نگاهی به تولّد وزندگی امام زمان (عج)
نویسنده: ابو القاسم یعقوبی
فهرست مطالب
چگونگی ولادت
یاد آوری دو نکته:
۱. ولادت پنهانی
۲. مکان تولد ونگهداری
دلایل احتمال اول
دلایل احتمال دوم
دلایل احتمال سوّم وچهارم
از وفات امام حسن(ع) تا پایان غیبت صغری
۱. امامت در خردسالی:
۲. نماز بر پیکر پدر:
آغاز غیبت وداستان سرداب
دوره غیبت کبرا
راز طول عمر
مکان ومسکن (۱)
زن وفرزند
سرانجام
ولادت وزندگی مهدی موعود(عج)، از رخدادهای مهم است وریشه در باور دینی مسلمانان دارد. اعتقاد به تولد، حیات طولانی، ظهور وامامت آن حضرت، مسأله ای است اساسی که نقش سرنوشت ساز وجهت بخشی را به زندگی ورفتاردین باوران، بویژه شیعیان داده است. احادیث فراوانی از پیامبر(ص) وامامان معصوم(ع) از طریق سنّی وشیعه رسیده که بیانگر ویژگیهای شخصی امام زمان(عج) است: از خاندان رسالت، از فرزندان فاطمه(ع)، نهمین فرزند امام حسین(ع)، دوازدهمین پیشوای شیعیان و...(۲).
گزارشگران تاریخ نیز، چه آنان که پیش از ولادت وی می زیسته اند وچه آنان که در زمان ولادت وپس از آن بوده اند، از این ولادت پر برکت خبر داده اند وبرخی از آنان که توفیق دیدار ومشاهده مهدی(عج) را داشته اند از شمایل واوصاف آن امام سخن گفته اند.(۳).
با وجود این شواهد وقراین، که در درستی آنها تردیدی نیست، هنوز درباره زندگی وشخص آن حضرت، مسایل ومطالبی مطرح است که بحث وبررسی بیشتر ودقیق تری را می طلبد.
در این نوشتار، بر آنیم که ضمن اشاره گذرا به سیر طبیعی زندگی امام عصر(عج)، از آغاز تولد تا عصر ظهور، به اندازه توان ومجال، به برخی از پرسشها پاسخ بدهیم.
چگونگی ولادت:
حضرت مهدی(عج)، ولادت استثنایی داشته واین،برای بسیاری سؤال انگیز بوده وهست.
از این روی،ترسیم وتصویر وشرح مقدمات ولادت وبرخورد مخالفان ودشمنان اهل بیت(ع)، در برابر این پدیده، ضرور می نماد.جریان امامت پیشوایان معصوم(ع)، پس از رسول خدا(ص) فراز وفرودهای گوناگونی پیدا کرد. امامان(ع)، با حفظ استراتژی کلی وخطوط اساسی امامت، در رابطه با حفظ مکتب وارزشهای آن، تاکتیکها وروشهای گونه گونی را در برابر ستم پیشگان، در پیش گرفتند.
این فراز ونشیبها، تا زمان امامت علی بن موسی الرضا(ع)، استمرار داشت وامامان اهل بیت، هر یک به تناسب زمان ومکان وارزیابی شرایط واوضاع سیاسی واجتماعی، موضعی خاص انتخاب می کردند.
پس از امام رضا(ع)، جریان امامت شکل دیگری یافت.
امام جواد، وامام هادی وامام حسن عسگری(ع)، در برابر دستگاه حاکم وخلفای عباسی موضعی یگانه برگزیدند.
از آن جا که این بزرگواران، زیر نظر مستقیم ومراقبت شدید خلیفه وقت، در حصر وحبس به سر می بردند، حرکتها، هدایتها ورهبریهای آنان محدود شد وفرصت هرگونه حرکت سیاسی، از آنان سلب گردید.
این محاصره وسخت گیری، نسبت به امامان سه گانه، از تزویج دختر خلیفه به امام جواد(ع) آغاز شد(۴) وبا فراخوانی امام هادی(ع) وفرزندش امام حسن(ع) به مرکز خلافت (سامراء) وسکونت دادن آنان در محله (عسکر) ادامه یافت.(۵).
گزارشهای جاسوسان خلیفه از مدینه به وی رسید که امام هادی(ع) محور وملجأ شیعیان ودوستداران اهل بیت گردیده است. اگر این مرز وبوم را می خواهی اقدام کن.
متوکل عباسی، پیامی به والی مدینه نوشت وافرادی را برای آوردن امام، به سامراء گسیل داشت.
به این اقدام هم بسنده نکرد، پس از اقامت امام در سامرا، گاه وبی گاه مأموران خود را به خانه امام می فرستاد. بارها وبارها آن حضرت را به پیش خلیفه بردند، ومورد آزار واذیت قرار دادند. (۶).
روز به روز،حلقه محاصره تنگ تر می شد. وملاقات شیعیان با امام دشوارتر. البته علت اصلی این سخت گیریها، از ناحیه حکومت، بیم از انقلاب وشورش مردم علیه آنان وجلوگیری از رسیدن وجوه شرعی واموال به امام(ع) ومسائلی از این دست بود.
پس از امام هادی(ع) ودر زمان امامت امام حسن(ع)، این فشارها به اوج رسید ودشمن، با تمام توان وتلاش، در برابر آن حضرت موضع گرفت وارتباط شیعیان با امام (ع) را به پایین ترین حدّ رساند. آزار وشکنجه وزندانهای مکرّر آن حضرت، گویای این حقیقت است، بویژه این که دشمن احساس کرده بود آنچه را که از آن نگران است، در شرف تکوین ووقوع قرار گرفته از این روی، می کوشید تا واقعه را پیش از وقوع آن علاج کند.
تولد مهدی موعود(عج)، به عنوان دوازدهمین پیشوای شیعیان، با نشانه هایی چون: نهمین فرزند امام حسین(ع)، چهارمین فرزند امام رضا(ع) و... مشهور شده بود ومسلمانان حتی حاکمان، آن را بارها از زبان راویان ومحدثان شنیده بودند ومی دانستند که تولد این نوزاد با این ویژگیها، از این خانواده، بویژه خانواده امام حسن عسکری(ع) بیرون نیست وروزی فرزندی از آن خانواده به دنیا خواهد آمد که حکومت عدل وداد بر پا خواهد کرد وضمن فرمانروایی بر شرق وغرب، بنیاد ظلم را بر خواهد انداخت.
از این روی بر فشارها وسخت گیری های خود نسبت به امام حسن عسکری(ع)، می افزودند، مگر بتوانند با نابودی ایشان از تولد مهدی(عج) وتداوم امامت جلو بگیرند(۷) اما برخلاف برنامه ریزیها وپیشگیریهای دقیق وپی در پی آنان، مقدمات ولادت امام زمان(عج) آماده شد وتوطئه های دشمنان، راه به جایی نبرد.
امام هادی(ع)، در زمان حیات خویش می دانست که آخرین حجت خدا در زمین از نسل اوست. از این روی در مسأله ازدواج فرزند برومند خود، حسن بن علی اهتمام تام داشت وبرای روییدن ورشد آن شجره طیبه، به دنبال سرزمینی طیب وطاهر می گشت.
داستان ازدواج امام حسن(ع) به دو گونه روایت شده است، لکن آنچه با قرائن وروند طبیعی مسأله سازگارتر می آید آن است که: خواهر امام هادی(ع)، حکیمه خاتون، کنیزان فراوان داشت. امام هادی(ع) یکی از آنان را به نام (نرجس)، که از آغاز زیر نظر وی فرائض ومعارف دینی را به درستی فرا گرفته بود، به نامزدی فرزندش در آورد وبا مقدماتی که در کتابهای تاریخی آمده است، به عقد ازدواج امام حسن(ع) در آورد.(۸).
مدتی از این ازدواج مبارک گذشت دوستان وشیعیان در انتظار ولادت آخرین ستاره امامت، روز شماری می کردند ونگران آینده بودند.
امام حسن(ع)، گه گاه، نوید مولودش را به یاران می داد:
(... سیرزقنی الله ولداً بمنّه ولطفه)(۹).
به زودی خداوند به من فرزندی خواهد داد ولطف وعنایتش را شامل من خواهد کرد.
با تلاوت مکرر آیه شریفه:
(یریدون لیطفئوا نوراللّه بأفواههم واللّه متمّ نوره ولو کره الکافرون)(۱۰).
به یاران امید وبشارت می داد که هیچ نقشه ومکری نمی تواند جلو این قدرت وحکمت خداوندی را بگیرد وروزی این وعده به تحقق می رسد.
از آن سو، دشمن نیز،آنچه در توان داشت به کار گرفت، تا این وعده بزرگ الهی، تحقق نیابد: قابله های فراوانی در خانواده های منسوب به امام حسن(ع)، بویژه در منزل امام(ع) گمارد، امام را بارها به زندان افکند، مأمورانی را گمارد که اگر فرزند پسری در خانه امام دیدند،نابودش کنند و...(۱۱).
اما بر خلاف این تلاشها، نرجس خاتون حامل نور امامت شد وجز امام حسن(ع) وافراد خاصی از وابستگان وشیعیان آن حضرت، از این امر، آگاه نشدند(۱۲).
تقدیر الهی بر تدبیر شیطانی ستمگران پیروز شد ودرشب نیمه شعبان سال ۲۵۵ ه. ق.آن مولود مسعود، قدم به عرصه وجود نهاد ونوید امامت مستضعفان وحاکمیت صالحان را داد(۱۳).
امام حسن(ع) که آرزوی خود را بر آورده دید، فرمود:
(زعمت الظلمة انّهم یقتلونی لیقطعوا هذا النسل فکیف رأوا قدرة اللّه(۱۴)...).
ستمگران بر این پندار بودند که مرا بکشند، تا نسل امامت منقطع گردد، اما از قدرت خداوند غافل بودند.
بدین ترتیب، در آن شرایط رعب ووحشت ودر آن فضای اختناق وحاکمیت خلفای جور، دوازدهمین ستاره فروزان امامت وولایت طلوع کرد وبا تولدش، غروب وافول ستمگران وحاکمیت ستمدیدگان را اعلام کرد. (۱۵).
یاد آوری دو نکته:
۱. ولادت پنهانی:
معمولاً کسی که دارای فرزند می شود، خویشان، دوستان وهمسایگان از آن آگاه می شوند، بویژه اگر شخص دارای موقعیت اجتماعی باشد، این مسأله از کسی پوشیده نمی ماند. چگونه می توان تصور کرد که برای امام حسن(ع) نوزادی به دنیا بیاید ومخالفان، با آن همه دقت وحساسیت وگماردن جاسوسهای فراوان در منزل امام ووابستگان آن حضرت، از تولد نوزاد آگاه نگردند.
آیا این مسأله عادی وطبیعی بود، یا اعجاز وخرق عادت.
پاسخ: امام حسن(ع)، از پیش گوییها آگاه بود واهمیت وعظمت آن مولود را نیز به درستی می دانست واز حساسیت دشمنان درباره تولد این نوزاد، غافل نبود واوضاع سیاسی وشرایط اجتماعی را کاملاً می شناخت، از این روی، به گونه ای،مقدمات وپیش زمینه های ولادت فرزندش را فراهم ساخت که نه تنها دشمنان، بلکه بسیاری از دوستان هم از این امر آگاه نشدند. بنابراین، می توان گفت: تدبیر وکیاست وحزم ودور اندیشی امام حسن(ع) ایجاب می کرد تا آن حضرت به گونه ای این مأموریت را به انجام رساند که دشمنان در هدفهای شوم خود، ناکام بمانند وچنین هم شد.
به همین جهت، شیخ طوسی، ولادت پنهانی امام زمان(ع) را امری عادی ومعمولی دانسته ومی نویسد:
(این نخستین وآخرین حادثه نبوده است ودر طول تاریخ بشری، نمونه های فراوان داشته است.(۱۶).
اشاره دارد، به: ولادت پنهانی ابراهیم(ع)، به دور از چشم نمرودیان(۱۷) وولادت پنهانی موسی(ع) به دور از چشم فرعونیان.(۱۸)
۲. مکان تولد ونگهداری:
در این باره، چند احتمال وجود دارد:
الف. در سامرا به دنیا آمد وتا آخر عمر پدر بزرگوارش، در آن جا زیست.
ب. در سامرا متولد شد وپیش از درگذشت پدر، به مکه فرستاده شد.
ج. در سامرا قدم به عرصه وجود نهاد وبرای حفاظت ورشد، او را به مدینه بردند.
د. در مدینه زاده شد ودر همان جا ادامه حیات داد.
برای هر یک از این احتمالها شواهد وقرائنی است که به نقد وبررسی آنها می پردازیم.
دلایل احتمال اول:
۱. برای احتمال اول، دسته ای از روایات را که بیانگر تبریک وتهنیت شیعیان،بر امام حسن(ع) است، شاهد آورده اند، از جمله: ابوالفضل الحسین بن الحسن العلوی گوید:
(دخلت علی ابی محمد(ع) بسرّ من رأی فهنأته بسیدنا صاحب الزمان علیه السلام لما ولد)(۱۹).
در سامرا، به منزل امام حسن(ع) رفتم وولادت سرورمان، صاحب الزمان(ع) را به وی تبریک گفتم.
این گونه روایات، می رساند: گروهی از شیعیان سامرا که از تولد فرزند امام حسن(ع) با خبر شده اند، برای عرض تبریک، به خدمت ایشان رسیده اند.
به نظر ما، این گونه روایات، دلالتی ندارند بر این که مهدی(ع)، در منزل امام (ع) به دنیا آمده، یاخیر، زیرا امکان دارد، درمحلّ دیگری به دنیا آمده وخبر ولادت وی، به اصحاب ویاران خاص رسیده است وآنان برای تبریک، به منزل امام(ع) در سامرا رفته اند.
۲. روایاتی که به عبارات گوناگون، از زبان حکیمه خاتون، نقل شده است، از جمله: دعوت امام حسن(ع)، از ایشان در شب ولادت مهدی(ع)، برای کمک به نرجس خاتون ومشاهده وی، امام زمان(ع) را به هنگام ولادت وپس از آن، در سامرا(۲۰).
به این دسته از روایات هم نمی توان اعتماد کرد،زیرا، در برابر این دسته از روایات، روایت دیگری است که تعارض دارد با آنها. نقل کرده اند:
(شخصی پس از وفات امام حسن(ع) در مدینه به خدمت حکیمه خاتون می رسد واز ایشان می پرسد: امام ِپس از امام حسن(ع) کیست.
ایشان پاسخ می دهد: زمین خالی از حجت نیست وفرزند امام حسن(ع) جانشین اوست.
راوی می پرسد: که شما فرزند ایشان را دیده اید یا شنیده اید.
می گوید: شنیده ام(۲۱).
اصولاً، روایاتی که از طریق حکیمه در این باره رسیده است، اضطراب دارند وروشن نیستند. ونمی توان برآنها برای اثبات این احتمال، استدلال کرد.
۳. روایاتی که بیانگر دیدن امام زمان، توسط گروهی از اصحاب، در منزل امام حسن عسکری(ع) است.
امام، در پاسخ آنان که درخواست دیدن جانشین وی را دارند، می فرماید:
(... هذا امامکم من بعدی وخلیفتی علیکم، اطیعوه ولاتتفرقوا من بعدی فتهلکوا فی ادیانکم، أما إنکم لاترونه بعد یومکم هذا. قالوا: فخرجنا من عنده فما مضت الاایام قلائل حتی مضی ابومحمد(ع).(۲۲).
پس از من، این پسر، امام شماست وخلیفه من است در میان شما. امر او را اطاعت کنید از گرد رهبری او پراکنده نشوید که هلاک می گردید ودینتان تباه می شود. این را هم بدانید که شما او را پس از امروز، نخواهید دید.
آن جمع گفتند: از نزد امام بیرون آمدیم، وروزی چند نگذشت تا اینکه امام حسن(ع) درگذشت.
از این قبیل است ملاقات احمد بن اسحاق وسعد با امام حسن(ع).
احمدبن اسحاق می گوید: برای آن حضرت مقداری وجوه شرعی از طرف مردم بردم. در پایان خواستم پرسشهایی مطرح کنم.امام حسن (ع) فرمود:
(... والمسائل التی اردت ان تسأله فاسأل قرة عینی واومأ الی الغلام فسأل سعد الغلام المسائل، وردّ علیه بأحسن اجوبة، ثم قال مولانا الحسن بن علی الی الصلاة مع الغلام وجعلنا نختلف بعد ذلک الی منزل مولانا(ع) فلا نری الغلام بین یدیه.(۲۳).
پرسشهایی که داری از نور چشم من (اشاره فرمود به مهدی(ع» بپرس. سعد آنچه خواست پرسید وآن پسر، با بهترین شیوه پاسخ داد.
سپس امام یازدهم فرمود: نماز را با وی بخوانید.
از آن پس به خانه امام رفت وآمد داشتیم،لکن آن حضرت را ندیدیم.
مردی از شیعیان از اهل فارس می گوید:
(به سامرا رفتم. جلو منزل امام حسن(ع) رسیدم، بدون این که اذن بطلبم،امام (ع) مرا به داخل خانه فرا خواند. هنگامی که وارد شدم وبر وی سلام کردم از افرادی احوال پرسی کرد.
سپس فرمود: بنشین وپرسید به چه انگیزه ای به این جا آمدی.
عرض کردم: برای خدمت به شما.
فرمود: در خانه ما باش.
از آن روز به بعد، با سایر خدمتگزاران در خدمت امام(ع) بودم. گاهی مسؤولیت بازار وخرید اجناس ولوازم، به عهده من بود. مدتی گذشت که با افراد، اُنس گرفتم. روزی از روزها، برامام حسن(ع) وارد شدم وایشان در اتاق مردان بودند. صدایی شنیدم که به من فرمود: سرجایت بایست. ایستادم. ناگهان کنیزی را دیدم که چیزی خدمت امام(ع) آورد وروی آن پوشیده بود.
امام(ع) مرا به نزدیک فرا خواند،به خدمتش رفتم. سپس آن کنیز را صدا زد واو برگشت. به او فرمود: روپوش را کنار بزن واو چنین کرد. پسر بچه ای را دیدم زیبا صورت گندمگون و...
آن گاه فرمود: هذا صاحبکم. سپس دستور داد، وی رابردند ودیگر آن مولود را ندیدم تا امام یازدهم از دنیا رفت.(۲۴).
در این نمونه از روایات چند نکته است:
۱. اشخاصی که حضرت را در خانه امام یازدهم دیده اند، بیش ازیکمرتبه دیدار نداشته اند ودر رفت وآمدهای بعدی، آن حضرت را ندیده اند. احتمال دارد که امام حسن(ع)، برای اتمام حجت واین که بعد از ایشان، حضرت مهدی(ع) امام شیعیان است، دستور داده آن حضرت را به سامرا بیاورند وسپس به محلّی که در آن زندگی می کرد ونگهداری می شد، برگرداندند.
۲. اگر امام مهدی(ع) در سامرا می زیست واصحاب مورد وثوق هم رفت وآمد داشتند، چه مانعی داشت که آن حضرت را بار دیگر ببینند واطمینان بیشتری بیابند.
۳. در روایت اولی آمده است که آن چهل نفر گفتند چند روزی از ملاقات ما با امام زمان(ع) نگذشت که امام حسن(ع) در گذشت. معلوم می شود آن ملاقات در آخر عمر امام یازدهم صورت گرفته است واین، منافات ندارد که در هنگام ولادت ویا بعد از آن، در سامرا نمی زیسته واواخر عمر امام حسن(ع)، برای تحویل امور امامت وخلافت ونیز اتمام حجت، به سامرا آمده باشد.
دلایل احتمال دوم:
برخی بر این باورند که حضرت مهدی(ع)، مدتی پس از ولادت، از سامرا هجرت کرد، وتا رحلت پدر بزرگوارشان در مکه مکرّمه زندگی می کرد.
مسعودی در اثبات الوصیه، از حمیری واو از احمدبن اسحاق نقل می کند که گفت:
(دخلت علی ابی محمد(ع) فقال لی: ما کان حالکم فیما کان الناس فیه من الشک والأرتیاب قلت یا سیدی لما ورد الکتاب بخبر سیدنا ومولده لم یبق لنا رجل ولا امرأة ولا غلام بلغ الفهم إلاّ قال بالحق، فقال اما علمتم ان الأرض لاتخلو من حجة اللّه ثم امر ابو محمد(ع) والدته بالحج فی سنة تسع وخمسین ومأتین وعرّفها مایناله فی سنة الستین، واحضر الصاحب(ع) فأوصی الیه وسلم الأسم الأعظم والمواریث والسلاح الیه وخرجت ام ابی محمد مع الصاحب جمیعاً الی مکة و...(۲۵).
بر امام حسن عسکری(ع) وارد شدم.
فرمود: چگونه اید در مسأله ای که مردم در آن تردید دارند.
گفتم سرور من! وقتی خبر ولادت سید ومولای ما، به ما رسید مرد وزن وکوچک وبزرگ ما، آن را پذیرفتند.
امام فرمود: آیانمی دانید که زمین از حجت خدا هرگز خالی نمی ماند. پس از این، امام حسن(ع) در سال ۲۵۹ امام مهدی(ع) را همراه با مادر خود (مادر امام حسن) به سوی مکه وحج فرستاد وسفارشهای لازم را کرد وامور مربوط به امامت را به وی واگذاشت وبه مادرش از حوادث سال آینده (سال ۲۶۰) خبر داد.
از این روایت چندنکته به دست می آید:
۱. خبر ولادت حضرت مهدی(ع)، به بسیاری از شیعیان داده شده بود وآنان به وسیله نامه ویاافراد مطمئن، از این مسأله خبردار شده بودند.
۲. شیعیان درباره تولد حضرت مهدی(ع) در حیرت وتردیدبودند وبسیاری به واسطه همین مسأله دچار لغزش وانحراف شدند.
۳. مدتی پس از ولادت، امام مهدی(ع) در سامرا بوده است.
۴. امام مهدی(ع) برابر این نقل، چهارسالگی ویک سال پیش از درگذشت پدر بزرگوارشان، شهر سامرا را ترک کرده وسفارشها واسرار امامت را در همان زمان از پدر دریافت کرده واز آن پس، امام حسن(ع) را ملاقات نکرده است.
۵. آن حضرت، به همراهی جدّه خود، به سوی مکه رفته اند ودر آن وادی امن، رحل اقامت افکنده اند.
مؤید این احتمال، روایاتی است که مکان ومسکن حضرت مهدی(ع) را (ذی طوی)، محلی در نزدیکی مکه، دانسته اند.
دلایل احتمال سوّم وچهارم:
حضرت مهدی(ع) یا در سامرا به دنیا آمد وبه مدینه فرستاده شد ویا در مدینه به دنیا قدم نهاد ودرهمانجا ماندگار شد.
بر این دو احتمال، می توان روایات وگزارشات تاریخی اقامه کرد که به برخی از آنها اشاره می کنیم:
ابی هاشم جعفری می گوید:
(قلت لأبی محمد(ع) جلالتک تمنعنی من مسألتک فتأذن لی ان اسألک فقال: سل. قلت: یا سیدی هل لک ولد فقال نعم، فقلت فان حدث بک حدث فأین اسأل عنه قال: بالمدینة.(۲۶).
به امام حسن عسکری(ع) عرض کردم: پرسشی دارم،ولی بزرگواری شما مانع پرسیدن من است. اجازه می دهید آن را مطرح سازم امام (ع) فرمود: بپرس. گفتم: سرورم، آیا شما را فرزندی هست فرمود: آری. گفتم: اگر پیش آمدی شد کجا می توان او را یافت.
فرمود: مدینه.
ظاهر این صحیحه آن است که در زمان حیات امام حسن(ع)، مهدی (عج) به دنیا آمده ودر سامرا نبوده است. ابی هاشم هم از کسانی نبوده است که امام(ع) از او تقیه کند. این که امام(ع) فرمود: در مدینه است، به این معنی نیست که بعد از درگذشت من سراغ او را در مدینه بگیرید؛ زیرا سؤال کننده می دانست که زمین خالی از حجت نیست ووجود حجت بعد از امام یازدهم ضروری است، امام (ع) هم در جواب فرمود: آن حجت، در مدینه نگهداری می شود ونگران آینده نباشید. شاید این اشکال به ذهن بیاید که از کلمه (المدینه) نمی توان فهمید که همان مدینه رسول اللّه (ص) است که پیش از آن، یثرب نام داشت، بلکه هر شهری را شامل می شود. در نتیجه، با وجود این احتمال، استدلال به روایت ناتمام خواهد بود.
پاسخ: گرچه بعضی از بزرگان نیز این احتمال را داده اند، ولی برخی دیگر، مدینه را به همان مدینه منوّره معنی کرده اند. مؤیدات دیگری هم از روایات بر این احتمال می توان اقامه کرد.
علامه مجلسی می نویسد:
(قال بالمدینة ای الطیبة المعروفة او لعله علم انه یدرکه او خبراً منه فی المدینة، وقیل اللام للعهد والمراد بها سرّ من رأی یعنی ان سفراؤه من اهل سر من رأی یعرفونه فسلهم عنه)(۲۷).
مقصود امام(ع) از مدینه، همان مدینه طیبه است. شاید امام(ع) می دانست که شخص سؤال کننده، مهدی(ع) ویا خبر او را در مدینه خواهد یافت.
برخی گفته اند: الف ولام کلمه (المدینه) برای عهد است ومقصود سامراست. به این معنی که سفیران ونمایندگان خاص حضرت حجت(ع) که در سامرا هستند، او را می شناسند. از آنان راجع به فرزند من، بپرس.
علامه مجلسی، در آغاز نظر خود را نسبت به این روایت، به صراحت اعلام می دارد ومدینه را به همان مدینه معروف ومشهور تفسیر می کند وقول دیگر را با تعبیر (قیل) می آورد که حکایت از آن دارد که مورد تأیید وی نیست.
مؤید این احتمال (که مدینه همان مدینه طیبه باشد) روایتی است که از امام جواد(ع) رسیده.
راوی می گوید از ایشان پرسیدم:
(... مَنِ الخلف بعدک فقال: ابنی علی وابنا علی، ثم أطرق ملیاً، ثم رفع رأسه، ثم قال: انها ستکون حیرة، قلت: فاذا کان ذلک فالی اَین فسکت، ثم قال: لا این - حتی قالها ثلاثاً فأعدت علیه، فقال: الی المدینة، فقلت: ای المُدُن فقال: مدیتنا هذه وهل مدینة غیرها.(۲۸).
جانشین شما کیست.
امام (ع) فرمود: فرزندم علی وفرزند او (حسن بن علی).
سپس چند لحظه ای ساکت شد وبعد فرمود: به زودی شما دچار حیرت خواهید شد.
گفتم: در این دوران حیرت چه کنیم وکجا برویم امام(ع) ساکت شد، سپس سه مرتبه فرمود: جایی نیست.
باز از ایشان پرسیدم.
در پایان فرمود: مدینه.
گفتم کدام مدینه.
فرمود همین مدینه (طیبه) وآیا غیر از این مدینه ای هست.
قرائن وشواهد تاریخی آن زمان نیز، این احتمال را تأیید می کند.
نمونه زیر، بیانگر آن است که شیعیان، امام مهدی را در مدینه طیبه می جستند. محمد بن حسن (۲۳۶- ۳۱۶) از کسانی است که برای تحقیق وبررسی مسأله غیبت به مدینه رسول رفت.در این باره نوشته اند:
(وکان من محله فی الشیعة انه کان الوافد عنهم الی المدینة عند وقوع الغیبة سنة ستّین ومأتین وأقام بها سنة، وعاد وقد ظهر له من امر الصاحب علیه السلام ما احتاج الیه(۲۹).
محمد بن حسن، در میان شیعیان، موقعیت ویژه ای داشت. در سال ۲۶۰ هجری به عنوان تحقیق وبررسی مسأله غیبت امام مهدی(ع) وارد مدینه شد ویک سال در آن جا، بماند وسپس برگشت وآنچه درباره امام زمان(ع) بدان نیاز بود، بر وی، روشن شد (وشیعیان را در جریان قرار داد)در این نقل تاریخی، هیچ اشاره ای به سامرا نشده، معلوم می شود که درنزد گروهی از شیعیان آن زمان، مسلّم بوده است که امام(ع) در مدینه زندگی می کند، یا از آن جهت که حضرت در آن جا به دنیا آمده وبزرگ شده است، ویا این که پس از ولادت در سامرا، به مدینه آورده شده، تا از دست مأموران خونخوار خلیفه در امان باشد.
اگر قرار بر این بود که حضرت حجت(ع) از دست توطئه گران ومخالفان در امان بماند وبه گونه طبیعی دوران کودکی ورشد خود را پشت سر بگذارد، بهترین جا برای این دوران، مدینه بوده است؛ زیرا هم از مرکز خلافت (سامراء) به دور بوده وهم خانواده بنی هاشم، در مدینه از پایگاه وموقعیت ویژه ای برخوردار بودند ومی توانستند از این مولود مسعود، به بهترین وجه محافظت کنند، تا از گزند حوادث وآفات مصون بماند. واین، با اصل این که آن حضرت (خفی الولادة والمنشأ(۳۰) است نیز، سازگاری دارد.
از سوی دیگر، حضور حضرت در سامرا، به گونه عادی ومعمولی، با توجه به کنترل شدید دشمن نسبت به خانه امام(ع)، غیر ممکن بوده ولزومی هم ندارد که همه چیز را با اصل معجزه وکرامت حلّ کنیم. پذیرفتن این نکته که امام(ع) در مدینه متولد شده ویا دست کم، پس از ولادت، به آن جا انتقال یافته ودر آن جا دوران رشد وکودکی را پشت سر نهاده، با اصول امنیتی، بیشتر سازگار است.
از وفات امام حسن(ع) تا پایان غیبت صغری:
برهه دوم زندگی امام عصر(ع)، از زمانی شروع شد که سایه پدر را از دست داد وخود عهده دار منصب امامت گردید.
این دوران، که می توان آن را دوران حیرت ومحنت(۳۱) شیعیان نامید، بر دوستداران اهل بیت(ع) بسیار سخت گذشت وآنان، آزمون سرنوشت سازی را پشت سر گذاشتند. از یک سو، فرقه ها ونحله های گوناگونی پیدا شدند که در رابطه با امامت، افکار واندیشه های متضادی داشتند ومردم را به شبهه وتردید می انداختند وشیعیان، به دنبال ملجأ ومرجعی می گشتند(۳۲)، تا بتوانند در این عرصه خطرناک، در پناه او بمانند واز افکار اندیشه خود به دفاع برخیزند.
این مسأله، به اندازه ای شدت یافته بود که مسعودی می نویسد:
(مردم، پس از امام حسن(ع) بیست طایفه شدند وهریک، بر باور وعقیده ای بودند.(۳۳).
از سوی دیگر، دشمن احساس کرده بود که امام یازدهم(ع) فرزندی دارد، از این روی در صدد دستگیری ونابودی وی برآمده بود.
مجموعه این حوادث، فضای حیرت وسرگردانی را دو چندان می ساخت وبه فرموده امام رضا(ع):
(... ولابد من فتنة صمّاء صیلم یسقط فیها کل ولیجة وبطانة وذلک بعد فقدان الشیعة الثالث من ولدی.(۳۴).
بعد از درگذشت سومین فرزندم (امام حسن) فتنه فرا گیر وطاقت فرسایی فرا می رسد که بسیاری از خوبان ونخبگان در آن فرو می افتند.
در این برهه از زندگانی مهدی موعود(ع)، مسائل وحوادثی پیش آمد که جای بحث وبررسی دارد:
۱. امامت در خردسالی:
از آنچه تاکنون آوردیم، روشن شد که امام یازدهم(ع) از آغاز ولادت مهدی(ع) دو وظیفه اساسی وحسّاس را عهده دار شد واز انجام آن نیز به درستی به در آمد.
حمایت وحفاظت از امام زمان(ع) در برابر حکومت خون آشام عباسی.
اثبات وجود امام واعلام امامت او به عنوان امام دوازدهم.
حفظ این دو موقف بزرگ، با توجه به سلطه دستگاه جبار عباسی، بسیار دشوار بود. امام حسن(ع) با تدبیر وتعهدی که داشت، مهدی(ع) را از هرگونه خطر وحادثه ای مصون نگهداشت ودر فرصتهای مناسب، به یاران ودوستان ویژه ومطمئن، امامت وجانشینی او را اعلام کرد.
پرسشی که در این جا مطرح می شود آن است که چگونه مهدی(ع) در پنج سالگی به امامت رسید وعهده دار این مسؤولیت خطیر وبزرگ گردید. آیا این مسأله جنبه استثنائی داشت، یا امری بود معمولی وعادی.
در باور ما شیعیان، امامت در سنین کم، محذوری ندارد ونمونه های دیگری نیز داشته است.
قرآن مجید، به عنوان محکم ترین سند معارف دینی، از افرادی نام می برد که در خردسالی دارای حکمت ونبوت شدند. این نشانگر آن است که در میراث پیام آوران الهی، مسأله پیشوایی در کودکی پدیده نوظهور نبوده ونیست:
(یا یحیی خذا الکتاب بقوة وآتیناه الحکم صیباً (۳۵).
ای یحیی! کتاب را به نیرومندی بگیر ودر کودکی به او دانایی عطا کردیم.
درباره نبوت حضرت عیسی(ع) می فرماید:
(فأشارت الیه قالوا کیف نکلّم من کان فی المهد صبیاً. قال انی عبدالله آتانی الکتاب وجعلنی نبیاً)(۳۶).
به فرزند اشاره کردند، پس گفتند: چگونه با کودکی که در گهواره است سخن بگوییم.
کودک گفت: من بنده خدایم. به من کتاب داده ومرا پیامبر گردانیده است.
بنابراین، مسأله امامت در سنّ کودکی، نخستین بار نبوده است که مورد اعتراض واقع شده بلکه پیش از امام زمان، دربین انبیا نمونه های فراوان داشته ونیز امامان قبل از حضرت: امام جواد وامام هادی(ع) هم درخردسالی عهده دار امامت شده بودند.
۲. نماز بر پیکر پدر:
امام حسن(ع) در آستانه ارتحال قرار گرفت. چند روزی کسالت شدید پیدا کرد. خلیفه از این امر آگاه شد. وبه دستور وی، گروهی از سران دولت وگروهی از پزشکان، به منزل امام یازدهم رفتند، تا ضمن مداوای حضرت وکسب وجهه عمومی، اوضاع وشرایط را زیر نظر بگیرند ورفت وآمدها را به کنترل در بیاورند اگر صحنه مشکوکی در رابطه با جانشینی وامامت پس از امام حسن(ع) دیدند، آن را گزارش کنند(۳۷).
تا این که در تاریخ هشتم ربیع الثانی، سال ۲۶۰ ه. ق. امام حسن(ع) در شهر سامرا، چشم از گیتی فرو بست وبه جوار حق شتافت.
شیخ مفید می نویسد:
(فلما ذاع خبر وفاته صارت سرّ من رأی ضجة واحدة عطلت الأسواق ورکب بنوهاشم والقواد وسائر الناس الی جنازته فکانت سرّ من رأی یومئذ شبیهاً بالقیامة فلما فرغوا من تهیئته بعث السلطان الی ابی عیسی ابن المتوکل یأمره بالصلاة علیه.(۳۸).
زمانی که خبر وفات امام حسن(ع) پخش گردید، سامرا غرق در عزا شد، بازارها تعطیل گردید، بنی هاشم ومأموران دولت وسایر مردم به سوی خانه امام حرکت کردند. در آن روز، گویی قیامتی بر پا شد... هنگامی که مقدمات غسل وتشییع تمام شد، حاکم عباسی به فرزند متوکل (ابو عیسی) دستور داد بر جنازه امام یازدهم نماز بگزارد.
نقل دیگر آن است که پس از درگذشت امام حسن(ع) وغسل وکفن وی، جعفر(برادر امام) در کنار جنازه حاضر شد، تا بروی نماز بگذارد، ناگهان کودکی از لابه لای جمعیت به جلو آمد وجعفر را از کنار پیکر پدر کنار زد وخود بروی نماز گزارد(۳۹).
بین این دو نقل می توان این گونه جمع کرد که بگوییم دو نماز بر جنازه امام حسن عسکری گزارده شده: در جمع وآشکارا ودر خلوت ونهانی.
واین نکته را می توان از روایت پیشین که بدان اشارت رفت استفاده کرد، راوی می گوید:
(... فلما صرنا فی الدار اذا نحن بالحسن بن علی(ع) علی نعشه مکفناً فتقدم جعفر بن علی لیصلی علی اخیه، فلما هم بالتکبیر خرج صبی... فجبذ برداء جعفر بن علی وقال: تأخر یاعمّ فانا احق بالصلاة علی ابی فتأخرجعفروقداربدّوجهه واصفر...(۴۰).
(ابوالأدیان) می گوید: هنگامی که به خانه امام حسن(ع) رسیدیم وی را در حالی دیدیم که کفن شده بود. برادرش جعفر جلو افتاد تا بر جنازه امام نماز بخواند. هنوز تکبیر را نگفته بود که کودکی بیرون آمد ولباس جعفر را گرفت واو را از جنازه کنار زد وفرمود: ای عمو کنار بایست که من از تو برای نماز گزاردن بر پدرم شایسته ترم.
جعفر نیز در حالی که رنگ از چهره اش پریده بود، کنار رفت.
از این روایت استفاده می شود نمازی که امام مهدی(ع) بر بدن امام حسن(ع) خوانده در خانه امام ودر میان افراد خاص برگزار شده واین با نماز ابوعیسی که در میان جمع ونماز رسمی بوده است، ناسازگاری ندارد. البته این جمع بندی در صورتی است که بخواهیم مسأله را از جنبه عادی ومعمولی بررسی کنیم. واما در فرض اعجاز وغیر عادی بودن، نیازی به این مباحث نیست.
آغاز غیبت وداستان سرداب:
پس از در گذشت ویا شهادت امام حسن(ع)، مأموران خلیفه عباسی حرکت گسترده ای را آغاز کردند وبه جست وجوی فرزند وجانشین آن حضرت پرداختند(۴۱). در هر جا که احتمال وجود امام زمان(ع) را می دادند، حضور می یافتند. هدف آنان از هجوم به منزل امام حسن(ع) واذیت وآزار بنی هاشم، دستگیری وقتل فرزند امام حسن(ع) بود. این پیگیری خطری بزرگ برای آینده امامت بود، که با قدرت وحکمت پروردگار مهدی(ع) از نظرها پنهان گردید واز خطرها به دور ماند.
در آغاز غیبت، میان علما ودانشمندان اختلاف است. سه نظر در آن وجود دارد:
۱. گروهی مانند شیخ مفید(ره) آغاز غیبت صغرا را از هنگام ولادت حضرت مهدی(ع) به شمار آورده اند(۴۲)؛ زیرا از همان سالهای آغازین ولادت، آن حضرت غیبت نسبی داشت وشماری اندک از یاران، وی را مشاهده کردند.
بنابراین نظر، دوره غیبت صغرا تقریباً ۷۴ سال می شود، یعنی از آغاز ولادت، تا پایان سفارت آخرین سفیر حضرت.
۲. برخی بر آنند که غیبت صغرا، از سال ۲۶۰ ه. ق. یعنی سال درگذشت امام حسن(ع) آغاز شد واین مدت، تا شروع غیبت کبرا، دوران آمادگی شیعیان واُنس آنان به جدایی از امام زمان(ع) نام گرفت. این دوران تقریباً هفتاد ساله، غیبت همه جانبه نبود. سفیرانی رابط بین امام ومردم بودند ومردم با واسطه، پرسشهای دینی ودنیایی خود را از آن حضرت دریافت می کردند.
۳. گروهی آغاز غیبت امام(ع) رااز زمانی می دانند که مأموران خلیفه به منزل حضرت در سامرا، هجوم آوردند، تا وی را دستگیر کنند وآن حضرت در آن هنگام، در سرداب وهمان جا، از دیده ها پنهان شد وتاکنون، در آن جا، بدون آب وغذا زندگی می کند وروزی از آن جا ظهور خواهد کرد.
این داستان چنان شهرت یافته که وی را (صاحب سرداب) لقب داده اند(۴۳).
در پاسخ این سخنان باید گفت: در منابع شیعی وکتابهای امامیه، هیچ نامی از (سرداب) نیست. نویسندگان اهل سنت در نوشته های خود بر این نظر اصرار می ورزند ومتأسفانه این مسأله دستاویز حمله نا آگاهانه برخی از آنان به تشیع گردیده است(۴۴). پنداشته اند که شیعیان در میانه سرداب، امام خودرا می جویند وظهورش را از آن نقطه انتظار می کشند؛ از این روی، تهمتهایی به شیعه زده اند وزحمت مراجعه به منابع شیعی را در این زمینه به خود نداده اند.
البته داستان حمله مأموران معتضد عباسی به منزل امام(ع) وبرخورد آنان با آب فراوان ودیدن فردی که در گوشه ای نشسته وعبادت می کند وسپس هجوم به طرف وی وناکام شدن آنان از دستگیری وی، در برخی از منابع شیعی آمده است، اما در این نقل، بر فرض صحت سند ودلالت آن: اولاً، از (سرداب) نامی برده نشده است ثانیاً، حمله دیگری که از ناحیه معتضد صورت گرفته خلاف آن چیزی را که اهل سنت می گویند، ثابت می کند زیرا بنابراین نقل، امام(ع) آن محلّ را ترک کرد واز پیش چشم مأموران گریخت ودر نتیجه، در سرداب نیست(۴۵).
منشأ خرده گیریهای نا آگاهانه برخی به شیعه، در این زمینه، آن است که شیعیان به بخشی از حرم عسکریین در سامرا، یعنی (سرداب) احترام وتوجه خاصی دارند وآن را زیارت می کنند. خاطره های امامان خویش را گرامی می دارند وآن مکان را مورد عنایت قرار می دهند. واین نه به خاطر آن استکه امام زمان(ع) در ین جا مسکن گزیده است وزندگی می کند، بلکه از آن جهت که زمانی مرکز عبادت وسکونت چند تن از امامان راستین تشیع بوده است.
وما حب الدیار شقفن قلبی * * * ولکن حبّ من سکن الدیار
گذشته از این، بر اساس احادیث فراوانی که در منابع شیعی وجود دارد، شیعیان بر این باورند که امام زمان(ع) در میان مردم در رفت وآمد است ودر مراسم حج ومانند آن شرکت می جوید ومانند یوسف که برادرانش را می شناخت وآنان وی را نمی شناختند، دوستان خویش را می شناسد و...(۴۶) بنابراین، داستان غیبت حضرت مهدی(ع) در سرداب سامرا وزندگی کردن حضرت در آن مکان، بهتان ودروغی بیش نیست وهیچ یک از بزرگان شیعه، چنین باوری نداشته وندارند.
دوره غیبت کبرا:
سومین بخش از زندگی امام زمان را دوران غیبت کبرا تشکیل می دهد. پس از آن که شیعه با مسأله غیبت امام عصر(ع) مأنوس شد وزمینه غیبت دراز مدت فراهم آمد، امام(ع) از نظرها ناپدید شد ودوران فراغ ظاهری شیعیان از امام(ع) آغاز گشت. ابتدای این بخش از زندگی حضرت، با فوت آخرین سفیر از سفرای چهارگانه حضرت شروع شد وپایان آن راکسی جز پروردگار آگاه نیست.
در این قسمت از زندگی حضرت مهدی(ع) نیز، نکاتی است که به آن اشاره می کنیم: از آن جا که تجربه طولانی امامت در پیش روی بود وبیم آن می رفت که حضور عادی امام در میان مردم، به شهادت وی بانجامد ودر نتیجه امامت ورهبری، که رمز تحرک وحیات شیعه است، در اهدافش ناکام بماند، این غیبت طولانی آغاز شد، تا امام زمان(ع) به عنوان محور ومصدر اول باقی بماند وروزی به رهبری او، دین حق، جهان گستر وفراگیر گردد. به این علت وعلتهای دیگری که در فلسفه غیبت نهفته است(۴۷)، حجت خدا در پشت پرده غیبت قرار گرفت وخورشید گونه از پس ابرها، نور افشانی خواهد کرد.(۴۸).
راز طول عمر:
پرسشی که از دیر باز در این باره مطرح بوده وذهنها را به خود مشغول داشته است(۴۹) ودر این زمان نیز گاهی رخ می نماید، این است که راز عمر طولانی آن حضرت چیست آیا این امر در راستای قوانین طبیعی عالم است، یا جنبه غیبی واعجازی دارد.
آیا امکان دارد از نظر ظاهری، فردی در این عالم، عمری طولانی را سپری کند وشاداب وبا طراوت باقی بماند اصولاً چه می شد اگر امام زمان(ع) در ظرف زمانی ظهورش به دنیا می آمد ودر همان زمان، سیاست خود را به انجام می رسانید.
برای رسیدن به پاسخ این پرسش، توجه به چند اصل کلی لازم است:
۱. طول عمر، از شاخه های مسأله عمومی تری به نام (حیات) است. حقیقت وماهیت حیات، هنوز بر بشر مجهول است وشاید بشر، هیچ گاه هم از این راز سر در نیاورد. بشری که این اندازه ناتوان است وموضوع حیات را درست نمی شناسد واز ویژگیهای آن، آگاهی کامل وهمه جانبه ندارد، چگونه می خواهد مسأله طول عمر واستبعاد آن را مطرح سازد وبه دیده تردید به آن بنگرد.
۲. اگر پیری را عارض بر حیات بدانیم ویا آن را قانونی طبیعی بشناسیم که بر بافت واندام موجودات زنده، از درون، عامل نیستی را نهفته دارد وبه مرور زمان، موجود زنده را خواه ناخواه، به مرحله فرسودگی ومرگ می رساند، باز معنایش آن نیست که این پدیده، قابل انعطاف پذیری ودر نتیجه تأخیر نباشد. بر همین اساس، دانش بشری، گامهای مؤثری درباره درمان پیری برداشته وهنوز هم براین مهم پای می فشرد ورشته های تخصصی برای این مسأله به وجود آورده است.
در اواخر قرن نوزدهم، براثر پیشرفتهای علمی، امید به زندگی طولانی تر رونق بیشتری یافت وشاید در آینده نه چندان دور، این رؤیای شیرین به واقعیت بپیوندد(۵۰).
در مجموع، دانش بشری در زمینه عقب انداختن پیری، موفقیتهای چشمگیری به دست آورده واز رابطه تغذیه وپیری تجربه های جدیدی کشف کرده وارتباط تنگاتنگی بین اسرار تغذیه در مقابله با پیری وفرسودگی ارائه داده است.
در پرتو آنچه اشارت شد،می توان گفت: درباره عمر طولانی مهدی موعود(ع) هیچ گونه شگفتی باقی نمی ماند وامکان علمی ونظری آن، جای تردید ندارد او، با دانش خدادادی، بر اسرار خوراکیها، آگاهی دارد وبعدی ندارد که با استفاده از روشهای طبیعی وعلمی، بتواند مدتی دراز در این دنیا بماند وآثار فرسودگی وپیری، در وی پدیدار نگردد.
۳. اصولاً، وجود استثناها در هرامری، ازجمله امور طبیعی این عالم، مسأله ای ست روشن وانکار ناپذیر. گیاهان، درختان، جاندارانی که در دامن طبیعت پرورده می شوند واز سابقه کهن وزیستی طولانی برخوردارند، کم نیستند. چه استبعادی دارد که در عالم انسانی هم، برای نگهداری یک انسان وحجت خدا، به عنوان ذخیره وپشتوانه اجرای عدالت ونفی وطرد ظلم وظالمان، قائل به استثنا شویم واو را موجودی فراتر از عوامل طبیعی واسباب وعلل ظاهری بدانیم که قوانین طبیعت، دربرابرش انعطاف پذیری دارند واو برآنها تفوق وبرتری. این امری است ممکن، گرچه عادی ومعمولی نباشد.به گفته علامه طباطبائی:
(نوع زندگی امام غائب را به طریق خرق عادت (می توان پذیرفت). البته خرق عادت، غیر از محال است واز راه علم، هرگز نمی توان خرق عادت را نفی کرد. زیرا هرگز نمی توان اثبات کرد که اسباب وعواملی که در جهان کار می کنند، تنها همانها هستند که ماآنها رادیده ایم ومی شناسیم ودیگر اسبابی که ما از آنها خبر نداریم یا آثار واعمال آنها را ندیده ایم، یا نفهمیده ایم، وجود ندارد؛ از این روی، ممکن است در فردی ویا افرادی از بشر، اسباب وعواملی به وجود آید که عمری بسیار طولانی، هزار یا چندین هزار ساله برای ایشان تأمین نماید.(۵۱).
۴. از دیدگاه تاریخی، معمّرین ودراز عمران فراوانی با نام ونشان بوده اند که هر یک چند برابر افراد معمولی زمان خویش، زیسته اند. روشن ترین ودر عین حال، مستند ترین آن، حضرت نوح(ع) است. قرآن تصریح می کند که ۹۵۰ سال فقط پیامبر بوده است(۵۲) وحتماً عمر وی بیش از این بوده است. داستان خضر پیامبر نیز، مصداقی دیگر از این اصل کلی است.(۵۳).
با توجه به این نمونه هاست که می توان برخورداری حجت خدا را از عمری طولانی پذیرفت ودلیل امکان آن را وجود انسانهای دراز عمر در تاریخ دانست که تا هزاران سال گفته شده است.(۵۴).
۵. از همه اینها گذشته، اگر از زاویه ایمان به غیب، به این پدیده بنگریم، پاسخ همه اعتراضها واشکالها داده می شود ونیازی به فلسفه بافی وارائه شواهد دیگر نیست.
تأثیرگذاری علل وعوامل طبیعی، به دست خداوند است: (لا مؤثر فی الوجود إلاّ الله).
واوست که اگر بخواهد شیشه را در بغل سنگ نگه می دارد، چگونه از حفاظت وجود نازنین حجت خدا وذخیره عالم آفرینش ناتوان است.
کریمی که جهان پاینده دارد * * * تواند حجتی را زنده دارد
به گفته شیخ طوسی:
(براساس آیه شریفه: (یمحوالله مایشاء ویثبت وعنده ام الکتاب) هر آنی که مصلحت در تأخیر، تا زمان دیگر باشد، تداوم عمر آن حضرت، ضرورت می یابد واین امر، تاآخرین زمان لازم، ادامه دارد وراز ورمز آن، به دست کسی است که مفاتیح غیب وام الکتاب در نزداوست.(۵۵).
پروردگاری که درباره حضرت یونس پیامبر، به هنگامی که در شکم ماهی قرار داشت، می فرماید:
(ولولا انه کان من المسبحین للبث فی بطنه الی یوم یبعثون)(۵۶).
پس اگر نه از تسبیح گویان می بود، تا روز قیامت در شکم ماهی می ماند.
می تواند براساس قدرت ومشیت مطلقه اش، مقدمات وعوامل زنده ماندن امام زمان(ع) را در این عالم آماده سازد واو را تا روز معین ومعلومی نگه دارد. براساس این اصل، طول عمر امام عصر(ع)، در باور مسلمانان جنبه اعجاز دارد. وقانون معجزه، حاکم بر قوانین طبیعی در این عالم است ونمونه های فراوان دارد:
دریا برای موسی شکافته می شود(۵۷).
آتش برابراهیم سرد وسلامت می گردد(۵۸).
در مورد حضرت عیسی، کار بر رومیان مشتبه می گردد ومی پندارند که وی را دستگیر کردند که چنان نبوده است(۵۹).
پیامبر اسلام(ص) از میان حلقه محاصره قریشیان که ساعتها در کمین او بوده اند، بیرون می رود(۶۰).
هر یک از این موارد ونمونه های دیگر، نشانگر تعطیل شدن یکی از قانونهای طبیعی است که به قدرت ولطف خداوند رخ داده است. پاسداری از حجت خدا در مدتی طولانی نیز، از مصادیق همین اصل کلی وباور ایمانی است.
بنابراین طول عمر آن حضرت استبعادی ندارد وبا دلایل طبیعی ومادی وغیبی ومعنوی قابل پذیرش واثبات است.
اما این که چرا آن حضرت، در ظرف زمانی ظهور، به دنیا نیامد وایفای نقش نکرد.
اولاً، در باور ما مسلمانان، بویژه شیعیان، زمین، هیچ گاه خالی از حجت نیست، چه آشکار وچه پنهان(۶۱). همواره باید آسیای وجود بر قطب ومدار امام وحجت بچرخد. اگر امام زمان(ع)، در آن عصر به دنیا نیامده بود وبعد قدم به دنیا می گذاشت، در این فترت، زمین بی حجت وامام می ماند واین با ادله قاطع وباور ما مسلمانان سازگار نیست(۶۲).
ثانیاً، شخصی که می خواهد دنیا را متحول سازد ودست به اصلاحی همه جانبه وفراگیر بزند، عدل را بگستراند وظلم وستم را در همه اَشکال وانواع آن، بر چیند، تمدّن بشری را که بر اساس زر وزورو تزویر بنا گردیده ویران سازد وتمدنی همه جانبه وبراساس ارزشهای الهی ومعنوی ایجاد کند، باید دارای عِدّه وعُدّه فراوان باشد، با ابزار مدرن وپیشرفته آشنا باشد، فراز وفرود تمدنها را بشناسد وبالآخره، از علل سقوط وصعود ملتها تجربه بیندوزد، تا بتواند حرکتی اساسی وبنیادی را آغاز ورهبری کند وموانع را از سر راه بشر بردارد.
این امر ممکن نیست مگر از کسی که طلوع وغروب تمدنها را دیده وبا کوله باری از تجربه وشناخت به میدان آمده باشد.
بدین سان، امام زمان(ع) در دوران طولانی غیبت، راههای ایجاد جامعه صالح را در مقایسه با دنیای فاسد، پایه گذاری می کند وبا آگاهی واقتدار ودر زمانی مناسب به اذن خدا، ظهور می کند وبر همه تاکتیکها وروشهای دنیای بشری محیط است وراه مقابله با آن را به درستی می شناسد واین مسأله، در دوران طولانی امامت وغیبت، تا ظهور، برای آن حضرت، ممکن می گردد. غیبت وطول عمر، باعث می شود که آن رهبر ذخیره شده، به گونه ای نیکوتر وفراگیرتر رهبری خویش را آغاز کند.
لازمه انقلابی آن چنان بزرگ وعمیق، موقعیت روحی ویژه ای است که رهبر مکتبی از آن باید برخوردار باشد. مقدار توانایی روحی، بستگی دارد به نشیب وفرازها ودگرگونیهایی که آن رهبر به خود دیده است. مهدی(ع)، در دل تاریخ فرو رفته واز موقعیت امامت وبرتری خویش بر تاریخ پرتو افکنده، با آزمودگی وتجربه ای که در این مدت طولانی کسب کرده است، توانایی دگرگونی اساسی جهان را خواهد داشت وبه اصلاح همه جانبه دست خواهد زد. ان شاءاللّه.
مکان ومسکن (۶۳)
از مسائلی که درباره زندگی امام زمان(ع)، مورد بحث گفت وگوست، مکان ومحل سکونت ایشان است. آیا آن حضرت، در مکان خاصّی سکونت دارد، یا نه اگر در مکان ویژه ای است آن مکان کجاست اگر مسکن خاصی ندارد، پس چگونه زندگی می کند وشناخته نمی شود روایات واخباری که در این زمینه است گوناگون وگاه، مخالف یکدیگرند. پیش از بررسی این احادیث، یادآوری یک نکته ضروری است:
آیا منظور از غیبتِ حضرت حجت(ع)، غیبت شخصی است، یا غیبت عنوانی به عبارت دیگر، آیا آن حضرت، به گونه ای زندگی می کند که هیچ گاه بامردم در تماس نیست وامکان ندارد کسی مکان ایشان را پیدا کند یا این که آن حضرت با مردم در حشر ونشر است، با آنان زندگی می کند ومعاشرت دارد، لکن به گونه ناشناس. او، مردم را می شناسد، ولی مردم ایشان را نمی شناسند. در عین حال، مکانی را برای سکونت برگزیده است. بحث از مکان ومسکن آن حضرت، در هر دو فرض قابل بررسی است. روایاتی که در این زمینه وجود دارد چند دسته اند:
۱. برخی از آنها محل خاصی را تعیین نمی کند وجایگاه حضرت را در بیابانها وکوهها معرفی می کند. از آن جمله حضرت مهدی(ع)، به پسر مهزیار می فرماید:
(یا بن المازیار ابی ابو محمد عهد الی... وامرنی ان لا أسکن من الجبال الاوعرها ومن البلاد الا عفرها و...)(۶۴).
فرزند مهزیار! پدرم امام حسن(ع)، از من پیمان گرفت... وفرمان داد که برای سکونت کوههای سخت وسرزمینهای خشک ودور دست را برگزینم.
این بخش از روایات، گویای آن است که حضرت از حوزه دسترسی مردم به دور است وبه سختی ودشواری زندگی می کند وکسی از محلّ سکونت وی آگاه نیست. این که درکدام منطقه وکدام سرزمین است، مشخّص نیست.
۲. دسته دوّم روایاتی است که منطقه خاصی را به عنوان محل سکونت آن حضرت، نام می برند ومحدوده آن را نیز تعیین می کنند.
مدینه وپیرامون آن: ابی بصیر می گوید از امام باقر(ع) شنیدم که فرمود:
(لابد لصاحب هذا الأمر من عزلة ولا بد فی عزلته من قوة وما بثلاثین من وحشة، ونعم المنزل طیبةً.)(۶۵).
صاحب الزمان(ع) را عزلت وغیبتی است که در آن، غیبت، نیرومند است به سی نفری که با حضرت هستند ووحشت وتنهایی را از وی دور می کنند.(وبه قوت وی می افزایند) وخوب جایگاهی است (مدینه) طیبه.
از ظاهر روایت استفاده می شود که حضرت در مدینه منوره، منزل دارد وافرادی هم همواره با ایشان هستند، به صورت ناشناس. البته این مسأله با غیبت عنوانی سازگارتر است، تا غیبت شخصی. امام(ع) مانند سایر مردم زندگی می کند، لکن کسی او را نمی شناسد وافراد خاصی بااو در ارتباط هستند. ولی جمله: (سی نفر با حضرت هستند) با فلسفه غیبت ناسازگار است؛ چه این که از این چند نفر، اگر کوچک ترین سخنی در رابطه با مکان ومنزل حضرت شنیده شود، به تدریج، آن راز معلوم می گردد وفلسفه غیبت از بین می رود. روایت دیگری است که مکان حضرت را کوه (رضوی) در اطراف مدینه، نام می برد.عبدالأعلی آل سام می گوید:
(با امام صادق(ع) از مدینه خارج شدیم، به روحاء (اطراف مدینه) که رسیدیم حضرت نگاهش را به کوهی دوخت ومدت زمانی ادامه داد.... وفرمود: این کوه (رضوی) نام دارد. خوب پناهگاهی است برای خائف (امام زمان) در غیبت صغرا وکبرا.(۶۶).
صاحب مراصد الأطلاع، می نویسد:
(رضوی، کوهی است بین مکه ومدینه، در نزدیکی ینبع، دارای آب فراوان ودرختان زیاد. کیسانیه می پندارند که محمد حنفیه، در آن جا زنده ومقیم است.(۶۷).
رجالی معاصر علامه شوشتری نیز می گوید در نصوص معتبره رسیده است که جایگاه حضرت، در غیبت صغری وکبری کوه (رضوی) است. واما این که (کیسانیه) کوه رضوی را مقر محمد حنفیه می دانند، لازمه اش این نیست که جایگاه حضرت مهدی(ع) نباشد، چون (کیسانیه) اخباری که از پیغمبر(ص) شنیده بودند وبه تواتر ثابت شده بود که مهدی(ع) غیبتی دارد، آن را بر محمد حنفیه تطبیق کردند وگفتند مکان او در کوه رضوی است. اصولاً، هر انحراف وشبهه ای منشأش، مطلب حقی است که مورد سوء استفاده قرار می گیرد.(۶۸).
مکه وپیرامون آن: از برخی روایات، استفاده می شود که آن حضرت در مکانی به نام: (ذی طوی) پیرامون مکه زندگی می کند واز همان جا نیز همراه یارانش قیام خواهد کرد، از آن جمله: امام باقر(ع) می فرماید:
(یکون لصاحب هذا الأمر غیبة فی بعض الشعاب اومأ بیده الی ناحیة ذی طوی...(۶۹).
امام زمان(ع) را غیبتی است در بعضی از درّه ها واشاره کرد به منطقه (ذی طوی).
در ادامه این روایت وروایات دیگر، محل ظهور وخروج آن حضرت ومرکز تجمع یاران ودوستان وی نیز، همین منطقه یاد شده است.(۷۰).
۳. دسته سوم اخباری است که مانند دسته اول، جایگاه خاصی را نام نمی برد، ولی از وی به عنوان فردی که با مردم حشر ونشر دارد وبه گونه ناشناس زندگی می کند، نام برده است.
امام صادق می فرماید:
(ان فی صاحب هذا الأمر لشبهاً من یوسف الی ان قال فما تنکر هذه الأمة ان یکون الله یفعل بحجته ما فعل بیوسف وان یکون صاحبکم المظلوم المحجور حقه صاحب الأمر یتردد بینهم یمشی فی اسواقهم ویطأ فرشهم ولا یعرفونه حتی یأذن اللّه له ان یعرّفهم نفسه کما اذن لیوسف حین قال له اخوته انک لأنت یوسف قال: انا یوسف)(۷۱).
صاحب الأمر(ع) شباهتی نیز به یوسف پیامبر(ع) دارد...جای انکار نیست که خداوند با حجت خود، همان کاری را انجام دهد که با یوسف داد. صاحب الزمان(ع)، آن مظلوم حق از دست داده، در میان مردم رفت وآمد می کند در بازار قدم می نهد وگاهی بر فرش منزلهای دوستان می نشیند، لکن او را نمی شناسند تا زمانی که خداوند به وی اذن دهد تا وی خودرا معرفی کند، آن گونه که یوسف(ع) را اجازه داد هنگامی که برادرانش گفتند: تو یوسفی گفت: آری، من یوسفم.
این روایت، صراحت در این معنی داردکه غیبت حضرت حجت(ع)، غیبتی است عنوانی. در میان جمع وجامعه است، با مردم حشر ونشر دارد، زندگی طبیعی ومعمولی را می گذراند، در مراسم مذهبی ومناسک حج شرکت می جوید، ولی ناشناخته است واین امری است که سابقه داشته ودارد. فردی سالها در محلّی زندگی می کند وبا مردم نشست وبرخاست ورفت وآمد دارد، لکن او را به گونه ای می شناسند که در واقع آن نیست وهیچ مشکلی هم به وجود نمی آید.
این سه دسته از روایات را چگونه می توان پذیرفت وآیا راه جمعی بین آنها هم هست یا نه به نظر می رسد، اصل اولی که با عقل وعرف سازگار است، زندگی به شیوه عادی ومعمولی است؛ زیرا این گونه زندگی، حساسیت برانگیز نیست وبرای حضرت نیز، آسان تر وطبیعی تر است. البته این منافات ندارد که آن حضرت در بیشتر وقتها، ویا در روزگار ویژه، در مکه ومدینه حضور داشته باشد.
طبیعی است که گاهی شرایطی پیش آید که زندگی معمولی خطر آفرین شود وبا فلسفه غیبت منافات داشته باشد. در این صورت، عزلت ودوری گزیدن از جامعه ضروری می نماید وشاید دستور امام حسن(ع) به فرزندش که کوهها وبیابانها را برگزین (به قرینه ذیل روایت) در آن مواردی باشد که نیاز به این شکل زندگی کردن پیش آید.
بنابراین، بین این سه دسته از روایات، تضاد وتنافی نیست ونام بردن مکانی خاص، با زندگی به شکل ناشناس قابل جمع است. انتخاب کوهها ومکانهای دست نیافتنی در حال ضرورت ونیاز نیز، امری است طبیعی وموافق با اصل تقیه.
زن وفرزند:
محور دیگری که پیرامون زندگی شخصی وکیفیت معیشت امام عصر(ع) نیاز به بررسی دارد، مسأله زن وفرزند آن حضرت است آیا با توجه به فلسفه غیبت واین که آن حضرت به شیوه ناشناس زندگی می کند وکسی ازمکان وی آگاه نیست، ازدواج وداشتن فرزند، با این مسأله سازگار استمنابعی که در اختیار است، یا اشکال سندی دارند ویا ابهام دلالی ونظر قاطعی را ارائه نمی دهند. در این جا، سه احتمال وجود دارد:
۱. اساساً حضرت مهدی(ع) ازدواج نکرده است.
۲. ازدواج انجام گرفته، ولی اولاد ندارد.
۳. ازدواج کرده ودارای فرزندانی نیز هست.
اگر احتمال اول را بپذیریم، لازمه اش این است که امام معصوم(ع) یکی از سنّتهای مهم اسلامی را ترک کرده باشد واین با شأن امام سازگار نیست. اما از طرفی دیگر چون مسأله غیبت، اهمّ است وازدواج مهم، ترک ازدواج، با توجه به آن امر مهم تر، اشکالی را ایجاد نمی کند وگاهی برای مصلحت بالاتر، لازم وواجب نیز هست.
اما احتمال دوّم که اصل ازدواج را بپذیریم بدون داشتن اولاد، جمع می کند بین انجام سنت اسلامی وعدم انتشار مکان وموقعیت حضرت. اما باز این اشکال باقی است که اگر قرار باشد، آن حضرت شخصی را به عنوان همسر برگزیند، یا باید بگوییم که عمر او نیز مانند عمر حضرت طولانی است که بر این امر دلیلی نداریم، یا این که بگوییم مدتی با حضرت زندگی کرده واز دنیا رفته است که در این صورت، حضرت به سنت حسنه ازدواج عمل کرده وپس از آن، تنها وبدون زن وفرزند زندگی را ادامه می دهد.
احتمال سوم آن است که آن حضرت ازدواج کرده ودارای اولاد نیز هست واولاد آن حضرت نیز فرزندانی دارند و...
این مسأله، افزون بر آن که دلیل محکمی ندارد، اشکال اساسی آن این است که این همه اولاد واعقاب، بالاخره روزی در جست وجوی اصل خویش می افتند وهمین کنجکاوی وجست وجو، مسأله را به جایی باریک می کشاند که با فلسفه غیبت حضرت، نمی سازد.
البته برخی خواسته اند از روایات وبعضی از ادعیه، بر این احتمال اقامه دلیل کنند که اشاره ای به ادله آنان می کنیم:
۱. مفضل بن عمر گوید از امام باقر(ع) شنیدم که فرمود:
(ان لصاحب هذا الأمر غیبتین احدهما تطول حتی یقول بعضهم مات ویقول بعضهم قتل ویقول بعضهم ذهب حتی لایبقی علی امره من اصحابه الانفر یسیر ولایطلع علی موضعه احد من ولده ولاغیره الاالمولی الذی یلی امره).(۷۲).
صاحب الزمان(ع) را دو غیبت است: یکی از آن دو، به اندازه ای طولانی شود که بعضی گویند آن حضرت از دنیا رفته وبرخی گویند کشته شده است وبعضی نیز بر این باور باشند که جز اندکی از یاران بر امامت وی ماندگار نماندند وکسی هم از مکان وجایگاه زندگی آن حضرت، آگاه نیست نه از فرزندان ونه دیگری، جز آن کسی که امور وی را پی می گیرد.
استدلال برای اثبات زن وفرزند برای حضرت، به جمله اخیر روایت است: (ولا یطلع علی موضعه احد من ولده...) اما این استدلال از چند جهت اشکال دارد:
الف. این روایت را نعمانی در کتاب غیبت خود، نقل کرده وبه جای کلمه (ولد) کلمه (ولی) آورده است، به این شکل: (ولا یطلع علی موضعه احد من ولی ولاغیره)(۷۳) بنابراین، اعتمادی بر آن روایت، با توجه به این نقل نیست. دست کم، با وجود این احتمال، استدلال تمام نیست.ب. در روایت نیامده است که الآن امام زمان(ع) دارای زن وفرزند است واز این جهت، اجمال دارد. شاید به فرزندانی که بعداً در آستانه ظهور ویا بعد از آن به دنیا خواهند آمد اشاره داشته باشد.
ج. شاید از باب مبالغه در خفاء باشد. یعنی اگر بر فرض آن حضرت اولاد هم می داشت، از جایگاه وسرّ غیبت او، آگاه نمی شدند(۷۴). با این احتمال نیز، استدلال به روایت برای اثبات اولاد برای امام زمان(ع)، ناتمام است.
۲. دلیل دیگر بر اثبات فرزند برای حضرت، روایتی است که ابن طاووس از امام رضا(ع) نقل کرده است:
(... اللهم اعطه فی نفسه واهله وولده وذریته وجمیع رعیته ما تقرّ به عینه وتسرّ به نفسه...(۷۵).
الها! مایه چشم روشنی وخوشحالی امام زمان(ع) را در او وخانواده وفرزندان وذریه وتمام پیروانش فراهم فرما.
به این روایت هم نمی توان استدلال کرد، چون:
الف. از جهت سند قابل اعتماد نیست.
ب. به زمان ولادت فرزندان اشاره ندارد که پیش از ظهور است یا بعد از آن. از این جهت مجمل است.
۳. روایت دیگری نیز ابن طاووس از امام رضا(ع) نقل کرده است که فرمود:
(اللهم صل علی ولاة عهده والأئمة من ولده)(۷۶).
این روایت، بنا بر تصریح ابن طاووس، متن دیگری دارد به این شکل:
(اللهم صل علی ولاة عهده والائمة من بعده)(۷۷).
بنابراین، روشن نیست که مقصود فرزندان بعد از او مراد است، یا امامان پس از او. علاوه بر این که این دو روایت مربوط به بعد از ظهور حضرت است نه پیش از آن.
۴. امام صادق می فرماید:
(... کأنی اری نزول القائم فی مسجد السهله بأهله وعیاله.(۷۸).
این روایت نیز گذشته از ضعف سند، دلالتی بر اثبات فرزند برای امام زمان(ع) پیش از ظهور ندارد. بنابراین، این گونه از روایات که بدان اشارت کردیم، در حدی نیستند که وجود زن وفرزند را برای امام زمان(ع) پیش از ظهور اثبات کنند. از سوی دیگر، روایاتی داریم که با صراحت، وجود فرزند را از آن حضرت نفی می کند از آن جمله: مسعودی نقل می کند: علی بن حمزه، ابن سراج وابن ابی سعید مکاری بر امام رضا(ع) وارد شدند، علی بن حمزه به حضرت عرض کرد: از پدرانت نقل کرده ایم که هیچ امامی از دنیا نمی رود، تا فرزندش را ببیند.
امام رضا فرمود:
(آیا در این حدیث، روایت کرده اید: مگر قائم)(۷۹).
برخی خواسته اند با تمسک به داستان (جزیره خضراء) بگویند که امام عصر(ع)، فرزندانی دارد وبر آن جزیره، زیر نظر وی، جامعه نمونه وتمام اعیار اسلامی را تشکیل داده اند(۸۰).
لکن با بررسیهای گسترده ای که انجام گرفته، جزیره خضراء، افسانه ای بیش نیست وهیچ واقعیت ندارد. (۸۱).
علامه مجلسی این داستان را جداگانه در نوادر بحار نقل کرده ومی نویسد:
(چون در کتابهای معتبر بر آن دست نیافتم، آن را در فصلی جداگانه آوردم)(۸۲).
شیخ آقا بزرگ تهرانی این داستان را داستانی تخیلی ورمانتیک شمرده است.(۸۳).
افزون بر این، داستان به گونه ای است که نمی توان آن را پذیرفت:
تناقضات فراوان، سخنان بی اساس و... در سلسله سند آن، افراد ناشناخته ای وجود دارند که نمی توان بر آنان اعتماد کرد(۸۴). بنابراین، از این راه نمی توان زن واولادی برای حضرت مهدی(ع) ثابت کرد.
سرانجام:
پرسشی در این جا مطرح می شود که حضرت مهدی(ع) چه مدت پس از ظهور زندگی می کند وچگونه از دنیا می رود.
آنچه مسلّم است، مدت حکومت وحاکمیت مهدی(ع)، باید به اندازه ای باشد که پایه های ظلم وستمگری ویران گردد وبر جای آن بنیاد عدل وداد استوار گردد بدون تردید، این مسأله اساسی، زمان می طلبد وفرصت می خواهد. کاری است کارستان وبنا نیست که همه امور را آن حضرت براساس معجزه وروش غیر عادی به پیش ببرد، بنابراین عقل وشواهد دیگری اقتضا می کند که آن حضرت مدتی طولانی حیات داشته باشد تا بتواند در این دنیای گسترده، تحولی همه جانبه وفراگیر، ایجاد کند وجهان را به اسلام وارزشهای اسلامی آشنا سازد.
اما این مدت چه اندازه به طول می انجام، خیلی روشن نیست، روایات وارده از طریق عامه وخاصه، گوناگون است:
پنج، بیست، سی وچهل سال، در منابع اهل سنت(۸۵).
نوزده، بیست، سیصد ونه سال، درمنابع شیعی(۸۶).
اما این که چگونه از این جهان خواهد رفت، به مرگ طبیعی یا غیر طبیعی اختلافهایی در روایات به چشم می خورد.
برخی از روایات می گویند که آن حضرت مدتی حکومت خواهد کرد سپس وفات می کند ومسلمانان بر او نماز می گذارند.(۸۷).
از بعضی از روایات استفاده می شود که مرگ آن حضرت طبیعی نخواهد بود وبه دست جنایتکاران، با مشخصاتی که برای آنان درروایات ذکر شده، به شهادت می رسد(۸۸).
بررسی وقضاوت در این امر مبتنی بر دو مسأله است:
۱. آیا همه امامان معصوم(ع) شهید می شوند، یا امکان دارد که به مرگ طبیعی از دنیا بروند. در فرض اول، دلیل ومستند آن چیست.
۲. اگر در سایر ائمه(ع) پذیرفتیم که همه به شهادت رسیده اند، نسبت به امام زمان(ع) چه خواهد شد اجل طبیعی یا شهادت.
بدون تردید، امامان معصوم(ع) تا زمان امام عصر(ع)، همگی معاصر با سردمداران پلید وحاکمان قسی القلب وخون آشامی بوده اند، آسایش وآرامش نداشته اند.
اما آیا همه آن بزرگواران، به شهادت رسیده اند، یا خیر، برخی از آنان به مرگ طبیعی از دنیا رفته اند، بین علمای شیعی نزدیک به زمان معصوم، اختلاف است:
شیخ صدوق بر این باور است:
(همه معصومین(ع)، به اجل غیر طبیعی از دنیا رفته اند... کسی که چنین عقیده نداشته باشد از ما نیست.)(۸۹).
شیخ مفید، درجواب صدوق می نویسد:
(فاما ما ذکره ابوجعفر، رضی اللّه عنه، من مضی نبینا والأئمة(ع) بالسّم والقتل فمنه ثابت ومنه مالم یثبت والمقطوع به ان امیرالمؤمنین(ع) الحسن(ع) والحسین(ع) خرجوا من الدنیا بالقتل ولم یمت احدهم حتف انفه وممن مضی بعدهم مسموماً موسی بن جعفر(ع) ویقوی فی النفس امرالرضا(ع) وان کان فیه شک، فلا طریق الی الحکم فیمن عداهم بانهم سموا اواغتیلوا اوقتلوا صبراً، فالخبر بذلک یجری مجری الأرجاف ولیس بتیقنه سبیل)(۹۰).
آنچه را که شیخ صدوق در رابطه با درگذشت پیامبر(ص) وامامان معصوم(ع) به ستم وقتل گفته، برخی از آنها ثابت است وبرخی مشکوک. اما شهادت امیرالمؤمنین علی وامام حسن وامام حسین(ع) به قتل حتمی وقطعی است. پس از ایشان، مسمومیت وشهادت موسی بن جعفر(ع) نیزقطعی ومسلم است. درباره امام رضا(ع) نیز قول قوی مسمومیت وشهادت ایشان است، گرچه جای تردید هست. اما در دیگر ائمه(ع) راهی برای اثبات این که آنان به وسیله ستم یا ترور ویا قتل صبر، به شهادت رسیده اند، در دست نیست.
آنچه از راه احساسات گفته می شود، یقین آور نخواهد بود.
علامه مجلسی پس از آن که روایات را زیر عنوان: (انّهم علیهم السلام لایموتون الا بالشهادة) می آورد، نظر شیخ مفید را مورد نقد وبررسی قرار می دهد ومی نویسد:
(با توجه به اخبار فراوانی که مبنی بر شهادت ائمه(ع) در دست است ونیز نمونه های خاصی که در برخی از آنان وجود دارد، نمی توان آن را نفی کرد. البته غیر از علی وفاطمه وحسن وحسین وموسی بن جعفر وعلی بن موسی الرضا(ع) که دلیل قطعی بر شهادت آنان دادیم در دیگر ائمه(ع) چنین دلیل قطعی نداریم، اما دلیل برنفی هم نداریم وقرائن وو شواهد تاریخی مؤید شهادت آنان نیز هست. شاید مقصود شیخ مفید هم نفی قطع وتواتراست، نه ردّ ونفی اصل مسأله.(۹۱).
بزرگانی که به شهادت همه امامان معصوم(ع)، به دست جنایتکاران قائل هستند دلایلی دارند،از جمله:امام رضا می فرماید:
(ما منا الامقتول)(۹۲).
یا امام حسن مجتبی(ع) می فرماید:
(والله لقد عهد الینا رسول اللّه(ص) ان هذا الأمر علیکم اثنا عشر اماماً من ولد علی وفاطمة، مامنا الامسموم او مقتول)(۹۳).
به خدا سوگند، پیامبر(ص) به ما این عهد ووعده را داد که امر امامت را دوازده تن از فرزندان علی وفاطمه(ع) به دست خواهند گرفت وهر یک از آنان، مسموم یا مقتول خواهند شد.
قائلین به شهادت ائمه، اصل کلی رااز این روایات استفاده کرده اند وبر این نظرند که ساختار بدنی پیامبر(ص) وامامان(ع) به گونه ای است که زمینه وظرفیت حیات وعمر طولانی را دارند، مگر عارضه وحادثه ای از خارج بر آنان تحمیل شود(۹۴).
ولی برخی از بزرگان کلیت این احادیث: (مامنا الامسموم او مقتول) را نپذیرفته اند.
طبرسی می نویسد:
(بسیاری از اصحاب ما، بر این باورند که امام حسن عسگری(ع) وسایر ائمه(ع) با شهادت از دنیا رفته اند وبر این معنی به روایتی از امام صادق(ع) استدلال کرده اند که: (ما منا الامقتول او شهید) والله اعلم بحقیقة ذلک).(۹۵).
جمله اخیر ایشان گویای این معنی است که شهادت همه ائمه(ع) در نظر ایشان قطعی ومسلّم نبوده است.
با توجه به نکات یاد شده روشن شد که اگر نظر شیخ صدوق را بپذیریم وبه روایات (مامنا الامسموم او مقتول) پایبند باشیم وآنها را از نظر سند بپذیریم، امام زمان(ع) به دست جنایتکاران به شهادت می رسد. ولی اگر قول شیخ مفید را بپذیریم وبه روایات: (مامنا الامسموم او مقتول) پاینبد نباشیم باید بگوییم که چگونگی مرگ آن عزیز، روشن نیست. واللّه اعلم.
پاورقی:
-----------------
۱. (کتاب الغیبة)، شيخ طوسی تحقیق شیخ عباد اللّه تهرانی وشیخ علی احمد ناصح،/ ۱۳۶ - ۱۴۱، مؤسسه معارف اسلامیه.
(کتاب الغیبة)، محمد بن ابراهیم نعمانی تحقیق علی اکبر غفاری/ ۱۱۶ - ۱۲۶، مکتبه صدوق.
(کنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال) علاء الدین هندی، ج۲۶۱/۱۴ تا ۲۷۶. مؤسسه الرسالة؛ (کمال الدین وتمام النعمة)، شیخ صدوق، با تصحیح وتعلیق علی اکبر غفاری، ج۱ و۲۵۶/۲ - ۲۸۶. انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین، قم.
۲ (اثبات الوصیة)، مسعودی /۲۷۶، دارالأضواء، بیروت.
۳ (اثبات الوصیة)، مسعودی /۲۷۶، دارالأضواء، بیروت.
(مروج الذهب ومعادن الجوهر) مسعودی، ج۱۹۹/۴، دارالمعرفة، بیروت.
(کمال الدین) شیخ صدوق/۴۳۴.
۴. (بحارالأنوار)، علامه مجلسی، ج۷۳/۵۰، مؤسسة الوفاء،بیروت؛.
(اثبات الوصیة)، مسعودی /۲۳۷.
۵. (بحار الأنوار)، ج۱۱۳/۵۰.
۶. (همان مدرک)، /۲۰۰؛ (مروج الذهب)، ج۹۳/۴.
۷. (کتاب الغیبة)، شیخ طوسی /۲۳۱.
۸. (همان مدرک)/۶۴۴؛ (کمال الدین) صدوق /۴۱۷ - ۴۲۳؛ (بحار الانوار)، ج۱۲/۵۱- ۲۵؛ (اثبات الوصیة)/۲۷۲.
۹. (اثبات الوصیة) مسعودی /۲۷۰-۲۶۸.
۱۰. (اثبات الوصیة) مسعودی /۲۷۰-۲۶۸.
۱۱. (ینابیع المودة)،حافظ سلیمان/۴۵۵،بصیرتی،قم.
۱۲. (کمال الدین) /۴۲۴.
۱۳. (کتاب الغیبة) شیخ طوسی /۲۳۷.
۱۴. (همان مدرک) /۲۳۱، ۲۳۲، ۲۳۹.
۱۵. (همان مدرک) /۲۳۱، ۲۳۲، ۲۳۹.
۱۶. (همان مدرک)/۷۷، ۱۰۵.
۱۷. (بحار الأنوار)، ج۱۹/۱۲.
۱۸. (همان مدرک)، ج۱۵/۱۳.
۱۹. (کتاب الغیبة)، شیخ طوسی/۲۳۰، ۲۵۱؛ (کمال الدین) /۴۳۴.
۲۰. (کتاب الغیبة)، شیخ طوسی/ ۲۳۲؛ (کمال الدین)۴۲۹/ .
۲۱. (کمال الدین) /۵۰۱.
۲۲. (همان مدرک) /۴۳۵؛ (سفینة البحار)، شیخ عباس قمی، ج۷۰۳/۲.
۲۳. (المقالات والفرق)، سعد بن عبداللّه ابی خلف الأشعری القمی، با مقدمه وتصحیح جواد مشکور، مقدمه/ط،مرکز انتشارات علمی وفرهنگی.
۲۴. (کمال الدین) /۴۳۴.
۲۵. (اثبات الوصیة)، مسعودی، ۲۷۱.
۲۶. (اصولی کافی)، کلینی ج۳۲۸/۱، دارالتعارف، بیروت.
۲۷. (مرآة العقول فی شرح اخبار آل الرسول)، علامه مجلسی، ج۲/۴، دارالکتب الأسلامیة، تهران.
۲۸. (کتاب الغیبة)، نعمانی/۱۸۵.
۲۹. (رسالة ابی غالب الزراری) /۱۴۱، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم.
۳۰. (اصول کافی)، ج۱/۳۴۱؛ (مرآة العقول)، ج۵۷/۴.
۳۱. (کتاب الغیبة)، نعمانی /۱۸۵.
۳۲. (بحار الأنوار)، ج۱۱/۵۱ و۱۲.
۳۳. (مروج الذهب)، مسعودی ج۱۹۹/۴.
۳۴. (کتاب الغیبة)، نعمانی /۱۸۰؛ (کمال الدین) /۳۷۰؛ (سفینة البحار)، ج۷۰۳/۲.
۳۵. سوره (مریم)،آیه ۱۲.
۳۶. سوره (مریم)، آیه ۲۹.
۳۷. (بحارالأنوار)، ج۳۲۸/۵۰.
۳۸. (همان مدرک)؛ (اصول کافی)، ج۵۰۵/۱؛ (ارشاد) مفید، ج۳۲۴/۳، مؤسسة آل البیت.
۳۹. (کمال الدین) /۴۷۵.
۴۰. (کمال الدین) /۴۷۵.
۴۱. (اصول کافی)، ج۵۰۵/۱.
۴۲. (ارشاد)، مفید، ج۳۴۰/۲.
۴۳. (اتفاق در مهدی موعود)، سید اکبر قرشی/۶۲- ۱۱۱.
۴۴. (منتخب الأثر فی الأمام الثانی عشر)، صافی گلپایگانی /۳۷۲، داوری، قم.
۴۵. (کتاب الغیبة)، شیخ طوسی/۲۴۸؛ (بحار) ج۵۱/۵۲.
۴۶. (کتاب الغیبة)، شیخ طوسی/۱۶۴ .
۴۷. (کتاب الغیبة) نعمانی،۱۵۴/،۱۷۷.۱۶۲ .
۴۸. (بحار الأنوار)، ج۹۳/۵۲.
۴۹. (کنز الفوائد)، کراجکی، تعلیق شیخ عبداللّه نعمه ج۱۱۴/۲ - ۱۴۰، دارالذخائر.
۵۰. (امام مهدی حماسه ای از نور)، شهید صدر، ترجمه کتابخانه بزرگ اسلامی /۳۰.
۵۱. (شیعه در اسلام)، علاّمة طباطبایی /۱۵۱، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی.
۵۲. سوره (عنکبوت)، آیه ۱۴.
۵۳. (کمال الدین)، ج۳۸۵/۲.
۵۴. (کتاب الغیبة)، شیخ طوسی /۱۱۳ - ۱۲۵؛ (کنز الفوائد)، کراجکی/۱۴۰.
۵۵. (همان مدرک)/۴۲۸؛ سوره (رعد)، آیه ۳۹.
۵۶. سوره (صافات)، آیه ۱۴۴.
۵۷. (سوره بقره)، آیه ۵۰.
۵۸. سوره (انبیاء)، آیه ۶۹.
۵۹. سوره (نساء)، آیه ۱۵۷.
۶۰. سوره (انفال)، آیه ۳۰.
۶۱. (اصول کافی)، ج۱۷۸/۱.
۶۲. (همان مدرک)/۱۸۰.
۶۳. این بحث مخصوص به غیبت کبرا نیست، بلکه عین همین پرسش، در دوران غیبت صغرا نیز مطرح است.
۶۴. (کتاب الغیبة)، شیخ طوسی/۲۶۶.
۶۵. (همان مدرک)/۱۶۲؛(بحارالأنوار)، ج۵۲/۱۵۳؛ (اصول کافی)،ج۱/۳۴۰ .
۶۶. (کتاب الغیبة)، شیخ طوسی۱۶۲/ .
۶۷. (مراصدالأطلاع علی اسماء الأمکنة والبقاع)، ج۶۲۰/۲، دارالمعرفة، بیروت.
۶۸. (مجموعه مقالات وگفتارها پیرامون حضرت مهدی) /۶۴، واحد برگزاری مراسم نیمه شعبان مسجد آیة اللّه انگجی، تبریز.
۶۹. (کتاب الغیبة)، نعمانی، ۱۸۲.
۷۰. (همان مدرک)، ۳۱۵.
۷۱. (همان مدرک) /۱۶۴.
۷۲. (کتاب الغیبة)، شیخ طوسی /۱۶۲.
۷۳. (کتاب الغیبة)، نعمانی /۱۷۲.
۷۴. (تاریخ الغیبة الکبری)، محمد صدر/ ج۶۵/۲، مکتبة الأم امیرالمؤمنین(ع) العامة، اصفهان.
۷۵. (جمال الاسبوع)، ابن طاووس /۵۱۰، به نقل از (دراسة فی علامات الظهور والجزیرة الخضراء)، سید جعفر مرتضی عاملی۲۶۰/، نمونه.
۷۶. (جمال الاسبوع)، ابن طاووس /۵۱۰، به نقل از (دراسة فی علامات الظهور والجزیرة الخضراء)، سید جعفر مرتضی عاملی۲۶۰/، نمونه.
۷۷. (جمال الاسبوع)، ابن طاووس /۵۱۰، به نقل از (دراسة فی علامات الظهور والجزیرة الخضراء)، سید جعفر مرتضی عاملی۲۶۰/، نمونه.
۷۸. (بحار الأنوار)، ج۳۱۷/۵۲.
۷۹. (اثبات الوصیة)، مسعودی /۲۲۱.
۸۰. (نجم الثاقب یا زندگی مهدی موعود)، محدث نوری، ۲۵۲/ - ۲۶۰، جعفریو مشهد.
۸۱. (دراسة فی علامات الظهوروالجزیرة الخضراء) سید جعفر مرتضی عاملی/ ۲۶۳.
۸۲. (بحار الأنوار)، ج۵۲، ۱۵۹.
۸۳. (الذریعة الی تصانیف الشیعة) شیخ آقا بزرگ تهرانی ج۱۰۸/۵؛ دارالأضواء، بیروت (طبقات اعلام الشیعه)، شیخ آقا بزرگ تهرانی، قرن هشتم /۱۴۵.
۸۴. (دراسة فی علامات الظهور والجزیرة الخضراء) استاد جعفر مرتضی عاملی.
۸۵. (سنن ابی داوود)، ج۱۱۶/۴؛ داراحیاء السنّة النبویة.
۸۶. (اعلام الوری بأعلام الهدی)، طبرسی، ۴۳۴، دارالمعرفة، بیروت؛ (کتاب الغیبة) شیخ طوسی/۴۷۴.۴۷۱ ؛ (بحارالأنوار)، ج۲۸۰/۵۲، ۲۹۹.
۸۷. (بحار الأنوار)، ج۳۸۳/۵۲.
۸۸. (تاریخ ما بعد الظهور)، سید محمد صدر/۸۸۱؛ مکتبة الأم امیرالمؤمنین العامة، اصفهان.
۸۹. (اعتقادات)، شیخ صدوق، تحقیق عصام عبدالسید، چاپ شده در مصنفات شیخ مفید، ج۹۹/۵، کنگره شیخ مفید.
۹۰. (تصحیح الاعتقاد) شیخ مفید، حسین درگاهی، چاپ ومصنفات شیخ مفید، ج۵ /۱۳۱..
۹۱. (بحارالأنوار)،ج۲۷/۲۱۳، ۲۱۶، ۲۱۷ .
۹۲. (بحارالأنوار)،ج۲۷/۲۱۳، ۲۱۶، ۲۱۷ .
۹۳. (بحارالأنوار)،ج۲۷/۲۱۳، ۲۱۶، ۲۱۷ .
۹۴. (تاریخ الغیبة الصغری) /۲۳۰، مکتبة الأمام امیرالمؤمنین، اصفهان.
۹۵. (اعلام الوری) /۳۴۹.