شدّت همدیگر را تکفیر و تفسیق نمودند تا سرانجام ترور شد.
برای تحقیق بیشتر:
۱. در آستانه ی ظهور، تألیف علی اکبر مهدی پور
۲. دجال البصره، تألیف علی کورانی
۳. فصلنامه ی انتظار، شماره ی ۳۴، ص ۱۷۵ - ۲۰۹.
سومین نشانه از نشانه های حتمی بانگ آسمانی است، که در شب ظهور حضرت رخ می دهد.
گذشته از روایات صحیح و صریح پیرامون علایم حتمی، در مورد حتمی بودن بانگ آسمانی از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمود:
النِّداءُ مِنَ الْمَحْتُومِ؛
بانگ آسمانی از نشانه های حتمی است(۲۶۲).
و در حدیث دیگری فرمود:
اِخْتِلافُ بَنِی الْعَبّاسِ مِنَ الْمَحْتُومِ وَ النِّداءُ مِنَ الْمَحْتُومِ؛
اختلاف بنی عباس از امور حتمی و ندای آسمانی از نشانه های حتمی است(۲۶۳).
واژگان:
در لسان احادیث از بانگ آسمانی با واژگانی چون: «نداء»، «صوت» و «صیحه» سخن رفته است.
بانگ آسمانی در لسان وحی:
برخی از آیات نورانی قرآن کریم در لسان روایات به بانگ آسمانی تفسیر شده است که از آن جمله است:
۱. «وَاسْتَمِعْ یَوْمَ یُنَادِ الْمُنَادِ مِنْ مَّکَانٍ قَرِیبٍ یَوْمَ یَسْمَعُونَ الصَّیْحَهَ بِالْحَقِّ ذَلِکَ یَوْمُ الْخُرُوجِ»؛
هنگامی که منادی از جایگاه نزدیکی ندا سر می دهد، گوش فراده. هنگامی که آن بانگ را به حق می شنوند، آن روز، روز خروج است(۲۶۴).
در تفسیر این آیه ی شریفه آمده است که:
منادی قائم (علیه السلام) را با نام خود و نام پدرش ندا می کند(۲۶۵).
و در تفسیر آیه ی دوم آمده است:
منظور از صیحه بانگ آسمانی مربوط به قائم (علیه السلام) است(۲۶۶).
قندوزی از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده که فرمود:
در آن روز منادی با نام و نام پدر قائم (علیه السلام) ندا سر می دهد و منظور از صیحه نیز بانگ آسمانی است و منظور از روز خروج؛ روز خروج قائم (علیه السلام) می باشد(۲۶۷).
آن گاه از امام رضا (علیه السلام) روایت کرده که فرمود:
منظور از یوم الخروج، روز خروج فرزندم مهدی قائم (علیه السلام) می باشد(۲۶۸).
۲. «إِنْ نَّشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِّنْ السَّمَاء آیَهً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِینَ»؛
اگر بخواهیم از آسمان برای آنها نشانه ای نازل می کنیم که گردن هایشان در برابر آن منقاد می شود(۲۶۹).
مولای متقیان در تفسیر این آیه فرمود:
هِیَ آیَهٌ تُخْرِجُ الْفَتاهَ مِنْ خِدْرِها، وَ تُوقِظُ النّائِمَ، وَ تُفْزِعُ الْیَقْظانَ؛
آن نشانه ای است که دوشیزگان را از سرا پرده ها بیرون می کند، خفتگان را بیدار می نماید و بیداران را به وحشت می اندازد(۲۷۰).
امام باقر (علیه السلام) در تفسیر این آیه فرمود:
این آیه پیرامون قائم آل محمد، صلوات الله علیهم، نازل شده، که به نام او از آسمان ندا می شنوند(۲۷۱).
محتوای بانگ آسمانی:
در احادیث فراوان از محتوای بانگ آسمانی سخن رفته، از جمله آمده است که:
۱. منادی آسمانی همگان را به سوی آن حضرت فرا می خواند و ندا سر می دهد:
اَلا اِنَّ حُجَّهَ الله قَدْ ظَهَرَ عِنْدَ بَیْتِ الله فَاتَّبِعُوهُ، فِاِنَّ الْحَقَّ مَعَهُ وَ فیهِ؛
آگاه باشید که حجت خدا کنار خانه ی خدا ظهور کرده، از او پیروی کنید که حق با اوست(۲۷۲).
همین بیان در منابع اهل سنت نیز از امام رضا (علیه السلام) رسیده است(۲۷۳).
۲. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود:
چون هنگامه ی ظهور قائم (علیه السلام) فرا رسد، منادی از آسمان بانگ بر آورد:
اَیُّهَا النّاسُ! قُطِعَ عَنْکُمْ مُدَّهُ الْجَبّارینَ، وَ وَلِیَ الاَمْرَ خَیْرُ اُمّهِ مُحَمّدٍ، فَالْحَقُوا بِمَکَّهَ؛
هان ای مردمان! روزگار جباران سپری شد و بهترین فرد امت پیامبر (صلی الله علیه و آله) زمام امور را به دست گرفت، پس خود را به مکه برسانید(۲۷۴).
۳. امام صادق (علیه السلام) فرمود: منادی از آسمان ندا سر می دهد:
إِنَّ فُلاناً هُوَ الأَمیرُ؛
فلانی امیر است.
آنگاه منادی دیگر بانگ بر آورد:
إِنَّ عَلِیّاً وَ شِیعَتَهُ هُمُ الْفائِزُونَ؛
به راستی علی و شیعیان او رستگارانند(۲۷۵).
۴. رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: فرشته ای از بالای سرش بانگ بر می آورد که:
إِنَّ هذا مَهْدِیٌّ فَاتَّبِعُوهُ؛
این به راستی مهدی است، از او پیروی کنید(۲۷۶).
۵. امام صادق (علیه السلام) فرمود: منادی آسمانی در اول روز بانگ بر آورد:
ألا إِنَّ الْحَقَّ فی عَلیٍّ وَ شیعَتِهِ؛
آگاه باشید که حق با علی و شیعیان اوست(۲۷۷).
۶. از مولای متقیان روایت شده که هنگامی که منادی از آسمان بانگ برآورد:
إِنَّ الْحَقَّ فی آلِ مُحَمَّدٍ؛
حق با آل محمد (علیهم السلام) می باشد،
نام حضرت مهدی بر سر زبان ها می افتد، مهر او با دل ها عجین می شود، دیگر نام احدی بر سر زبان ها نباشد(۲۷۸).
۷. امام باقر (علیه السلام) فرمود: منادی ندا می کند:
إِنَّ الْمَهْدِیَّ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ فُلانُ بْنُ فُلان؛
مهدی آل محمد فلانی پسر فلانی است(۲۷۹).
پس او را با نام خود و نام پدرش نام می برد.
۸. مروزی با سلسله اسنادش از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) روایت کرده که در محرم سال ظهور منادی از آسمان ندا سر می دهد که:
أَلا إِنّ صَفْوَهَ الله مِنْ خَلْقِهِ فُلان، فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أطیعُوا؛
برگزیده ی خداوند از مخلوقاتش فلانی است، به فرمانش گوش فرا دهید و از او اطاعت کنید(۲۸۰).
۹. امام رضا (علیه السلام) فرمود: بدنی با قرص خورشید پدیدار شده بانگ می زند:
أَلا إِنَّ الله قَدْ بَعَثَ فُلاناً عَلی هَلاکِ الظّالِمینَ، فَعِنْدَ ذلِکَ یَأتِی الْمُؤْمِنینَ الْفَرَجُ، وَ یَشْفِی الله صُدُورَهُمْ وَ یُذْهِبَ غَیْظَ قُلُوبِهِمْ؛
آگاه باشید که خداوند فلانی را برای هلاک نمودن ستمگران برانگیخت. در آن هنگام فرج مؤنان فرا می رسد، خداوند سینه های آنان را شفا می دهد و خشم دل هایشان را می زداید(۲۸۱).
۱۰. سیف بن عمیر گوید: در نزد منصور دوانیقی بودم، به من گفت:
ای سیف بن عمیر! به ناگزیر یک منادی خواهد بود که:
از آسمان به نام مردی از فرزندان علی بن ابی طالب ندا سر می دهد.
سپس در ادامه گفت:
ای سیف! به خدا این حق است.
چون این ندا سر داده شود، ما پیش از دیگران به آن پاسخ می دهیم، زیرا این ندا در مورد یکی از عموزادگان ماست.
سیف پرسید: آیا از تبار حضرت فاطمه است؟
منصور گفت: آری.
آنگاه منصور گفت:
اگر نبود که من آن را از ابوجعفر، امام محمد باقر شنیده ام، اگر همه ی اهل زمین می گفتند، باور نمی کردم، ولی چه کنم که او امام محمّد باقر است(۲۸۲).
زبان بانگ آسمانی:
در همایش های بین المللی سخنرانان به یکی از زبان های رایج سخن می گویند، مترجم های زبر دست، آن را همزمان به دیگر زبان های مورد نیاز مستمعان ترجمه می کنند و شرکت کنندگان از گوشی های تعیین شده با زبان مورد آشنایی خود گوش فرا می دهند.
بانگ آسمانی بدون نیاز به این ابزارها با قدرت پروردگار برای هر فردی با زبان مادری خود القاء می شود و هر کسی آن را با زبان مادری خود می شنود.
امام صادق (علیه السلام) فرمود:
یُنادی مُنادٍ بِاسْمِ الْقائِمِ؛
منادی به نام قائم (علیه السلام) ندا سر می دهد.
زراره پرسید: آیا این ندا همگانی است یا اختصاصی؟ امام (علیه السلام)فرمود:
عامٌّ، یَسْمَعُ کُلُّ قَوْمٍ بِلِسانِهِمْ؛
همگانی است و هر قومی آن را به زبان خودشان می شنوند(۲۸۳).
امام صادق (علیه السلام) به هنگام شمارش نشانه های حتمی فرمود:
یُنادی مُنادٍ مِنَ السَّماءِ اَوَّلَ النَّهارِ، یَسْمَعُهُ کُلُّ قَوْمٍ بِأَلْسِنَتِهِمْ، أَلا إِنَّ الْحَقَّ فی عَلیٍّ وَ شیعَتِهِ؛
منادی در اول روز از آسمان ندا سر می دهد که حق با علی و شیعیان اوست. این ندا را هر قومی به زبان خود شان می شنوند(۲۸۴).
در منابع اهل سنّت نیز تأکید شده که این ندا همه ی اهل زمین را فرا می گیرد و اهل هر زبانی آن را به زبان خود می شنوند(۲۸۵).
زمان بانگ آسمانی:
از بررسی مجموع احادیث وارده استفاده می شود که در آستانه ی ظهور چندین ندای آسمانی شنیده می شود، لیکن آن بانگ آسمانی که از نشانه های حتمی ظهور است، در ماه رمضان، در شب جمعه، شب ۲۳ ماه رمضان خواهد بود.
امام باقر (علیه السلام) فرمود:
اَلصَّیْحَهُ لا تَکُونُ إلاّ فی شَهْرِ رَمَضانَ، لإَنَّ شَهْرَ رَمَضانَ شَهْرُ الله، وَ الصَّیْحَهُ هِیَ صَیْحَهُ جَبْرَئیلَ؛
بانگ آسمانی منحصرا در ماه رمضان خواهد بود، زیرا ماه رمضان ماه خدا است و بانگ آسمانی بانگ جبرئیل امین است.
سپس فرمود:
یَکُونُ الصَّوتُ فی شَهْرِ رَمَضانَ، فی لَیْلَهِ جُمُعَهِ، لَیْلَهَ ثَلاثٍ وَ عِشرینَ، فَلا تَشُکُّوا فی ذلِکَ، وَ اسْمَعُوا وَ أطیعُوا؛
بانگ آسمانی در ماه رمضان، در شب جمعه، شب بیست و سوم خواهد بود، هرگز در آن تردید نکنید، به آن گوش فرا دهید و از آن اطاعت کنید(۲۸۶).
فضل بن شاذان با سند صحیح از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده که فرمود:
یُنادی بِاسْمِ الْقائِمِ (علیه السلام) فی لَیْلَهِ ثَلاثٍ وَ عِشْرینَ مِنْ شَهْرِ رَمَضانَ، وَ یَقُومُ فی یَوْمِ عاشُوراء؛
در شب بیست و سوم ماه رمضان به نام قائم (علیه السلام) منادی ندا سر می دهد و در روز عاشورا قیام می کند(۲۸۷).
از امام رضا (علیه السلام) نیز به همین مضمون روایت شده است(۲۸۸).
در برخی از روایات عامه به جای شب بیست و سوم، شب نیمه ی رمضان ذکر شده است(۲۸۹).
احتمالاً منظور از صیحه در این احادیث بانگ آسمانی نباشد، بلکه یک صدای دلخراش و وحشتناک باشد، چنان که در برخی از آنها آمده است:
در شب جمعه، شب نیمه ی رمضان، صدایی از آسمان شنیده می شود که هفتاد هزار نفر در اثر آن هلاک شده، هفتاد هزار نفر دیگر ناشنوا گردند(۲۹۰).
گستره ی بانگ آسمانی:
امام باقر (علیه السلام) می فرماید:
یُنادی مُنادٍ مِنَ السَّماءِ بِاسْمِ الْقائِمِ (علیه السلام)، فَیَسْمَعُ مَنْ بِالْمَشْرِقِ وَ مَنْ بِالْمَغْرِبِ، لا یَبْقی راقِدٌ إلاّ اسْتَیْقَظَ، وَ لا قائِمٌ اِلاّ قَعَدَ، وَ لا قاعِدٌ اِلاّ قامَ عَلی رِجْلَیْهِ، فَزَعاً مِنْ ذلِکَ الصَّوْتِ؛
منادی آسمانی به نام قائم (علیه السلام) ندا سر می دهد، هر کسی که در شرق یا غرب باشد آن را می شنود، هیچ خفته ای نمی ماند جز این که بیدار می شود، هیچ ایستاده ای نباشد جز این که می نشیند، هیچ نشسته ای نباشد، جز این که از ترس و هراسی که از آن صدا بر او مستولی می شود روی پاهایش بر خیزد(۲۹۱).
امام صادق (علیه السلام) در ضمن یک حدیث طولانی از بانگ آسمانی در شب ۲۳ ماه رمضان سخن گفته در پایان می فرماید:
هیچ موجودی ذی روح از مخلوقات خدا نمی ماند، جز این که آن بانگ را می شنود، خفتگان بیدار شده به صحن خانه روند، دوشیزگان از سراپرده ها بیرون زنند، قائم (علیه السلام) آن را می شنود و خروج می کند، که آن بانگ جبرئیل است(۲۹۲).
بانگ شیطان:
در شب بیست و سوم رمضان بانگ جبرئیل امین از دل آسمان شنیده می شود، حق بر همگان روشن می شود، جز این که شیطان آخرین تیری که در ترکش دارد عصر همان روز رها می کند و بانگ بر می آورد:
أَلا إِنَّ الْحَقَّ فِی السُّفْیانی وَ شیعَتِهِ؛
آگاه باشید که حق با سفیانی و پیروان اوست!!
فَیَرْتابُ عِنْدَ ذلِکَ الْمُبْطِلُونَ؛
در آن هنگام اهل باطل به شک و تردید می افتند(۲۹۳).
این آخرین دامی است که شیطان فرا روی پیروانش می گستراند، ولی حق جویان از این آزمون نیز سر فراز بیرون می آیند؛ زیرا که در احادیث فراوان تأکید شده که امر ما از خورشید روشن تر است(۲۹۴).
یکی از شاخصه هایی که بانگ آسمانی را از بانگ شیطان مشخص می کند، این است که بانگ آسمانی در شب ۲۳ رمضان و بانگ شیطان در پایان روز می باشد. دیگر این که بانگ آسمانی از شش جهت و بانگ شیطان از یک جهت است.
برای تحقیق بیشتر:
۱. تاریخ ما بعد الظهور، تألیف شهید سید محمد صدر
۲. الامام المهدی من المهد الی الظهور، تألیف سید محمد کاظم قزوینی
۳. ندای آسمانی، تألیف سید حسن زمانی
چهارمین نشانه از نشانه های حتمی از نظر تسلسل زمانی، خسف سرزمین بیداست. «بَیْداء» در لغت به معنای دشت هموار و پهناور است و سرزمین خالی از آب و علف و سکنه را گویند(۲۹۵).
در میان مکه و مدینه دشت پهناور شنزاری است که «بیداء» نام دارد(۲۹۶).
هنگامی که سپاه سفیانی مدینه را قتل عام می کنند، به قصد درگیر شدن با حضرت بقیه الله ارواحنا فداه، به سوی مکه حرکت می کنند، چون به سرزمین بیداء می رسند، جبرئیل امین به این سرزمین بانگ می زند: ای سرزمین بیداء، قوم ستمگر را نابود کن، پس زمین دهان باز می کند و همه ی آنها را در کام خود فرو می برد.
از بررسی مجموعه ی روایات ملاحم و فتن به این نتیجه می رسیم که خسف بیداء در حدود یک ماه پس از بانگ آسمانی رخ می دهد.
اگر ظهور حضرت همزمان با بانگ آسمانی باشد، خسف بیداء از نشانه های ظهور نخواهد بود، بلکه از نشانه های قیام خواهد بود.
برخی از محققان از بررسی احادیث مربوط به قیام و ظهور به این نتیجه رسیده اند که در شب ۲۳ رمضان بانگ آسمانی شنیده می شود، مقارن آن حضرت ظهور می کند، به مدت سه ماه و ۱۷ روز اطلاع رسانی می کند، در روز عاشورا قیام جهانی خود را آغاز می نماید(۲۹۷).
فضل بن شاذان با سند صحیح از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده که فرمود:
یُنادی بِاسْمِ الْقائِمِ (علیه السلام) فی لَیْلَهِ ثَلاثٍ وَ عِشْرینَ مِنْ شَهْرِ رَمَضانَ، وَ یَقُومُ فی یَوْمِ عاشُوراء؛
در شب ۲۳ رمضان به نام قائم (علیه السلام) ندا سر داده می شود و در روز عاشورا قیام می کند(۲۹۸).
بر این اساس خسف بیداء از نشانه های قیام جهانی آن حضرت است که در فاصله ی ظهور و قیام رخ می دهد.
خسف بیداء در منطق وحی:
در قرآن کریم در دو مورد از خسف بیدا سخن رفته است:
۱. «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ آمِنُواْ بِمَا نَزَّلْنَا مُصَدِّقًا لِّمَا مَعَکُمْ مِّنْ قَبْلِ أَنْ نَّطْمِسَ وُجُوهًا فَنَرُدَّهَا عَلَی أَدْبَارِهَا»؛
ای کسانی که کتاب داده شده اید، به آنچه فرو فرستادیم و خود تصدیق کننده ی کتابی است که با شماست ایمان بیاورید، پیش از آنکه بر چهره هایی بزنیم و آنها را به پشت سرشان برگرداندیم(۲۹۹).
خداوند منّان در این آیه ی شریفه اهل کتاب را از روزی بیم می دهد که در آن به چهره هایی زده می شود و صورتشان به پشت سرشان برگردانیده می شود.
مبرّد گوید: این تهدید الهی تاکنون واقع نشده، ولی به حال خود باقی است، تا پیش از رستاخیز با مسخ شدن افرادی و برگشتن صورتشان به عقب سرشان تحقق پیدا کند(۳۰۰).
اما این که این تهدید کی رخ می دهد؟ در احادیث فراوان بیان شده است: امام باقر (علیه السلام) در یک حدیث طولانی از جنایات سفیانی سخن گفته، در پایان از ورود سپاه سفیانی به سرزمین بیداء گفت و گو نموده، می فرماید:
آن گاه منادی آسمانی ندا سر می دهد:
یا بَیْداءُ أَبیدی بِالْقَومِ؛
ای سرزمین بیداء این گروه را نابود کن.
پس زمین دهان باز می کند و آن گروه را در کام خود فرو می برد، به جز سه تن، که از تیره ی کلب هستند و خداوند صورت آنها را به پشت سرشان بر می گرداند، و آیه ی «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ...» در حق آنها نازل شده است(۳۰۱).
این حدیث به همین تعبیر از طریق عامه نیز وارد شده است(۳۰۲).
۲. «وَلَوْ تَرَی إِذْ فَزِعُوا فَلاَ فَوْتَ وَأُخِذُوا مِنْ مَّکَانٍ قَرِیبٍ»؛
اگر آنان را مشاهده کنی هنگامی که دچار وحشت شده اند و رهایی ندارند و از مکان نزدیک گرفتار می شوند(۳۰۳).
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در تفسیر این آیه فرمودند:
سه شبانه روز مدینه را قتل عام کرده، عازم مکه می شوند، چون به سرزمین بیداء می رسند، خداوند جبرئیل را می فرستد، پس جبرئیل با پای خود ضربتی می زند، خداوند به وسیله ی آن، همه ی آنها را در کام زمین فرو می برد. این است معنای آیه ی «وَلَوْ تَرَی إِذْ فَزِعُوا» از آنها رهایی نمی یابد به جز دو تن: ۱. بشیر؛ ۲. نذیر، که هر دو از جهینه هستند.
به همین جهت گفته شده: «خبر قطعی در نزد جُهَینه است»(۳۰۴).
فراز آخر «و عند جُهَیْنَهِ الخبرُ الیقینُ» آخرین مصراع شعر اخنس می باشد(۳۰۵).
در نتیجه این جمله جزء حدیث نیست، بلکه مفسران آن را به دنبال حدیث نقل کرده، به آن استناد جسته اند.
امیر مؤنان (علیه السلام) نیز در تفسیر آیه ی شریفه فرمود:
سپس لشکر سفیانی به مدینه آمده، چون به سرزمین بیدا برسند، خداوند آنها را در کام زمین فرو می برد(۳۰۶).
مولای متقیان در نامه ی خود به معاویه از سپاه سفیانی به تفصیل سخن گفته، در پایان با استناد به آیه ی شریفه ی نویسند:
چون به سرزمین بیداء برسند، خداوند آنها را در کام زمین فرو می برد.
آنها از زیر قدم هایشان در زمین فرو می روند، فقط یک نفر از آنها نجات پیدا می کند که خداوند صورتش را به پشت سرش بر می گرداند(۳۰۷).
و در حدیث دیگری فرمود:
یکی از افراد سپاه به دنبال شترش می رود، چون بر می گردد کسی را نمی یابد و سر نخی از آنها پیدا نمی کند، همو گزارش آنها را برای مردم بازگو می کند(۳۰۸).
در مورد تعداد سپاهیان سفیانی که به مدینه اعزام می شوند به اختلاف سخن رفته:
۱. هفتاد هزار نفر(۳۰۹).
۲. سی هزار نفر(۳۱۰).
۳. دوازده هزار نفر(۳۱۱).
در مورد تعداد گزارشگرها نیز به اختلاف سخن رفته است:
۱. یک نفر(۳۱۲).
۲. دو نفر(۳۱۳).
۳. سه نفر(۳۱۴).
۴. عدد ناچیز(۳۱۵).
هدف از لشکرکشی:
در غالب روایات مربوط به خسف بیداء آمده است که هدف از این لشکر کشی سفیانی، پیکار با حجت خدا است، ولی هنگامی که آنها به مدینه می رسند، می بینند که حجت خدا از مدینه رفته است، سه شبانه روز مدینه را قتل عام می کنند، سپس به قصد پیکار با حجت خدا به سوی مکه عزیمت می کنند(۳۱۶).
به نقلی دیگر: چون سفیانی از کشه شدن فرمانده لشکرش: «زهری» آگاه می شود، ۷۰۰۰۰ نفر به سوی مدینه گسیل می دارد، آنها در سرزمین بیدا لشکر آرایی می کنند و هدف آنها نبرد با حجت خدا و تخریب خانه ی خدا است(۳۱۷).
در مورد کارکرد سپاه سفیانی آمده است:
لشکر سفیانی مدینه را ویران می کنند، شدیدتر از داستان «حرّه» و چون به بیداء برسند، در کام زمین فرو روند(۳۱۸).
داستان حرّه سیاه ترین کارنامه ی سپاه یزید است که یک سال بعد از فاجعه ی کربلا به فرمان یزید در منطقه ی حرّه، از محلات مدینه انجام یافت(۳۱۹).
خسف در امت اسلامی:
شیخ صدوق در میان حوادث دهگانه ای که پیش از رستاخیز انجام می یابد و در اصطلاح به: «أشراط السّاعه» مشهور است، از سه خسف در شرق و غرب و جزیره العرب نام برده است(۳۲۰).
حاکم نیشابوری با سلسله اسنادش از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) روایت کرده که فرمود:
فی اُمَّتی خَسْفٌ وَ مَسْخٌ وَ قَذْفٌ؛
در امت من خسف (زیر آوار ماندن)، مسخ شدن و قذف (سنگباران) رخ می دهد(۳۲۱).
متقی هندی بیش از ده حدیث در این رابطه روایت کرده است(۳۲۲).
جایگاه سرزمین بیداء:
سرزمین بیداء بدون تردید در میان مکه و مدینه قرار دارد، چنان که در احادیث به آن تصریح شده است(۳۲۳) ولی در تعیین محل دقیق آن به اختلاف سخن رفته است:
۱) یاقوت آن را به مکه نزدیکتر از مدینه دانسته است(۳۲۴).
۲) زبیدی آن را در ناحیه ی «ذُوالحَلیفَه» یعنی مسجد شجره معرّفی کرده است(۳۲۵).
۳) در حدیثی از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) آمده است که: چون به سرزمین بیداء در ذوالحلیفه برسند، در کام زمین فرو روند(۳۲۶).
۴) سلمی از «ابوجعفر» (احتمالا طبری) نقل کرده که منظور از بیداء همان بیداء مدینه است(۳۲۷).
۵) از ابن مسعود نقل شده که سپاه سفیانی در میان «جَمّاوَین» خسف می شوند(۳۲۸).
یاقوت گفته: «جَمّاوَین» دو رشته کوه کم ارتفاع در سمت راست رهگذری است که از مدینه عازم مکه ی معظّمه باشد.
وی فاصله ی آن را از مدینه سه میل معرّفی کرده است(۳۲۹).
هم اکنون نیز آن منطقه «بَیْداء» نام دارد، حجاج بیت الله الحرام هنگامی که از مدینه به طرف مسجد شجره حرکت می کنند، تابلوهای «بَیْداء» را در طرف راست جادّه مشاهده می کنند.
روی این بیان بدون تردید بیداء در نزدیکی مدینه و از حوالی مدینه به حساب می آید و تعبیر یاقوت که گفته: «بیداء به مکه نزدیک تر است» درست نمی باشد، زیرا خودش گفته که: بیداء از سمت شرف مقابل ذُو الْحَلیفَه به شمار می آید(۳۳۰). و در ماده ی شرف گفته: رَبَذَه در شَرَف قرار دارد(۳۳۱) و در ماده ی ربذه گفته: ربذه از روستاهای مدینه است(۳۳۲).
هویت سپاه بیداء:
بر اساس روایات همه ی سپاه بیداء از سپاهیان سفیانی نیستند، بلکه برخی از آنها از روی اجبار با آنها همراه شده اند و برخی دیگر رهگذر هستند، لیکن هنگامی که زمین دهان باز می کند، همه ی آنها را در کام خود فرو می برد.
از محضر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در این رابطه سؤل شد، حضرت فرمود:
همه ی آنها در آن سرزمین در کام زمین فرو می روند، ولی در روز رستاخیز هر کسی بر اساس اعتقاد درونی خود محشور می شود(۳۳۳).
پیام خسف بیداء:
در روایات فراوان تصریح شده که خسف بیداء در آستانه ی قیام جهانی حضرت بقیه الله ارواحنا فداه اتفاق می افتد و از خروج قریب الوقوع آن حضرت خبر می دهد. از این رهگذر برخی از محدثان روایات خسف بیداء را در فصل حوادث متّصل به خروج حضرت مهدی (علیه السلام) آورده اند(۳۳۴).
در احادیث عامّه آمده است:
إِذا خُسِفَ بِجَیْشِ الْبَیْداءِ، فَهُوَ عَلامَهُ خُرُوجِ الْمَهْدِیِّ؛
هنگامی که لشکر بیداء در کام زمین فرو برود، آن نشانه ی خروج حضرت مهدی (علیه السلام) است(۳۳۵).
برای خسف بیداء نیز نشانه هایی بیان شده، که از آن جمله است:
۱. رواج مشروبات الکلی
۲. شیوع ساز و آواز
۳. انحرافات جنسی
۴. رواج ربا
۵. فراگیر شدن گناه(۳۳۶).
روایات خسف بیدا در حد مستفیض، بلکه نزدیک به تواتر است ولی به همین مقدار بسنده کردیم.
برای تحقیق بیشتر:
۱. الفتن، تألیف نعیم بن حماد مروزی.
۲. البرهان فی علامات مهدی آخر الزمان، تألیف متقی هندی.
۳. معجم الملاحم و الفتن، تألیف سید محمود دهسرخی
پنجمین و آخرین نشانه از نشانه های حتمی قتل نفس زکیّه در میان رکن و مقام است. در لسان اخبار و آیات، چهارتن در تاریخ به عنوان نفس زکیه شناخته شده اند:
۱. نفس زکیّه معاصر حضرت موسی (علیه السلام):
در گفتگویی که قرآن کریم از مصاحبت حضرت موسی با حضرت خضر نقل کرده، واژه ی نفس زکیّه مطرح شده است.
حضرت خضر یکی از پیامبران عظیم الشأن بود(۳۳۷) که پیش از حضرت ابراهیم (علیه السلام) متولّد شده(۳۳۸) هم اکنون در قید حیات است و بیش از ۶۰۰۰ سال از عمر شریفش می گذرد(۳۳۹).
بر اساس روایات وارده از پیشوایان معصوم، خداوند منّان از این جهت به آن حضرت عمر طولانی داده است که در دوران غیبت امام عصر (علیه السلام) با عمر طولانی ایشان به امکان عمر طولانی حضرت ولی عصر ارواحنا فداه استدلال شود(۳۴۰).
در مسافرت کوتاهی که حضرت موسی (علیه السلام) به همراه حضرت خضر (علیه السلام) سپری کرده اند، حضرت خضر کارهایی انجام داده که مورد اعتراض حضرت موسی قرار گرفته است، از جمله کشتن نوجوانی که در کوچه با همسالان خود مشغول بازی بود.
حضرت موسی به حضرت خضر گفت:
«أَقَتَلْتَ نَفْسًا زَکِیَّهً بِغَیْرِ نَفْسٍ»؛
آیا انسان بی گناهی را کشتی که کسی را نکشته بود(۳۴۱)؟
این تعبیر حضرت موسی (علیه السلام) قابل توجیه است، زیرا به صورت پرسش مطرح شده است، ولی فراز بعدی احتیاج به تأمّل دارد که گفت:
«لَّقَدْ جِئْتَ شَیْئًا نُّکْرًا»(۳۴۲)؛
به راستی کار ناپسندی انجام دادی.
سید مرتضی علم الهدی فرموده: این جمله در پاسخ یک شرط محذوف است، یعنی: اگر واقعا او را بدون دلیل کشته باشی، کار بسیار ناپسندی انجام داده ای(۳۴۳).
حضرت خضر با وحی الهی می دانست که آن نوجوان فاسد و کافر است(۳۴۴) و بیم آن می رود که مادر و پدر با ایمانش را به کفر و طغیان وا دارد(۳۴۵).
حضرت موسی از پیامبران اولوالعزم بود، ولی خداوند برای مصالحی آنچه را که به حضرت خضر وحی کرده بود، به او وحی نفرموده بود، همان گونه که در آغاز خلقت انسان، خداوند اسماء را به حضرت آدم آموخت، ولی به فرشته ها نیاموخت(۳۴۶).
حضرت موسی که از وضع عقیدتی و سلوک رفتاری آن نوجوان آگاه نبود، از او به عنوان: «نفس زکیّه» تعبیر نمود. زیرا ندیده بود که او کسی را کشته باشد و یا تصور می کرد که وی هنوز به سن بلوغ نرسیده، یعنی غیر مکلف می باشد(۳۴۷).
به کسی که اصلا گناه نکند، یا از گناه توبه کند(۳۴۸) و یا با تهذیب نفس و کسب فضایل خود را تزکیه نماید، «زکیّه» گفته می شود(۳۴۹).
نوجوانی که حضرت موسی به او نفس زکیّه اطلاق نموده، نه تنها فرد با ایمانی نبود، بلکه کافر و تبهکار بود(۳۵۰).
تعبیر نفس زکیّه یا بر اساس پندار حضرت موسی و یا به معنای کسی که خونی برگردنش نباشد (بغیر نفس) به کار رفته است.
۲. نفس زکیّه، معاصر امام صادق (علیه السلام):
مشهورترین شخص به نفس زکیّه، محمد بن عبد الله بن حسن بن امام حسن مجتبی (علیه السلام) می باشد.
پدرش را «عبد الله محض» می گفتند، زیرا پدرش فرزند امام حسن مجتبی و مادرش فاطمه دختر امام حسین (علیه السلام) بود.
پسرش محمد، مشهور به نفس زکیّه، شخص عابد، زاهد، فاضل، فرهیخته و از هر جهت فرد شایسته ای بود، که این شایستگی ها موجب هلاکت او گردید.
ابوالفرج اصفهانی می نویسد:
نفس زکیّه از دوران کودکی خود را مهدی می خواند و به هنگام اظهار دعوت به صراحت گفت:
شما هیچ شک و تردیدی ندارید که من همان مهدی موعود هستم(۳۵۱)!!
با کمال تأسف پدرش عبد الله محض نیز او را مهدی می خواند و با صراحت می گفت:
لَقَدْ عَلِمْتُم أَنَّ اِبْنی هذا هُوَ الْمَهْدِیُّ، فَهَلُمَّ فَلْنُبایِعْهُ؛
به راستی می دانید که این فرزند من مهدی است، پس بیاید همگی با او بیعت کنیم(۳۵۲).
روزی که در «ابواء» برای بیعت با او گرد آمده بودند، سفاح و منصور نیز در میان بیعت کنندگان بودند، منصور می گفت: همه ی گردن ها به سوی این جوان کشیده شده، احدی مقبولیت اورا ندارد، پس همه ی حاضران با او بیعت کردند(۳۵۳).
در آن هنگام امام جعفر صادق (علیه السلام) وارد شد، همگان برخاستند و احترام کردند، عبد الله آن حضرت را در کنار خود نشانید و عرضه داشت:
ما در اینجا جمع شده ایم که با «مهدی» محمد بن عبد الله بیعت کنیم!!.
امام (علیه السلام) فرمود:
لا تَفْعَلُوا، فَإِنَّ هذا الْأَمْرَ لَمْ یَأتِ بَعْدُ، إنْ کُنْتَ تَری أنَّ إبْنَکَ هذا هُوَ الْمَهْدِیُّ، فَلَیْسَ بِهِ، وَ لا هذا أَوانُهُ،
نه، این کار را نکنید، هنوز وقت آن نرسیده است. اگر خیال می کنی که پسرت مهدی است، نه، او مهدی نیست و زمان مهدی نرسیده است(۳۵۴).
منصور آن روز پیراهن زردی بر تن اشت، امام (علیه السلام) او را به عبد الله نشان داد و فرمود: او هر دو پسرت را خواهد کشت.
عبد الله نصیحت امام را گوش نداد، امام (علیه السلام) فرمود:
این امر به تو و فرزندانت نمی رسد، بلکه به سفاح، سپس به منصور می رسد و این منصور پسرت را در أحجار الزّیت و آن دیگری را در طفوف می کشد(۳۵۵).
منصور پیش از آنکه به قدرت برسد، هر وقت می خواست از نفس زکیّه نام ببرد، می گفت:
مَهْدِیُّنا أهْلَ الْبَیْتِ؛
مهدی ما خاندان(۳۵۶).
هر وقت دیدگان امام صادق (علیه السلام) به نفس زکیّه می افتاد. دیدگانش پر از اشک می شد و می فرمود:
مردم در حق او حرف هایی می زنند، لکن او کشته خواهد شد.
ما نام او را در کتاب علی (علیه السلام) در میان خلفای اُمّت نیافتیم(۳۵۷).
چون امام صادق (علیه السلام) با او بیعت نکرد، اطرافیان او امام (علیه السلام) را به زندان انداختند، امام (علیه السلام) دو ماه تمام در زندان ماند و همه ی اموالش مصادره شد(۳۵۸).
منصور پسر عمویش عیسی بن موسی را برای نبرد با نفس زکیّه به مدینه فرستاد، سرانجام روز دوشنبه ۱۴ رمضان ۱۴۵ق. در احجار الزّیت کشته شد(۳۵۹).
محمّد بن عجلان از سوی جعفر بن سلیمان والی مدینه دستگیر شد، والی دستور داد که دستش را ببرند، حاضران گفتند: او فقیه مدینه است، امر بر او مشتبه شده، او واقعاً خیال کرده که محمدبن عبد الله نفس زکیّه همان مهدی موعود است، پس والی از او در گذشت(۳۶۰).
وی همچنین عبد الله بن جعفر بن عبد الرّحمن بن مسور را جلب کرد و نکوهش نمود، او گفت: هنگامی که من با محمد بن عبد الله بیعت کردم، هیچ تردیدی نداشتم که او همان مهدی موعود است(۳۶۱).
پیروان نفس زکیّه برای اثبات مهدویت نفس زکیّه، حدیثی را جعل کرده و به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نسبت داده اند که فرموده باشد:
إِسْمُهُ إِسْمی وَ إِسْمُ أَبیهِ إِسْمُ أَبی؛
او همنام من و نام پدرش نام پدر من می باشد!!
این حدیث مجعول به برخی از سنن راه یافته است(۳۶۲).
احمد حنبل این حدیث را با سه طریق از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) روایت کرده، که هر سه با جمله ی : «یواطئ إسمه إسمی» ختم شده و جمله ی: «و إسم أبیه إسم أبی» را ندارد.
طبرانی نیز این حدیث را با ۱۴ طریق روایت کرده که این زیادتی را ندارد(۳۶۳).
۳. نفس زکیّه در آستانه ی ظهور:
سومین موردی که به عنوان نفس زکیّه در احادیث مطرح شده، کشته شدن انسان بی گناهی در نجف اشرف با ۷۰ تن از یارانش در آستانه ی ظهور می باشد.
مولای متقیان در خطبه ی معروف به: «خطبه ی مخزون» می فرماید:
وَ قَتْلُ النَّفْسِ الزَّکِیَّهِ بِظَهْرِ الْکُوفَهِ فی سَبْعینَ؛
کشته شدن نفس زکیّه در پشت کوفه با ۷۰ تن(۳۶۴).
شیخ مفید روایات وارده در مورد نشانه های ظهور را در یک جمع بندی به شمارش در آورده، در میان آنها از نفس زکیّه نام برده می فرماید:
و کشته شدن نفس زکیّه با ۷۰ تن از صالحان در پشت کوفه.
برخی از معاصرین این نفس زکیّه را با آیه الله سید محمد باقر صدر تطبیق نموده اند(۳۶۵)، سپس از تطبیق خود برگشته، با آیه الله سید محمد باقر حکیم تطبیق نموده اند(۳۶۶) و ممکن است در طول زمان بر افراد دیگری تطبیق داده شود.
این نفس زکیّه با دو شهید بزرگوار نام برده منطبق باشد، یا نباشد، از علایم غیر حتمی است، ولی نفس زکیّه ی دیگری مطرح است، که از نشانه های حتمی ظهور است:
۴. نفس زکیّه، از نشانه های حتمی:
آخرین نشانه از نشانه های حتمی، کشته شدن انسان بی گناهی در حرم امن الهی، در میان رکن و مقام، در آستانه ی قیام جهانی حضرت مهدی (علیه السلام) در روز ۲۵ ذیحجه الحرام، به هنگام قرائت پیام امام می باشد.
این نفس زکیّه یکی از نشانه ی حتمی می باشد که با سند صحیح از امام صادق (علیه السلام) به عنوان «پنج نشانه ی حتمی» روایت شده است(۳۶۷).
مولای متقیان در خطبه ی مخزون از او به عنوان: «اَلْمَذْبُوحُ بَیْنَ الرُّکْنِ وَ الْمَقامِ» تعبیر می فرماید(۳۶۸).
شیخ مفید نیز به همان تعبیر آورده است(۳۶۹).
آنگاه از طریق فضل بن شاذان، از امام باقر (علیه السلام) روایت می کند که فرمود:
وَ قَتْلُ النَّفْسِ الزَّکِیَّهِ مِنَ الْمَحْتُومِ؛
کشته شدن نفس زکیّه از نشانه های حتمی است(۳۷۰).
این حدیث شریف در دیگر منابع حدیثی نیز به همان تعبیر از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است(۳۷۱).
نام و نسب نفس زکیّه:
در برخی از احادیث به نام نامی و نسب گرامی نفس زکیّه اشاره شده است:
۱. امام صادق (علیه السلام) در فرازی از یک حدیث طولانی می فرماید:
وَ قَتْلُ غُلامٍ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله) بِیْنَ الرُّکْنِ وَ الْمَقامِ، إِسْمُهُ مُحَمَّدُ بنُ مُحَمَّد، وَ لَقَبُهُ النَّفْسُ الزَّکِیَّهِ؛
کشته شدن جوانی از آل محمد (علیهم السلام) در میان رکن و مقام که نامش محمّد بن محمّد و لقبش نفس زکیّه می باشد(۳۷۲).
۲. در یک حدیث بسیار طولانی امام باقر (علیه السلام) فرمود:
ما أَشْکَلَ عَلَیْکُمْ فَلَمْ یُشْکِلْ عَلَیْکُمْ عَهْدُ نَبّیِّ الله (صلی الله علیه و آله) وَ رایَتُهُ وَ سِلاحُهُ وَ النَّفْسُ الزَّکِیَّهُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ (علیه السلام)؛
اگر هر چیزی بر شما مشتبه شود، دیگر پیمان پیامبر، پرچم پیامبر، سلاح پیامبر و نفس زکیّه از تبار امام حسین (علیه السلام) هرگز بر شما مشتبه نخواهد شد(۳۷۳).
۳. شیخ مفید از او به عنوان مردی از بنی هاشم تعبیر کرده است(۳۷۴).
۴. شیخ طوسی از ابراهیم جریری نقل کرده که نفس زکیّه جوانی از آل محمد (صلی الله علیه و آله) می باشد، که نامش: «محمد بن الحسن» است(۳۷۵). ولی روایت نخستین از نظر سندی صحیح است و نام نفس زکیّه در آن «محمد بن محمد» آمده است.
زمان و مکان شهادت:
در مورد زمان و مکان شهادت نفس زکیّه اختلافی نیست:
۱. زمان شهادتش روز ۲۵ ذیحجه الحرام.
۲. مکان شهادتش، مکه ی معظمه، مسجد الحرام، کنار کعبه، در میان رکن و مقام، یعنی میان حجر الأسود و مقام ابراهیم (علیه السلام).
امیر بیان مولای پرواپیشگان می فرماید:
قَتْلُ نَفْسٍ حَرامٍ، فی یَوْمِ حَرامٍ، فی بَلَدٍ حَرامٍ، عَنْ قَوْمِ قُرَیْشٍ، وَ الَّذی فَلَقَ الْحَبَّهَ وَ بَرَأَ النَّسْمَهَ، مالَهُمْ مُلْکٌ بَعْدَهُ غَیْرَ خَمْسَ عَشَرَهَ لَیْلَهً؛
ریختن خون حرام، در روز حرام، در شهر حرام از تبار قریش. سوگند به خدایی که دانه را شکافت و انسان را آفرید، که پس از آن، بیش از ۱۵ شب حکومت نخواهند داشت(۳۷۶).
امام صادق (علیه السلام) خطاب به منصور فرمود:
فَلا تَزالُونَ فی مُهْلَهٍ مِنْ أَمْرِکُمْ وَ فُسْحَهٍ مِنْ دُنْیاکُمْ حَتّی تُصیبُوا مِنّا دَماً حَراماً، فی شَهْرٍ حَرامٍ، فی بَلَدٍ حَرامٍ؛
شما از نظر حکومت و دنیا، در مهلت و گشایش هستید، تا روزی که خون حرامی را از ما، در ماه حرام و در شهر حرام بریزید(۳۷۷).
امام باقر (علیه السلام) در این رابطه فرمود:
لَیْسَ بَیْنَ قِیامِ الْقائِمِ وَ قَتْلِ النَّفْسِ الزَّکِیَّهِ أَکثَرَ مِنْ خَمْسَهَ عَشَرَ لَیْلَهً؛
بین قتل نفس زکیّه و قیام قائم (علیه السلام) جز ۱۵ شب فاصله نیست(۳۷۸).
برای تحقیق بیشتر:
۱. روزگار رهایی، تألیف: کامل سلیمان
۲. الحتمیات من علائم الظهور، تألیف: سید فاروق موسوی
۳. در آستانه ی ظهور، تألیف: علی اکبر مهدی پور
درس چهاردهم: سیمای جهان در عصر ظهور
در احادیث وارده از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) وپیشوایان معصوم سیمای جهان در عصر ظهور امام زمان (علیه السلام) طوری ترسیم شده که هر فرد عاقل و فرهیخته ای را به آرزو وا می دارد و هر کسی آرزو می کند که چنین روزی را درک نماید و اینک چند نمونه از این احادیث:
۱. آبادانی جهان:
امام باقر (علیه السلام) پیرامون آبادانی جهان در عصر امام زمان (علیه السلام) می فرماید:
فَلا یَبْقی فِی الْأَرْضِ خَرابٌ إِلاّ عَمَّرَ؛
در روی زمین ویرانه ای نمی ماند، جز این که آن را آباد می سازد(۳۷۹).
مولای متقیان در مورد سرسبز شدن جهان در عصر ظهور امام عصر (علیه السلام) می فرماید:
اگر یک نفر در میان عراق و شام گام بردارد، جز بر روی سبزه گام نمی گذارد(۳۸۰).
۲. امنیت جهانی:
در عصر ما رقم بسیار بالایی از بودجه ی کشورها به تسلیحات نظامی اختصاص دارد و در هیچ نقطه ای امنیت وجود ندارد، ولی در عصر ظهور هزینه ی تسلیحاتی به صفر می رسد و سر تاسر جهان آکنده از امنیت و آسایش می شود. مولای متقیان (علیه السلام) در این رابطه می فرماید:
هنگامی که قائم ما قیام کند، با عدالت رفتار می کند، ظلم و ستم در زمان او رخت بر می بندد، راه ها امن می شود، زمین برکاتش را نازل می کند و هر حقی به صاحبش بر می گردد(۳۸۱).
در حدیث دیگری فرمود:
یک پیرزن از عراق تا شام گام می سپارد، زنبیلش را بر سرش می گذارد، نه درنده ای او را می آزارد و نه از چیزی هراس می دارد(۳۸۲).
امام باقر (علیه السلام) در همین رابطه فرمود:
یک پیرزن از مشرق تا به مغرب می رود، احدی برای او مانع ایجاد نمی کند(۳۸۳).
۳. بهداشت جهانی:
علیرغم پیشرفت چشم گیر پزشکی در عرصه های مختلف، همه روزه شاهد پیدایش بیماری های نو ظهور هستیم، که برخی از آنها ناشناخته هستند و برخی دیگر در شمار بیماری های غیر قابل درمان می باشند، ولی در عصر ظهور آمار بیماران در جهان به صفر می رسد، چنان که امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
لا یَبْقی عَلی وَجْهِ الْأَرْضِ أَعْمی وَ لا مُقْعِدٌ وَ لا مُبْتَلی؛
در روی زمین کور، زمین گیر و هیچ بیمار دیگری یافت نمی شود(۳۸۴).
۴. شکوفایی علم و فرهنگ:
امام صادق (علیه السلام) شکوفایی علم و دانش را در عصر ظهور چنین ترسیم می فرماید:
دانش ۲۷ رشته است، همه ی آنچه پیامبران آورده اند دو رشته بیشتر نمی باشد، چون قائم ما (علیه السلام) قیام کند، ۲۵ رشته ی دیگر را ظاهر می سازد و در میان مردم منتشر می نماید، تا همه ی ۲۷ رشته انتشار یابد(۳۸۵).
هنگامی که برق اختراع شد، یک علم بر هزاران علم موجود افزوده شد، سیمای جهان دگرگون شد، در عصر ما با راه اندازی اینترنت و اختراع کامپیوتر سیمای جهان به کلی دگرگون شده است. اگر روزی موعود جهانی ظهور کرده، ۱۲ برابر علم موجود را بر آن اضافه کند، دیگر سیمای جهان برای ما قابل ترسیم نیست.
۵. بی نیازی از انرژی خورشیدی:
در احادیث فراوان در تفسیر آیه ی شریفه ی: «وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا»(۳۸۶) آمده است:
هنگامی که قائم ما قیام کند، زمین با نور صاحبش روشن می گردد، مردم از نور خورشید بی نیاز می شوند، شب و روز یکسان گردد، تاریکی رخت بر می بندد(۳۸۷).
۶. خشنودی همگانی:
از روزی که انسان قدم در کره ی خاکی نهاده هیچ حکومتی بر سریر قدرت ننشسته که همگان از آن راضی باشند، ولی در حکومت جهانی حضرت ولی عصر ارواحنا فداه همگان از آن خشنود می شوند، زیرا همه ی نیازهای مادی و معنوی مردم تأمین می شود، در نتیجه ساکنان زمین و آسمان خشنود می شوند، چنان که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) می فرماید:
یَرضی بِهِ ساکِنُ السَّماءِ وَ ساکِنُ الْأَرْضِ؛
ساکنان آسمان و زمین از او خشنود می شوند(۳۸۸).
۷. بی نیازی همگان:
در عصر ظهور وفور نعمت به حدی می رسد که همگان بی نیاز می شوند و کسی زکات و مبرّات را نمی پذیرد.
امام صادق (علیه السلام) فرمود:
هر یک از شما به دنبال کسی می گردد که به او کمک کند و زکاتش را بپذیرد، ولی هرگز کسی را پیدا نمی کند که زکات او را بپذیرد زیرا همگان از فضل پروردگار بی نیاز می شوند(۳۸۹).
۸. رفاه همگانی:
رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) در مورد رفاه و آسایش همگانی می فرماید:
امت من در زمان او آنقدر در نعمت فرو می روند که هرگز چنین نعمت و رفاهی دیده نشده، خداوند آسمان را سیل آسا برای آنها فرو می ریزد و زمین چیزی از گیاه و میوه جاتش را ذخیره نمی کند(۳۹۰).
۹. خدمت رسانی:
امام باقر (علیه السلام) در مورد خدمت رسانی دولت مهدوی می فرماید:
فرمان می دهد که از پشت حرم امام حسین (علیه السلام) قناتی را به سوی نجف اشرف حفر کنند، تا آب وارد نجف شود آنگاه بر دهانه های آن پل ها و آسیاب ها می سازند(۳۹۱).
۱۰. عدالت فراگیر:
در ۱۴۸ حدیث آمده است که زمین را پر از عدل و داد کند، همانگونه که پر از جور و ستم شده باشد(۳۹۲).
امام صادق (علیه السلام) در ترسیم عدالت فراگیر آن حضرت می فرماید:
أما وَ الله لَیَدْخُلَنَّ عَلَیْهِمْ عَدْلُهُ جَوْفَ بُیُوتِهِمْ، کَما یَدْخُلُ الْحَرُّ وَ الْقَرُّ؛
به خدا سوگند عدالت آن حضرت از درهای بسته بر خانه های آنها وارد می شود، همانگونه که سرما و گرما به داخل خانه ها نفوذ می کند(۳۹۳).
۱۱. آشتی فرا ملی:
امام صادق (علیه السلام) در مقام تشریح آشتی فرا ملی عصر ظهور می فرماید:
وَ اصْطَلَحَتِ السِّباعُ وَ الْبَهائِمُ؛
حتی درندگان و چارپایان با یکدیگر آشتی می کنند(۳۹۴).
۱۲. سالم سازی شهرها:
مولای متقیان در مورد زیبا سازی و سالم سازی شهرها می فرماید:
جاده های اصلی را توسعه می دهد، آنها را به ۶۰ ذراع می رساند.
هر پنجره ای که به سوی خیابان باشد، مسدود می کند، هر ناودان، بالکن و فاضلابی که به طرف خیابان باشد، بر می چیند(۳۹۵).
۱۳. فرماندهان لشکری و کشوری:
در میان صده ها هزار نفر که روز اول با آن حضرت بیعت می کنند، تعداد ۳۱۳ تن یاران خاص آن حضرت می باشند، که آنها فرماندهان لشکری و کشوری هستند.
امام صادق (علیه السلام) در مورد آنها می فرماید:
گویی قائم (علیه السلام) را بر فراز منبر کوفه می بینم که ۳۱۳ نفر، به تعداد اصحاب بدر در اطراف او هستند، آنها پرچم داران و زمامداران روی زمین هستند(۳۹۶).
آنگاه در وصف آنها می فرماید:
آثار سجده در پیشانی آنها آشکار است، آنها شیران روز و راهبان شب هستند. گویی بدن های آنها قطعات آهن هستند. به هر یک از آنها نیروی چهل مرد داده شده است(۳۹۷).
۱۴. حکومت جوان:
یاران حضرت مهدی همه جوان هستند، کهنسالی در میان آنها یافت نمی شود، جز به مقدار نمک طعام و سرمه ی چشم(۳۹۸).
۱۵. بر تارک عرفان:
مولای متقیان در تعبیری بلند، از جایگاه رفیع معرفتی انصار حضرت پرده برداشته، می فرماید:
رِجالٌ عَرَفُوا الله حَقَ مَعْرِفَتِه؛
خدای را آن گونه که باید، شناخته اند(۳۹۹).
امام باقر (علیه السلام) در وصف آنان می فرماید:
هُمُ النُّجَباءُ، وَ الْقُضاهُ، وَ الْحُکّامُ، وَ الْفُقَهاءُ فِی الدِّینِ؛
آنها بزرگواران، داوران، زمامداران و کارشناسان احکام دین می باشند(۴۰۰).
۱۶. رشک ملک:
در ترسیم عشق و دلباختگی همگان به دولت مهدوی آمده است که:
تَتَمَنَّی الْأَحْیاءُ الْأَمْواتَ مِمّا صَنَعَ الله عَزّوَجَلَّ بِأَهْلِ الْأَرْضِ مِنْ خَیْرِهِ؛
زندگان مردگان خود را آرزو می کنند که ایکاش زنده بودند و می دیدند که خداوند چقدر به اهل زمین لطف و عنایت نموده است(۴۰۱).
۱۷. فرمانروای محبوب:
امام باقر (علیه السلام) در وصف کارگزاران دولت حضرت مهدی (علیه السلام) می فرماید:
گویی اصحاب قائم (علیه السلام) را می بینم که بر شرق و غرب جهان سیطره یافته اند، چیزی در دنیا نیست جز این که از آنها فرمان می برد و خشنودی آنان را می طلبد، حتی درندگان صحرا و پرندگان هوا(۴۰۲).
۱۸. فرمانروای مهربان:
امام رؤف، حضرت ثامن الحجج (علیه السلام) در مورد رأفت آن شمیم رحمت می فرماید:
و أَشْفَقُ عَلَیْهِمْ مِنْ آبائِهِمْ وَ اُمَّهاتِهِمْ؛
آن امام بزرگوار از پدر و مادر نسبت به امت خود مهربان تر است(۴۰۳).
۱۹. دلرباترین فرمانروا:
زیباترین تابلوهای جهان، از آن یوسف کنهان بود، ولی یوسف زهرا در میان دلبران بهشتی عنوان: «طاوُوسُ أَهْلِ الْجَنَّهِ» را به خود اختصاص داده است(۴۰۴).
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در وصف جمال عالم آرای ایشان فرمود:
وَجْهُهُ کَالْکَوْکَبِ الدُّرِّیِّ؛
چهره اش چون ستاره ی سحر می باشد(۴۰۵).
برای تحقیق بیشتر:
۱. عقد الدرر، تألیف سلمی مقدسی
۲. العرف الوردی، تألیف جلال الدین سیوطی
۳. البرهان، تألیف متقی هندی
درس پانزدهم: تنها راه نجات از مرگ جاهلی
بر اساس روایتی که شیخ صدوق با سند معتبر از حضرت امام حسن عسگری (علیه السلام) روایت کرده، راه نجات از هلاکت و مرگ جاهلی در آخر الزمان، در ثبات قدم بر ولایت و دعا برای فرج حضرت بقیه الله ارواحنا فداه بیان شده است.
احمد بن اسحاق، وکیل امام حسن عسگری (علیه السلام) در قم، به سامرا سفر کرده، به محضر مقدس آن حضرت شرفیاب شده، در نظر داشت که از آن حضرت پیرامون جانشین آن حضرت سؤل کند، امام (علیه السلام) ابتداءً فرمود:
ای احمد بن اسحاق! خداوند تبارک و تعالی از روزی که آدم (علیه السلام) را آفریده، هرگز روی زمین را خالی نگذاشته و هرگز خالی نمی گذارد از حجت خویش بر مردمان، که به وسیله ی او بلا را از اهل زمین دفع می کند و به سبب او باران می فرستد و برکات زمین را ظاهر می سازد.
احمد بن اسحاق گوید: عرضه داشتم: ای فرزند پیامبر! بعد از شما امام و خلیفه کیست؟
امام (علیه السلام) از جای برخاستند، به شتاب وارد منزل شدند، چون بیرون آمدند، پسر بچه ای را بر دوش خود حمل می کردند که صورتش همانند ماه چهارده شبه بود و سه ساله به نظر می رسید پس فرمودند:
ای احمد بن اسحاق! اگر نبود که تو در نزد خدای عز و جل و در نزد حجت های خداوند عزیز و گرامی هستی، فرزندم را بر تو عرضه نمی کردم.
او همنام پیامبر خدا و هم کُنیه ی آن حضرت است، او همان است که زمین را آکنده از عدل و داد نماید، همان گونه که پر از جور و ستم شده باشد.
ای احمد بن اسحاق! مثل او در میان این امت مثل خضر (علیه السلام) است و مثل او مثل ذی القرنین است.
وَ الله لَیَغِیبَنَّ غَیْبَهً لا یَنْجُو فیها مِنَ الْهَلَکَهِ إِلاّ مَنْ ثَبَّتَهُ الله عَزَّوَجَلَّ عَلَی الْقَوْلِ بِإِمامَتِهِ وَ وَفَّقَهُ لِلدُّعاءِ بِتَعْجیلِ فَرَجِهِ؛
به خدا سوگند او غایب می شود، یک غایب شدنی که در آن دوران غیبت، از هلاکت رهایی نمی یابد جز:
۱. کسی که خداوند او را در اعتقاد به امامت او ثابت و استوار بدارد.
۲. کسی که خداوند او را برای دعا به تعجیل فرج آن حضرت موفق نموده باشد.
احمد بن اسحاق گوید: عرض کردم: ای مولای من! آیا علامت و نشانی هست که دلم اطمینان پیدا کند؟
پس آن پسر بچّه فرمود:
أنَا بَقِیَّهُ الله فی أَرْضِهِ وَ الْمُنْتَقِمُ مِنْ أَعْدائِهِ، فَلا تَطْلُبْ أَثَراً بَعْدَ عَیْنٍ یا أَحْمَدَ بْنَ إِسْحاقٍ!؛
من تنها ذخیره ی خداوند در روی زمین و انتقام گیرنده از دشمنان خدا هستم. پس از دیدن دیگر از نشان نپرس، ای احمد بن اسحاق(۴۰۶)!
چند نکته:
در این حدیث شریف که با سند معتبر از امام حسن عسگری (علیه السلام)روایت شده، چندین نکته ی مهم به روشنی بیان شده است:
۱. هرگز روی زمین خالی از حجت نبوده و نخواهد بود، چنان که در احادیث فراوان آمده است:
لَولاَ الْحُجَّهُ لَساخَتِ الاَرْضُ بِأَهْلِها؛
اگر یک لحظه حجت خدا در روی زمین نباشد، زمین ساکنان خود را در کام خود فرو می برد(۴۰۷).
تصور نشود که در دوران «فترت» روی زمین خالی از حجت بوده است، مثلا در بین حضرت عیسی و پیامبر اسلام که دوران فترت نامیده می شود، پیامبر صاحب شریعت نبود، ولی پیامبران تبلیغی و اوصیای حضرت عیسی در میان بنی اسرائیل و اوصیای حضرت ابراهیم در سرزمین حجاز همواره بودند.
به هنگام ولادت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) حضرت عبد المطلب حجت خدا و حضرت ابوطالب وصی او بود(۴۰۸). ودایع نبوت در نزد حضرت ابوطالب بود، و پس از بعثت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) ودایع نبوت را به آن حضرت تقدیم نمود(۴۰۹).
۲. به وسیله ی حجت خدا، بلاها از اهل زمین دفع می شود، چنان که حضرت بقیه الله ارواحنا فداه در گهواره به ابونصر خادم فرمود:
أنَا خاتَمُ الْأَوْصِیاءِ، وَ بی یَدْفَعُ الله الْبَلاءَ عَنْ أهْلی وَ شیعَتی؛
من خاتم اوصیاء هستم، خداوند به وسیله ی من بلاها را از شیعیان و خاندانم دفع می کند(۴۱۰).
۳. نزول باران و همه ی فیوضات الهی به برکت حجت خدا می باشد.
خداوند فیاض علی الاطلاق است، هر لحظه فیوضات پروردگار به سوی مخلوقات جاری است، لکن برای رسیدن این فیوضات به مخلوقات جهان، واسطه ی فیض لازم است و این واسطه ی فیض در هر عصری امام و حجت آن عصر می باشد.
در این رابطه تحقیق بسیار ارزشمندی از پرفسور هانری کُربَن منتشر شده که بسیار شایان دقت و در خور تأمّل است(۴۱۱).
۴. برکات زمین به وسیله ی حجت خدا ظاهر می شود، چنان که در حدیث آمده است:
حینَئِذٍ تُظْهِرُ الاَرْضُ کُنُوزَها وَ تُبْدی بَرَکاتِها، فَلا یَجِدُ الرَّجُلُ مِنْکُمْ مَوْضِعاً لِصَدَقَتِهِ وَ لا لِبَرِّهِ، لِشُمُولِ الْغِنی جَمیعَ الْمُؤِنینَ؛
در آن هنگام (به هنگام ظهور حضرت) زمین گنج های خود را آشکار می سازد و همه ی برکاتش را ظاهر می کند، دیگر کسی از شما برای صدقات و مبرّات خود جایی پیدا نمی کند، زیرا همه مؤنان را ثروت فرا می گیرد(۴۱۲).
۵. تقوا تنها وسیله ی رسیدن به محضر آن کعبه ی مقصود و قبله ی موعود است، چنان که امام حسن عسکری (علیه السلام) در فرازی از این حدیث شریف خطاب به احمد بن اسحاق فرمود: اگر نبود که تو در نزد پروردگار و حجت های خداوند گرامی هستی، فرزندم را به تو نشان نمی دادم.
قرآن کریم معیار گرامی شدن را تقوا معرفی کرده می فرماید:
«إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ الله أَتْقَاکُمْ»
گرامی ترین شما درنزد خدا پارساترین شما می باشد(۴۱۳).
بر این اساس تنها راه، رسیدن به تقوا و تنها مانع راه، گناه است، چنان که شخص مولا درنامه اش به شیخ مفید بیان فرموده است(۴۱۴).
۶. حضرت بقیه الله هم نام و هم کنیه ی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می باشد، چنان که در ده ها حدیث شریف به آن تأکید شده است(۴۱۵).
۷. بزرگ ترین شاخصه ی ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) گسترش عبودیت و عدالت در سر تا سر گیتی است، چنان که در ۱۴۸ حدیث به آن تصریح شده است(۴۱۶).
۸. حضرت مهدی (علیه السلام) در این حدیث از نظر عمر طولانی به حضرت خضر (علیه السلام)تشبیه شده که اینک زنده است و در حدود ۶۰۰۰ سال از عمر شریفش می گذرد.
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: خداوند از این جهت به حضرت خضر این عمر طولانی را عطا فرموده که برای امکان طول عمر امام زمان (علیه السلام) به عمر طولانی او استدلال شود(۴۱۷).
۹. حکومت جهانی و سیطره به کل جهان در گذشته فقط برای چهار نفر میسر شده، که دو تن از نیکان و دو تن از غیر صالحان بوده اند: ۱) حضرت سلیمان؛ ۲) ذو القرنین؛ ۳) نمرود؛ ۴) بخت النصر(۴۱۸).
در روایتی حکومت جهانی آن حضرت به سلطنت ذوالقرنین تشبیه شده است.
۱۰. در این حدیث شریف از غیبت طولانی آن حضرت و سر درگمی مردم در عصر غیبت و هلاکت همگان، به جز دو گروه با دو شاخصه ی مهم سخن رفته است:
۱) پایداری در دین:
در احادیث فراوان آمده است که پایداری در دین در عصر غیبت، همانند کندن خار درخت پرخار با دست می باشد(۴۱۹).
همان مقدار که پایداری در دین در عصر غیبت سخت است، به همان مقدار پاداش آن نیز بسیار عظیم و با شکوه است.
امام سجاد (علیه السلام) در این رابطه می فرماید:
مَنْ ثَبَتَ عَلی مُوالاتِنا فی غَیْبَهِ قائِمِنا، أَعْطاهُ الله عَزَّ وَجَلَّ أجْرَ أَلْفِ شَهِیدٍ، مِنْ شُهَداءِ بَدْرٍ وَ اُحُدٍ؛
هر کس در زمان غیبت قائم ما بر ولایت ما پا بر جا و استوار باشد، خداوند منّان به او پاداش هزار شهید از شهدای بدر و احد عنایت می فرماید(۴۲۰).
۲) دعا برای تعجیل در امر فرج:
شاخصه ی دوم برای رهایی از هلاکت توفیق دعا برای تعجیل در امر فرج می باشد جالب توجه و شایان دقت در حدیث امام حسن عسکری (علیه السلام) آن است که در مورد این دو شاخصه، عنایت و توفیق الهی مطرح شده، آنجا که می فرماید:
لا یَنْجُو فیها مِنَ الْهَلَکَهِ إِلاّ مَنْ ثَبَّتَهُ الله عَزَّوَجَلَّ عَلَی الْقَوْلِ بِإِمامَتِهِ، وَ وَفَّقَهُ لِلدُّعاءِ بِتَعْجیلِ فَرَجِهِ؛
در عصر غیبت از هلاکت نجات پیدا نمی کند، جز کسی که:
۱) خداوند منّان او را در اعتقاد به امامت آن حضرت پایدار بدارد.
۲) او را برای دعا به تعجیل فرج آن حضرت موفق نماید(۴۲۱).
از این حدیث شریف استفاده می شود که ثبات و پایداری در عقیده و توفیق دعا برای تعجیل در امر فرج که به عنوان دو شاخصه ی نجات از هلاکت معرفی شده، منحصراً با عنایت و توفیق حضرت احدیّت امکان پذیر می باشد، که بسیاری از دوستان اهل بیت از آن غافل هستند و شاید در شبانه روز حتی چند ثانیه نیز به یاد مولا نیستند و دعا برای فرج را به عنوان یک وظیفه نمی شناسند.
یکی از دوستان عاشق و شیفته ی مولا، مرحوم آقای جعفریان که از هیئت امنای مسجد مقدس جمکران بود، نقل می فرمود: روزی با خانواده از تهران به قم آمده، به مسجد مقدس جمکران مشرف شدم، به هنگام مراجعت سید بزرگواری را دیدم که پیاده عازم مسجد می باشد، ماشین را نگه داشتم، پیاده شدم، سلام عرض کردم و گفتم: آب خنک از آب تهران هست، اجازه می فرمایید لیوانی تقدیم کنم.
لیوان پر کرده تقدیم نمودم و پرسیدم: کجا انشاءالله؟
فرمودند: به مسجد جمکران می روم.
عرضه داشتم: برای فرج آقا بقیه الله دعا بفرمایید.
فرمودند: آن وظیفه ی شیعیان ما می باشد.
این جمله خیلی صریح بود، ولی ذهنم منتقل نشد.
آن گاه نیمی از آب لیوان را میل کردند و فرمودند:
شیعیان ما به اندازه ی این نصف لیوان به ما اعتنا ندارند!! اگر روزی در وسط بیابان به نصف لیوان آب نیاز پیدا کنند، تا آن را به دست نیاورند، از پا نمی نشینند، ولی اینک بیش از هزار سال است که ما را گم کرده اند و به دنبال ما نیستند و در صدد جستجو بر نیامده اند.
سپس فرمودند:
این همه مردم که به مسجد جمکران می آیند، هر کدام به دنبال مشکل خود هستند، یکی مریض دارد، دیگری خانه می خواهد، سومی مشکل ازدواج دارد، هر کدام به دنبال مشکل خویش هستند. چند نفر از این ها فقط به خاطر ما می آیند؟!
اینک بر همه ی ما فرض عین است که همواره به یاد مولا باشیم، برای فرج آن حضرت دعا کنیم، برای سلامتی آن حضرت صدقه بدهیم، در اماکن مقدسه و مشاهد مشرفه به جستجوی آن حضرت باشیم و به خاطر بسپاریم که هر لحظه در پرتگاه سقوط و هلاکت هستیم و تنها راه رهایی از این هلاکت:
۱) پایداری در عقیده
۲) دعا برای تعجیل در امر فرج می باشد.
برای تحقیق بیشتر:
۱. منتخب الاثر، تألیف آیه الله صافی گلپایگانی، جلد دوم
۲. پرتوی از دهه ی مهدویت، تألیف علی اکبر مهدی پور
۳. تنها ره رهایی، از همو.
گلواژه ی «فَرَج» درلغت به معنای گشایش است، ارباب لغت واژگانی را در معنای فرج گفته اند که همه اش به یک معنی بر میگردد:
۱) ابن فارس: فرج به معنای گشایش است(۴۲۲).
۲) خلیل بن احمد: فرج به معنای رفع غم و اندوه است(۴۲۳).
۳) جوهری: فرج به معنای رهایی از غم و اندوه است(۴۲۴).
۴) طریحی: فرج به معنای راهگشایی و باز کردن جا برای افراد در مجالس می باشد(۴۲۵).
ولی در اصطلاح در دو معنی به کار می رود:
۱. مطلق گشایش
۲. ظهورحضرت بقیه الله ارواحنا فداه
انتظار فرج نیز در هر دو معنی به کار رفته است:
۱. چشم به راهی گشایش
۲. چشم به راهی ظهور مولا
جالب توجه است که در هر دو مورد «انتظار فرج» از افضل اعمال شمرده شده است.
در مورد انتظار فرج کلی احادیث فراوان آمده که به شماری از آنها اشاره می کنیم.
۱. مولای متقیان در حدیث أربعمائه فرمود:
اِنْتَظِرُوا الْفَرَجَ، وَ لا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ الله، فَإِنَّ أَحَبَّ الأَعْمالِ إِلَی الله عَزَّ وَجَلَّ اِنْتِظارُ الْفَرَجِ مادامَ عَلَیْهِ الْعَبْدُ الْمُؤمِنُ؛
انتظار فرج را پیشه کنید، از الطاف خدا نومید نشوید، که محبوب ترین اعمال در نزد خداوند متعال انتظار فرج می باشد، تا هنگامی که بنده ی مؤن بر آن مواظبت کند(۴۲۶).
۲. در حدیث دیگری فرمود:
أَفْضَلُ الْعِبادَهِ اَلصَّبْرُ وَ الصَّمْتُ وَ اِنْتِظارُ الْفَرَجِ؛
برترین نوع عبادت شکیبایی، سکوت و انتظار فرج می باشد(۴۲۷).
۳. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) دراین زمینه فرمود:
بِالصَّبْرِ یُتَوَقَّعُ الْفَرَجُ؛
به وسیله ی صبر و شکیبایی امید فرج پدید آید(۴۲۸).
۴. امام رضا (علیه السلام) در این رابطه فرمود:
ما أَحْسَنَ الصَّبْرَ وَ اِنْتِظارَ الْفَرَجِ؛
چه نیکوست شکیبایی و انتظار فرج(۴۲۹).
۵. امیر بیان در این زمینه فرمود:
إِنَّ مُحِبَّنا یَنْتَظِرُ الرَّوحَ وَ الْفَرَجَ فی کُلِّ یَوْمٍ وَ لَیْلَهٍ؛
محبّین ما در هر شب و روز گشایش و بشارت را انتظار می کشند(۴۳۰).
در میان امت اسلامی و امت های پیشین در مورد فرج های خاص نیز این واژه به وفور به کار رفته است، که به شماری از آنها اشاره می کنیم:
۱. فرج و گشایش اصحاب حضرت نوح (علیه السلام)(۴۳۱).
۲. فرج و گشایش در امر حضرت ایوب (علیه السلام)(۴۳۲).
۳. اجازه ی دعا برای فرج به حضرت یوسف (علیه السلام)(۴۳۳).
۴. فرج و گشایش در مورد اصحاب کهف(۴۳۴).
۵. فرج و رهایی جناب عبد الله پدر رسول خدا از ذبح(۴۳۵).
و اینک به چند نمونه از استعمال واژه ی فرج درمورد گشایش های ویژه در امت اسلامی اشاره می کنیم:
۱. معتزّ عباسی، امام حسن عسکری (علیه السلام) را به حاجب خود «سعید» سپرد که آن حضرت را به سوی کوفه ببرد و در اثنای راه به شهادت برساند، شیعیان از شنیدن این خبرمضطرب شدند، امام (علیه السلام) نوشت:
بَعْدَ ثالِثٍ یَأتیکُمُ الْفَرَجُ؛
پس از سه روز برای شما فرج پدید آید(۴۳۶).
روز سوم معتز از خلافت خلع شد.
۲. مستعین نیز تصمیم گرفت که آن حضرت را به شهادت برساند، شیعیان مضطرب شدند، حضرت فرمود: پس از سه روز برای شما فرج حاصل می شود. روز سوم مستعین از خلافت خلع شد، به واسط برده شده، به قتل رسید(۴۳۷).
۳. عبد الرحمن بن کثیر مشکلاتش را برای امام صادق (علیه السلام) شکایت نمود، حضرت دعایی تعلیم کرد، سه شب بر آن مداومت کرد و فرج حاصل شد(۴۳۸).
۴. ریان بن صلت دعایی از امام رضا (علیه السلام) فرا گرفت، در هر مشکلی آن را خواند، خداوند گشایش و فرج عنایت فرمود(۴۳۹).
۵. شیخ صدوق از استادش نقل کرده که به حضرت بقیه الله ارواحنا فداه متوسل شده، دو رکعت نماز استغاثه به حضرت خوانده، دعای «سلام الله الکامل التّامّ» را در زیر آسمان خوانده، آفتاب طلوع نکرده فرج حاصل شده است(۴۴۰).
در میان دعاهای مأثور از پیشوایان معصوم، شماری از دعاها به دعای فرج، کلام فرج و کلمات فرج نامیده می شود، که از آن جمله است:
۱. اللهم أنت ثقتی...(۴۴۱).
۲. اللهم احرسنی بعینک التی لا تنام...(۴۴۲).
۳. دعای: الهی طموح الآمال قد خابت إلاّ لدیک...(۴۴۳).
۴. دعای: اللهم انی أدرأ بک فی نحورهم...(۴۴۴).
۵. دعای: اللهم إن کانت ذنوبی قد أخلقت وجهی عندک...(۴۴۵).
۶. دعای: یا من یکفی من کلّ شیء...(۴۴۶).
۷. دعای: اللهم انّی أسألک یا الله...(۴۴۷).
۸. دعای: لا اله الا الله الحلیم الکریم...(۴۴۸).
۹. دعای: یا من أظهر الجمیل و ستر القبیح...(۴۴۹).
۱۰. دعای: یا نور النور، یا مدبر الامور...(۴۵۰).
عوامل تأخیر در امر فرج:
عَمروبن حَمِق می گوید: هنگامی که سر مبارک مولای متقیان امیرمؤمنان (علیه السلام) در کوفه ضربت خورد، به محضر مقدسشان شرفیاب شدم و عرض کردم: ان شاء الله خطری برای شما نیست، این فقط یک ضربت است، فرمود: نه، به جان خود سوگند من از میان شما خواهم رفت، سپس فرمود:
إِلَی السَّبْعینَ بَلاءٌ؛
تا سال هفتاد بلاها ادامه دارد.
این جمله را سه بار تکرار نمود.
عرض کردم: آیا پس از این بلاها گشایشی هست؟
حال ضعف عارض شد، پرسش خود را تکرار کردم، فرمود:
نَعَمْ، وَ إِنَّ بَعْدَ الْبَلاءِ رَخاءٌ «یَمْحُو الله مَا یَشَاء وَیُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْکِتَابِ»(۴۵۱)؛
آری، پس از بلا گشایش هست لکن خداوند آنچه را بخواهد محو می کند و آنچه را بخواهد اثبات می کند و ام الکتاب در نزد اوست(۴۵۲).
ابوحمزه ی ثمالی گوید: به محضر امام باقر (علیه السلام) عرض کردم: علی (علیه السلام) می فرمود: تا سال ۷۰ بلاها ادامه دارد و می فرمود: پس از ۷۰ گشایش هست، سال ۷۰ گذشت و گشایشی ندیدیم، فرمود:
یا ثابِتْ! إِنَّ الله تَعالی کانَ وَقْتَ هذَا الاَْمْرَ فِی السَّبْعینَ، فَلَمّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ (علیه السلام) إشْتَدَّ غَضَبُ الله عَلی أَهْلِ الْأَرْضِ، فَأَخَّرَهُ إِلی أَرْبَعینَ وَ مِائَهِ سَنَهٍ، فَحَدَّثْناکُمْ فَأَذَعْتُمُ الْحَدیثَ، وَ کَشَفْتُمْ قِناعَ السِّرِّ، فَأَخَّرَهُ الله وَ لَمْ یَجْعَلْ لَهُ بَعْدَ ذلِکَ عِنْدَنا وَقْتاً؛
ای ثابت (نام ابوحمزه) خداوند این گشایش را در سال ۷۰ مقدر فرموده بود، چون امام حسین (علیه السلام) به شهادت رسید، غضب خدا بر اهل زمین شدت یافت، پس آن را به سال ۱۴۰ به تأخیر انداخت، ما به شما خبر دادیم، شما آن را شایع کردید و از اسرار پرده برداشتید، خداوند آن را به تأخیر انداخت و دیگر وقتی برای آن در نزد ما قرار نداد.
آنگاه آیه ی شریفه ی: «یَمْحُو الله مَا یَشَاء وَیُثْبِتُ» را تلاوت فرمود(۴۵۳).
ابوحمزه گوید: آن را به امام صادق (علیه السلام) عرضه داشتم، فرمود: آری چنین شد(۴۵۴).
از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمود:
کانَ هذَا الْأَمْرُ فِیَّ، فَأَخَّرَهُ الله، وَ یَفْعَلُ بَعْدُ فی ذُرِّیَّتی ما یَشاءُ؛
این کار (فرج) قرار بود توسط من انجام شود، ولی خداوند آن را به تأخیر انداخت، پس توسط ذریه ام آنچه را که بخواهد انجام می دهد(۴۵۵).
پر واضح است که منظور از فرج و گشایش در این حدیث و دو حدیث پیشین، یک گشایش نسبی برای شیعیان می باشد، نه فرج کلی و جهانی با ظهور موفور السرور حضرت بقیه الله ارواحنا فداه، که در آن هنگام هنوز آن حضرت متولد نشده بود.
بر اساس روایات فوق، مقدّر بود که در سال ۷۰ گشایشی برای شیعه فراهم شود، به سبب فاجعه ی کربلا و شهادت سالار شهیدان به تأخیر افتاد، مقدر شد که در سال ۱۴۰ گشایشی فراهم شود، که به سبب عدم رعایت راز داری باز هم به تأخیر افتاد.
این سه حدیث با مسأله ی «بَدا» مربوط می شود که یکی از اعتقادات قطعی شیعیان می باشد و لذا شیخ طوسی پس از نقل احادیث یاد شده، به تفصیل در مورد بداء بحث کرده است(۴۵۶).
در مورد زمان فرج، ممکن است بدا حاصل شود و به تأخیر بیفتد، لکن در اصل فرج هرگز بدا حاصل نمی شود، زیرا که طبق روایت آن از میعاد است و خداوند هرگز در وعده اش خلف نمی کند.
رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) در روز غدیر خم به تفصیل از حضرت بقیه الله ارواحنا فداه سخن گفته در پایان فرمود:
مَعاشِرَ النّاسِ أَبْشِرُوا بِالْفَرَجِ، فَإِنَّ وَعْدَ الله لا یُخْلَفُ، وَ قَضاءُهُ لا یُرَدُّ،
ای مردمان با فرج بر شما بشارت باد، که وعده ی خداوند هرگز تخلّف نمی پذیرد و فرمان او هرگز ردّ نمی شود(۴۵۷).
فضیلت انتظار فرج:
احادیث فراوان از پیشوایان معصوم (علیهم السلام) در فضیلت انتظار و تأکید بر انتظار فرج رسیده، که به شماری از آنها اشاره می کنیم:
۱. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود:
أفَضَلُ أعْمالِ اُمَّتی إنْتِظارُ فَرَجِ الله؛
برترین عمل امت من انتظار فرج از خدا می باشد(۴۵۸).
۲. امام حسن عسکری (علیه السلام) به شیخ صدوق نوشت:
عَلَیْکَ بِالصَّبْرِ وَ إنْتِظارِ الْفَرَجِ، قالَ النَبِیُّ (صلی الله علیه و آله):
أفْضَلُ أعْمالِ اُمَّتی إنْتِظارُ الْفَرَجِ؛
بر تو باد شکیبایی و انتظار فرج، که پیامبر اکرم فرمود:
برترین اعمال امت من انتظار فرج است(۴۵۹).
۳. از مولای متقیان پرسیدند: کدامین عمل پیش خداوند محبوب تر است؟
فرمود: انتظار فرج(۴۶۰).
۴. فخر ساجدان و زینت عابدان به ابوخالد کابلی فرمود:
إِنَّ أهْلَ زَمانِ غِیْبَتِهِ الْقائِلینَ بِإِمامَتِهِ وَ الْمُنْتَظِرینَ لِظُهُورِهِ، أَفْضَلُ أَهْلِ کُلِّ زَمانٍ؛
اهل زمان غیبت آن حضرت که قائل به امامت او و منتظر ظهور او باشند، از اهل هر زمانی برتر هستند.
و در پایان فرمود:
إِنْتِظارُ الْفَرَجِ مِنْ أَعْظَمِ الْفَرَجِ؛
انتظار فرج از بالاترین فرج ها می باشد(۴۶۱).
۵. امام جواد (علیه السلام) فرمود:
أفْضَلُ أَعْمالِ شیعَتِنا إِنْتِظارُ الْفَرَجِ؛
برترین عمل شیعیان ما انتظار فرج می باشد(۴۶۲).
۶. امیر بیان در حدیث أربعمائه فرمود:
أفْضَلُ أعْمالِ الْمَرْءِ إنْتِظارُ الْفَرَجِ مِنَ الله؛
برترین عمل انسان انتظار فرج از خداوند است(۴۶۳).
۷. و در فراز دیگری فرمود:
اَلاْخِذُ بِأَمْرِنا مَعَنا غَداً فی حَظیرَهِ الْقُدْسِ، وَ الْمُنْتَظِرُ لِأمْرِنا کَالْمُتَشَحِّطِ بِدَمِهِ فی سَبیلِ الله؛
متمسک به امر ما در بهشت برین با ماست و منتظر امر ما همانند کسی است که در راه خدا به خونش آغشته شده باشد(۴۶۴).
۸. امام صادق (علیه السلام) در این زمینه فرود:
مَنْ مات مِنْکُمْ عَلی هذَا الاَمْرِ مُنْتَظِراً کَمَنْ کانَ فی فُسْطاطِ الْقائِمِ (علیه السلام)
کسی که از شما بر ولایت ما و در انتظار امر ما بمیرد، همانند کسی است که در چادر فرماندهی قائم (علیه السلام) باشد(۴۶۵).
۹. در حدیث دیگری فرمود:
اَلْقائِلُ مِنْکُم: إِنْ أَدْرَکْتُ الْقائِمَ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ نَصَرْتُهُ، کَالْمُقارِعِ مَعَهُ بِسَیْفِهِ، وَ الشَّهیدُ مَعَهُ لَهُ شَهادَتانِ؛
کسی که از شمابگوید: اگر قائم آل محمد (علیه السلام) درک کنم او را یاری می کنم، همانند کسی است که در رکاب او شمشیر بزند. و اگر شهید شود پاداش دو شهید دارد(۴۶۶).
۱۰. در حدیث دیگری فرمود:
إِنَّ الْمَیِّتَ مِنْکُمْ عَلی هذَا الْأَمْرِ، بِمَنْزِلَهِ الضّارِبِ بِسَیْفِهِ فی سَبیلِ الله؛
کسی که از شما بر این امر (اعتقاد به ولایت و انتظار فرج) بمیرد، همانند کسی است که در راه خدا شمشیر بزند(۴۶۷).
از بررسی احادیث یاد شده به روشنی معلوم می شود که انتظار فرج یک ادعاء نیست، بلکه یک اعتقاد راسخ و عمل مهمّی است که آثار آن در همه ی اعمال و رفتار و گفتار انسان ظاهر می شود و لذا یک چنین فضیلت و پاداش فراوان دارد.
برای تحقیق بیشتر:
۱. بحار الانوار، تألیف علامه ی مجلسی، ج ۵۲
۲. المحاسن، تألیف برقی، ج اول
۳. انتظار فرج، تألیف سید محمد بنی هاشمی
در بسیاری از احادیث به انتظار فرج و ظهور حضرت بقیّه الله ارواحنا فداه امر شده ودر برخی از آنها به آن تصریح شده است، که به برخی ازآنها اشاره می کنیم:
۱. امام جواد (علیه السلام) خطاب به حضرت عبد العظیم حسنی فرمود:
إِنَّ الْقائِمَ مِنّا هُوَ الْمَهْدِیُّ الَّذی یَجِبُ أَنْ یُنْتَظَرُ فی غَیْبَتِهِ، وَ یُطاعَ فی ظُهُورِهِ، وَ هُوَ الثّالِثُ مِنْ وُلْدی؛
قائم ما اهل بیت آن مهدی است که در دوران غیبتش انتظار کشیدنش واجب است و بعد از ظهور باید از او اطاعت شود، او سومین فرزند من است(۴۶۸).
۲. شخصی در حالی که ورقه ای در دست داشت به محضر امام باقر (علیه السلام)وارد شد. امام (علیه السلام) فرمود: این ورقه ی شخص جدال کننده ایست که آمده بپرسد: آن دینی که خداوند بدون آن عملی را نمی پذیرد کدام است؟
عرضه داشت که دقیقاً برای همین پرسش آمده ام.
امام (علیه السلام) فرمود:
شَهادَهُ أنْ لا إِلهَ إِلاَّ الله، وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ، وَ أَنَّ مُحَمداً (صلی الله علیه و آله) عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، وَ تُقِرُّ بِما جاءَ مِنْ عِنْدَ الله، وَ الوِلایَهُ لَنا أَهْلَ الْبَیْتِ، وَ الْبَراءَهُ مِنْ عَدُوِّنا، وَ التَّسْلیمُ لِأَمْرِنا، وَ الْوَرَعُ وَ التَّواضُعُ وَ اِنْتِظارُ قائِمِنا، فَإِنَّ لَنا دَوْلَهً إِذا شاءَ الله جاءَ بِها؛
شهادت دادن به وحدانیت خداوند یکتا و بی شریک، و این که حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) بنده و فرستاده ی اوست و اعتراف کنی به آنچه از سوی پروردگار آمده است و به ولایت ما اهل بیت و بیزاری از دشمنان ما. تسلیم امرما، پرهیز کاری، تواضع و انتظار قائم ما؛ که برای ما دولتی هست که خداوند هر وقت بخواهد آن را می آورد(۴۶۹).
۳. ابوالجارود به محضر امام باقر (علیه السلام) شرفیاب شده عرضه داشت: ای فرزند رسول خدا، شما ارادت این جانب، موالات من و انقطاع مرا به خودتان می دانید.
فرمود: آری.
عرض کرد: من نابینا هستم و نمی توانم همیشه به محضرتان برسم. به من خبردهید آنچه را که شما و خاندانتان به آن معتقد هستید، تا من نیز اعتقادم را بر آن اساس استوار سازم.
فرمود: کوتاه سخن گفتی، ولی پرسش بزرگی کردی، آری من اساس دین خود و پدرانم را برای تو بیان می کنم:
شَهادَهُ أنْ لا إلهَ إِلاَّ الله، وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ الله (صلی الله علیه و آله) وَ الاْءِقْرارُ بِما جاءَ بِهِ مِنْ عِنْدَ الله، وَ الْوِلایَهُ لِوَلِیِنا، وَ الْبَرائَهُ مِنْ عَدُوِّنا، وَ التَّسْلیمُ لِأمْرِنا، وَ انْتِظارُ قائِمِنا وَ الاِجْتِهادُ وَ الْوَرَعُ؛
شهادت به یکتایی خداوند و رسالت پیابمر و اقرار به آنچه از سوی خداوند آورده، اعتقاد به ولایت ولی ما و بیزاری از دشمنان ما، تسلیم به امر ما، انتظار قائم ما، تلاش و پارسایی(۴۷۰).
۴. امام صادق (علیه السلام) فرمود: آیا به شما خبر بدهم به چیزی که خداوند هیچ عملی را بدون آن نمی پذیرد؟
ابوبصیر گفت: آری. فرمود:
شَهادَهُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ الله، وَ أَنّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، وَ الاْءِقْرارُ بِما اَمَرَ الله، وَ الْوِلایَهُ لَنا، وَ الْبَرائَهُ مِنْ أَعْدائِنا، وَ التَّسْلیمُ لَهُمْ، وَ الْوَرَعُ وَ الاِجْتِهادُ وَ الطُّمَأنِینَه وَ الاِنْتِظارُ لِلْقائِمِ؛
شهادت به وحدانیت خدا، رسالت و بندگی حضرت محمد، اعتراف به آنچه خداوند امر فرموده، اعتقاد به ولایت ما، بیزاری از دشمنان ما، تسلیم در برابر امامان، پارسایی، تلاش، متانت و انتظار قائم (علیه السلام).
سپس فرمود: برای ما دولتی هست که خداوند هر وقت بخواهد آن را می آورد.
سپس فرمود: هر کس بخواهد که از اصحاب قائم باشد، انتظار بکشد، با تقوا و اخلاق نیکو رفتار کند در حالیکه منتظر است(۴۷۱).
۵. از امام رضا (علیه السلام) در مورد فرج پرسیدند، فرمود: خداوند منّان می فرماید:
«فَانتَظِرُواْ إِنِّی مَعَکُم مِّنَ الْمُنتَظِرِینَ»(۴۷۲)؛
منتظر باشید که من نیز همراه شما از منتظران می باشم(۴۷۳).
در این آیه منظور از «من» پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می باشد و این جمله از زبان پیامبر است که می فرماید:
«إِنَّمَا الْغَیْبُ للّهِ فَانْتَظِرُواْ إِنِّی مَعَکُمْ مِّنَ الْمُنتَظِرِینَ»؛
بگو: غیب از آن خداست، پس منتظر باشید که من (منِ پیامبر) نیز همراه شما از منتظرانم(۴۷۴).
و منظور از غیب، امام غایب است؛ چنان که امام صادق (علیه السلام) در تفسیر آیه ی دوم از سوره ی بقره فرمود:
وَ الْغَیْبُ هُوَ الْحُجَّهُ الْقائِمُ؛
منظور از غیب حضرت حجت قائم (علیه السلام) می باشد(۴۷۵).
۶. امام صادق (علیه السلام) در ضمن توصیه های مربوط به دوران غیبت می فرماید:
وَ انْتَظِرِ الْفَرَجَ صَباحاً وَ مَساءً؛
هر روز بامدادان و شامگاهان منتظر فرج باش(۴۷۶).
گلواژه ی انتظار در کتب پیامبران پیشین:
از روزی که انسان بر فراز کره ی خاکی گام نهاده، پیامبران الهی نوید منجی را به امّت های خود داده و به آنها فرمان انتظار داده اند، که به تعدادی از آنها اشاره می کنیم:
۱. در کتاب حَیَقُّوق نبی آمده است:
اگر چه تأخیر نماید، برایش منتظر باش، زیرا که البته خواهد آمد و درنگ نخواهد کرد(۴۷۷).
۲. در کتاب دانیال نبی آمده است:
خوشا به حال آنان که انتظار کشند(۴۷۸).
۳. در کتاب اشعیاء نبی آمده است:
ای خداوند! بر ما ترحم فرما که منتظر تو هستیم(۴۷۹).
۴. در کتاب زبور حضرت داود ده ها فراز پیرامون انتظار آمده است، از جمله:
جان من منتظر خداوند است، زیاده از منتظران صبح، بلی زیاده از منتظران صبح(۴۸۰).
۵. در انجیل متی آمده است:
آنگاه علامت پسر انسان در آسمان پدید آید.
اما از آن روز و ساعت هیچکس اطلاع ندارد، حتی ملائکه ی آسمان.
لهذا شما نیز حاضر باشید، زیرا در ساعتی که گمان نبرید پسر انسان می آید(۴۸۱).
۶. در انجیل مرقس آمده است:
ولی از آن روز و ساعت غیر از پدر، هیچکس اطلاع ندارد، نه فرشتگان در آسمان و نه پسر هم، پس برحذر باشید و بیدار شده دعا کنید، زیرا نمی دانید آن وقت کی می شود(۴۸۲).
۷. در انجیل لوقا آمده است:
کمرهای خود را بسته، چراغ های خود را افروخته بدارید و شما مانند کسانی باشید که انتظار آقای خود را می کشند، که چه وقت از عروسی مراجعت می کند، تا هر وقت آید و در را بکوبد، بی درنگ درنگ برای او باز کنند.
خوشا به حال آن غلامان که آقای ایشان چون آید، ایشان را بیدار یابد.
پس شما نیز مستعد باشید، زیرا در ساعتی که گمان نمی برید، پسر انسان می آید(۴۸۳).
از بررسی فرازهای یاد شده که به عنوان نمونه از تورات و انجیل و کتب انبیای پیشین تقدیم گردید، به این نتیجه می رسیم که در همه ی ادیان آسمانی از انتظار سخن رفته و نوید منجی و فرمان به انتظار ظهور منجی، در سرلوحه ی انبیای ابراهیمی بوده است.
در مورد فرازهای اناجیل، همانطور که قبلا اشاره کردیم، در کتاب عهد جدید ۸۰ بار واژه ی «پسر انسان» تکرار شده، به تصریح مفسران اناجیل فقط ۳۰ مورد آن با حضرت عیسی منطبق می باشد، ۵۰ مورد دیگر مربوط به منجی آخر الزمان می باشد(۴۸۴).
تعبیراتی که درباره ی منجی در کتاب مقدس از زبان پیامبران آمده بسیار والاست، اینک به عنوان نمونه یک مورد از آنها را از زبان حضرت یحیی (علیه السلام) می آوریم:
۸. در انجیل یوحنا از زبان حضرت یحیی از منجی به عنوان: «ایستاده» تعبیر شده و می دانیم که «ایستاده» ترجمه ی: «قائم» می باشد و آن نام خاصّ حضرت بقیه الله ارواحنا فداه می باشد.
۹. جالب توجه است که در انجیل عربی دقیقاً واژه ی «قائم» به کار رفته است(۴۸۵).
حضرت یحیی (علیه السلام) در ادامه می فرماید:
من لایق آن نیستم که بند نعلینش را باز کنم(۴۸۶).
در روایات اسلامی در ۳۶۱ حدیث از حضرت بقیه الله ارواحنا فداه به عنوان:
«القائم» تعبیر شده است(۴۸۷).
هنگامی که دعبل خزاعی در اشعار معروف خود از قیام حضرت بقیه الله سخن گفت، امام رضا (علیه السلام) به احترام آن حضرت قیام کرد و دست مبارکش را بر سر نهاد و برای فرج آن حضرت دعا کرد(۴۸۸).
جالب توجه است که این واقعه بیش از نیم قرن پیش از ولادت حضرت بقیه الله ارواحنا فداه بود.
از رئیس مذهب، امام جعفر صادق (علیه السلام) پرسیدند که چرا به هنگام شنیدن لفظ «قائم» از القاب حضرت حجت (علیه السلام) بر می خیزیم؟
حضرت فرمودند:
برای آن حضرت یک غیبت طولانی است، در زمان غیبتش هر کس از دوستان و شیعیانش این لقب را بر زبان جاری می کند، چون مشعر به دولت و قیام آن حضرت است، به آن شخص نگاه محبت آمیز می کند.
ادب ایجاب می کند که اگر مولای جلیل به سوی بنده ی خاضع نگاه کند، او برخیزد، احترام کند و از خداوند منّان تعجیل در امر فرج آن حضرت را بنماید(۴۸۹).
شایان دقت است که این حدیث بیش از یک قرن پیش از میلاد مسعود آن امام موعود صادر شده است.
از این حدیث استفاده می شود که در نیمه ی اول قرن دوم در هر مجلسی نام نامی و یاد گرامی آن حضرت به عنوان: «قائم» برده می شد، شیعیان و محبّین بر می خاستند، دست بر سر می نهادند و برای تعجیل در امر فرج دعا می کردند.
ضرورت انتظار منجی در آموزه های یهود:
در آیین یهود، یکی از مسائل ریشه ای اعتقاد به: «ماشیَح» یعنی: منجی و «گِئُولا» می باشد.
«ما شیح» به معنای منجی (رهایی بخش) و «گئولا» یعنی روز ظهور و دوران رهایی می باشد.
بسیاری از فرهیختگان یهود، کتاب های مستقل در این رابطه نوشته و از ضرورت این عقیده برای هر فرد یهودی سخن گفته اند.
به عنوان یک نمونه: «موسی بن میمون» معروف به: «هارامبام» (۱۱۳۵-۱۲۰۴م) رئیس معنوی کلیمیان می گوید:
هر فرد یهودی که به «ماشیح» اعتقاد نداشته باشد و یا چشم به راه آمدن او نباشد، منکر سخنان حضرت موسی و سایر پیامبران بنی اسرائیل است، زیرا موضوع ماشیح به کرّات در متون مقدس عنوان شده است(۴۹۰).
«ایمانوئل شوحط» پیرامون جایگاه رفیع ما شیح می نویسد:
طبق عقیده ی هارامبام، عقل و دانش اواز حضرت سلیمان نیز بیشتر خواهد بود.
سپس اضافه می کند:
او از پدران قوم یهود (ابراهیم، اسحاق و یعقوب) و نیز از همه ی پیامبران بنی اسرائیل که پس از حضرت موسی برانگیخته شده اند، بلند مرتبه تر خواهد بود(۴۹۱).
«جولیوس کرینستون» در کتاب ارزشمند خود از مقام عصمت ما شیح، همواره زیر نظر روح القدس بودن او، آگاهی گسترده اش از ژرف ترین رازها و قدرتش بر زنده کردن مردگان به تفصیل سخن گفته است(۴۹۲).
«شلمواشمیدت» در کتاب خود به تفصیل از موعود سخن گفته، از او به عنوان: «ماشِیحَ صیْد قِنو» (منجی حقیقی) و «ماشیح بن داوید» (منجی از تبار حضرت داود) سخن گفته، در پایان می نویسد:
ایمان به ظهور ما شیح یکی از اصول دین یهود می باشد(۴۹۳).
آن گاه از «اریه نیومن» دیگر متفکر یهود نقل کرده که گفته است:
هر گونه تحقیق و پژوهش پیرامون یهود، نمی تواند از اعتقاد به ظهور ماشیح غافل باشد(۴۹۴).
نگاهی گذرا به فرازهای یاد شده از کتاب مقدس: تورات، انجیل و دیگر کتب انبیای پیشین و سخنان فرهیختگان مسیحیان و کلیمیان به وضوح اثبات می کند که انتظار موعود و ضرورت انتظار، منحصر به مسلمانان نمی باشد، بلکه ریشه در همه ی ادیان ابراهیمی و کتب آسمانی دارد.
برای تحقیق بیشتر:
۱. منتخب الأثر، تألیف آیه الله صافی گلپایگانی
۲. مکیال المکارم، تألیف سید محمد تقی موسوی اصفهانی
۳. انتظار مسیحا در آیین یهود، تألیف جولیوس کرینستون.
۱. الأئمّه اثناعشر، شمس الدین محمد بن طولون، متوفای ۹۵۳ق.
۲. الاتّحاف بحبّ الأشراف، شیخ عبد الله محمد بن عامر شبراوی، متوفای ۱۱۷۱ق. چاپ قاهره.
۳. اثبات الرّجعه، فضل بن شاذان، متوفای ۲۶۰ ق.
۴. اثبات الهداه، شیخ حر عاملی، متوفای ۱۱۰۴ق چاپ ۱۳۹۹ ق.قم.
۵. اثبات الوصیّه، علی بن حسین مسعودی، متوفای ۳۴۹ق. چاپ نجف
۶. الاحتجاج، ابومنصور احمدبن علی طبرسی «قرن ششم» چاپ ۱۴۰۱ق. بیروت.
۷. اخبار الدّول، احمد بن یوسف دمشقی قرمانی، متوفای ۱۰۱۹. چاپ قاهره.
۸. اخبار الدول، احمد بن یوسف دمشقی قرمان، متوفای ۱۰۱۹ق. چاپ قاهره.
۹. اختیارالمصباح الکبیر، مجدالدین علی بن حسین بن باقی قریشی، قرن هفتم، چ ۱۴۳۲،ق. قم
۱۰. الإذاعه لما کان وما یکون بین یدی الساعه، سید محمد صدیق حسن قنوجی بخاری، متوفای ۱۳۰۷ق. چاپ ۱۴۲۴ق. بیروت
۱۱. الارشاد، شیخ مفید، متوفای ۴۱۳ق. چاپ ۱۴۱۳ق. قم
۱۲. الاستیعاب فی معرفه الأصحاب، ابو عمر یوسف بن عبد الله بن محمد بن عبدالبرّ، متوفای ۶۴۳ق.چاپ ۱۴۲۲. بیروت
۱۳. اسد الغابه، عز الدّین، علی بن ابی الکرم، ابن اثیر، چاپ بیروت.
۱۴. اشراط السّاعه، یوسف بن عبد الله بن یوسف الوابل، چاپ ۱۴۲۱ق. بیروت.
۱۵. الإصابه فی تمییز الصّحابه، احمد بن حجر عسقلانی شافعی، متوفای ۶۳۰ق. چاپ بیروت.
۱۶. الاصول السّته عشر، چاپ ۱۴۰۵ق. قم.
۱۷. اصول کافی، محمد بن یعقوب کلینی، متوفای ۳۲۹ ق. چاپ بیروت.
۱۸. الأعلام، خیر الدین زرکلی، متوفای ۱۳۹۶ق. چاپ ۱۹۸۰م.
۱۹. إعلام الوری بأعلام الهدی، امین الاسلام طبرسی - قرن ششم - چاپ ۱۳۹۹ ق. بیروت.
۲۰. الزام الناصب، شیخ علی یزدی، متوفای ۱۳۴۳ق. چاپ بیروت.
۲۱. الأمالی، شیخ صدوق.متوفای ۳۸۱ق. چاپ ۱۴۰۰ ق. بیروت
۲۲. الأمالی، شیخ طوسی، ابو جعفر محمد بن الحسن، متوفای ۴۶۰ق. چاپ ۱۴۱۴ق. قم
۲۳. الامام امیرالمؤمنین از دیدگاه خلفاء، مهدی فقیه ایمانی، چاپ هشتم، ۱۳۸۸ش. قم
۲۴. الامام المهدی من المهد إلی الظهور، سیدمحمدکاظم قزوینی،متوفای۱۴۱۵ق. چ۱۴۰۵ق. قم
۲۵. الامامه و التبصره، علی بن حسین بن بابویه قمی، متوفای۳۲۹ق. چاپ ۱۴۰۷ ق. بیروت.
۲۶. انتظار فرج، سید محمد بنی هاشمی، چاپ ۱۳۸۹ش. تهران.
۲۷. انتظار مسیحا درآیین یهود، جولیوس کرینستون، ترجمه حسین توفیقی، چاپ۱۳۷۷ ش.قم
۲۸. اوائل المقالات، شیخ مفید، متوفای ۴۱۳ق. چاپ ۱۳۸۲ش. تهران
۲۹. او خواهد آمد، علی اکبر مهدی پور، چاپ دوازدهم، ۱۳۸۴ش. قم.
۳۰. بحار الانوار، علامه مجلسی، مولی محمد باقر، متوفای ۱۱۱۰ق. چاپ بیروت.
۳۱. البرهان فی علامات مهدی آخر الزّمان، متّقی هندی، علی بن حسام الدّین، متوفای ۹۷۵ق. چاپ ۱۳۹۹ق. قم.
۳۲. البرهان، سید هاشم بحرانی، متوفای، ۱۱۰۹، چاپ ۱۴۱۹ق. بیروت.
۳۳. بشاره الاسلام، سید مصطفی آل سید حیدرکاظمی، متوفای ۱۳۳۶ ق. چاپ قم.
۳۴. البیان فی أخبار صاحب الزّمان، محمدبن یوسف گنجی شافعی، متوفای۶۵۸ق. چاپ بیروت.
۳۵. پرتوی از دهه ی مهدویت، علی اکبر مهدی پور، چاپ ۱۳۸۶ش. قم
۳۶. تاریخ الاسلام، شمس الدین محمد بن احمد ذهبی، متوفای ۷۴۸ق. چاپ ۱۴۱۰ ق. بیروت
۳۷. تاریخ بغداد،احمد بن علی خطیب بغدادی، متوفای ۴۶۳ق. چاپ بیروت.
۳۸. تاریخ الخمیس، حسین بن محمد دیار بکری، متوفای ۹۶۶ق چاپ ۱۳۰۲ ق. مصر.
۳۹. تاریخ دمشق، ابوالقاسم علی بن حسن بن هبه الله بن عساکر، متوفای ۵۷۱ق. چ۱۴۲۱ق. بیروت
۴۰. تاریخ طبری، محمد بن جریر، متوفای ۳۱۰ق. چاپ ۱۴۰۳ ق. بیروت.
۴۱. تاریخ گزیده، حمد الله مستوفی، متوفای ۷۵۰ق. چاپ ۱۳۶۲ش.
۴۲. تاریخ مابعد الظهور، سید محمد صدر، مستشهد ۱۴۱۹ ق. چاپ بیروت.
۴۳. تبصره الولی، سید هاشم بحرانی، متوفای ۱۱۰۹، ق. چاپ ۱۴۱۱ق.قم.
۴۴. تحف العقول، حسن بن علی بن حسین شعبه حرّانی، قرن چهارم، چاپ ۱۳۹۴ق. بیروت
۴۵. ترتیب العین، خلیل بن احمد، متوفای ۱۷۵ق. ترتیب محمدحسین بکائی، چاپ ۱۴۱۴. قم
۴۶. التّشریف بالمنن، سیدابن طاووس، متوفای ۶۶۴ق. چاپ ۱۴۱۶ق. اصفهان.
۴۷. تشریح و محاکمه در تاریخ آل محمد، قاضی بهلول بهجت افندی، متوفای ۱۳۵۰ق. چاپ ۱۴۰۳. تهران
۴۸. التصریح بما تواتر فی نزول المسیح، شیخ محمد انور شاه کشمیری، متوفای ۱۳۵۲ق. چاپ ۱۴۲۶ ق. بیروت
۴۹. تفسیر صافی، فیض کاشانی، متوفای ۱۰۹۱ق. چاپ ۱۴۱۹ ق. تهران
۵۰. تفسیر عیاشی، محمد بن مسعود بن عیاش سلمی، قرن سوم، چاپ ۱۴۲۰ق.قم
۵۱. تفسیر قمی، علی بن ابراهیم قمی، قرن سوم، چاپ ۱۴۰۴ق.قم
۵۲. تمهید الاصول، شیخ طوسی، متوفای ۴۶۰، چاپ ۱۴۰۰ق. تهران
۵۳. تنزیه الأنبیاء، سید مرتضی علم الهدی، متوفای ۴۳۶ق.چاپ ۱۴۰۹. بیروت
۵۴. تنقیح المقال، شیخ عبد الله مامقانی، متوفای ۱۳۵۱ق. چاپ ۱۴۳۱ ق. قم.
۵۵. تنها ره رهایی، علی اکبر مهدی پور، چاپ ۱۳۹۱ش. قم
۵۶. تهذیب الکمال، یوسف مزّی، متوفای ۷۴۲ق. چاپ ۱۴۱۳ ق. بیروت
۵۷. الثاقب فی المناقب، عمادالدین ابوجعفر علی بن حمزه طوسی، قرن هفتم، چاپ ۱۴۱۲ق. قم
۵۸. الجامع، معمّر بن راشد ازدی، متوفای ۱۵۲ ق. چاپ ۱۴۲۱ ق. بیروت.
۵۹. جامع البیان، محمد بن جریر طبری، متوفای ۳۱۰ق. چاپ ۱۳۲۲ق. بولاق
۶۰. الجامع لاحکام القرآن، محمد بن احمد قرطبی، چاپ ۱۹۷۳م. بیروت
۶۱. الجرح و التّعدیل، عبدالرحمن بن ابی حاتم رازی، متوفای ۳۲۷ق. چاپ حیدرآباد دکن.
۶۲. جمال الاسبوع، سید ابن طاووس، متوفای ۶۴۴ق. چاپ سنگی. ۱۳۳۰ق. افست قم.
۶۳. الحاوی للفتاوی، جلال الدین سیوطی، متوفای ۹۱۱ ق. چاپ ۱۴۲۱ ق. بیروت.
۶۴. حبیب السّیر، غیاث الدین بن همام الدین خواند میر، متوفای ۹۴۲، چاپ ۱۳۶۲، تهران
۶۵. الحتمیّات من علائم الظهور، سید فاروق موسوی، چاپ ۱۴۲۶ ق.قم.
۶۶. حلیه الابرار، سید هاشم بحرانی، متوفای ۱۱۰۹، چاپ ۱۳۵۶ ش. قم.
۶۷. الخرائج و الجرائح، قطب الدین راوندی، متوفای ۵۷۳ق.چاپ ۱۴۰۹ ق. قم
۶۸. خلاصه الرجال، علامه حلی، حسن بن یوسف، متوفای ۷۲۶ق.چاپ ۱۳۸۱ق.نجف
۶۹. الخصال، شیخ صدوق، متوفای ۳۸۱ق. چاپ ۱۴۰۳ق.قم.
۷۰. دانشمندان عامه، علی دوانی، چاپ ۱۳۸۴ش. تهران.
۷۱. دجّال البصره، علی کورانی، چاپ ۱۴۳۳ق. قم
۷۲. در آستانه ی ظهور، علی اکبر مهدی پور، چاپ ۱۳۸۹ ش. مشهد مقدس.
۷۳. الدّرر الکامنه، احمدبن حجرعسقلانی، متوفای ۸۵۲ق. چاپ هند.
۷۴. الدر المنثور، جلال الدین سیوطی، متوفای ۹۱۱ ق. چاپ ۱۴۰۴ق. قم.
۷۵. الدّروس الشرعیه، شهید اول، شمس الدین محمد بن مکی، مستشهد ۷۸۶ ق. چاپ قم
۷۶. دلائل الامامه، محمد بن جریر بن رستم طبری، قرن پنجم، چاپ ۱۴۱۳ ق.
۷۷. ذخائر العقبی، محبّ الدین طبری، متوفای ۶۹۴ق. چاپ ۱۴۲۸ق. قم.
۷۸. الذّخیره فی علم الکلام، سید مرتضی علم الهدی، متوفای ۴۳۶ق.چاپ ۱۴۱۱ ق. قم.
۷۹. ذکری الشیعه، شهید اول، مستشهد ۷۸۶ ق. چاپ سنگی، افست قم.
۸۰. الرّجال، احمد بن علی نجاشی، متوفای ۴۵۰ق. چاپ ۱۴۱۳ق. قم.
۸۱. روزگار رهایی، کامل سلیمان، ترجمه علی اکبر مهدی پور، چاپ تهران.
۸۲. روض المناظر، ابوالولید محمد ابن شحنه حنفی، متوفای ۸۱۵ق.
۸۳. روضه الواعظین، ابن فتّال نیشابوری، مستشهد ۵۰۸ق. چاپ ۱۴۲۳ ق. قم
۸۴. الریاض النضره فی مناقب العشره، محب الدین طبری، متوفای ۶۹۴ق. چاپ بیروت
۸۵. سفیانی از ظهور تا افول، نصرت الله آیتی، چاپ ۱۳۸۴ش. قم
۸۶. سفیانی حتم مرّ، سید جلال موسوی، چاپ ۱۴۲۹ق. نجف اشرف
۸۷. السّفیانی و علامات الظهور، محمد فقیه، چاپ ۱۴۰۹ق. بیروت.
۸۸. سفیانی و نشانه های ظهور، محمد فقیه، ترجمه سیدشاهپور حسینی، چاپ۱۳۸۵ش. تهران.
۸۹. السّنن، ابوداود سلیمان بن اشعث سجستانی، متوفای ۲۷۵ق. چاپ ۱۴۲۷ق. بیروت.
۹۰. السّنن، ترمذی، محمد بن عیسی بن سوره، متوفای ۲۷۹ق. چاپ بیروت
۹۱. سیر اعلام النبلاء، شمس الدین محمدبن احمدذهبی، متوفای ۷۴۸ق. چاپ۱۴۰۱ق. بیروت.
۹۲. الشّافی فی الامامه، سید مرتضی علم الهدی، متوفای ۴۳۶ق. چاپ ۱۴۰۷ ق. تهران
۹۳. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید معتزلی، متوفای ۶۵۶ق.قاهره.
۹۴. شیعه در اسلام، علامه طباطبائی، سید محمد حسین، متوفای ۱۴۰۲ق. چاپ تهران.
۹۵. صحیح بخاری، محمد بن اسماعیل بن ابراهیم، متوفای ۲۵۶ق. چاپ قاهره، ۱۳۱۱ق
۹۶. صحیح مسلم، مسلم بن حجاج نیشابوری، متوفای ۲۶۱ ق. چاپ ۱۳۷۴ق. مصر
۹۷. الصّواعق المحرقه، احمد بن حجر هیثمی مکی، متوفای ۹۷۴ق. چاپ ۱۳۸۵ق. قاهره
۹۸. العرف الوردی، جلال الدین سیوطی، متوفای۹۱۱ق. چاپ ۱۴۲۷ ق. تهران.
۹۹. عصر الظّهور، علی کورانی، چاپ ۱۴۰۸ق. قم.
۱۰۰. عصر ظهور، علی کورانی، ترجمه عباس جلالی، چاپ ۱۳۶۸ ش. تهران.
۱۰۱. العطر الوردی، احمد بن احمد حلوانی شافعی، متوفای ۱۳۰۸ ق. چاپ ۱۳۰۸ ق. بولاق
۱۰۲. عقد الدّرر، یوسف بن یحیی مقدسی شافعی، قرن هفتم، چاپ ۱۳۹۹ق. قاهره
۱۰۳. علامات المهدی، شیخ مهدی فتلاوی، چاپ ۱۴۲۱ق.بیروت.
۱۰۴. علل الشرایع، شیخ صدوق، متوفای ۳۸۱ ق. چاپ ۱۳۸۵ق. نجف اشرف.
۱۰۵. عیون الاخبار، شیخ صدوق، چاپ ۱۳۹۰ ق.نجف اشرف
۱۰۶. الغیبه، شیخ طوسی، متوفای ۴۶۰ق. چاپ ۱۳۹۷ ق. تهران
۱۰۷. الغیبه، نعمانی، متوفای بعد از ۴۴۲ق. چاپ ۱۳۹۷ ق. تهران
۱۰۸. فتح الباری، احمد بن حجر عسقلانی، متوفای ۸۵۲ق. چاپ ۱۳۷۹ق. ریاض
۱۰۹. الفتن، نعیم بن حماد مروزی، متوفای ۲۲۹ ق. چاپ ۱۴۱۲ ق. قاهره
۱۱۰. فرائد السمطین، ابراهیم بن محمد بن مؤیّد جوینی، متوفای ۷۳۰ق. چاپ ۱۳۹۸. بیروت
۱۱۱. فرائد الوائد الفکر، مرعی بن یوسف کرمی، متوفای ۱۰۳۳ ق. چاپ ۱۴۲۴ق. قم
۱۱۲. فردوس الاخبار، شیرویه بن شهردار دیلمی، متوفای ۵۰۹ق. چاپ ۱۴۰۷ ق. بیروت
۱۱۳. الفردوس بمأثور الخطاب، همان، چاپ ۱۴۰۶ق. بیروت
۱۱۴. فصلنامه انتظار، شماره ۱۴، چاپ ۱۳۸۳ش، قم و شماره ۳۴، چاپ ۱۳۹۰ ش، قم.
۱۱۵. الفصول المهمّه، ابن صباغ مالکی، متوفای ۸۵۵ق. قم. چاپ نجف اشرف
۱۱۶. فضائل الصحابه، احمد بن حنبل، متوفای ۲۴۱ق. چاپ ۱۴۳۰ق. دمّام، عربستان سعودی.
۱۱۷. فلاح السائل، سید ابن طاووس، متوفای ۶۶۴ق. چاپ قم.
۱۱۸. الفهرست، ابن ندیم، قرن چهارم، چاپ قاهره، افست ۱۳۵۰ ش. تهران.
۱۱۹. فی ظلال نهج البلاغه، شیخ محمد جواد مغنیّه، متوفای ۱۴۰۰ق. چاپ ۱۹۷۲م. بیروت
۱۲۰. قاموس کتاب مقدس، مستر هاکس آمریکایی، چاپ ۱۳۴۹ ش. تهران
۱۲۱. قرب الاسناد، عبد الله بن جعفر حمیری، قرن سوم، چاپ ۱۴۱۷ق. قم
۱۲۲. القول المختصر فی علامات المهدی المنتظر، ابن حجر هیثمی مکی، متوفای ۹۷۴، قاهره
۱۲۳. کتاب سلیم، سلیم بن قیس هلالی، متوفای ۹۰ق. چاپ ۱۴۰۷ق. تهران.
۱۲۴. کتاب مقدس، شامل عهد عتیق و عهد جدید، ترجمه فارسی، چاپ انجمن پخش کتب مقدّسه، ۱۹۰۴ م. لندن.
۱۲۵. الکتاب المقدس، ترجمه عربی، چاپ انجمن پخش کتب مقدسه، ۱۸۱۶م. نیویورک.
۱۲۶. کتابنامه حضرت مهدی (علیه السلام)، علی اکبر مهدی پور، چاپ ۱۴۱۷ق. قم.
۱۲۷. کشف الأستار، میرزا حسین نوری، متوفای ۱۳۲۰ ق. چاپ ۱۴۰۰ق. قم.
۱۲۸. کشف الحقّ، میر محمد صادق خاتون آبادی، متوفای ۱۳۷۲ق. چاپ ۱۳۶۱ ش. تهران
۱۲۹. کشف الغمّه، علی بن عیسی اربلی، متوفای ۶۹۳ ق. چاپ بیروت.
۱۳۰. کشف الفوائد، علامه حلّی، متوفای ۷۲۶ق، چاپ ۱۳۶۰ ش. تبریز.
۱۳۱. الکشف و البیان، ابواسحاق ثعلبی، متوفای ۴۲۷ ق. چاپ ۱۴۲۲ ق. بیروت
۱۳۲. کفایه الاثر، ابوالقاسم علی بن محمد حزاز، قرن چهارم، چاپ ۱۴۰۱ق. قم
۱۳۳. کفایه المهتدی، سید محمد میرلوحی، قرن دوازدهم، چاپ ۱۴۲۶ق. قم
۱۳۴. کمال الدین، شیخ صدوق، متوفای ۳۸۱ ق. چاپ ۱۳۹۵ق. تهران
۱۳۵. کنزالعمال، متقی هندی، متوفای ۹۷۵ق. چاپ ۱۳۹۹ ق. بیروت
۱۳۶. کنزالفوائد، ابوالفتح محمد علی کراجکی، متوفای ۴۴۹ق. چاپ ۱۴۰۵ ق. بیروت
۱۳۷. گزارش لحظه به لحظه از میلاد نور، علی اکبر مهدی پور، چاپ ۱۳۸۳ ش. قم.
۱۳۸. لسان العرب، ابن منظور، متوفای ۷۱۱ق. چاپ ۱۴۰۸ ق. بیروت
۱۳۹. لوائح الانوار البهیّه، شمس الدین محمدبن احمدسفارینی، متوفای ۱۱۸۸، چاپ ۱۳۰۸ق. بولاق
۱۴۰. مجمع البیان، فضل بن حسن طبرسی، متوفای ۵۴۸ق. چاپ ۱۳۵۴ق. صیدا، افست قم
۱۴۱. مجمع الزوائد، ابن حجر هیثمی، متوفای ۸۰۷ق. چاپ ۱۳۵۳ ق، قاهره
۱۴۲. المحاسن، محمد بن خالد برقی، قرن سوم، چاپ ۱۴۱۳ق.
۱۴۳. المحجّه فیمانزل فی القائم الحجّه، سیدهاشم بحرانی، متوفای۱۱۰۷ق. چ۱۴۰۳ق. بیروت
۱۴۴. مختار الصّحاح، محمد بن ابی بکر رازی، متوفای بعد از ۶۶۶ ق. چاپ بیروت
۱۴۵. مختصر بصائر الدرجات، حسن بن سلیمان بن محمدبن خالدحلی، قرن هشتم، چ۱۴۲۳ق. بیروت
۱۴۶. مدینه المعاجز، سید هاشم بحرانی، متوفای ۱۱۰۹ق. چاپ ۱۴۱۳ ق. قم
۱۴۷. المستجاد، علامه حلی، متوفای ۷۲۶ق. چاپ ۱۳۹۶ق. قم
۱۴۸. المستدرک للصّحیحین، حاکم نیشابوی، متوفای ۴۰۵ق. بیروت
۱۴۹. مستدرک وسائل الشیعه، میرزا حسین نوری، متوفای ۱۳۲۰ق. بیروت
۱۵۰. المسند، احمد حنبل، متوفای ۲۴۱ق. چاپ ۱۴۱۴ق. بیروت
۱۵۱. المسند طیالسی، سلیمان بن داود طیالسی، متوفای ۲۰۴ ق. چاپ حیدرآباد دکن.
۱۵۲. مشارق الأنور، حسن عدوی همزاوی، متوفای ۱۳۰۳ق. چاپ مصر.
۱۵۳. مصباح المتهجّد، شیح طوسی، متوفای ۴۶۰ق. چاپ ۱۴۱۱ق. بیروت
۱۵۴. المصباح، تقی الدین ابراهیم کفعمی، چاپ سنگی، افست تهران.
۱۵۵. معانی الاخبار، شیخ صدوق، متوفای ۳۸۱ ق. چاپ ۱۳۶۱ ش. قم
۱۵۶. معجم البلدان، یاقوت حموی، متوفای ۶۲۶ق. چاپ بیروت.
۱۵۷. المعجم الکبیر، ابوالقاسم سلیمان بن احمد طبرانی، متوفای ۳۶۰ ق. چپ ۱۴۰۴ ق. بیروت
۱۵۸. معجم الملاحم و الفتن، سید محمود دهسرخی، متوفای ۱۴۳۲ق. چاپ ۱۴۲۰ق. قم
۱۵۹. المفردات فی غریب القرآن، ابوالقاسم حسین بن محمد راغب اصفهانی، متوفای ۵۰۲ق. چاپ ۱۳۷۳ ق. تهران.
۱۶۰. مقاتل الطالبیّین، ابوالفرج اصفهانی، متوفای ۳۵۶ ق. چاپ ۱۴۲۶ ق. بغداد
۱۶۱. مکیال المکارم، سید محمد تقی موسوی اصفهانی، متوفای ۱۳۴۸ق. چاپ ۱۴۲۲ ق. قم
۱۶۲. الملاحم، احمد بن جعفر بن محمد، ابن منادی، متوفای ۳۳۶ق. چاپ ۱۴۱۸ ق. قم
۱۶۳. منتخب الأثر، لطف الله صافی گلپایگانی، چاپ ۱۴۲۲ ق. قم
۱۶۴. منتخب الأنوار المضیئه، سید علی نیلی، متوفای ۷۹۰ق.چاپ ۱۴۰۱ ق. قم.
۱۶۵. مهح الدعوات، سید ابن طاووس، متوفای ۶۶۴ق. چاپ سنگی، ۱۳۲۳ ق. افست تهران.
۱۶۶. المهدی الموعود الممنتظر، نم الدین عسکری، متوفای ۱۳۵۹ق. چاپ ۱۳۹۷ ق. بیروت
۱۶۷. میزان الاعتدال، احمد بن عثمان ذهبی، متوفای ۷۴۸ق. چاپ بیروت
۱۶۸. ندای آسمانی، سید حسن زمانی، چاپ ۱۳۸۹ش. قم
۱۶۹. نهایه البدایه و النهایه، ابوالفداء، ابن کثیر دمشقی، متوفای ۷۷۴ق. چاپ ۱۹۶۸م ریاض.
۱۷۰. نوائب الدّهور، سید حسن میرجهانی، متوفای ۱۴۱۳ق.چاپ ۱۳۶۹ ش تهران
۱۷۱. نور الأبصار، سید مؤمن شبلنجی، متوفای بعد از ۱۳۰۸ ق. چاپ بیروت
۱۷۲. واژه های فرهگ یهود، شلموا شمیدت
۱۷۳. وسیله الخادم الی المخدوم،فضل الله بن روزبهان، متوفای ۹۲۷ق. چاپ ۱۳۷۵ ش. قم
۱۷۴. وفیات الاعیان، ابن خلّکان، متوفای ۶۸۱ ق. چاپ بیروت
۱۷۵. یأتی علی النّاس زمان، سید محمود دهسرخی، متوفای ۱۴۳۲ق. چاپ ۱۴۰۸ ق. قم
۱۷۶. ینابیع المودّه، سلیمان بن ابراهیم قندوزی حنفی، متوفای ۱۲۹۴ ق. چاپ ۱۳۸۵ قم.
۱۷۷. الیواقیت و الجواهر، عبدالوهّاب شعرانی، متوفای ۹۷۳ ق. چاپ قاهره
۱۷۸. یوم الخلاص، کامل سلیمان، چاپ ۱۴۰۵ ق. بیروت.
پاورقی:
-----------------
(۱) کتاب مقدس، عهد عتیق، مزامیر، مزمور ۳۷، فرازهای ۹ - ۱۸ و مزمور ۹۶، فرازهای ۱۰- ۱۳.
(۲) شیخ صدوق، عیون الاخبار، ج ۱ ص ۴۷.
(۳) سوره ی یونس، آیه ی ۲۰.
(۴) شیخ صدوق، کمال الدین، ج ۱، ص ۲۶۸.
(۵) مجلسی، بحار الانوار، ج ۲۱، ص ۱۱۵.
(۶) طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۲۹۱.
(۷) میرلوحی، کفایه المهتدی، ص ۵۱۳، ح۱۹.
(۸) شیخ طوسی، مصباح المتهجّد، ص ۶۹۸.
(۹) محدث نوری، مستدرک وسائل، ج ۴ ص ۴۰۴.
(۱۰) شیخ طوسی، مصباح المتهجد، ص ۳۶۷، سید ابن طاووس، جمال الاسبوع، ص ۴۱۳.
(۱۱) شهید اول، ذکری، ص ۱۸۴.
(۱۲) سید بن طاووس، فلاح السائل، ص ۲۰۰.
(۱۳) شیخ طوسی، مصباح المتهجّد، ص ۳۶۷؛ سید ابن طاووس، جمال الاسبوع، ص ۴۱۳.
(۱۴) مجلسی، بحار الانوار، ج ۸۵ ص ۲۲۶.
(۱۵) سید ابن طاووس، مهج الدعوات، ص ۱۳۷ - ۱۴۰.
(۱۶) همان، ص ۱۴۵.
(۱۷) همان، ص ۱۵۳.
(۱۸) طبرسی، الاحتجاج، ج ۲ ص ۴۷۱.
(۱۹) مجلسی، بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۳۲۲.
(۲۰) شیرویه، الفردوس بمأثور الخطاب، ج ۴ ص ۲۲۲.
(۲۱) ذهبی، میزان الاعتدال، ج ۳، ص ۴۴۹، رقم ۷۱۱۴.
(۲۲) کامل سلیمان، روزگار رهایی، ج ۱ ص ۱۲۹؛ من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۴۱۸.
(۲۳) طبرسی، الاحتجاج، ج ۲، ص ۴۹۷.
(۲۴) شیخ طوسی، الغیبه، ص ۲۴۶.
(۲۵) شیخ صدوق، علل الشرایع، ۱۹۸؛ نعمانی، الغیبه، ص ۱۴۱؛ کلینی، الکافی، ج ۱ ص۱۷۹.
(۲۶) خرّاز، کفایه الأثر، ص ۵۳؛ شیخ صدوق، الأمالی، ص ۱۵۷؛ همو، کمال الدین، ج ۱ ص ۲۵۳؛ جوینی، فرائد السمطین، ج۱، ص ۴۶؛ قندوزی، ینابیع الموده، ج ۳ ص ۲۳۸.
(۲۷) خلیل، کتاب العین، مادّه ی: «امم».
(۲۸) راغب، المفردات فی غریب القرآن، ص ۲۴.
(۲۹) شیخ صدوق، معانی الأخبار، ص ۹۶.
(۳۰) خواجه نصیر، قواعد العقاید؛ علامه حلی، کشف الفوائد، ص ۷۷.
(۳۱) علامه طباطبائی، شیعه در اسلام، ص ۱۰۹.
(۳۲) کلینی، الکافی، ج ۱ ص ۱۹۸ - ۲۰۵ ؛ نعمانی، الغیبه، ص ۲۱۶ - ۲۲۴.
(۳۳) علم الهدی، الذّخیره: ص ۴۱۰ - ۴۲۴.
(۳۴) شیخ مفید، تمهید الاصول، ص ۴۴۵ - ۴۶۳؛ علم الهدی، الشّافی فی الإمامه، ج ۱ ص ۴۷ - ۱۰۲.
(۳۵) علامه ی حلی، منهاج الکرامه، ص ۱۳۷.
(۳۶) شیخ مفید، اوائل المقالات، ص ۳۵.
(۳۷) علم الهدی، تنزیه الأنبیاء، ص ۱۵.
(۳۸) شیخ صدوق، معانی الأخبار، ص ۱۳۲.
(۳۹) سوره قصص، آیه ی ۶۸.
(۴۰) علم الهدی، الذخیره، ص ۴۲۹ ؛ همو، الشّافی، ج ۲، ص ۴۱.
(۴۱) سوره ی یونس: آیه ی ۳۵.
(۴۲) آقای شیخ مهدی فقیه ایمانی در کتاب «امیرالمؤمنین از دیدگاه خلفاء» بیش از ۵۰ مورد از اعترافات خلیفه ی دوم را از منابع معتبر اهل سنت بر شمرده [ر. ک: ۹۱ - ۱۰۱].
(۴۳) این آیه در سوره ی عبس، آیه ی ۳۱ می باشد، فاکهه به معنای میوه و أبّ به معنای مزرعه و چراگاه می باشد، که خلیفه معنای آن را نمی دانست.
(۴۴) احمد حنبل، فضائل الصحابه، ج ۲، ص ۸۰۲، ح ۱۰۹۸؛ محب الدّین طبری، الرّیاض النّضره، ج ۳ ص ۱۹۹؛ ابن عبدالبرّ، الاستیعاب، ج ۳ ص ۲۰۶؛ خطیب، الفقیه و المتفقّه، ج ۲ ص ۱۶۷؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج ۴ ص ۲۲.
(۴۵) محبّ الدین طبری، ذخائر العقبی، ج ۱ ص ۴۰۰ ؛ مزّی، تهذیب الکمال، ج ۱۳ ص ۳۰۴؛ ابن حجر، الاصابه، ج ۴، ص ۲۷۰؛ ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج ۴۵، ص ۳۰۴.
(۴۶) عسقلانی، فتح الباری، ج۸، ص ۵۹۹.
(۴۷) صافی، منتخب الأثر، ج ۱ ص ۱۶ - ۲۵۴.
(۴۸) طیالسی، المسند، ج ۳ ص ۱۰۵، ح ۷۶۷.
(۴۹) مروزی، کتاب الفتن، ج ۱، ص ۹۵، ح ۲۲۵.
(۵۰) احمد حنبل، المسند، ج ۷ ص ۴۲۰ - ۴۴۷، ح ۲۰۹۳۴، ۲۰۹۵۰، ۲۰۹۵۹، ۲۰۹۶۰، ۲۰۹۷۶، ۲۰۹۷۷، ۲۰۹۷۸، ۲۰۹۸۰، ۲۰۹۸۱، ۲۰۹۹۱، ۲۰۹۹۲، ۲۰۹۹۳، ۲۰۹۹۵، ۲۱۰۰۵، ۲۱۰۱۶، ۲۱۰۲۰، ۲۱۰۶۹، ۲۱۰۷۶، ۲۱۰۸۹، ۲۱۰۹۵.
(۵۱) بخاری، الصحیح، ج۹ ص ۱۰۱.
(۵۲) مسلم، الصحیح، ج ۳، ص ۱۴۵۲، ح ۱۸۲۰ و- ۱۸۲۲.
(۵۳) ابو داود، السّنن، ج ۴، ص ۸۶، ح ۴۲۷۹ - ۴۲۸۱.
(۵۴) ترمذی، السّنن، ج ۴، ص ۵۰۱، ح ۲۲۲۳.
(۵۵) ابن المنادی، الملاحم، ص ۲۶۸ - ۲۷۱، ح ۲۱۱ - ۲۱۹.
(۵۶) طبرانی، المعجم الکبیر، ج ۲، ص ۲۱۴ - ۲۵۶.
(۵۷) حاکم، المستدرک علی الصحیحین، ج ۳، ص ۶۱۷.
(۵۸) جوینی، فرائد السمطین، ج ۲ ص ۱۴۰، ح ۴۳۵.
(۵۹) ابن حجر، الدّرر الکامنه، ج ۱ ص ۶۷.
(۶۰) قندوزی، ینابیع المودّه، ج ۳، ص ۲۹۲، باب ۷۷، ح ۱۲.
(۶۱) همان، ص ۲۸۱ - ۳۰۰.
(۶۲) همان، ص ۲۹۵، باب ۷۸، ح ۲.
(۶۳) سید ابن طاووس، مهج الدعوات، ص ۳۶.
(۶۴) شیخ طوسی، الغیبه، ص ۲۱۴، ح ۱۷۸.
(۶۵) سوره ی قصص، آیه های ۵ و ۶.
(۶۶) شیخ صدوق، کمال الدین، ج ۲ ص ۴۲۴؛ طبرسی، اعلام الوری، ج ۲ ص ۲۱۴؛ بحرانی، البرهان، ج ۷، ص ۳۱۷؛ ابن فتّال، روضه الواعظین، ج ۲ ص ۵۶، بحرانی، تبصره الولی، ص ۵؛ همو، حلیه الأبرار، ج ۵، ص ۱۵۱؛ همو، مدینه المعاجز، ص ۱۰؛ نیلی، منتخب الانوار المضیئه، ص ۶۰.
(۶۷) شیخ طوسی: الغیبه، ص ۲۳۴؛ طبری، دلائل الامامه، ص ۴۹۷؛ خواند میر، حبیب السّیر، ج ۲، ص ۱۰۵؛ قندوزی، ینابیع المودّه، ج ۳، ص ۳۰۴.
(۶۸) شیخ صدوق، کمال الدین، ج ۲، ص ۴۷۴.
(۶۹) شیخ طوسی، الغیبه، ص۲۴۵؛ اربلی، کشف الغمّه، ج۳، ص ۲۸۸؛ بحرانی، حلیه الأبرار، ج ۵، ص ۱۸۵.
(۷۰) ابن حمزه، الثاقب فی المناقب، ص ۵۸۴؛ طبرسی، إعلام الوری، ص ۳۹۵ ؛ شیخ حرّ عاملی، إثبات الهدی، ج ۳، ص ۶۶۸.
(۷۱) اثبات الوصیه، ص ۲۶۱.
(۷۲) شیخ صدوق، کمال الدین، ج ۲، ص ۴۳۱، شیخ حرّ، همان، ص ۶۹۹.
(۷۳) شیخ صدوق، همان، ص ۴۳۴.
(۷۴) شیخ طوسی، الغیبه، ص ۲۵۱.
(۷۵) شیخ صدوق، کمال الدین، ص ۴۴۱.
(۷۶) شیخ طوسی، الغبیه، ص ۲۴۰- ۲۴۲.
(۷۷) شیخ صدوق، کمال الدین، ج ۲، ص ۴۳۱.
(۷۸) ابن حمزه، الثاقب فی المناقب، ص ۵۸۴؛ ابن فتّال، روضه الواعظین، ج ۲ ص ۲۶۰.
(۷۹) فضل بن شاذان، اثبات الرّجعه؛ میرلوحی، کفایه المهتدی، ص۵۵۱ ح۳۰؛ شیخ حرّ عاملی، اثبات الهداه، ج۳، ص۵۷۰؛ خاتون آبادی، کشف الحقّ، ص۳۳؛ محدّث نوری، نجم ثاقب، ص۲۵؛ تستری، تواریخ النبی والآل، ص۴۳.
(۸۰) شیخ طوسی، الفهرست، ص۱۹۷؛ ابن داود، الرجال، ص۱۵۱.
(۸۱) نجاشی، الرّجال، ص۳۰۷، رقم ۸۴۰.
(۸۲) علامه ی حلّی، خلاصه الرّجال، ص۱۳۳.
(۸۳) نجاشی، الرّجال، ص۳۴۷، رقم ۹۳۸.
(۸۴) رازی، الجرح والتّعدیل، ج۸، ص۲۸؛ خطیب، تاریخ بغداد، ج۳، ص۶۳.
(۸۵) کلینی، اصول کافی، ج۱، ص۵۱۴.
(۸۶) مسعودی، اثبات الوصیّه، ص۲۱۹.
(۸۷) شیخ صدوق، کمال الدین، ج۲، ص۴۳۰.
(۸۸) شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۳۳۹.
(۸۹) کراجکی، کنز الفوائد، ج۲، ص۱۱۴.
(۹۰) شیخ طوسی، الغیبه، ص۲۳۴.
(۹۱) طبرسی، اعلام الوری، ج۲، ص۲۱۴.
(۹۲) اربلی، کشف الغمّه، ج۳، ص۲۳۶.
(۹۳) علامه ی حلّی، المستجاد، ص۲۰ در ضمن مجموعه ی نفیسه، ۴۷۵.
(۹۴) شهید اوّل، الدّروس الشّرعیّه، ج۲، ص۱۶.
(۹۵) بیهقی، شعب الایمان، به نقل عسکری، المهدی الموعود المنتظر، ج۱، ص۱۸۲.
(۹۶) ابن خلّکان، وفیات الأعیان، ج۴، ص۱۷۶.
(۹۷) مستوفی، تاریخ گزیده، ص۲۰۷.
(۹۸) ابن شحنه، روض المناظر، ج۱، ص۲۹۴.
(۹۹) خواجه پارسا، فصل الخطاب، به نقل قندوزی، ینابیع المودّه، ج۳، ص۳۰۴.
(۱۰۰) ابن صبّاغ، الفصول المهمّه، ص۲۲۷.
(۱۰۱) خواند میر، حبیب السّیر، ج۲، ص۱۰۰.
(۱۰۲) ابن طولون، ائمّه ی اثنا عشر، ص۱۱۷.
(۱۰۳) شعرانی، الیواقیت والجواهر، ج۲، ص۴۲۲.
(۱۰۴) هیثمی، الصّواعق المحرقه، ص۱۶۷.
(۱۰۵) محدث، روضه الأحباب، به نقل محدّث نوری، کشف الأستار، ص۶۴.
(۱۰۶) قرمانی، أخبار الدّول، ص۱۱۷.
(۱۰۷) شبراوی، الاتّحاف بحبّ الأشراف، ص۱۷۸.
(۱۰۸) نابلسی، لوائح الأنوار، ج۲، ص۶۸.
(۱۰۹) شبلنجی، نور الأبصار، ص۲۶۰.
(۱۱۰) قندوزی، ینابیع المودّه، ج۳، ص۳۰۴.
(۱۱۱) حمزاوی، مشارق الأنوار، ص۱۱۳.
(۱۱۲) حلوانی، العطر الوردی، ص۴۹.
(۱۱۳) بهجت افندی، تشریح و محاکمه در تاریخ آل محمّد، ص۱۶۴.
(۱۱۴) زرکلی، الأعلام، ج۶، ص۸۰.
(۱۱۵) سهیلی، الرّوض الأنف، ج۲، ص۴۳۱.
(۱۱۶) سلمی، عقد الدّرر، ص۱۵۷.
(۱۱۷) سیوطی، العرف الوردی، ص۱۶۵.
(۱۱۸) مقدسی، فرائد فوائد الفکر، ص۲۲۰.
(۱۱۹) متقی هندی، البرهان فی علامات مهدی آخر الزّمان، ص۱۷۰.
(۱۲۰) قنوجی، الإذاعه لما کان وما یکون بین یدی الساعه، ص۱۵۴.
(۱۲۱) هیثمی، القول المختصر فی علامات المهدی المنتظر، ص۲۱.
(۱۲۲) جوینی، فرائد السّمطین، ج۲، ص۳۳۴.
(۱۲۳) قندوزی، ینابیع المودّه، ج۳، ص۲۹۵.
(۱۲۴) کشمیری، التّصریح بما تواتر فی نزول المسیح، ص۲۴۲، ح۶۰.
(۱۲۵) ابن روز بهان، وسیله الخادم الی المخدوم، ص۲۸۲.
(۱۲۶) گنجی، البیان فی اخبار صاحب الزّمان، ص۱۴۸ - ۱۶۱.
(۱۲۷) سوره ی انبیاء، آیه ۱۰۵.
(۱۲۸) کتاب مقدس، عهد عتیق، مزامیر، مزمور ۳۷، فراز ۲۹.
(۱۲۹) همان، فراز ۱۷.
(۱۳۰) همان، فراز ۹.
(۱۳۱) همان، فراز ۳۴.
(۱۳۲) کتاب مقدّس، عهد عتیق، سفر پیدایش، باب ۱۲، فراز ۷.
(۱۳۳) همان، باب ۱۳، فراز ۱۵.
(۱۳۴) همان، باب ۱۷، فراز ۲۰.
(۱۳۵) همان، فرازهای ۵ - ۸.
(۱۳۶) کتاب مقدس، عهد عتیق، کتاب اشعیا نبی، باب ۱۱، فراز ۴.
(۱۳۷) همان، فرازهای ۶ - ۹.
(۱۳۸) همان، باب ۶۵، فراز ۹.
(۱۳۹) کتاب مقدس، عهد عتیق، کتاب دانیال نبی، باب ۱۲، فراز ۲.
(۱۴۰) همان، فراز ۱۲.
(۱۴۱) همان، باب ۷، فراز ۱۴.
(۱۴۲) کتاب مقدس، عهد عتیق، کتاب حیقوق نبی، باب ۲، فراز ۳.
(۱۴۳) کتاب مقدس، عهد جدید، انجیل متّی، باب ۲۴، فراز ۲۷.
(۱۴۴) همان، فراز ۳۰.
(۱۴۵) همان، فرازهای ۳۵ - ۳۶.
(۱۴۶) مسترهاکس، قاموس کتاب مقدس، ص۳۱۹.
(۱۴۷) کتاب مقدس، عهد جدید، انجیل مرقس، باب ۲۱، فراز ۱۱.
(۱۴۸) همان، فراز ۲۵.
(۱۴۹) کتاب مقدس، عهد جدید، انجیل لوقا، باب ۱۲، فراز ۳۵.
(۱۵۰) همان، فراز ۳۷.
(۱۵۱) همان، فراز ۴۰.
(۱۵۲) همان، باب ۲۱، فراز ۱۱.
(۱۵۳) همان، فراز ۲۵.
(۱۵۴) کتاب مقدس، عهد جدید، مکاشفه ی یوحنّا، باب ۲۱، فراز ۲۴.
(۱۵۵) همان، باب ۲۳، فراز ۵.
(۱۵۶) سوره ی زمر، آیه ی ۶.
(۱۵۷) بحرانی، تفسیر البرهان، ج۸، ص۳۹۹.
(۱۵۸) شیخ مفید، الإرشاد، ج۲، ص۳۸۱.
(۱۵۹) طبری، دلائل الامامه، ص۲۴۱.
(۱۶۰) ابن ندیم، الفهرست، ص ۲۷۵.
(۱۶۱) نعمانی، الغیبه، ص ۱۰۱.
(۱۶۲) تهرانی، الذّریعه، ج ۲ ص ۱۵۲.
(۱۶۳) سلیم بن قیس، کتاب سلیم، ص ۱۸.
(۱۶۴) همان، ص۶۵.
(۱۶۵) همان، ص ۱۱۷.
(۱۶۶) همان، ص ۲۰۴.
(۱۶۷) زید زراد، الاصول السّته عشر، ص ۶.
(۱۶۸) درست بن منصور، همان، ص ۱۶۶.
(۱۶۹) جعفر بن محمد حضرمی، همان، ص ۷۹.
(۱۷۰) ابو سعید عصفری، همان، ص ۱۵.
(۱۷۱) ذهبی، سیر أعلام النّبلاء، ج ۷، ص ۱۴.
(۱۷۲) معمّربن راشد، الجامع جلد دهم المصنّف ص ۳۱۶، باب ۲۴۱، ح ۵۰۳۵.
(۱۷۳) آیه الله صافی گلپایگانی، منتخب الأثر، ج۳، ص ۳۳۶.
(۱۷۴) کلینی، الکافی، ج ۱، ص ۳۳۶.
(۱۷۵) کتاب شناختی این کتاب ها در کتاب: «کتابنامه ی حضرت مهدی (علیه السلام) » آمده است.
(۱۷۶) این کتاب مکرّر به جاپ رسید، از جمله: ۱) با تحقیقات سمیر امین زهری، قاهره، مکتبه التّوحید، ۱۴۱۲ ق. ۷۸۴ صفحه ی وزیری، در دو مجلد. ۲) با تحقیقات دکتر سهیل زکار، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۴ق. ۵۰۸ صفحه وزیری. ۳) با تحقیقات ایمن محمد محمد عرفه، قم، المکتبه الحیدریّه. ۱۴۲۴ق. ۵۲۷ صفحه وزیری.
(۱۷۷) ابن حجر وثاقت او را از احمد حنبل، ابن معین، عجلی و ابوحاتم نقل کرده است. [فتح الباری، ج ۱، ص ۴۴۷، مقدمه]
(۱۷۸) از جمله نسخه ی کتابخانه ی عاطف افندی - استانبول - تاریخ کتاب ۶۸۷ ق. و بریتیش میوزیم - لندن - تاریخ کتابت ۷۰۶ ق.
(۱۷۹) چاپ بیروت، دار البشائر الاسلامیه، ۱۴۱۹ ق. ۲۹۳ صفحه وزیری.
(۱۸۰) چاپ قم، دار السّیره، ۱۴۱۸ ق. ۴۱۷ صفحه وزیری، تحقیق عبدالکریم عقیلی.
(۱۸۱) چاپ قم، مؤسسه صاحب الأمر، ۱۴۱۶ ق. ۵۴۱ صفحه وزیری.
(۱۸۲) از جمله به نام: «نشانه های ظهور آخر الزّمان»، توسّط سید مهدی آیت اللهی و به نام: «فتنه ها و آشوب های آخر الزّمان»، توسط محمد جواد نجفی.
(۱۸۳) چاپ ریاض، مکتبه النّصر، ۱۹۶۸ م. ۷۸۰ صفحه وزیری، در دو مجلّد.
(۱۸۴) چاپ دمشق، دار الهجره. ۲۹۳ صفحه وزیری، تحقیق موفّق فوزی الجبر.
(۱۸۵) چاپ تهران، انتشارات صدر، ۱۳۶۹ ش. ۱۶۷۵ صفحه وزیری، در چهار مجلد.
(۱۸۶) چاپ ریاض، دار ابن الجوزی، ۱۴۲۱ ق. ۴۸۳ صفحه وزیری.
(۱۸۷) چاپ قم، ناشر مؤلف، ۱۴۲۰. ۱۵۱۲ صفحه وزیری، در چهار مجلد.
(۱۸۸) چاپ قم، ناشر مؤلف، ۱۴۰۸. ۸۰۰ صفحه وزیری.
(۱۸۹) چاپ بیروت، دار الهادی، ۱۴۲۱ق. ۵۴۱ صفحه وزیری.
(۱۹۰) شیخ صدوق، کمال الدین، ج ۲، ص ۶۵۰، باب ۵۷، ح ۷.
(۱۹۱) کلینی، الکافی، ج۸، ص ۳۱۰، ح ۴۸۳.
(۱۹۲) نعمانی، الغیبه، ص ۲۵۲، ح ۶.
(۱۹۳) شیخ طوسی، الغیبه ص ۴۳۶، ح ۴۲۷.
(۱۹۴) نعمانی، الغیبه، ۲۸۹، ح ۶.
(۱۹۵) طبری، دلائل الامامه، ص ۴۸۷.
(۱۹۶) همان.
(۱۹۷) همان.
(۱۹۸) نعمانی، الغیبه، ص ۲۷۲، ح ۴۷.
(۱۹۹) حمیری، قرب الإسناد، ص ۳۷۴، ح ۱۳۲۹.
(۲۰۰) شیخ صدوق، کمال الدین، ج ۲، ص ۶۵۲، ب ۵۷، ح ۱۴
(۲۰۱) نعمانی، الغیبه، ص ۳۰۰، ب ۱۸، ح ۱.
(۲۰۲) قطب راوندی، الخرائج و الجرائح، ج ۳، ص ۱۱۵۰.
(۲۰۳) طبرسی، اعلام الوری، ج ۲، ص ۲۸۲.
(۲۰۴) سلمی، عقد الدّرر، ص ۹۱.
(۲۰۵) سید ابن طاووس، التشریف بالمنن، ص ۲۶۹ ب۷۹، ح ۴۱۷.
(۲۰۶) ابن المنادی، الملاحم، ص ۷۷.
(۲۰۷) نعیم بن حمّاد، الفتن، ص ۲۲۱، ب ۲۹، ح ۸۱۴.
(۲۰۸) مقدسی، فرائد فوائد الفکر، ص ۳۰۵.
(۲۰۹) سفارینی، لوائح الأنوار البهیّه، ج ۲، ص ۷۵.
(۲۱۰) نعیم بن حمّاد، الفتن، ص ۲۷۶، باب ۴۵، ح ۱۰۲۸.
(۲۱۱) ابن منظور، لسان العرب، ج ۸، ص ۸۱.
(۲۱۲) سید رضی، نهج البلاغه، خطبه ی ۱۰۱.
(۲۱۳) بحرانی، شرح نهج البلاغه، ج ۳، ص ۱۱.
(۲۱۴) ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۷، ص ۹۹.
(۲۱۵) مغنیّه، فی ظلال نهج البلاغه، ج ۲، ص ۹۴.
(۲۱۶) سوره ی اسراء، آیه ی ۶۰.
(۲۱۷) قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ج ۱۰، ص ۲۸۳؛ بحرانی، البرهان، ج ۶، ص ۱۰۴.
(۲۱۸) سید ابن طاووس، التّشریف بالمنن، ص ۲۹۶، ب ۷۹.
(۲۱۹) شیخ صدوق، کمال الدین، ج ۲، ص ۶۵۱، ح ۹.
(۲۲۰) سلمی، عقد الدّرر، ص ۵۴؛ نعمانی، الغیبه، ص ۳۰۶.
(۲۲۱) شیخ صدوق، معانی الأخبار، ص ۳۴۶.
(۲۲۲) همو، کمال الدین، ج ۲، ص ۶۵۱، ب ۵۷، ح ۱۰.
(۲۲۳) طبرسی، اعلام الوری، ج ۲، ص ۲۸۲، ب ۴، ف ۱.
(۲۲۴) متقی هندی، البرهان، ص ۱۱۳؛ همو، کنز العمال، ج ۱۱، ص ۲۸۴.
(۲۲۵) سید ابن طاووس، التشریف بالمنن، ص ۲۹۶، ب ۷۹، ح ۴۱۷.
(۲۲۶) شیخ صدوق، کمال الدین، ج ۲، ص ۶۵۱.
(۲۲۷) سیوطی، الدّر المنثور، ج ۵، ص ۲۴۱؛ همو، الحاوی للفتاوی، ج ۲، ص ۶۱.
(۲۲۸) حاکم، المستدرک للصّحیحین، ج ۴، ص ۵۲۰.
(۲۲۹) سلمی، عقد الدّرر، ص ۹۳.
(۲۳۰) مقدسی، فرائد فوائد الفکر، ص ۳۲۰.
(۲۳۱) عین التّمر نام شهری در نزدیکی انبار، در غرب کوفه است. [یاقوت، معجم البلدان، ج ۳، ص ۷۵۹]
(۲۳۲) مقدسی، همان، ص ۳۱۰، سلمی، عقد الدّرر، ص ۷۷.
(۲۳۳) مقدسی، همان، ص ۳۲۰.
(۲۳۴) سلمی، عقد الدّرر، ص ۹۲.
(۲۳۵) شیخ صدوق، کمال الدین، ج ۲ ص ۶۵۰، ب ۵۷، ج ۷.
(۲۳۶) کلینی، الکافی، ج ۸، ص ۲۵۸، ح ۴۸۳.
(۲۳۷) میرلوحی، کفایه المهتدی، ص ۲۸۰، ح ۳۹.
(۲۳۸) نعیم بن حمّاد، الفتن، ص ۲۳۱، ح ۸۵۵.
(۲۳۹) میرلوحی، کفایه المهتدی، ص ۲۶۲.
(۲۴۰) شیخ طوسی، الأمالی، ص ۶۶۱، م ۳۵، ح ۲۰.
(۲۴۱) نعمانی، الغیبه، ص ۲۷۷، ب ۱۴، ح ۶۰.
(۲۴۲) علامه مجلسی، بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۲۷۴، ح ۱۶۷.
(۲۴۳) خاتون آبادی، کشف الحق، ص ۱۶۹.
(۲۴۴) نعمانی، الغیبه، ص ۲۵۵، ب ۱۴، ح ۱۳.
(۲۴۵) شیخ طوسی، الأمالی، ص ۶۶۱، م ۳۵، ح ۱۹.
(۲۴۶) کلینی، الکافی، ج ۸، ۱۸۹، ح ۱۱.
(۲۴۷) نعمانی، الغیبه، ص ۳۰۳، ب ۱۸، ح ۱۱.
(۲۴۸) همان، ص ۲۵۶، ب ۱۴، ح ۱۳.
(۲۴۹) همان، ص ۲۵۹، ح ۱۸.
(۲۵۰) نعیم بن حماد، الفتن، ص ۳۰۰، ۱۱۵۱.
(۲۵۱) همان، ح ۱۱۵۰.
(۲۵۲) نعمانی، الغیبه، ص ۳۰۵، ب ۱۸، ح ۱۵.
(۲۵۳) طبرسی، مجمع البیان، ج ۸، ص ۶۲۲، ذیل آیه ی ۵۱، از سوره سبأ.
(۲۵۴) نعمانی، الغیبه، ص ۲۵۶، ب ۱۴، ح ۱۳.
(۲۵۵) میرلوحی، کفایه المهتدی، ص ۲۶۲.
(۲۵۶) سید ابن طاووس، فلاح السّائل، ص ۱۷۱.
(۲۵۷) برسی، مشارق انوار الیقین، ص ۲۴۷.
(۲۵۸) نعیم بن حمّاد، الفتن، ج ۱، ص ۴۰۱، ح ۱۲۰۸.
(۲۵۹) همان.
(۲۶۰) سید ابن طاووس، التّشریف بالمنن، ص ۷۷، ب ۲۰، ح ۲۲.
(۲۶۱) همان، ص ۲۹۵، ب ۷۹، ح ۴۱۷.
(۲۶۲) نعمانی، الغیبه، ص ۲۵۲، ب ۱۴، ج ۱۱.
(۲۶۳) کلینی، الکافی، ج ۸، ص ۲۵۸، ح ۴۸۴.
(۲۶۴) سوره ق، آیه ی ۴۱ و ۴۲.
(۲۶۵) علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج ۲ ص ۳۲۷؛ فیض کاشانی، الصّافی، ج ۶، ص ۵۴۳.
(۲۶۶) بحرانی، البرهان، ج ۹، ص ۲۰۴؛ همو، المحجّه فیما نزل فی القائم الحجّه، ص ۲۰۹.
(۲۶۷) قندوزی، ینابیع الموده، ج ۳، ص ۲۵۱، ب ۷۱، ح ۵۰.
(۲۶۸) همان، ۲۹۷، ب ۷۸، ح ۸.
(۲۶۹) سوره ی شعراء، آیه ی ۴.
(۲۷۰) نعمانی، الغیبه، ص ۲۵۱، ب ۱۴، ح ۸.
(۲۷۱) شیخ حر عاملی، اثبات الهداه، ج ۳، ص ۵۶۳، ب ۳۲، ح ۶۴۲.
(۲۷۲) همان، طبرسی، اعلام الوری، ج ۲، ص ۲۴۱؛ حزّاز، کفایه الأثر، ص ۲۷۱.
(۲۷۳) جوینی، فرائد السمطی، ج ۲، ص ۳۳۷؛ قندوزی، ینابیع الموده، ج ۳، ص ۲۹۷.
(۲۷۴) شیخ مفید، الإختصاص، ص ۲۶۴.
(۲۷۵) نعمانی، الغیبه، ص ۲۶۴.
(۲۷۶) متّقی هندی، البرهان، ص ۷۲.
(۲۷۷) شیخ صدوق، کمال الدین، ح۲، ص ۶۵۲.
(۲۷۸) ابن المنادی، الملاحم، ص ۱۹۶، ح ۱۴۳؛ متقی هندی، البرهان، ص ۷۳.
(۲۷۹) نعمانی، الغیبه، ص ۲۶۴، ح ۲۷.
(۲۸۰) نعیم بن حماد، الفتن، ص ۲۶۶؛ متقی هندی، البرهان، ص ۷۵.
(۲۸۱) حلّی، مختصر بصائر الدرجات، ص ۴۷۸، نعمانی، الغیبه، ص ۱۸۱.
(۲۸۲) سلمی مقدسی، عقد الدّرر، ص ۱۱۰، ب ۴، ف۳.
(۲۸۳) شیخ صدوق، کمال الدین، ج ۲، ص ۶۵۰.
(۲۸۴) شیخ طوسی، الغیبه، ص ۴۳۵، ح ۴۲۵؛ طبرسی، اعلام الوری، ج ۲، ص ۲۷۹.
(۲۸۵) متقی هندی، البرهان، ص ۷۵، ب ۱، ح ۱۰.
(۲۸۶) شیخ حرّ عاملی، اثبات الهداه، ج ۳، ص ۷۳۵؛ نعمانی، الغیبه، ص ۲۵۴.
(۲۸۷) خاتون آبادی، کشف الحق، ص ۱۸۷؛ میرلوحی، کفایه المهتدی، ص ۲۸۶.
(۲۸۸) شیخ طوسی، الغیبه، ص ۴۵۸؛ شیخ حر عاملی، اثبات الهداه، ج ۳، ص ۵۱۴.
(۲۸۹) نعیم بن حمّاد، الفتن، ص ۱۸۵.
(۲۹۰) هیثمی، مجمع الزّوائد، ج ۷، ص ۳۱۰.
(۲۹۱) نعمانی، الغیبه، ص ۲۵۴؛ متقی هندی، البرهان، ۱۰۹.
(۲۹۲) سلمی، عقد الدّرر، ص ۱۳۷.
(۲۹۳) شیخ صدوق، کمال الدین، ج ۲، ص ۶۲۵.
(۲۹۴) همان، ص ۶۵۰.
(۲۹۵) ابن منظور، لسان العرب، ج ۱، ص ۵۴۸.
(۲۹۶) یاقوت، معجم البلدان، ج ۱، ص ۵۲۳.
(۲۹۷) شهید صدر، تاریخ ما بعد الظّهور، ص ۲۹۸؛ قزوینی، الامام المهدی من المهد الی الظهور، ص ۴۶۳.
(۲۹۸) میرلوحی، کفایه المهتدی، ص ۲۸۶؛ خاتون آبادی، کشف الحق، ص ۱۸۷.
(۲۹۹) سوره نساء، آیه ی، ۴۷.
(۳۰۰) ثعلبی، الکشف و البیان، ج ۳، ص ۳۲۴.
(۳۰۱) عیّاشی، التّفسیر، ج ۱، ص ۴۰۲؛ نعمانی، الغیبه، ص ۲۸۰؛ شیخ مفید، الاختصاص، ص ۲۵۶.
(۳۰۲) سلمی، عقدالدّرر، ص ۸۹.
(۳۰۳) سوره ی سبأ، آیه ی ۵۱.
(۳۰۴) طبری، جامع البیان، ج ۲۲ ص ۷۳؛ طبرسی، مجمع البیان، ج ۸، ص ۶۲۲.
(۳۰۵) ابن منظور، لسان العرب، ج ۲، ص ۳۱۲.
(۳۰۶) نعمانی، الغیبه، ص ۳۰۵.
(۳۰۷) سلیم بن قیس، کتاب سلیم، ص ۱۵۹.
(۳۰۸) نعیم بن حمّاد، الفتن، ص ۲۵۸، ح ۹۵۰.
(۳۰۹) سلمی، عقد الدّرر، ص ۷۹.
(۳۱۰) همان، ص ۸۱.
(۳۱۱) نعیم بن حمّاد، الفتن، ص ۲۵۸، ح ۹۵۱.
(۳۱۲) سلیم بن قیس، کتاب سلیم، ص ۱۵۹.
(۳۱۳) سلمی، عقد الدرر، ص ۸۲؛ عیّاشی، التّفسیر، ج ۲، ص ۱۹۵.
(۳۱۴) نعمانی، الغیبه، ص ۲۸۰.
(۳۱۵) سیوطی، الدّرّ المنثور، ج ۵، ص ۲۴۱.
(۳۱۶) حاکم، المستدرک للصّحیحین، ج ۴، ص ۴۲۹.
(۳۱۷) سلمی، عقد الدّرر، ص ۷۹.
(۳۱۸) نعیم بن حماد، الفتن، ص ۲۵۷؛ سیوطی، الحاوی، ج ۲، ص ۶۷.
(۳۱۹) ذهبی، تاریخ الاسلام، ج ۵، ص ۲۵-۳۰.
(۳۲۰) شیخ صدوق، الخصال، ج۲، ص ۴۴۹، ح ۵۲؛ حلّی، مختصر بصائر الدرجات، ص ۴۵۰.
(۳۲۱) حاکم، المستدرک للصّحیحین، ج۴، ص ۴۴۵.
(۳۲۲) متّقی هندی، کنزالعمال، ج ۱۴، ص ۲۷۶، ح ۳۸۷۱۰ - ۳۸۷۲۰.
(۳۲۳) نعیم بن حمّاد، الفتن، ص ۲۵۹، ۹۵۳.
(۳۲۴) یاقوت، معجم البلدان، ج۱، ص ۵۲۳.
(۳۲۵) زبیدی، تاج العروس، مادّه ی بیداء.
(۳۲۶) متقی هندی، البرهان، ص ۱۱۶، ح ۱۷.
(۳۲۷) سلمی، عقد الدّرر، ص ۶۸.
(۳۲۸) نعیم بن حمّاد، الفتن، ص ۵۵۷، ح ۹۴۸.
(۳۲۹) یاقوت، معجم البلدان، ج۲، ص ۱۵۸.
(۳۳۰) همان، ج ۱، ص ۵۲۳.
(۳۳۱) همان، ج ۳، ص ۳۳۶.
(۳۳۲) همان، ص ۲۴.
(۳۳۳) متقّی هندی، البرهان، ص ۱۳۳،ج ۴۴-۴۷؛ سلمی، عقد الدّرر، ص ۶۷-۷۴.
(۳۳۴) همان، ص ۱۳۴-۱۰۹؛ کشمیری، التصریح بما تواتر فی نزول المسیح، ص ۱۳۶، ح۸.
(۳۳۵) سیّد ابن طاووس، التّشریف بالمنن، ص ۱۶۱، ح ۲۱۰.
(۳۳۶) متّقی هندی، کنزالعمال، ج ۱۴، ص ۲۷۶ - ۲۸۲، ح ۳۸۷۱۴ - ۳۸۷۳۶.
(۳۳۷) مستوفی، تاریخ گزیده، ص ۲۰.
(۳۳۸) دیار بکری، تاریخ الخمیس، ج ۱، ص ۱۰۶.
(۳۳۹) کامل سلیمان، یوم الخلاص، ص ۱۵۷.
(۳۴۰) شیخ صدوق، کمال الدین، ج ۲، ص ۳۵۷.
(۳۴۱) سوره ی کهف، آیه ی ۷۴.
(۳۴۲) همان.
(۳۴۳) سید مرتضی، تنزیه الأنبیاء، ص ۱۲۰.
(۳۴۴) ثعلبی، الکشف و البیان، ج ۶، ص ۱۸۴؛ جامع البیان، ج ۱۶، ص ۳ - ۶.
(۳۴۵) سوره کهف، آیه ی ۸۰.
(۳۴۶) سوره ی بقره، آیه ی ۳۲.
(۳۴۷) شیخ طوسی، التّبیان، ج ۷، ص ۷۵؛ زمخشری، الکشّاف، ج ۲، ص ۷۳۶.
(۳۴۸) ثعلبی، الکشف و البیان، ج ۶، ص ۱۸۴.
(۳۴۹) راغب، المفردات، ص ۲۱۳.
(۳۵۰) بحرانی، البرهان، ج ۶، ص ۲۵۸، ح ۲۳.
(۳۵۱) ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطّالبیین، ص ۲۰۳.
(۳۵۲) شیخ مفید، الارشاد، ج ۲، ص ۱۹۱.
(۳۵۳) همان.
(۳۵۴) همان.
(۳۵۵) ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، ص ۱۷۸ و ۲۱۵.
(۳۵۶) همان، ص ۲۰۳.
(۳۵۷) شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص ۱۹۳.
(۳۵۸) کلینی، الکافی، ج ۱، ص ۳۶۳، ح ۱۷.
(۳۵۹) ذهبی، تاریخ الاسلام، ج ۹، ص ۳۱؛ طبری، التّاریخ، ج۶، ص ۵۲۳.
(۳۶۰) ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص ۲۴۲.
(۳۶۱) همان، ص ۲۴۳.
(۳۶۲) سجستانی، سنن ابی داود، ج ۴، ص ۸۶، ب ۳۰، ح ۴۲۸۲.
(۳۶۳) احمد حنبل، المسند، ج ۲، ص ۱۰، ح ۳۵۷۱.
(۳۶۴) حلّی، مختصر بصائر الدرجات، ص ۴۴۳، ح ۵۲۲؛ مجلسی، بحار الانوار، ج ۵۳، ص ۸۲؛ ج ۵۲، ص ۲۷۳.
(۳۶۵) علی کورانی، عص الظّهور، ص ۱۶۵؛ عباس جلالی، عصر ظهور، ص ۱۸۴.
(۳۶۶) همان، چاپ جدید.
(۳۶۷) شیخ صدوق، کمال الدین، ج ۲، ص ۶۵۰، ب ۵۷، ح ۷.
(۳۶۸) حلی، مختصر بصائر الدرجات، ص ۴۴۳.
(۳۶۹) شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص ۳۶۸.
(۳۷۰) همان، ص ۳۷۱؛ طبرسی، اعلام الوری، ج ۲، ص ۲۷۹؛ نعمانی، الغیبه، ص ۲۵۷.
(۳۷۱) شیخ صدوق، کمال الدین، ج ۲، ص ۶۵۲؛ شیخ طوسی، الغیبه، ص ۴۳۵.
(۳۷۲) میرلوحی، کفایه المهتدی، ص ۲۸۰؛ خاتون آبادی، کشف الحق، ص ۱۸۲.
(۳۷۳) عیّاشی، التّفسیر، ج۱، ص ۱۶۴؛ بحرانی، البرهان، ج ۲، ص ۲۶.
(۳۷۴) شیخ مفید، الارشاد، ج ۲، ص ۳۶۸.
(۳۷۵) شیخ طوسی، الغیبه، ص ۴۶۴؛ حایری، الزام النّاصب، ج ۲، ص ۱۷۷.
(۳۷۶) نعمانی، الغیبه، ص ۲۵۸، ب ۱۴، ح ۱۷.
(۳۷۷) حائری، الزام النّاصب، ص ۱۵۲.
(۳۷۸) شیخ صدوق، کمال الدین، ج ۲، ص ۴۶۹؛ شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص ۳۷۴؛ شیخ طوسی، الغیبه، ص ۴۴۵؛ طبرسی، اعلام، ج ۲، ص ۲۸۱.
(۳۷۹) ابن صبّاغ مالکی، الفصول المهمّه، ص ۳۰۲.
(۳۸۰) شیخ صدوق، الخصال، ج ۲، ص ۴۱۹.
(۳۸۱) شیخ مفید، الارشاد، ج ۲، ص ۳۸۴.
(۳۸۲) شیخ صدوق، الخصال، ج ۲، ص ۴۱۹.
(۳۸۳) مجلسی، بحار الانوار، ج ۵۲: ص ۳۴۵.
(۳۸۴) همان، ج ۵۳، ص ۶۲.
(۳۸۵) قطب راوندی، الخرائج و الجرائح، ج ۲، ص ۸۴۱.
(۳۸۶) سوره ی زمر، آیه ی ۶۹.
(۳۸۷) طبری دلائل الامامه، ص ۴۸۶.
(۳۸۸) همان، ص ۴۷۱.
(۳۸۹) شیخ مفید، الارشاد، ج ۲، ص ۳۸۱.
(۳۹۰) طبری، دلائل الامامه، ص ۴۷۸.
(۳۹۱) ابن فتّال، روضه الواعظین، ج ۲، ص ۱۷.
(۳۹۲) آیه الله صافی منتخب الاثر، ج ۲، ص ۲۲۲-۲۳۵.
(۳۹۳) علامه مجلسی، بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۳۶۲.
(۳۹۴) شیخ صدوق، الخصال، ج ۲، ص ۴۱۹.
(۳۹۵) شیخ طوسی، الغیبه، ص ۲۸۳.
(۳۹۶) بحرانی، حلیه الابرار، ج۵، ص ۴۹۴.
(۳۹۷) نیلی، منتخب الأنوار المضیئه، ص ۱۹۵.
(۳۹۸) علامه مجلسی، بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۳۲۲.
(۳۹۹) متّقی هندی، کنزالعمّال، ج ۱۴، ص ۵۱۹.
(۴۰۰) طبری، دلائل الامامه، ص ۳۰۷.
(۴۰۱) حاکم نیشابوری، المستدرک للصّحیحین، ج ۴، ص ۴۶۵.
(۴۰۲) بحرانی، حلیه الأبرار، ج ۵، ص ۴۹۴.
(۴۰۳) کامل سلیمان، روزگار رهایی، ج۱، ص ۱۲۹.
(۴۰۴) شیرویه، الفردوس بمأثور الخطاب، ج ۴، ص ۲۲۲.
(۴۰۵) ذهبی، میزان الإعتدال، ج ۳، ص ۴۴۹.
(۴۰۶) شیخ صدوق، کمال الدّین، ج ۲، ص ۳۸۴.
(۴۰۷) کلینی، الکافی، ج۱، ص ۱۷۸- ۱۷۹.
(۴۰۸) شیخ صدوق، العقاید، ص ۱۱۶.
(۴۰۹) کلینی، الکافی، ج۱، ص ۴۴۵، ح ۱۸.
(۴۱۰) شیخ طوسی، الغیبه، ص ۲۴۶، ح ۲۱۵.
(۴۱۱) فشرده این پژوهش در کتاب: دهه مهدویّه» ص ۷۷-۸۰ آمده است.
(۴۱۲) شیخ مفید، الارشاد، ج ۲، ص ۳۸۴.
(۴۱۳) سوره ی حجرات، آیه ی ۱۳.
(۴۱۴) طبرسی، الإحتجاج، ج ۲، ص ۴۹۹.
(۴۱۵) مقدسی، عقد الدّرر، ص ۳۲.
(۴۱۶) صافی، منتخب الأثر، ج ۲، ص ۱۳۱-۱۳۵.
(۴۱۷) شیخ صدوق، کمال الدین، ج ۲، ص ۳۵۷.
(۴۱۸) همو، الخصال، ج۱، ص ۲۵۵، ح ۱۳۰.
(۴۱۹) ابن بابویه، الامامه و التبصره، ص ۱۲۶، ح ۱۲۷.
(۴۲۰) شیخ صدوق، کمال الدین، ج۱، ص ۳۲۳.
(۴۲۱) همان، ج ۲، ص ۳۸۴.
(۴۲۲) ابن فارس، معجم مقابیس اللّغه، ج ۴، ص ۴۹۸.
(۴۲۳) خلیل، ترتیب العین، ص ۶۲۰.
(۴۲۴) رازی، مختار الصّحاح، ص ۴۹۵.
(۴۲۵) طریحی، مجمع البحرین، ج ۲، ص ۳۲۲.
(۴۲۶) شیخ صدوق، الخصال، ج ۲، ص ۶۱۶.
(۴۲۷) ابن شعبه، تحف العقول، ص ۱۴۲.
(۴۲۸) مجلسی، بحار الانوار، ج ۷۱، ص ۶۹.
(۴۲۹) همان، ج ۱۲، ص ۳۷۹.
(۴۳۰) همان، ج ۶۸، ص۳۸.
(۴۳۱) همان. ج ۱۱، ص ۳۲۶.
(۴۳۲) همان. ج ۴۴، ص ۲۷۵.
(۴۳۳) همان. ج ۱۲، ص ۲۳۱.
(۴۳۴) همان. ج ۱۴، ص ۴۲۵.
(۴۳۵) همان. ج ۱۵، ص۸۳.
(۴۳۶) شیخ طوسی، الغیبه، ص ۲۰۸، ح ۱۷۷.
(۴۳۷) سید ابن طاووس، مهج الدّعوات، ص ۴۹۱.
(۴۳۸) همو، فلاح السائل، ص ۲۵۷.
(۴۳۹) ابن باقی، اختیار المصباح الکبیر، ج ۲، ص ۵۱۰.
(۴۴۰) مجلسی، بحار الانوار، ج ۹۴، ص ۳۱.
(۴۴۱) ابن باقی، همان.
(۴۴۲) مجلسی، بحار الانوار، ج ۹۴، ص ۳۱۶.
(۴۴۳) همان، ج ۸۷، ص ۲۸۰؛ کفعمی، المصباح، ص ۵۳.
(۴۴۴) طبرسی، الاحتجاج، ج۱، ص ۲۷۰.
(۴۴۵) طبرسی، مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۶۰.
(۴۴۶) مجلسی، بحار الانوار، ج ۹۵، ص ۲۰۸.
(۴۴۷) سید ابن طاووس، مهج الدّعوات، ص ۱۹۸.
(۴۴۸) شیخ طوسی، الأمالی، ص ۶۲۲، ح ۱۲۸۴.
(۴۴۹) طبری، دلائل الإمامه، ص ۵۵۲، ح ۵۲۵.
(۴۵۰) کفعمی، المصباح، ص ۳۰۵.
(۴۵۱) سوره ی رعد، آیه ی ۳۹.
(۴۵۲) قطب راوندی، الخرائج و الجرائج، ج ۱، ص ۱۷۸، ح ۱۱.
(۴۵۳) شیخ طوسی، الغیبه، ص ۴۲۸، ح ۴۱۷.
(۴۵۴) همان.
(۴۵۵) همان، ص ۴۲۹، ح ۴۱۸.
(۴۵۶) همان، ص ۴۲۹-۴۳۲؛ مجلسی، بحار الانوار، ج ۴، ص ۱۱۴-۱۳۴.
(۴۵۷) شیخ طوسی، الأمالی، ص ۳۵۲، ح ۷۲۶.
(۴۵۸) شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج۲، ص ۳۶، ب ۳۱،ح ۸۷.
(۴۵۹) ابن شهر آشوب، المناقب، ج ۴، ص ۴۵۹.
(۴۶۰) مجلسی، بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۱۲۲.
(۴۶۱) طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص ۳۱۸.
(۴۶۲) شیخ صدوق، کمال الدین، ج۲، ص ۳۷۷.
(۴۶۳) همو، الخصال، ج ۲، ص ۶۲۱.
(۴۶۴) مجلسی، بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۱۲۳.
(۴۶۵) برقی، المحاسن، ج۱، ص ۲۷۷، ح ۵۴۴.
(۴۶۶) همان، ص ۲۷۸، ح ۵۴۵.
(۴۶۷) همان، ح ۵۴۷.
(۴۶۸) شیخ صدوق، کمال الدّین، ج۲، ص ۳۷۷.
(۴۶۹) کلینی، الکافی، ج۲، ص ۲۲، ح ۱۳.
(۴۷۰) همان، ص ۲۱، ح ۱۰.
(۴۷۱) نعمانی، الغیبه، ص ۲۰۰، ح ۱۶.
(۴۷۲) سوره ی یونس، آیه ی ۲۰.
(۴۷۳) شیخ صدوق، کمال الدین، ج۲، ص ۶۴۵.
(۴۷۴) سوره ی یونس، آیه ی ۲۰.
(۴۷۵) شیخ صدوق، همان، ص ۳۴۰؛ بحرانی، البرهان، ج ۵، ص ۲۲.
(۴۷۶) مجلسی، بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۱۳۳.
(۴۷۷) کتاب مقدّس، عهد عتیق، کتاب حَبَقُّوق نبی، فص ۲، فراز ۳.
(۴۷۸) همان، کتاب دانیال نبی، فصل۱۲، فراز ۱۲.
(۴۷۹) همان، کتاب اشعیاء نبی، باب ۳۳، فراز ۲.
(۴۸۰) همان، کتاب مزامیر، مزمور ۱۳۰، فراز ۶.
(۴۸۱) کتاب مقدّس، عهد جدید، انجیل متّی، باب ۲۴، فرازهای ۲۷-۴۴.
(۴۸۲) همان، انجیل مرقس، باب ۱۳، فرازهای ۲۶-۳۳.
(۴۸۳) همان، انجیل لوقا، باب ۱۲، فرازهای ۳۵-۴۰.
(۴۸۴) مسترهاکس آمریکایی، قاموس کتاب مقدس، ص ۲۱۹.
(۴۸۵) الکتاب المقدّس، العهد الجدید، انجیل یوحنّا، الإصحاح الاوّل، رقم ۲۶ چاپ نیویورک، ۱۸۱۶ م. از سوی انجمن پخش کتب مقدسه.
(۴۸۶) کتاب مقدّس، عهد جدید، انجیل یوحنّا، باب اول، فراز ۲۷ چاپ لندن، ۱۹۰۴ از سوی انجمن پخش کتب مقدسه)
(۴۸۷) صافی گلپایگانی، منتخب الأثر، ج ۳، ص ۴۴۵.
(۴۸۸) مامقانی، تنقیح المقال، ج ۲۶، ص ۳۲۶.
(۴۸۹) صافی گلپایگانی، همان ص ۲۲۶، ح ۱۲۴۴.
(۴۹۰) انجمن کلیمیان تهران، نشریه بینا، سال اول، شماره چهار چاپ ۱۳۷۸ش.
(۴۹۱) همان.
(۴۹۲) جولیوس کرینستون، انتظار مسیحا در آیین یهود، ص ۴۸.
(۴۹۳) شلمواشمیدت، واژه های فرهنگ یهود، ص ۲۱۶.
(۴۹۴) همان، ص ۳۶.