كتاب برگزيده:
جستجو در کتابخانه مهدوی:
بازدیده ترینها
کتاب ها شگفتی ها و عجایب دنیا در بعد از ظهور امام زمان (علیه السلام) (نمایش ها: ۱۰۵,۰۱۷) کتاب ها داستانهایی از امام زمان (عجل الله فرجه) (نمایش ها: ۹۸,۳۱۱) کتاب ها نشانه هایی از دولت موعود (نمایش ها: ۷۷,۳۰۵) کتاب ها میر مهر - جلوه های محبت امام زمان (عجل الله فرجه) (نمایش ها: ۶۲,۷۳۶) کتاب ها سیمای مهدی موعود (عجل الله فرجه) در آیینه شعر فارسی (نمایش ها: ۵۷,۸۲۲) کتاب ها یکصد پرسش وپاسخ پیرامون امام زمان (علیه السلام) (نمایش ها: ۵۶,۳۱۷) کتاب ها زمينه سازان انقلاب جهانى حضرت مهدى (نمایش ها: ۴۷,۶۱۰) کتاب ها تأملی در نشانه های حتمی ظهور (نمایش ها: ۴۶,۵۵۹) کتاب ها موعود شناسی و پاسخ به شبهات (نمایش ها: ۴۲,۵۵۱) کتاب ها مهدی منتظر (عجل الله فرجه) (نمایش ها: ۴۰,۵۳۹)
 صفحه اصلى » كتابخانه مهدوى » روشن تر از خورشید - قانون شناخت حجت های الهی (نقد جریان احمد الحسن البصری)
كتابخانه مهدوى

کتاب ها روشن تر از خورشید - قانون شناخت حجت های الهی (نقد جریان احمد الحسن البصری)

بخش بخش: كتابخانه مهدوى الشخص نویسنده: علی محمدی هوشیار تاريخ تاريخ: ۲۷ / ۱۰ / ۱۴۰۲ هـ.ش نمایش ها نمایش ها: ۱۰۰۹ نظرات نظرات: ۰

روشن تر از خورشید
قانون شناخت حجت های الهی
(نقد جریان احمد الحسن البصری)

علی محمدی هوشیار ۱۳۶۲
ناشر: قم - دار التفسیر ۱۳۹۷
چاپ: اول، پاییز ۱۳۹۶

این کتاب با کمال احترام به ساحت مقدس و نورانی حضرت صاحب الامر امام عصر (عجَّل الله تعالی فرجه الشریف) تقدیم می گردد.
فهرست

روشن تر از خورشید...................۷
مقدمه...................۹
قانون شناخت حجت های الهی...................۱۱
حجت های الهی...................۱۲
قوانین اقتضائی معرفت انبیاء (علیهم السلام) ...................۱۴
قانون اختصاصی معرفت اوصیاء...................۱۶
۱-علائم و ودایع رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ...................۱۷
علامت و ودیعه اول...................۱۷
علامت و ودیعه دوم...................۲۱
جعل سلاح و پرچم...................۳۰
علامت و ودیعه سوم...................۳۳
علامت و ودیعه چهارم...................۴۳
نصب در رؤیا...................۴۷
علامت و ودیعه پنجم...................۵۱
۲. علائم و ودایع خداوند متعال...................۵۳
۱. علائم و ودایع شخصیتی...................۵۳
تکلم به تمامی زبان ها و لهجه ها...................۵۴
توان ارتباط با تمامی موجودات...................۵۵
۲. علائم و ودایع برون شخصیتی...................۵۹
۱.علم...................۵۹
۲. معجزه...................۶۴
معجزه و امام مهدی (علیه السلام) ...................۶۶
قانون شناخت یمانی! ...................۷۱
یمانی در روایات...................۷۱
هدایت گر بودن یمانی...................۷۲
موعود یا محتوم بودن یمانی...................۷۸
موعود یا محتوم واحتمال بداء...................۷۸
معیار شناخت یمانی...................۸۲
وظیفه یمانی...................۸۶
عصمت یمانی...................۸۷
حجت بودن یمانی...................۹۲
فهرست منابع...................۹۳

روشن تر از خورشید

عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه السلام)..... فَقَالَ أَمَا وَ اللهِ لَیَغِیبَنَّ عَنْکُمْ صَاحِبُ هَذَا اَلْأَمْرِ وَ لَیَخْمُلَنَّ هَذَا حَتَّی یُقَالَ مَاتَ هَلَکَ فِی أَیِّ وَادٍ سَلَکَ وَ لَتُکْفَؤُنَّ کَمَا تُکْفَأُ اَلسَّفِینَهُ فِی أَمْوَاجِ اَلْبَحْرِ لاَ یَنْجُو إِلاَّ مَنْ أَخَذَ الله مِیثَاقَهُ وَ کَتَبَ اَلْإِیمَانَ فِی قَلْبِهِ وَ أَیَّدَهُ «بِرُوحٍ مِنْهُ» وَ لَتُرْفَعَنَّ اِثْنَتَا عَشْرَهَ رَایَهً مُشْتَبِهَهً لاَ یُدْرَی أَیٌّ مِنْ أَیٍّ قَالَ فَبَکَیْتُ فَقَالَ مَا یُبْکِیکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللهِ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ کَیْفَ لاَ أَبْکِی وَ أَنْتَ تَقُولُ اِثْنَتَا عَشْرَهَ رَایَهً مُشْتَبِهَهً لاَ یُدْرَی أَیٌّ مِنْ أَیٍّ قَالَ وَ فِی مَجْلِسِهِ کَوَّهٌ تَدْخُلُ فِیهَا اَلشَّمْسُ فَقَالَ أَ بَیِّنَهٌ هَذِهِ فَقُلْتُ نَعَمْ قَالَ أَمْرُنَا أَبْیَنُ مِنْ هَذِهِ اَلشَّمْسِ.(۱)
مفضل بن عمر گوید: شنیدم امام صادق (علیه السلام) میفرمود:
همانا به خدا قسم که صاحب این امر از شما غایب شود و هر آینه شما در فشار آزمایش قرار گیرید تا آنجا که بگویند: امام مُرد، کُشته شد، به کدام دره افتاد ولی دیده اهل ایمان بر او اشک بارد، و شما مانند کشتی های گرفتار امواج دریا متزلزل و سرنگون شوید، و نجات و خلاصی نیست، جز برای کسی که خدا از او پیمان گرفته و ایمان را
 
------------

۱- الکافی، ج ۱، ص ۳۳۸.

↑صفحه ۷↑

در دلش ثبت کرده و بوسیله روحی از جانب خود تقویتش نموده، همانا دوازده پرچم مشتبه برافراشته گردد که هیچ یک از دیگری تشخیص داده نشود (حق از باطل شناخته نشود). مفضل گوید: من گریستم و عرض کردم: پس ما چه کنیم؟ حضرت به شعاعی از خورشید که در ایوان تابیده بود اشاره کرد و فرمود: این آفتاب را میبینی؟ عرض کردم: آری، فرمود: بخدا امر ما از این آفتاب روشنتر است.

↑صفحه ۸↑

مقدمه

یکی از جریان های انحرافی در مسیر مهدویت، جریان مدعی بصری است که خود را وصی و فرزند امام مهدی (علیه السلام) دانسته و علاوه بر آن، خود را حجت الهی می داند. موسس این جریان انحرافی فردی با نام احمد اسماعیل بصری معروف به احمد الحسن است که تا کنون بیش از ۵۰ ادعای بی اساس را به خود نسبت داده و از این رهگذر، برخی از مومنین را منحرف کرده است.
احمد بصری برای اثبات حجیت خود به قانونی خود ساخته متمسک شده و سعی بر آن دارد تا با این قانون به مصاف آیات و روایات متواتر رفته و خود را به عنوان امام واجب الاطاعه و حجت الهی معرفی کند.
در ابتدای این نوشتار اشاره ای مختصر به قانون خود ساخته احمد بصری شده و پس از آن با رویکردی انتقادی، قانون حقیقی شناخت حجت های الهی از منظر آیات و روایات مورد بررسی قرار گرفته است تا این قانون به عنوان معیاری صحیح برای شناخت حجت های خداوند محسوب گردیده و مانعی برای مدعیان دروغین بعدی باشد. ان شاء الله.

والسلام علی من اتبع الهدی

علی محمدی هوشیار

↑صفحه ۹↑

قانون شناخت حجت های الهی

یکی از موارد سوء استفاده در جریان احمد الحسن البصری(۱)، مسأله قانون شناخت حجت های الهی است. احمد بصری با فراهم نمودن یک بسته معرفتی به عنوان قانون شناخت حجت های الهی، سعی در تطبیق محتوای آن با شخصیت خود را دارد تا از این رهگذر شیعیان اثنی عشری را فریب داده و خود را در جایگاه حجت خدا قرار دهد.
در این بسته، قانون شناخت تمامی حجت های الهی در سه مسأله «وصیت، سلاح و پرچم»(۲) منحصر شده و برای مطابقت آن با شخصیت خود، ابتدا به حدیث موسوم به وصیت در کتاب الغیبه طوسی به استناد نموده و سپس با تأویل بردن سلاح رسول الله که به علم و تأویل پرچم بر دعوت به حاکمیت الله، سعی در اثبات وصایت و حجیت خود دارد.
به نحو اجمالی در پاسخ به قانون سه گانه احمد بصری گفته می شود:

------------

۱- یکی از جریان های انحرافی در مسیر مهدویت است که از سال (۲۰۰م) آغاز به کار کرده و توسط فردی به نام احمد اسماعیل، معروف به احمدالحسن تاسیس شده است.
۲- با عبارت نص، علم، دعوت به حاکمیت الله بحث شده است. احمد بصری، عقائد الاسلام، ص ۸۸-۹۹.

↑صفحه ۱۱↑

اولا قانون معرفت انبیاء و حجج پیشین با قانون شناخت اوصیاء پیامبر (صلی الله علیه و آله) تفاوتی آشکاری دارند و این دو نباید با یکدیگر خلط شوند.
ثانیا در هیچ روایتی، قانون شناخت حجتهای الهی در این سه مورد منحصر نشده، بلکه با توجه به تفکیک انبیاء الهی و اوصیاء پیامبر و، موارد متعددی را به صورت اقتضائی یا اختصاصی شمارش کرده اند.
ثالثا غیر از مورد اول (وصیت)، هیچ کدام از موارد بعدی (سلاح و پرچم) ارتباطی به شناخت انبیاء الهی و حجج پیشین نداشته و دو مسأله مذکور، از شروط اختصاصی شناخت اوصیاء پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می باشد. زیرا دوران زندگی انبیاء و رسولان الهی پیش از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بوده و امکان استناد آنان به دو شاخصه سلاح و پرچم رسول الله (صلی الله علیه و آله) غیر ممکن است.
رابعا تأویلات صورت گرفته برای سلاح و پرچم، با روایات متواتر اهل بیت (علیهم السلام) مناسبتی ندارند.(۱)
حجت های الهی:
حجت در لغت، به معنای برهان و بیانی است که با آن حریف را قانع یا دفع کنند(۲). این برهان و بیان میتواند اعم از بیان نقلی و عقلی بوده باشد که از آندو به حجت ظاهری و باطنی تعبیر شده است.(۳) چنانچه امام کاظم (علیه السلام) نیز حجت های الهی را این گونه دسته بندی کرده و فرموده است:
عَنْ هِشَامِ بْنِ اَلْحَکَمِ قَالَ قَالَ لِی أَبُو اَلْحَسَنِ مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ (علیهما السلام): یَا هِشَامُ

------------

۱- در مباحث بعدی به باطل بودن این تأویلات اشاره شده است.
۲- لسان العرب، ج ۲، ص ۲۲۸.
۳- الآلوسی والتشیع، ص ۲۷۹.

↑صفحه ۱۲↑

إِنَّ لِلَّهِ عَلَی اَلنَّاسِ حُجَّتَیْنِ حُجَّهً ظَاهِرَهً وَ حُجَّهً بَاطِنَهً فَأَمَّا اَلظَّاهِرَهُ فَالرُّسُلُ وَ اَلْأَنْبِیَاءُ وَ اَلْأَئِمَّهُ (علیهم السلام) وَ أَمَّا اَلْبَاطِنَهُ فَالْعُقُولُ. (۱)
امام کاظم (علیه السلام) فرمود: همانا حجت خداوند برای بندگان، دوگونه است: حجت ظاهری و حجت باطنی. اما حجت ظاهری رسولان و انبیاء و ائمه عالیهم السلام هستند و حجت باطنی عقل ها است.
بنابراین، در بین تمامی انسان ها، تنها رسولان و انبیاء و ائمه معصومین (علیهم السلام) حجت ظاهری خداوند بوده و افرادی که دارای چنین شاخصه ای نباشند، به عنوان حجج الهی شناخته نخواهند شد.
البته در این میان، حضرت زهرا (علیها السلام) استثناء شده و با وجود اینکه پیامبر یا امام نیست، اما به عنوان حجت الهی بر تمامی خلق معرفی شده است. چنانچه در روایات آمده است:
قَالَ رسول الله (صلی الله علیه و آله) أَنَا وَ عَلِیٌّ وَ فَاطِمَهُ وَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَیْنُ وَ تِسْعَهٌ مِنْ وُلْدِ اَلْحُسَیْنِ حُجَجُ اللهِ عَلَی خَلْقِهِ أَعْدَاؤُنَا أَعْدَاءُ اللهِ وَ أَوْلِیَاؤُنَا أَوْلِیَاءُ اللهِ.(۲)
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: من و علی، فاطمه، حسن، حسین و نه فرزند حسین (علیهم السلام) حجت های خدا بر خلق او هستیم. دشمنان ما دشمنان خدا و دوستان ما دوستان خدا هستند. بدیهی است که برای شناخت هر کدام از انبیاء و رسولان و همچنین برای شناخت امامان معصوم (علیهم السلام) به عنوان اوصیاء پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) قانون و شاخصه هایی برای شناخت آنان وجود دارد که مورد بررسی قرار خواهند گرفت.

------------

۱- کافی، ج ۱، ص ۱۶.
۲- بحار الانوار(ط - بیروت)، ج۳۶، ص۲۲۷.

↑صفحه ۱۳↑

قوانین اقتضائی معرفت انبیاء (علیهم السلام):
همان گونه که گفته شد؛ قانون معرفت انبیاء و رسولان (علیهم السلام)، ممکن است به اقتضای شرایط و زمان، تغییر یافته و از قانون مشترکی تبعیت ننمایند. چنانچه در روایتی از امام صادق (علیه السلام) آمده است:
ابن سکیت به امام کاظم (علیه السلام) عرض کرد: چرا خدا موسی بن عمران (علیه السلام) را با عصا و ید بیضاء که ابزار جادویند مبعوث کرد و عیسی (علیه السلام) را با معجزات طبی و محمد (صلی الله علیه و آله) را با معجزه کلام و سخنرانی امام (علیه السلام) در پاسخ فرمود: «هنگامی که خدا موسی (علیه السلام) را مبعوث کرد جادو بر مردم زمانه اش تسلط داشت و خدا مانندی از آن را آورد که بر آن توانا نبودند و بوسیله آن جادوی آنها را باطل کرد و حجت خود را بر آنها ثابت نمود، و خداوند عیسی (علیه السلام) را وقتی مبعوث کرد که بیماری فلج بر مردم مسلط بود و نیاز به طب داشتند و از خدا معالجه ای آورد که مانندش را نداشتند و به اجازه خدا مرده ها را زنده کرد و کور مادر زاد و مبتلا به پیسی را درمان نمود و حجت را بر آنها تمام کرد و خداوند محمد (صلی الله علیه و آله) را در وقتی مبعوث کرد که هنر غالب هم عصرانش سخنرانی و سخنوری بود (و به گمانم شعر را هم فرمود) و از طرف خدا پندها و دستوراتی شیوا آورد که گفتار آنها را بیهوده نمود و حجت را بر آنها ثابت کرد. (۱)

------------

۱- اَلْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلسَّیَّارِیِّ عَنْ أَبِی یَعْقُوبَ اَلْبَغْدَادِیِّ قَالَ: قَالَ اِبْنُ اَلسِّکِّیتِ لِأَبِی اَلْحَسَنِ (علیه السلام) لِمَا ذَا بَعَثَ الله مُوسَی بْنَ عِمْرَانَ (علیه السلام) بِالْعَصَا وَ یَدِهِ اَلْبَیْضَاءِ وَ آلَهِ اَلسِّحْرِ وَ بَعَثَ عِیسَی بِآلَهِ اَلطِّبِّ وَ بَعَثَ مُحَمَّداً (صلی الله علیه و آله) وَ عَلَی جَمِیعِ اَلْأَنْبِیَاءِ بِالْکَلاَمِ وَ اَلْخُطَبِ فَقَالَ أَبُو اَلْحَسَنِ (علیه السلام) إِنَّ الله لَمَّا بَعَثَ مُوسَی (علیه السلام) کَانَ اَلْغَالِبُ عَلَی أَهْلِ عَصْرِهِ اَلسِّحْرَ فَأَتَاهُمْ مِنْ عِنْدِ اللهِ بِمَا لَمْ یَکُنْ فِی وُسْعِهِمْ مِثْلُهُ وَ مَا أَبْطَلَ بِهِ سِحْرَهُمْ وَ أَثْبَتَ بِهِ اَلْحُجَّهَ عَلَیْهِمْ وَ إِنَّ الله بَعَثَ عِیسَی (علیه السلام) فِی وَقْتٍ قَدْ ظَهَرَتْ فِیهِ اَلزَّمَانَاتُ وَ اِحْتَاجَ اَلنَّاسُ إِلَی اَلطِّبِّ فَأَتَاهُمْ مِنْ عِنْدِ اللهِ بِمَا لَمْ یَکُنْ عِنْدَهُمْ مِثْلُهُ وَ بِمَا أَحْیَا لَهُمُ اَلْمَوْتَی وَ أَبْرَأَ اَلْأَکْمَهَ وَ اَلْأَبْرَصَ بِإِذْنِ اللهِ وَ أَثْبَتَ بِهِ اَلْحُجَّهَ عَلَیْهِمْ وَ إِنَّ الله بَعَثَ مُحَمَّداً (صلی الله علیه و آله) فِی وَقْتٍ کَانَ اَلْغَالِبُ عَلَی أَهْلِ عَصْرِهِ اَلْخُطَبَ وَ اَلْکَلاَمَ وَ أَظُنُّهُ قَالَ اَلشِّعْرَ فَأَتَاهُمْ مِنْ عِنْدِ اللهِ مِنْ مَوَاعِظِهِ وَ حِکَمِهِ مَا أَبْطَلَ بِهِ قَوْلَهُمْ وَ أَثْبَتَ بِهِ اَلْحُجَّهَ عَلَیْهِمْ [کافی: ج۱، ص۲۴].

↑صفحه ۱۴↑

بنابراین، راه شناخت اوصیاء و حجج الهی به هیچ وجه یکسان نبوده و ممکن است برخی از انبیاء و رسولان با قانون وصیت، و برخی دیگر با قانون معجزه و عده ای نیز با اتکاء به شهرت صداقت و امانت داری و یا با استدلال و برهان ظاهر شده و مدعای (رسالت) خود را اثبات کرده باشند.
لذا با مراجعه به تاریخ و روایات مشخص می گردد که استناد حجج الهی به وصیت یا معجزه و... مسأله فراگیری نیست و حتی بسیاری از آنان به هیچ وصیتی استناد نکرده و حتی هیچ معجزه ای هم ارائه نفرمودند.
به عنوان نمونه؛ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) دعوت خود را برای اهل کتاب، با اتکاء به وصیت حضرت موسی و عیسی (علیهما السلام) عرضه کرد، اما وقتی همین رسالت را به قریش و اهل مکه مطرح می کند، به امین بودن و اصالت خانوادگی اش استناد کرده(۱) و در مواجهه با معاندین نیز به معجزه متمسک می شود. لذا مشاهده می شود که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) برای متقاعد کردن سه گروه (اهل کتاب، قریش و اهل مکه، معاندین) از سه مدل معرفتی متفاوت استفاده کرده و از یک قانون مشترک تبعیت نفرموده است.

------------

۱- روزی پیامبر اکرم در کنار کوه «صفا» روی سنگی قرار گرفت تا مردم را به خداپرستی دعوت کند. ابتدا با واژه یا مباحاه که عرب به جای زنگ خطر به کار می برد، توجه همه را به خود جلب کرد، آن گاه با استفاده از شخصیت ممتاز خود و سابقه ی درخشانش در امانت داری و راستگویی به آنان گفت: ای مردم! اگر به شما بگویم پشت این کوه دشمنان شما موضع گرفته اند و قصد تجاوز به مال و جان شما را دارند، باور می کنید؟ همه تصدیق کردند و گفتند: آری! ما تا به حال دروغی از تو نشنیده ایم. فرمود: ای گروه قریش! خود را از آتش نجات دهید من برای شما در پیشگاه خدا نمی توانم کاری بکنم، من شما را از عذاب دردناک می ترسانم. موقعیت من همانند دیده بانی است که دشمن را از نقطه دور می بیند و فورا به سوی قوم خود برای نجات آنان می شتابد و با شعار مخصوص آنان را از این پیش آمد با خبر می کند. سیره حلبی، ج۱، ص۳۲۱.

↑صفحه ۱۵↑

قانون اختصاصی معرفت اوصیاء:
قانون معرفت اوصیاء پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) اختصاصی بوده و تمامی آن حضرات از یک بسته معرفتی مشترک تبعیت کرده و این قانون با تغییر زمان متغییر نمی شود.
بنابراین، قانون شناخت اوصیاء رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) به عنوان حجت های الهی، دارای دو شاخصه عمده است که باید مدعی وصایت، بطور یکجا از تمامی آنها برخوردار باشد این شاخصه ها عبارتند از:
الف: علائم و ودایع رسول خدا (صلی الله علیه و آله)؛
ب: علائم و ودایع خداوند متعال.
هر کدام از این دو مورد به صورت جداگانه مورد بررسی قرار گرفته و با شخصیت احمد بصری مطابقت داده می شود تا از این رهگذر مدعای وی ابطال گردد:

↑صفحه ۱۶↑

۱. علائم و ودایع رسول خدا (صلی الله علیه و آله):
یکی از مهم ترین ادله اثبات وصایت، برخورداری از علائم و ودایع رسول گرامی اسلام است که بایستی مدعی وصایت از ارائه آنها برای مردم ناتوان نباشد. این علائم و ودایع عبارتند از:
علامت و ودیعه اول:
کتاب مختوم و ملفوف؛ به عنوان وصیتنامه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به ائمه معصومین (علیهم السلام) که از آن به عنوان «عهد النبی» نیز یاد می شود:
پیش از وفات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) وصیتنامه ای در قالب کتاب مهر شده به ایشان نازل گردید که در آن نام دوازده امام و جانشین پیامبر (صلی الله علیه و آله) ذکر شده است. چنانچه امام صادق (علیه السلام) در این باره می فرماید:
إنّ اللّه (عزَّ و جلَّ) أنزل علی نبیّه - (صلی الله علیه و آله) - کتابا قبل وفاته، فقال: یا محمّد هذه وصیّتک إلی النجبه من أهلک، قال: و ما النجبه یا جبرئیل ؟ فقال: علیّ بن أبی طالب و ولده - (علیهم السلام)-، و کان علی الکتاب خواتیم من ذهب، فدفعه النبیّ - (صلی الله علیه و آله) - الی أمیر المؤمنین - (علیه السلام) - و أمره أن یفکّ خاتما منه و یعمل

↑صفحه ۱۷↑

بما فیه، ثمّ فکّ أمیر المؤمنین - (علیه السلام) - خاتما و عمل بما فیه،... ثمّ دفعه الی ابنه موسی - (علیه السلام) - و کذلک یدفعه موسی الی الذی بعده، ثم کذلک إلی قیام المهدی - (علیه السلام) -(۱)
امام صادق (علیه السلام) فرمود: خدای عزوجل پیش از وفات پیغمبر، مکتوبی بر او نازل کرد و فرمود:
ای محمد! این وصیت من به سوی نجیبان و برگزیدگان از خاندان تو است، پیغمبر (صلی الله علیه و آله) گفت: ای جبرئیل نجیبان کیانند؟ فرمود: علی بن ابیطالب و اولادش (علیهم السلام) و بر آن مکتوب چند مهر از طلا بود، پیغمبر (صلی الله علیه و آله) آن را به امیرالمؤمنین (علیه السلام) داد و دستور فرمود که یک مهر آن را بگشاید و به آنچه در آن است عمل کند، امیرالمؤمنین (علیه السلام) یک مهر را گشود و به آن عمل کرد... سپس آن را به پسرش موسی (علیه السلام) داد و همچنین موسی به امام بعد از خود می دهد و تا قیام حضرت مهدی (علیه السلام) اینچنین است.
آنچه در اول این روایت مشخص شده است، وصیت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به نجباء و خلفای پس از خود می باشد که با عبارت «یا محمد هذه وصیتک الی النجبه من اهلک» از آن یاد شده است. این وصیت بر اساس قرائن روایی، همان عهد النبی (صلی الله علیه و آله) است که در حال حاضر در اختیار امام دوازدهم سال می باشد.
چنانچه امام صادق (علیه السلام) فرمود:
کأنّی أنظر إلی القائم علی منبر الکوفه و حوله أصحابه ثلاثمائه و ثلاثه عشر رجلا عدّه أهل بدر، و هم أصحاب الألویه و هم حکّام اللّه فی أرضه علی خلقه، حتی یستخرج من قبائه کتابا مختوما بخاتم من ذهب عهد معهود من رسول اللّه (صلی الله علیه و آله)(۲). گویی می بینم قائم ما (علیه السلام) در

------------

۱- اصول کافی ج۲ ص ۲۲۹، مدینه معاجز الأئمه الإثنی عشر و دلائل الحجج علی البشر، جلد ۵، صفحه ۹۱
۲- کمال الدین ج۲-ص۶۷۲ / نوادر الأخبار فیما یتعلق بأصول الدین، جلد ۱، صفحه ۲۷۱

↑صفحه ۱۸↑

کوفه بالای منبر نشسته و اصحاب مخصوص که سیصد و سیزده تن و به عدد اصحاب بدر هستند... در خدمت او حضور دارند. ناگهان امام زمان (علیه السلام) کتابی با مهر طلایی از جیب قبای خود بیرون می آورد که البته عهدنامه ای است از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) برای آن حضرت.
همچنین در روایت دیگر پی آمده است:
عن إبراهیم بن عمر، عمّن سمع أبا جعفر - (علیه السلام) - یقول: إنّ عهد نبیّ اللّه صار عند علیّ بن الحسین، ثمّ صار عند محمّد بن علیّ، ثمّ یفعل اللّه ما یشاء. فألزم هؤلاء. فإذا خرج رجل منهم معه ثلاثمائه رجل و معه رایه رسول اللّه - (صلی الله علیه و آله) - (۱)
امام باقر (علیه السلام) فرمود: همانا عهد نبی الله (صلی الله علیه و آله) به حسین بن علی (علیه السلام) و سپس به محمد بن علی (علیه السلام) رسید و سپس خداوند آنچه را می خواهد انجام می دهد پس ملزم آنها باش زمانی که خروج می کند مردی از آنان که به همراهش سیصد و سیزده نفر مرد می باشد. و همراه او پرچم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است.
در روایتی دیگر آمده است:
فَیُبَایِعُونَهُ بَیْنَ اَلرُّکْنِ وَ اَلْمَقَامِ، وَ مَعَهُ عَهْدٌ مِنْ رَسُولِ اللهِ (صلی الله علیه و آله و سلم)، قَدْ تَوَارَثَهُ اَلْأَبْنَاءُ عَنِ اَلْآبَاءِ(۲)
پس با او بین رکن و مقام بیعت می کنند و همراه او عهد رسول الله (صلی الله علیه و آله) است که پسران از پدران به ارث برده اند.
نکته قابل توجه اینکه نزول این وصیتنامه مختوم به لحاظ تقدم و تأخر زمانی، پس از صدور وصیتنامه پیامبر (صلی الله علیه و آله) به مردم(۳) بوده است. لذا وصیتنامه

------------

۱- تفسیر العیاشی ج۲-ص۲۶۱/ تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، جلد ۷، صفحه ۲۱۸
۲- الغیبه للنعمانی ص۲۸۲ / إثبات الهداه بالنصوص و المعجزات، جلد ۵، صفحه ۱۸۲
۳- وصیت مکتوب شده توسط امیرالمومنین علی (علیه السلام)

↑صفحه ۱۹↑

مختوم می تواند به عنوان آخرین وصیت، معیار مناسبی برای شناخت اسامی اوصیاء و تعداد آنان، در نظر گرفته شود. چنانچه ابو موسی ضریر(نابینا) می گوید:
حَدَّثَنِی مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ (علیهما السلام) قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه السلام) أَ لَیْسَ کَانَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) کَاتِبَ اَلْوَصِیَّهِ وَ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله) اَلْمُمْلِیَ عَلَیْهِ وَ جَبْرَئِیلُ وَ اَلْمَلاَئِکَهُ اَلْمُقَرَّبُونَ شُهُودٌ قَالَ فَأَطْرَقَ طَوِیلاً ثُمَّ قَالَ یَا أَبَا اَلْحَسَنِ قَدْ کَانَ مَا قُلْتَ وَ لَکِنْ حِینَ نَزَلَ بِرَسُولِ اللهِ (صلی الله علیه و آله) اَلْأَمْرُ نَزَلَتِ اَلْوَصِیَّهُ مِنْ عِنْدِ اللهِ کِتَاباً مُسَجَّلاً نَزَلَ بِهِ جَبْرَئِیلُ مَعَ أُمَنَاءِ اللهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی مِنَ اَلْمَلاَئِکَهِ فَقَالَ جَبْرَئِیلُ یَا مُحَمَّدُ مُرْ بِإِخْرَاجِ مَنْ عِنْدَکَ إِلاَّ وَصِیَّکَ لِیَقْبِضَهَا مِنَّا وَ تُشْهِدَنَا بِدَفْعِکَ إِیَّاهَا إِلَیْهِ ضَامِناً لَهَا یَعْنِی عَلِیّاً (علیه السلام) فَأَمَرَ اَلنَّبِیُّ (صلی الله علیه و آله) بِإِخْرَاجِ مَنْ کَانَ فِی اَلْبَیْتِ مَا خَلاَ عَلِیّاً وَ فَاطِمَهُ فِیمَا بَیْنَ اَلسِّتْرِ وَ اَلْبَابِ(۱)
حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) به من فرمود: من به امام صادق (علیه السلام) گفتم:
مگر امیرالمؤمنین (علیه السلام) کاتب وصیت و پیامبر (صلی الله علیه و آله) املاء کننده و جبرئیل و ملائکه مقربون شهود آن نبودند؟! حضرت مدتی سر به زیر انداخت و سپس فرمود:
چنان بود که گفتی، ای ابوالحسن؛ ولی زمانیکه وفات رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در رسید، امر وصیت از جانب خدا در مکتوبی سر به مهر فرود آمد، آن مکتوب را جبرئیل همراه ملائکه امین خدای تبارک و تعالی فرود آورد. جبرئیل گفت: ای محمد! دستور بده هرکه نزدت هست، جز وصی و جانشینت یعنی علی (علیه السلام) بیرون روند، تا او مکتوب وصیت را از ما بگیرد و ما را گواه گیرد که تو آن را به او دادی و خودش ضامن و معتهد آن شود، پیغمبر به اخراج هر که در خانه بود، جز علی (علیه السلام) دستور داد و فاطمه در میان در و پرده بود....

------------

۱- اصول کافی ج۲-ص ۳۱- روایه ۴ / بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار (علیهم السلام)، جلد ۲۲، صفحه ۴۷۹

↑صفحه ۲۰↑

نتیجه اینکه؛ بایستی مدعی وصایت از اصل این وصیتنامه (کتاب مختوم) به عنوان ودایع رسول اکرم برخوردار بوده و نام او به عنوان یکی از اوصیاء در بین ائمه اثنی عشر مذکور بوده باشد. در حالی که احمد بصری از آوردن این وصیتنامه عاجز بوده و علاوه بر آن، نام او در ردیف اسامی مذکور در کتاب نیست.
علامت و ودیعه دوم:
وصیت به انجام تکفین و دریافت لوازم شخصی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) انجام امورات کفن و دفن و همچنین برخورداری از لوازم شخصی رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، دارای معنا و مفهوم وصایت آن حضرت است. چنانچه این امورات محوله، توسط امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) انجام شد و لوازم مذکور نیز برای اولین بار به ایشان منتقل گردید.
امیرمؤمنان (علیه السلام) می فرماید:
وقتی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در مریضی آخر خود در بستر بیماری افتاده بود، من سر مبارک وی را بر روی سینه خود نهاده بودم و خانه حضرت (صلی الله علیه و آله) انباشته از مهاجر و انصار بود و عباس عموی پیامبر (صلی الله علیه و آله) رو به روی او نشسته بود و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) گاهی به هوش می آمد و گاهی هم از هوش می رفت... اندکی که حال ایشان بهتر شد فرمود: یا علی (علیه السلام) بدان که این حق توست و احدی نباید در این امر با تو ستیزه کند، اکنون وصیت مرا بپذیر و آنچه به مردمان وعده داده ام به جای آر و قرض مرا ادا کن.
یا علی! پس از من أمر خاندانم به دست توست و پیام مرا به کسانی که پس از من می آیند برسان. من وقتی دیدم که رسول خدا از مرگ خود سخن می گوید، قلبم لرزید و به خاطر آن به گریه درآمدم و نتوانستم

↑صفحه ۲۱↑

که درخواست پیامبر (صلی الله علیه و آله) را با سخنی پاسخ گویم. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) دوباره فرمود: یا علی آیا وصیت من را قبول میکنی!؟ و من در حالتی که گریه گلویم را می فشرد و کلمات را نمی توانستم به درستی ادا نمایم، گفتم: آری ای رسول خدا! آن گاه رو به بلال کرد و گفت: ای بلال! کلاهخود و زره و پرچم مرا که «عقاب» نام دارد و شمشیرم ذوالفقار و عمامه ام را که سحاب» نام دارد برایم بیاور... [سپس رسول خدا به آنچه که مختص خود وی بود از جمله لباسی که در شب معراج پوشیده بود و لباسی که در جنگ احد بر تن داشت و کلاه هایی که مربوط به سفر، روزهای عید و مجالس دوستانه بود و حیواناتی که در خدمت آن حضرت بود را طلب کرد و بلال همه را آورد مگر زره پیامبر که در گرو بود. آن گاه رو به من کرد و فرمود: یا علی (علیه السلام) برخیز و اینها را در حالی که من زنده ام، در حضور این جمع بگیر تا کسی پس از من بر سر آنها با تو نزاع نجوید. من برخاستم و با این که توانایی راه رفتن نداشتم، آنچه بود گرفتم و به خانه خود بردم و چون بازگشتم و رو به روی پیامبر ایستادم، به من نگریست و بعد انگشتری خود را از دست بیرون آورد و به من داد و گفت: بگیر یا علی این مال توست در دنیا و آخرت!..».(۱)

------------

۱- محمد بن الحسین و علی بن محمد عن سهل عن محمد بن الولید شباب الصیرفی عن أبان عن أبی عبد اللّه (علیه السلام) قال: لما حضرت رسول اللّه (صلی الله علیه و آله) الوفاه دعا العباس بن عبد المطلب و أمیر المؤمنین (علیه السلام) فقال للعباس یا عم محمد تأخذ تراث محمد و تقضی دینه و تنجز عداته فرد علیه فقال یا رسول اللّه شیخ کثیر العیال قلیل المال من یطیقک و أنت تباری الریح قال فأطرق رسول اللّه (صلی الله علیه و آله) هنیئه ثم قال یا عباس أ تأخذ تراث محمد و تنجز عداته و تقضی دینه فقال بأبی أنت و أمی شیخ کثیر العیال قلیل المال و أنت تباری الریح قال أما إنی سأعطیها من یأخذها بحقها ثم قال یا علی یا أخا محمد أ تنجز عدات محمد و تقضی دینه و تقبض تراثه فقال نعم بأبی أنت و أمی ذاک علی و لی قال فنظرت إلیه حتی نزع خاتمه من إصبعه فقال تختم بهذا فی حیاتی قال فنظرت إلی الخاتم حین وضعته فی إصبعی فتمنیت من جمیع ما ترک الخاتم ثم صاح یا بلال علی بالمغفر و القمیصین القمیص الذی أسری به فیه و القمیص الذی خرج فیه یوم أحد و القلانس الثلاث قلنسوه السفر و قلنسوه العیدین و الجمع و قلنسوه کان یلبسها و یقعد مع أصحابه ثم قال یا بلال علی بالبغلتین الشهباء و الدلدل و الناقتین العضباء و القصواء و الفرسین الجناح کانت توقف بباب المسجد لحوائج رسول اللّه (صلی الله علیه و آله) یبعث الرجل فی حاجته - فیرکبه فیرکضه فی حاجه رسول اللّه (صلی الله علیه و آله) و حیزوم و هو الذی کان یقول أقدم یا حیزوم و الحمار عفیر فقال أقبضها فی حیاتی فذکر أمیر المؤمنین (علیه السلام) أن أول شیء من الدواب توفی عفیر ساعه قبض رسول اللّه (صلی الله علیه و آله) فقطع خطامه ثم مر یرکض حتی أتی بئر بنی حطمه بقبا فرمی بنفسه فیها فکانت قبره. و روی أن أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه قال: إن ذلک الحمار کلم رسول اللّه (صلی الله علیه و آله) فقال بأبی أنت و أمی إن أبی حدثنی عن أبیه عن جده عن أبیه أنه کان مع نوح فی السفینه فقام إلیه نوح فمسح علی کفله ثم قال یخرج من صلب هذا الحمار حمار یرکبه سید النبیین و خاتمهم فالحمد لله الذی جعلنی ذلک الحمار. امالی طوسی ص۶۰۰ شماره ۱/۱۲۴۴ - اصول کافی ج۱ ص ۳۴۰ ح۸

↑صفحه ۲۲↑

لذا این علامت و ودایع به عنوان یکی از نشانه های قطعی وصایت است که اوصیاء پیامبر (صلی الله علیه و آله)، یکی پس از دیگری متکفل انجام امورات تکفین وصی پیشین و دریافت لوازم مذکور بوده و در مقام احتجاج به امامت هر کدام از اهل بیت (علیهم السلام) استفاده شده است که به دو نمونه اشاره میگردد:
عبدالاعلی به نقل از امام صادق (علیه السلام) درباره ماجرای وصیت امام باقر (علیه السلام) آورده است:
چون مرگ پدرم فرا رسید، فرمود: چند گواه برای من حاضر کن، من چهار تن از قریش را حاضر کردم که نافع وابسته عبد الله بن عمر با آنها بود و فرمود: بنویس... وصیت کرد محمد بن علی به پسرش جعفر بن محمد و به او دستور داد او را در بردی که هنگام نماز جمعه می پوشید کفن کند و عمامه او را برای او عمامه سازد و قبر او را چهار گوش نماید و چهار انگشت از زمین بلندتر کند و او را واگذارد، پس فرمود: آن وصیتنامه را در هم پیچید و به گواهان فرمود: خدا شما را رحمت کند، برگردید، و

↑صفحه ۲۳↑

چون گواهان رفتند من گفتم: پدر جان در این استشهاد چه مصلحتی بود؟ فرمود: من بد داشتم که تو مغلوب شوی و بگویند وصیت نکرده، خواستم تو دلیلی در دست داشته باشی. و امام کسی است که چون به شهر او در آیند و پرسند وصی فلان امام کیست؟ گویند فلانی(۱).
همچنین در رد ادعای دو نفر از زیدیه آمده است:
سعید سمان نقل کرده است: نزد امام جعفر صادق (علیه السلام) بودم که ناگاه دو نفر از طایفه زیدیه برآن حضرت داخل شدند... حضرت به من فرمود که: «این دو مرد را می شناسی؟ عرض کردم: آری، اینها از اهل بازار و هم چراغ های ما می باشند. و ایشان از طایفه زیده اند و گمان دارند که شمشیر رسول خدا را در نزد عبدالله پسر حسن است (یعنی حسن مثنی). حضرت فرمود: «دروغ گفتند. خدا ایشان را لعنت کند، به خدا سوگند که عبدالله پسر حسن، آن شمشیر را به دو چشم خود و به یک چشم از دو چشم خود ندیده. و پدرش (یعنی حسن مثنی) نیز آن را ندیده. بار خدایا، مگر آن که آن را در نزد علی بن الحسین دیده باشد. پس اگر این دو مرد راستگویند، بگویند که نشانه دسته آن چیست و اثری که در موضع دم آن است چیست؟ و به درستی که در نزد من است شمشیر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و در نزد من است، رایت و علم رسول (صلی الله علیه و آله)، و زره و چهار

------------

۱- علی بن ابراهیم عن محمد بن عیسی عن یونس بن عبدالرحمن قال حدثنا حماد عن عبد الاعلی قال: سالت ابی عبد الله (علیه السلام)... فلمّا حضرته الوفاه، قال: ادع لی شهودا؛ فدعوت أربعه من قریش فیهم نافع مولی عبد اللّه بن عمر، فقال: اکتب، هذا ما... أَوْصَی مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ إِلَی اِبْنِهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ أَمَرَهُ أَنْ یُکَفِّنَهُ فِی بُرْدِهِ اَلَّذِی کَانَ یُصَلِّی فِیهِ اَلْجُمُعَهَ وَ أَنْ یَرْفَعَ قَبْرَهُ أَرْبَعَ أَصَابِعَ وَ أَنْ یَحُلَّ عَنْهُ أَطْمَارَهُ عِنْدَ دَفْنِهِ ثُمَّ قَالَ لِلشُّهُودِ اِنْصَرِفُوا رَحِمَکُمُ الله فَقُلْتُ لَهُ یَا أَبَتِ مَا کَانَ فِی هَذَا بِأَنْ یُشْهَدَ عَلَیْهِ قَالَ یَا بُنَیَّ کَرِهْتُ أَنْ تُغْلَبَ وَ أَنْ یُقَالَ لَمْ یُوصِ إِلَیْهِ فَأَرَدْتُ أَنْ تَکُونَ لَکَ اَلْحُجَّهُ فهو الذی اذا قدم الرجل البلد قال من وصی فلان قیل فلان. کافی ج۱ -ص۳۷۹ و اثبات الهداه ج۱ - ص۱۱۴ و بحار الانوار ج۲۶ ص۲۱۷

↑صفحه ۲۴↑

آینه و کلاه خود آن حضرت. پس اگر راست گویند، بگویند که چیست آن نشانه که در زره رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است؟ و به درستی که در نزد من است آن علم رسول خدا که خدا آن را منشأ غلبه و بر خصم قرار داده، و در نزد من است الواح موسی و عصای او، و در نزد من است انگشتر سلیمان پسر داود، و در نزد من است آن طشتی که موسی در آن گوسفند قربانی را قربانی می کرد، و در نزد من است آن نامی که چون رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آن را در میان مسلمانان و مشرکان میگذاشت، تیر مشرکان به مسلمانان نمی رسید و در نزد من است مانند آنچه فرشتگان آن را آوردند و بر می داشتند (یعنی تابوت). و داستان سلاح رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در میان ما چون داستان تابوت است در میان بنی اسرائیل، که در هر خاندانی که آن تابوت بردر خانه های ایشان یافت می شد، پیغمبری به ایشان عطا می شد، و هر که از ما که این سلاح به او منتقل شد، امامت به او رسید. و هر آینه پدرم زره رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را پوشید و چون از اندام آن حضرت زیاد بود، آن را بر زمین میکشید و به واسطه زیادتی، آن زره، بر روی زمین خطی را هویدا نمود و من نیز آن را پوشیدم پس به همان وضعی که نسبت به پدرم بود، با من نیز چنان بوده و قائم ما کسی است که چون آن را بپوشد، پر کند آن را و بر قامتش راست آید. ان شاء الله تعالی». (۱)

------------

۱- حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ اَلْحَکَمِ عَنْ مُعَاوِیَهَ بْنِ وَهْبٍ عَنْ سَعِیدٍ اَلسَّمَّانِ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه السلام) إِذْ دَخَلَ عَلَیْهِ رَجُلاَنِ مِنَ اَلزَّیْدِیَّهِ فَقَالاَ أَ فِیکُمْ إِمَامٌ مُفْتَرَضٌ طَاعَتُهُ فَقَالَ لاَ قَالَ فَقَالاَ لَهُ فَأَخْبَرَنَا عَنْکَ اَلثِّقَاتُ أَنَّکَ تَعْرِفُهُ وَ تسمیهم[نُسَمِّیهِمْ]لَکَ وَ هُمْ فُلاَنٌ وَ فُلاَنٌ وَ هُمْ أَصْحَابُ وَرَعٍ وَ تَشْمِیرٍ وَ هُمْ مِمَّنْ لاَ یَکْذِبُونَ فَغَضِبَ أَبُو عَبْدِ اللهِ (علیه السلام) وَ قَالَ مَا أَمَرْتُهُمْ بِهَذَا فَلَمَّا رَأَیَا اَلْغَضَبَ فِی وَجْهِهِ خَرَجَا فَقَالَ لِی أَ تَعْرِفُ هَذَیْنِ قُلْتُ نَعَمْ هُمَا مِنْ أَهْلِ سُوقِنَا مِنَ اَلزَّیْدِیَّهِ وَ هُمَا یَزْعُمَانِ أَنَّ سَیْفَ رَسُولِ اللهِ (صلی الله علیه و آله) عِنْدَ عَبْدِ اللهِ بْنِ اَلْحَسَنِ فَقَالَ کَذَبَا لَعَنَهُمَا الله وَ لاَ وَ اللهِ مَا رَآهُ عَبْدُ اللهِ بِعَیْنَیْهِ وَ لاَ بِوَاحِدٍ مِنْ عَیْنَیْهِ وَ لاَ رَآهُ أَبُوهُ إِلاَّ أَنْ یَکُونَ رَآهُ عِنْدَ عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ إِنْ کَانَا صَادِقَیْنِ فَمَا عَلاَمَهٌ فِی مَقْبِضِهِ وَ مَا لاَ تَرَی فِی مَوْضِعِ مَضْرَبِهِ وَ إِنَّ عِنْدِی لَسَیْفَ رَسُولِ اللهِ (صلی الله علیه و آله) وَ دِرْعَهُ وَ لاَمَتَهُ وَ مِغْفَرَهُ فَإِنْ کَانَا صَادِقَیْنِ فَمَا عَلاَمَهٌ فِی دِرْعِهِ وَ إِنَّ عِنْدِی لَرَایَهَ رَسُولِ اللهِ (صلی الله علیه و آله) اَلْمِغْلَبَهَ وَ إِنَّ عِنْدِی أَلْوَاحَ مُوسَی وَ عَصَاهُ وَ إِنَّ عِنْدِی لَخَاتَمَ سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ وَ إِنَّ عِنْدِی اَلطَّسْتَ اَلَّذِی کَانَ یُقَرِّبُ بِهَا مُوسَی اَلْقُرْبَانَ وَ إِنَّ عِنْدِی اَلاِسْمَ اَلَّذِی کَانَ إِذَا أَرَادَ رَسُولُ اللهِ أَنْ یَضَعَهُ بَیْنَ اَلْمُسْلِمِینَ وَ اَلْمُشْرِکِینَ لَمْ یَصِلْ مِنَ اَلْمُشْرِکِینَ إِلَی اَلْمُسْلِمِینَ نُشَّابَهٌ وَ إِنَّ عِنْدِی اَلتَّابُوتَ اَلَّتِی جَاءَتْ بِهِ اَلْمَلاَئِکَهُ تَحْمِلُهُ وَ مَثَلُ اَلسِّلاَحِ فِینَا مَثَلُ اَلتَّابُوتِ فِی بَنِی إِسْرَائِیلَ أهل بیت[فِی أَیِّ بَیْتٍ] وَقَفَ اَلتَّابُوتُ عَلَی بَابِ دَارِهِمْ أُوتُوا اَلنُّبُوَّهَ کَذَلِکَ وَ مَنْ صَارَ إِلَیْهِ اَلسِّلاَحُ مِنَّا أُوتِیَ اَلْإِمَامَهَ وَ لَقَدْ لَبِسَ أَبِی دِرْعَ رَسُولِ اللهِ فَخَطَّتْ عَلَی اَلْأَرْضِ خَطِیطاً وَ لَبِسْتُهَا أَنَا فَکَانَتْ وَ قَائِمُنَا مِمَّنْ إِذَا لَبِسَهَا مَلَأَهَا إِنْ شَاءَ الله. بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد (علیهم السلام)، جلد ۱، صفحه ۱۷۴

↑صفحه ۲۵↑

بر این اساس بایستی امام دوازدهم علی متکفل امورات امام یازدهم (علیه السلام) بوده و تمامی لوازم مذکور را در تحویل خود داشته باشد تا هنگام ظهور، به آنها استناد کرده و بدین واسطه شناسایی گردد. چنانچه آمده است:
حدثنا نعیم، حدثنا سعید أبو عثمان عن جابر عن أبی جعفر، قال: «ثم یظهر المهدی بمکه عند العشاء، ومعه رایه رسول الله، و قمیصه و سیفه و علامات و نور و بیان...». (۱)
امام باقر (علیه السلام) فرمود: سپس مهدی (علیه السلام) هنگام نماز عشاء از کنار کعبه ظاهر می شود و به همراه او پرچم رسول خدا و لباس و شمشیر و علامت های ایشان و نور و بیان است.... همچنین در روایت دیگر آمده است:
قال ابی عبدالله (علیه السلام): «خَرَجَ صَاحِبُ هَذَا اَلْأَمْرِ مِنَ اَلْمَدِینَهِ إِلَی مَکَّهَ بِتُرَاثِ رَسُولِ اللهِ (صلی الله علیه و آله) فَقُلْتُ مَا تُرَاثُ رَسُولِ اللهِ (صلی الله علیه و آله) قَالَ سَیْفُ رَسُولِ اللهِ وَ دِرْعُهُ وَ عِمَامَتُهُ وَ بُرْدُهُ وَ قَضِیبُهُ وَ رَایَتُهُ وَ لاَمَتُهُ وَ سَرْجُهُ حَتَّی یَنْزِلَ مَکَّهَ فَیُخْرِجَ اَلسَّیْفَ مِنْ غِمْدِهِ وَ یَلْبَسَ اَلدِّرْعَ وَ یَنْشُرَ اَلرَّایَهَ وَ اَلْبُرْدَهَ وَ اَلْعِمَامَهَ وَ یَتَنَاوَلَ اَلْقَضِیبَ بِیَدِهِ وَ یَسْتَأْذِنَ الله فِی ظُهُورِهِ»(۲) صاحب این امر از مدینه به سوی مکه حرکت می کند در حالی که میراث پیامبر را به همراه دارد.

------------

۱- التشریف بالمنن فی التعریف بالفتن ص ۱۳۷
۲- الغیبه للنعمانی ص ۲۷۰

↑صفحه ۲۶↑

گفتم میراث رسول خدا چیست؟ فرمود: شمشیر رسول خدا است و زره او و عمامه او و عبا او و چوب دستی او و پرچم او و جوشن او و زین سواری او. چون به مکه فرود آید تیغ را از غلافش بیرون آورد و زره را بپوشد و پرچم را برافرازد و عبا و عمامه را بپوشد و چوب دستی را بکف گیرد و از خداوند اجازه ظهور خواهد. ضمن اینکه در روایتی از امام صادق (علیه السلام) در خصوص مواجهه سید حسنی با امام دوازدهم (علیه السلام) آمده است:
سپس سید حسنی می گوید: پس بین من و امیر خود خلوت کنید، و ما را تنها بگذارید. آنگاه مهدی (علیه السلام) بسوی او بیرون می آید و دو نفری در میان دو لشکر می ایستند و حسنی، عرضه می دارد: اگر تو مهدی آل محمد هستی پس عصای جدم رسول خدا و انگشتر، و برد و زره و عمامه او(سحاب) و اسب او، و شترش (غضباء) و قاطرش (دلدل) و حمارش (یعفور) و نجیبش (براق) و تاج آن حضرت و همچنین قرآنی که امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) بدون تغییر و تبدیل آنرا جمع آوری نموده بود کجاست؟ پس مهدی (علیه السلام) تمام آن اشیاء را حاضر نموده و همه آنها را به سید حسنی نشان میدهد. سپس امام صادق (علیه السلام) فرمود: همانا تمامی آنها داخل جعبه است. و همچنین تمام مواریث انبیاء (حتی عصای آدم و نوح، و ترکه هود وصالح، و مجمع ابراهیم، و صاع یوسف وکیل و ترازوی شعیب، وعصا و تابوت موسی (که در آن ماترک و باقیمانده آنچه را که آل موسی هارون داشتند و ملائکه آنرا بر می داشتند و زره داوود، و عصا و تاج و انگشتر سلیمان، و رحل عیسی و میراث تمام پیامبران) در آن جعبه خواهد بود. در این هنگام حسنی می گوید: ای

↑صفحه ۲۷↑

پسر رسول خدا! کاری انجام بده تا مشاهده شود. آنچه از شما می خواهیم این است که چوب دستی رسول خدا او را به این سنگ سخت بزنید و از خدا بخواهید که در آن چیزی برویاند. البته سید حسنی این درخواست را به این علت انجام میدهد تا یارانش فضل امام مهدی را ببینند و از او اطاعت کرده و بیعت کنند. آنگاه مهدی (علیه السلام) عصا را می گیرد و آنرا بر بالای سنگ سختی نصب می کند و آن عصا فورا درخت بزرگی می شود؛ طوریکه بر تمام لشکریان حاضر سایه می افکند. آن وقت سید حسنی می گوید: الله اکبر، یابن رسول الله دست خود را دراز کنید تا با شما بیعت کنم. پس سید حسنی، وتمام لشکریان او با آن حضرت بیعت می کنند...».(۱)
بنابراین، یکی دیگر از شاخصه های شناخت وصی رسول خدا، به همراه داشتن لوازم شخصی آن حضرت است که بر اساس روایات، تمامی آن لوازم (عینا)

------------

۱- اَلْحُسَیْنُ بْنُ حَمْدَانَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ وَ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ اللهِ اَلْحَسَنِیَّیْنِ، عَنْ أَبِی شُعَیْبٍ مُحَمَّدِ بْنِ نَصْرٍ، عَنْ عُمَرَ بْنِ اَلْفُرَاتِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْمُفَضَّلِ، عَنِ اَلْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ، قَالَ: سَأَلْتُ سَیِّدِیَ اَلصَّادِقَ (علیه السلام)....... فَیَقُولُ اَلْحَسَنِیُّ: اُخْرُجُوا بِنَا إِلَیْهِ حَتَّی تَنْظُرُوا مَنْ هُوَ؟ وَ مَا یُرِیدُ؟ وَ هُوَ یَعْلَمُ وَ اللهِ أَنَّهُ اَلْمَهْدِیُّ (علیه السلام) وَ إِنَّهُ لَیَعْرِفُهُ، وَ إِنَّهُ لَمْ یُرِدْ بِذَلِکَ اَلْأَمْرِ إِلاَّ الله. فَیَخْرُجُ اَلْحَسَنِیُّ وَ بَیْنَ یَدَیْهِ أَرْبَعَهُ آلاَفِ رَجُلٍ فِی أَعْنَاقِهِمُ اَلْمَصَاحِفُ، وَ عَلَیْهِمُ اَلْمُسُوحُ، مُقَلِّدِینَ بِسُیُوفِهِمْ، فَیُقْبِلُ اَلْحَسَنِیُّ حَتَّی یَنْزِلَ بِقُرْبِ اَلْمَهْدِیِّ (علیه السلام) فَیَقُولُ: سَائِلُوا عَنْ هَذَا اَلرَّجُلِ مَنْ هُوَ وَ مَا ذَا یُرِیدُ؟ فَیَخْرُجُ بَعْضُ أَصْحَابِ اَلْحَسَنِیِّ إِلَی عَسْکَرِ اَلْمَهْدِیِّ (علیه السلام)، فَیَقُولُ: أَیُّهَا اَلْعَسْکَرُ اَلْجَائِلُ مَنْ أَنْتُمْ حَیَّاکُمُ الله؟ وَ مَنْ صَاحِبُکُمْ هَذَا؟ وَ مَا ذَا یُرِیدُ؟ فَیَقُولُ أَصْحَابُ اَلْمَهْدِیِّ (علیه السلام): هَذَا مَهْدِیُّ آلِ مُحَمَّدٍ (علیهم السلام)، وَ نَحْنُ أَنْصَارُهُ مِنَ اَلْجِنِّ وَ اَلْإِنْسِ وَ اَلْمَلاَئِکَهِ، ثُمَّ یَقُولُ اَلْحَسَنِیُّ: خَلُّوا بَیْنِی وَ بَیْنَ هَذَا، فَیَخْرُجُ إِلَیْهِ اَلْمَهْدِیُّ (علیه السلام)، فَیَقِفَانِ بَیْنَ اَلْعَسْکَرَیْنِ، فَیَقُولُ اَلْحَسَنِیُّ: إِنْ کُنْتَ مَهْدِیَّ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیْهِم فَأَیْنَ هِرَاوَهُ جَدِّی رَسُولِ اللهِ (صلی الله علیه و آله)، وَ خَاتَمُهُ، وَ بُرْدَتُهُ، وَ دِرْعُهُ اَلْفَاضِلُ، وَ عِمَامَتُهُ اَلسَّحَابُ، وَ فَرَسُهُ اَلْیَرْبُوعُ، وَ نَاقَتُهُ اَلْعَضْبَاءُ، وَ بَغْلَتُهُ اَلدُّلْدُلُ، وَ حِمَارُهُ اَلْیَعْفُورُ، وَ نَجِیبُهُ اَلْبُرَاقُ، وَ تَاجُهُ، وَ اَلْمُصْحَفُ اَلَّذِی جَمَعَهُ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) بِغَیْرِ تَغْیِیرٍ وَ لاَ تَبْدِیلٍ، فَیُحْضِرُ لَهُ اَلسَّفَطَ اَلَّذِی فِیهِ جَمِیعُ مَا طَلَبَهُ. (وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللهِ (علیه السلام): إِنَّهُ کُلَّهُ کَانَ فِی اَلسَّفَطِ)، وَ تَرِکَاتُ جَمِیعِ اَلنَّبِیِّینَ حَتَّی عَصَا آدَمَ وَ نُوحٍ (علیهما السلام)، وَ تَرِکَهِ هُودٍ وَ صَالِحٍ (علیهما السلام)، وَ مَجْمُوعِ إِبْرَاهِیمَ (علیه السلام)، وَ صَاعِ یُوسُفَ (علیه السلام)، وَ مِکْیَلِ شُعَیْبٍ (علیه السلام) وَ مِیزَانِهِ، وَ عَصَا مُوسَی (علیه السلام)، وَ تَابُوتِهِ اَلَّذِی فِیهِ بَقِیَّهُ مَا تَرَکَ آلُ مُوسی وَ آلُ هارُونَ تَحْمِلُهُ اَلْمَلائِکَهُ، وَ دِرْعِ دَاوُدَ (علیه السلام)، وَ خَاتَمِ سُلَیْمَانَ (علیه السلام) وَ تَاجِهِ، وَ رَحْلِ عِیسَی (علیه السلام)، وَ مِیرَاثِ اَلنَّبِیِّینَ وَ اَلْمُرْسَلِینَ فِی ذَلِکَ اَلسَّفَطِ». فَعِنْدَ ذَلِکَ یَقُولُ اَلْحَسَنِیُّ: یَا اِبْنَ رَسُولِ اللهِ اِقْضِ مَا قَدْ رَأَیْتَهُ، وَ اَلَّذِی أَسْأَلُکَ أَنْ تَغْرِزَ هِرَاوَهَ رَسُولِ اللهِ (صلی الله علیه و آله) فِی هَذَا اَلْحَجَرِ اَلصُّلْبِ، وَ تَسْأَلَ الله أَنْ یُنْبِتَهَا فِیهِ، وَ لاَ یُرِیدُ بِذَلِکَ إِلاَّ أَنْ یُرِیَ أَصْحَابَهُ فَضْلَ اَلْمَهْدِیِّ (علیه السلام) حَتَّی یُطِیعُوهُ وَ یُبَایِعُوهُ، فَیَأْخُذُ اَلْمَهْدِیُّ (علیه السلام) اَلْهِرَاوَهَ فَیَغْرِزُهَا فَتَنْبُتُ فَتَعْلُو وَ تُفْرِعُ وَ تُورِقُ حَتَّی تُظِلَّ عَسْکَرَ اَلْحَسَنِیِّ وَ عَسْکَرَ اَلْمَهْدِیِّ (علیه السلام). فَیَقُولُ اَلْحَسَنِیُّ: الله أَکْبَرُ یَا اِبْنَ رَسُولِ اللهِ مُدَّ یَدَکَ حَتَّی أُبَایِعَکَ، فَیُبَایِعُهُ اَلْحَسَنِیُّ وَ سَائِرُ عَسْکَرِهِ [الهداية الكبرى: ص۳۹۶ ومختصر البصائر: ص۴۳۳-۴۵۸ وبحار الأنوار: ج۵۳، ص۷ (به نقل از مختصر البصائر به جاى الحسني، الحسين (عليه السلام) آورده است كه البته به مقصود ما خللي وارد نمى كند) ورياض الأبرار في مناقب الأئمة الأطهار: ج۳، ص۲۱۶ وإلزام الناصب في إثبات الحجة الغائب (عج): ج۲، ص۲۱۱].

↑صفحه ۲۸↑

در محضر ائمه (علیهم السلام) بوده و در حال حاضر در محضر امام دوازدهم (علیه السلام) است.
البته احمد بصری باتوجه به اینکه از آوردن این لوازم برای اثبات خود ناتوان است، سعی در به تأویل بردن این علایم و ودایع دارد. لذا سلاح رسول خدا او را به علم حضرت(۱) و پرچم ایشان را به دعوت به حاکمیت الهی(۲) تأویل برده است.

------------

۱- همانطور که گفته شد، احمد بصری سلاح رسول خدا را به علم آن حضرت تأویل برده و از این رهگذر سعی در اثبات برخورداری خود از علم رسول خدا این را دارد. لذا در پاسخ این تأویل باطل گفته می شود؛ به شهادت روایات متواتر، علم و سلاح رسول اکرم ا دو چیز جدا از هم هستند که بایستی هر امامی از آن دو برخوردار باشد. به عنوان نمونه در روایتی آمده است: عن برید العجلی، قال: سألت أبا جعفر (علیه السلام) عن قول الله عز ذکره: «إن الله یأمرکم أن تؤدوا الأمانات إلی أهلها و إذا حکمتم بین الناس أن تحکموا بالعدل». قال: إیاناعنی، أن یؤدی الأول إلی الإمام الذی بعده الکتب و العلم والسلاح». الغیبه للنعمانی، ص۲۷۰. همچنین باید دانست که سلاح به عنوان یک شیء معرفی شده است که در صندوقچه نگهداری می شده و این با ماهیت علم سازگار نیست. چنانچه در روایت آمده است: عن أبی جعفر (علیه السلام) قال: لمّا حضرت علیّ بن الحسین الوفاه، قبل ذلک أخرج سفطا أو صندوقا عنده، فقال: یا محمّد، احمل هذا الصندوق. قال: فحمل بین أربعه، فلمّا توفّی جاء اخوته یدّعون فی الصندوق فقالوا: أعطنا نصیبنا فی الصندوق، فقال: و اللّه ما لکم فیه شیء، و لو کان لکم فیه شیء ما دفعه إلیّ، و کان فی الصندوق سلاح رسول اللّه (صلی الله علیه و آله) و کتبه. الکافی، ج۱، ص۳۰۵. وحتی روایتی هم که سلاح را به تابوت بنی اسرائیل تشبیه کرده است، آن را نشانه برخورداری از عام دانسته اند نه اینکه سلاح همان علم بوده باشد. علی بن إبراهیم عن أبیه عن ابن أبی عمیر عن حمیر بن السکین عن نوح بن دراج عن عبد الله بن أبی یعفورقال سمعت أبا عبد الله (علیه السلام) یقول إنّما مثل السلاح فینا مثل التابوت فی بنی إسرائیل حیثما دار التابوت دارالملک فاینما دارالسلاح فینا دارالعلم». الکافی، ج ۱، ص ۲۳۸. نتیجه اینکه سلاح رسول خدا با علم ایشان دو چیز متفاوت و جداگانه است. اما باید مد نظر باشد که سلاح نشانه علم است، لذا کسی که سلاح نزد او باشد دلالت بر برخورداری از علم رسول خدا دارد.
۲- در پاسخ به این تأویل، په روایتی از پیامبر اکرم و امام صادق اشاره می گردد که حقیقت پرچم رسول خدا را روشن فرموده و آن را برگه ای از سوی بهشت معرفی فرموده است. لذا براساس این روایت و سایر روایات بطلان تأویل احمد بصری آشکار می گردد: پیامبر اکرم فرمود: «ثم یهز الرایه الجلیه وینشرها وهی رایه رسول الله السحابه و درع رسول الله السابغه، و یتقلد بسیف رسول الله ذی الفقار» سپس پرچم روشن را به اهتزار در می آورد و آن را می گشاید و آن همان پرچم رسول خدا به نام سحابه است و (همچنین) زره پیامبر به نام سابغه را همراه دارد و شمشیر پیامبر اکرم به نام ذوالفقار را به گردن می آویزد.» بحار الانوار، ج۵۲، ص ۳۰۷، ذیل روایت ۸۱. عن أبی بصیر، قال: قال أبو عبد اللّه (علیه السلام): لا یخرج القائم (علیه السلام) حتّی یکون تکمله الحلقه قلت: و کم تکمله الحلقه. قال: عشره آلاف، جبرئیل عن یمینه، و میکائیل عن یساره، ثمّ یهزّ الرایه و یسیر بها، فلا یبقی أحد فی المشرق و لا فی المغرب إلاّ لعنها و هی رایه رسول اللّه (صلی الله علیه و آله) و سلم، نزل بها جبرئیل یوم بدر. ثمّ قال: یا أبا محمّد، ما هی و اللّه قطن و لا کتّان و لا قز و لا حریر، قلت: فمن أیّ شیء هی؟ قال: من ورق الجنّه، نشرها رسول اللّه (صلی الله علیه و آله) یوم بدر، ثمّ لفّها و دفعها إلی علیّ (علیه السلام)، فلم تزل عند علیّ (علیه السلام) حتّی إذا کان یوم البصره نشرها أمیر المؤمنین (علیه السلام) ففتح اللّه علیه، ثمّ لفّها و هی عندنا هناک، لا ینشرها أحد حتّی یقوم القائم. الغیبه للنعمانی، ص ۳۰۷ والغیبه طوسی، ص۳۲۰. امام صادق (علیه السلام) فرمود: قائم خروج نمی کند تا اینکه حلقه یاران تکمیل شود... سپس پرچم را می گستراند و حرکت می کند. پس کسی در مغرب و مشرق نمی ماند مگر اینکه قائم را لعن می کنند. و آن پرچم رسول الله است که جبرائیل در روز بدر به ایشان نازل کرد. سپس فرمود که به خدا قسم که آن پرچم از پنبه و کتان و ابریشم و حریر نیست. پرسیدم پس از چیست ؟ فرمود از «ورق و برگه ای از بهشت» است که پیامبر آن را در روز بدر باز کرد و سپس پیچید و به علی (علیه السلام) تحویل داد و ایشان همواره آن را در نزد خود داشت تا اینکه در روز بصره آن را باز کرد و خدا برآن فتح قرار داد و باری دیگر آن را پیچید و آن نزد ما است آنجا. احدی (از اهل بیت) آن را باز نمی کند تا اینکه قائم قیام کند. در توضیح این دو روایت گفته می شود: اولا پرچم رسول الله در کنار سایر لوازم همچون زره آمده است که قرینه ای آشکار بر این است که پرچم رسول خدا دارای جسم بوده و قابل تاویل نیست. لذا در صورتی که پرچم دارای تأویل باشد، بایستی زره و سایر لوازم هم از تأویل برخوردار باشد. ثانیا جنس و نوع پرچم رسول الله با پارچه و حریرو... نیست بلکه برگه ای از بهشت است. لذا این سخن اشاره به وجود خارجی آن داشته و ارتباطی با دعوت به حاکمیت الله و... ندارد. ثالثا چنانچه بگویند این پرچم اگرچه وجود خارجی دارد اما مراد از آن دعوت به حاکمیت الهی است گفته می شود: قبل از نزول این پرچم در جنگ بدر، مگر پیامبر خدا مردم را به چیزی غیر از حاکمیت الله دعوت می کرد که بعد از نزول آن این کار را انجام دهد؟ رابعا اگر این پرچم به معنای دعوت به حاکمیت الله است، بدین معنا خواهد بود که از بین معصومین (علیه السلام)، تنها پیامبر اکرم و امیرالمومنین (علیهما السلام) و حضرت قائم و مردم را به حاکمیت الله دعوت می کنند زیرا فقط آنان حق نشر آن را داشته اند، با این وجود دعوت سایر ائمه به چه چیزی بوده است؟ خامسا براساس تصریح روایت، نشر پرچم پس از تکمیل شدن ۱۰ هزار نفر است، لذا اگر نشر پرچم را به معنای دعوت بدانیم با اصل مدعای احمد سازگاری نخواهد داشت چرا که او باید دعوت را از پیش از جمع شدن ۱۰ هزار نفر آغاز کرده باشد نه بعد از آن!

↑صفحه ۲۹↑

 جعل سلاح و پرچم
در اینجا سئوالی مطرح می گردد که آیا ممکن است این لوازم توسط عده ای جعل شده و به واسطه آن خود را امام معرفی کنند؟

↑صفحه ۳۰↑

در پاسخ گفته می شود:
اولا؛ برخورداری از این لوازم، شرط لازم بوده و شرط کافی برای شناخت امام (علیه السلام) نمی باشد، لذا سایر موارد مذکور در روایات نیز، جهت شناخت امام (علیه السلام) مورد توجه قرار میگیرد.
ثانیا؛ شرایط ارائه این لوازم دارای ابعادی هستند که به هیچ وجه امکان جعل و بدل سازی ندارند که عبارتند از:
الف. بعد زمانی:
سلاح و پرچم و سایر لوازم مذکور در روایات، همزمان با ظهور امام علی ارائه خواهد شد، لذا قبل از ظهور حضرت، هر نوع نشانه ای به عنوان سلاح و غیره مورد قبول نمی باشد. چنانچه امام صادق (علیه السلام) فرمود:
«خرج صاحب هذا الأمر من المدینه إلی مکه بتراث رسول الله. فقلت ما تراث رسول الله قال سیف رسول الله و درعه و عمامته و برده و قضیبه و رایته و لامته و سرجه حتی ینزل مکه فیخرج السیف من غمده و یلبس الدرع و ینشر الرایه و البرد و العمامه ویتناول القضیب بیده و یستأذن الله فی ظهوره»(۱). صاحب این امر از مدینه به سوی مکه حرکت می کند در حالی که میراث پیامبر را به همراه دارد. گفتم میراث رسول خدا چیست؟ فرمود: شمشیر رسول خدا است و زره او و عمامه او و عبا او و چوب دستی او و پرچم او و جوشن او و زین سواری او. چون به مکه فرود آید تیغ را از غلافش بیرون آورد و زره را بپوشد و پرچم را برافرازد و عبا و عمامه را بپوشد و چوب دستی را بکف گیرد و از خداوند اجازه ظهور خواهد.

------------

۱- الغیبه للنعمانی، ص۲۷۰.

↑صفحه ۳۱↑

ب. بعد نشانه ای:
امام عصر (علیه السلام) پس از ندای آسمانی ظهور، اعلام ظهور خواهند کرد، بنابراین یکی دیگر از نشانه های پذیرش سلاح و سایر لوازم، شنیدن صدای آسمانی ظهور است. این ندایی است که هیچ جایی برای شک و شبهه باقی نخواهد گذاشت. بطوری که امام باقر (علیه السلام) فرمود:
فَلَمْ یُشْکِلْ عَلَیْکُمْ عَهْدُ نَبِیِّ اللهِ (صلی الله علیه و آله) وَ رَایَتُهُ وَ سِلاَحُهُ وَ اَلنَّفْسُ اَلزَّکِیَّهُ مِنْ وُلْدِ اَلْحُسَیْنِ، فَإِنْ أَشْکَلَ عَلَیْکُمْ هَذَا فَلاَ یُشْکِلُ عَلَیْکُمْ اَلصَّوْتُ مِنَ اَلسَّمَاءِ بِاسْمِهِ وَ أَمْرِهِ(۱)
ایجاد شبهه نمی کند برای شما عهد رسول خدا و پرچم و سلاح او و نفس الزکیه ای که از فرزندان امام حسین (علیه السلام) است. پس اگر همین موارد نیز ایجاد شبهه کرد، صوتی که از آسمان به اسم و امر امام مهدی برخاسته می شود ایجاد شک و شبهه نمی کند.
همچنین در روایتی از امام صادق آمده است:
فَإِنْ أَشْکَلَ عَلَیْهِمْ مِنْ ذَلِکَ شَیْءٌ فَإِنَّ اَلصَّوْتَ مِنَ اَلسَّمَاءِ لاَ یُشْکِلُ عَلَیْهِمْ إِذَا نُودِیَ بِاسْمِهِ وَ اِسْمِ أَبِیهِ و امه (۲)
اگر تمامی این موارد مشتبه گردید، پس همانا ندای آسمانی بر شما مشتبه نخواهد شد، زمانی که به اسم قائم و نام پدر و مادرش ندا سردهد.
ج. بعد مکانی:
حضرت حجت (علیه السلام) این لوازم را در کنار خانه خدا به مردم ارائه خواهند نمود، لذا ارائه لوازم مذکور در هر جایی غیر از کنار خانه خدا مورد پذیرش نیست.
چنانچه امام باقر (علیه السلام) فرمودند:

------------

۱- بحار، ج۵۲، ص ۲۲۳
۲- الغیبه للنعمانی، ص ۲۷۹.

↑صفحه ۳۲↑

یظهر المهدئ بمکه عند العشاء معه رایه رسول الله وقمیصه و سیفه وعلامات و نور و بیان»(۱) مهدی موعود هنگام نماز عشا در مکه در حالی که پرچم رسول الله بر دست و پیراهن او را در بدن و شمشیر وی را با خود دارد، ظهور می کند و با او نشانه ها و نورانیت و بیان ویژه ای است.
د. بعد اعجازی:
لوازم مذکور دارای ویژگی اعجاز آمیز بوده و هر کدام از آنها توان انجام امر خاصی را دارند.
در روایتی دیگر آمده است که فرق بین مدعی دروغین و راستین در برخورداری از لوازم رسول خدا است و فرق بین این لوازم با سایر لوازم ها در اعجاز آمیز بودن آن لوازم است که به مواردی از این روایات در مباحث گذشته اشاره شد.(۲)
براین اساس، در صورت تجمیع این چهار شرط مهم، ارائه سلاح و سایر لوازم، به نشانه وصایت او خواهد بود.
علامت و ودیعه سوم:
لوح (وصیتنامه رسول خدا)؛ این لوح که به املاء رسول خدا و دست خط امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) نوشته شده است، همان وصیتنامه ای است که در آن اسامی و تعداد جانشینان پس از خود را برای مردم اعلام فرموده است.
پیامبر اکرم با نزول آیه «یا أیها الرسول بلغ ما أنزل إلیک من ربک و إن لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس».(۳) موظف به ابلاغ وصیت و اعلام

------------

۱- روضه الکافی، ج ۲، ص ۱۴۵.
۲- الثاقب فی المناقب، ص۴۱۹. مدینه معاجز الأئمه الإثنی عشر و دلائل الحجج علی البشر، ج۶، ص۹۹
۳- مائده، ۶۷.

↑صفحه ۳۳↑

اسامی اوصیاء و جانشیان گردید تا از این رهگذر اختلاف امت اسلامی را پس از خود دفع نماید. لذا هفتاد روز پیش از رحلت و در مسیر بازگشت از آخرین حج و در محل غدیرخم، رسالت خود را با تمام جزئیات آن ابلاغ فرمودند.
حضرت رسول اکرم که به دستور الهی قصد پرده برداری از شجره طیبه امامت را داشت، همه پیش افتادگان و پس ماندگان را فراخوانده و فرمودند:
هان ای مردم! کیست سزاوارتر از شما به شما؟ گفتند خداوند و پیامبر او! سپس فرمود آگاه باشید! آن که من سرپرست اویم، پس این علی سرپرست اوست! خداوندا دوست بدار آن را که سرپرستی او را بپذیرد و دشمن بدار هر آن که او را دشمن دارد و یاری کن یار او را؛ و تنها گذار آن را که او را تنها بگذارد. سپس فرمود: بدانید که همانا من فرستاده و علی امام و وصی پس از من است. و امامان پس از او فرزندان اویند. آگاه باشید! من والد آنانم ولی ایشان از نسل علی خواهند بود. آگاه باشید! همانا آخرین امام، مهدی قائم از ماست. هان! او بر تمامی ادیان چیره خواهد شد. آگاه باشید! که اوست حجت پایدار و پس از او حجتی نخواهد بود. درستی و راستی و نور و روشنایی تنها نزد اوست...(۱) سپس عمر بن خطاب در حالی که کمی برافروخته بود برخواست و گفت: ای رسول خدا، آیا همه اهل بیت تو وصی(۲) هستند؟ حضرت پاسخ داد: نه ولکن برادرم از اوصیاء است که وزیر و وارث و خلیفه من در امتم بوده و

------------

۱- علامه امینی، الغدیر، ج ۱، ص ۱۲-۱۵۱و۲۹۴ - ۳۲۲. شیخ عبدالله، بحرانی، عوالم العلوم، ج ۱۵، ص ۳۰۷-۳۲۷. علامه مجلسی، بحار الانوار، ج ۳۷، ص۱۸۱-۱۸۲. شیخ حرعاملی، اثبات الهداه، ج ۲، ص ۲۰۰-۲۵۰. سید ابن طاووس، الطرائف، ص ۳۳ و...
۲- همسران و اهل خانه.

↑صفحه ۳۴↑

ولی تمامی مومنان بعد از من است. و همچنین یازده نفر از فرزندان وی.
این علی اولشان و بهترین شان است سپس دو فرزندم حسن و حسین، سپس وصی فرزندم که همنام برادرم علی و فرزند حسین است سپس وصی و فرزند علی که اسمش محمد است سپس جعفر فرزند محمد و سپس موسی فرزند جعفر و سپس علی فرزند موسی و سپس محمد فرزند علی و سپس علی فرزند محمد و حسن فرزند علی و سپس محمد فرزند حسن که مهدی این امت بوده و همنام و هم طینت من است و امر می کند به امر من و نهی میکند به نهی من، زمین را از عدل و داد پر می کند کما اینکه از ظلم و جور پر شده است. می آیند یکی پس از دیگری»(۱)
با پرده برداری از مسأله جانشینی پیامبر و اعلام اسامی دوازده وصی پس از خود، آیه ای از جانب خداوند متعال نازل شده و فرمود:
«الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن دِینِکُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینا»(۲). امروز

------------

۱- «... ایها الناس، من آولی بکم من أنفسکم ؟ قالوا: الله ورسوله. فقال: الا من کنت مولاه فهذا علی مولاه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه وانصرمن نصره واخذل من خذله. ثم قال: معاشرالناس، ألا وإنی رسول وعلی الإمام والوصی من بعدی، والأئمه من بعده ولده. ألا وإنی والدهم وهم یخرجون من طلبه الی أن قال: ألا و إنی خاتم الأئمه منا القائم المهدی. ألا إنه الظاهر علی الدین. ألا إنه الباقی حجه ولاحجه بعده ولاحق إلا معه ولانور الا عنده.. فقام عمربن الخطاب شبه المغضب فقال یا رسول الله أکل أهل بیتک فقال لا ولکن أوصیائی أخی منهم وزیری ووارثی وخلیفتی فی امتی و ولی کل مؤمن بعدی [و أحد عشر من ولده] هذا اولهم و خیرهم ثم ابنای هذان و اشار بیده الی الحسن و الحسین ثم وصی ابنی یسمی باسم اخی علی و هو ابن الحسین ثم و صی علی و هو ولده و اسمه محمد ثم جعفر بن محمد ثم موسی بن جعفر ثم علی بن موسی ثم محمد بن علی ثم علی بن محمد ثم حسن بن علی بن محمد بن الحسن المهدی الامه اسمه کاسمی و طینته کطینتی یامر بامری و ینهی بنهی یملا الرض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا یتلو بعضهم بعضا واحدا بعد واحد» کتاب سلیم بن قیس هلالی، ج ۲، ص ۷۶۳. غیبت نعمانی، ص ۷۳. کمال الدین و تمام النعمه، ج۱، ص۲۷۹. اثبات الهداه، ج ۲، ص ۲۴۷. حلیه الأبرار، ج ۴، ص۸۹. الانصاف فی نص علی الائمه اثنی عشر، ص ۲۵۹. بهجه النظر فی اثبات الوصایه، ص۴۱. عوالم العلوم والمعارف والاحوال، ص۰۲۱۸
۲- مائده، ۳.

↑صفحه ۳۵↑

کافران از (زوال) آیین شما، مأیوس شدند؛ بنابراین، از آنها نترسید! و از (مخالفت) من بترسید! امروز، دین شما را کامل کردم؛ و نعمت خود را بر شما تمام نمودم؛ و اسلام را به عنوان آیین (جاودان) شما پذیرفتم.
بر اساس گواهی تاریخ و روایات معصومین (علیهم السلام)، رسول گرامی اسلام پس از اعلام وصیت شفاهی خود(خطبه غدیر)، بارها مردم را به پذیرش وصایت اوصیاء اثنی عشر فراخواند و سعادت آنان را در پیروی از ایشان معرفی فرمود(۱). اما آنچه می تواند به عنوان سند مورد استناد برای مدعیان حقیقی وصایت بهرمند باشد، اصل وصیتنامه یا همان لوح مکتوبی است که قابل ارائه به همگان بوده و حتی در هنگامه ظهور وصی دوازدهم سال نیز مورد استناد قرار میگیرد.
موید سخن اینکه؛ اولا چنانچه نقل محتوای وصیت رسول گرامی اسلام توسط راویان حدیث کفایت کرده و مسلمانان را برای همیشه از اختلاف دور می کرد، دیگر چه نیازی به مکتوب نمودن وصیت بود، و حال آنکه ظاهرا

------------

۱- خطاب امام صادق (علیه السلام) به حمران، که گزارشی از روز بیماری حضرت رسول اکرم بوده و در صدد بیان عدد اوصیاء ایشان می باشد. «للنعمانی مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ یَعْقُوبَ عَنِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی قَیْسٍ عَنْ جَعْفَرٍ اَلرُّمَّانِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی اَلْقَاسِمِ عَنْ عَبْدِ اَلْوَهَّابِ اَلثَّقَفِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (علیه السلام): أَنَّهُ نَظَرَ إِلَی حُمْرَانَ فَبَکَی ثُمَّ قَالَ یَا حُمْرَانُ عَجَباً لِلنَّاسِ کَیْفَ غَفَلُوا أَمْ نَسُوا أَمْ تَنَاسَوْا فَنَسُوا قَوْلَ رَسُولِ اللهِ حِینَ مَرِضَ فَأَتَاهُ اَلنَّاسُ یَعُودُونَهُ وَ یُسَلِّمُونَ عَلَیْهِ حَتَّی إِذَا غَصَّ بِأَهْلِهِ اَلْبَیْتُ جَاءَ عَلِیٌّ (علیه السلام) فَسَلَّمَ وَ لَمْ یَسْتَطِعْ أَنْ یَتَخَطَّاهُمْ إِلَیْهِ وَ لَمْ یُوَسِّعُوا لَهُ فَلَمَّا رَأَی رَسُولُ اللهِ ذَلِکَ رَفَعَ مِخَدَّتَهُ وَ قَالَ إِلَیَّ یَا عَلِیُّ فَلَمَّا رَأَی اَلنَّاسُ ذَلِکَ زَحَمَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً وَ أَفْرَجُوا حَتَّی تَخَطَّاهُمْ وَ أَجْلَسَهُ رَسُولُ اللهِ إِلَی جَنْبِهِ ثُمَّ قَالَ أَیُّهَا اَلنَّاسُ هَذَا أَنْتُمْ تَفْعَلُونَ بِأَهْلِ بَیْتِی فِی حَیَاتِی مَا أَرَی فَکَیْفَ بَعْدَ وَفَاتِی وَ اللهِ لاَ تَقْرُبُونَ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی قُرْبَهً إِلاَّ قَرُبْتُمْ مِنَ اللهِ مَنْزِلَهً وَ لاَ تُبَاعِدُونَ خُطْوَهً وَ تُعْرِضُونَ عَنْهُمْ إِلاَّ أَعْرَضَ الله عَنْکُمْ ثُمَّ قَالَ أَیُّهَا اَلنَّاسُ اِسْمَعُوا أَلاَ إِنَّ اَلرِّضَی وَ اَلرِّضْوَانَ وَ اَلْجَنَّهَ لِمَنْ أَحَبَّ عَلِیّاً وَ تَوَلاَّهُ وَ اِئْتَمَّ بِهِ وَ بِفَضْلِهِ وَ أَوْصِیَائِهِ بَعْدَهُ وَ حَقٌّ عَلَی رَبِّی أَنْ یَسْتَجِیبَ لِی فِیهِمْ إِنَّهُمُ اِثْنَا عَشَرَ وَصِیّاً وَ مَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی إِنِّی مِنْ إِبْرَاهِیمَ وَ إِبْرَاهِیمُ مِنِّی وَ دِینِی دِینُهُ وَ دِینُهُ دِینِی وَ نِسْبَتِی نِسْبَتُهُ وَ نِسْبَتُهُ نِسْبَتِی وَ فَضْلِی فَضْلُهُ وَ أَنَا أَفْضَلُ مِنْهُ وَ لاَ فَخْرَ یُصَدِّقُ قَوْلِی قَوْلُ رَبِّی - ذُرِّیَّهً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اَللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ.» الغیبه نعمانی، ص ۱۳۰، باب ۴، ح ۲۲. / بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار (علیهم السلام)، جلد ۳۶، صفحه ۲۷۹

↑صفحه ۳۶↑

آن حضرت برای انجام این کتابت اصرار نیز داشته است. بلکه می توانست همانند صدها سخن و کلام دیگر، به صورت شفاهی وصیت کرده یا به همان وصیت غدیر خم اکتفا نموده و راویان حدیث نیز آن را با دقت ثبت کنند. مگر اینکه بگوییم؛ مکتوب نمودن وصیت و تولید وصیتنامه موضوعیت داشته و از کارکردی برخوردار است که نقل شفاهی از آن کارکرد بی بهره می باشد. و آن کارکرد، چیزی جز برخورداری از قابلیت ارائه در هر زمان، به عنوان سندی برای اثبات حقانیت وصی رسول خدا نمیتواند باشد.
ثانیا روایات معصومین (علیهم السلام)، وصیت پیامبر را شیئی به عنوان ملاک شناخت امام معرفی کرده اند که باید در دست امام باشد. به عنوان نمونه آمده است:
حدثنا محمد بن احمد عن محمد بن عیسی عَنْ حَمَّادٍ بن عیسی عَنْ عَبْدِ اَلْأَعْلَی عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه السلام): قُلْتُ إِنَّ اَلنَّاسَ یَتَکَلَّمُونَ فِی أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام) یَقُولُونَ مَا بَالُهَا تَخَطَّتْ مِنْ وُلْدِ أَبِیهِ مَنْ لَهُ مِثْلُ قَرَابَتِهِ وَ مَنْ هُوَ أَکْبَرُ مِنْهُ وَ قَصُرَتْ عَمَّنْ هُوَ أَصْغَرُ مِنْهُ فَقَالَ یُعْرَفُ صَاحِبُ هَذَا اَلْأَمْرِ بِثَلاَثِ خِصَالٍ لاَ تَکُونُ فِی غَیْرِهِ هُوَ أَوْلَی اَلنَّاسِ بِالَّذِی قَبْلَهُ وَ هُوَ وَصِیُّهُ وَ عِنْدَهُ سِلاَحُ رَسُولِ اللهِ (صلی الله علیه و آله) وَ وَصِیَّتُهُ وَ ذَلِکَ عِنْدِی لاَ أُنَازَعُ فِیهِ (۱).»
عبد الأعلی گوید: به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: مردم درباره امام باقر سخن ها گفتند و اعتراض آنها این بود که چگونه امامت از میان همه اولاد پدرش به او رسید با این که در میان آنها برادرانی داشت که در خویشی با او برابر و در سن از او بزرگتر بودند (چون زید بن علی) و برادران کوچکتر هم داشت که امامت به آنها هم نرسید. امام (علیه السلام) فرمود: امام به

------------

۱- کافی، ج ۱، ص ۳۷۹ وبصائرالدرجات فی فضائل آل محمد صلی الله علیهم، ج ۱، ص ۱۸۲ و اثبات الهداه، ج ۱، ص ۱۱۴ و بحار الانوار، ج۲۶، ص ۲۱۷.

↑صفحه ۳۷↑

سه خصلت شناخته شود که در دیگری نباشد: یکی اینکه نسبت به امام سابق از همه مردم نزدیک تر و منسوب تر باشد و وصی او هم باشد.
دوم اینکه سلاح رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نزد او باشد و سوم اینکه وصیتنامه رسول خدا هم نزد او باشد. اینها نزد من است و کسی درباره آن با من نزاعی ندارد.
بنابراین، یکی از علائم شناخت وصی، برخورداری از ودیعه ای به نام لوح(۱) (وصیتنامه) پیامبر است که توسط امیرالمومنین (علیه السلام) نوشته شده و اسامی اوصیاء در آن ثبت گردیده است. به عنوان نمونه در روایتی آمده است:
موسی بن عطیه نیشابوری می گوید: عده ای از بزرگان خراسان به خانه من آمدند و گفتند: دوست داریم شما به مدینه بروید و از جانشین و خلیفه رسول خدا پرس و جو کنید تا در امرمان از ایشان پیروی کنیم. پس به تحقیق امام باقر (علیه السلام) از دنیا رفته است و ما نمی دانیم که خداوند چه کسی را از آل رسول (صلی الله علیه و آله) و فرزندان علی و فاطمه (علیهم السلام) را نصب فرموده است. پس به ما صد هزار درهم از طلا و نقره دادند و گفتند که برای ما خبر بیاورید و امام را بر ما بشناسانید. پس از او شمشیر ذوالفقار و چوب دستی رسول خدا، عبا و خاتم و آن لوحی که در آن اسامی ائمه (علیهم السلام) از فرزندان علی و فاطمه عالیهما السلام ثبت شده است را طلب کنید. همانا اینها نزد هر آنکه باشد او امام است و اموال را به او تحویل دهید. ما سکه ها را برداشتیم و به سوی مدینه رفتیم و در مسجد رسول خدا ساکن شده و دو رکعت نماز خواندیم. از قائم در امور و خلیفه مسلمین پرسیدیم.

------------

۱- براساس روایات لوح مذکور که به املاء پیامبر اکرم و توسط امیرالمومنین نوشته است غیر از لوح حضرت زهرا (علیها السلام) است که در روایت جابر بن عبدالله انصاری آمده است.

↑صفحه ۳۸↑

گفتند: زید بن علی و برادر زاده اش جعفر بن محمد پس ابتدا قصد خانه زید را کردیم و در مسجدش او را دیدیم و به او سلام کردیم و جواب داد. گفت از کجا آمدید؟ گفتیم از خراسان آمدیم تا امامان را بشناسیم و از او در امرمان پیروی کنیم. گفت بلند شوید. با ما همراه شد تا به خانه اش وارد شدیم. برای ما طعامی آورد و خوردیم. گفت چه می خواهید؟ گفتیم می خواهیم شمشیر ذوالفقار و چوب دستی رسول خدا، عبا و خاتم و آن لوحی که در آن اسامی ائمه ثبت شده است را ببینیم. همانا اینها نمی باشد مگر در نزد امام (علیه السلام). کنیزش را خواند تا جعبه ای آورد و از داخل آن شمشیری با غلاف قرمز خارج کرد که در قبضه آن پارچه سبز رنگ بود. گفت این ذوالفقار است و چوب دستی و نیزه ای با دسته نقره ای و انگشتر و عبائی خارج کرد اما لوحی که در آن اسامی ائمه ای ثبت شده است را نداشت. ابولبابه با دیدن این صحنه بلند شد و گفت بلند شوید تا به سوی مولایمان برویم. ما را به او نیازی نیست. پس به نزد امام جعفر بن محمد علی رفتیم... فرمود: ای موسی بن عطیه نیشابوری، ای ابی لبابه و ای طهمان وای مسافران سرزمین خراسان پیش بیایید... سپس با دستش به نگین انگشتر خود اشاره کرد و نگین جدا شد. فرمود: پاک و منزه است خدایی که ذخائرش را به ولی و نائبش ودیعه داد تا مخلوق او قدرتش را ببینند... سپس از وسط انگشتر برای ما عبا و چوب دستی و لوحی که در آن اسامی ائمه (علیهم السلام) ثبت شده است را خارج کرد...»(۱)

------------

۱- عن الحسن بن علی بن فضال، قال: قال موسی بن عطیه النیشابوری: اجتمع وفد خراسان من أقطارها [کبارها] وعلمائها، وقصدوا داری، واجتمع علماء الشیعه واختاروا إلی أبا لبابه و طهمان وجماعه شتی، و قالوا بأجمعهم: رضینا بکم أن تردوا المدینه، فتسألوا عن المستخلف فیها لنقلده أمرنا، فقد ذکرأت باقر العلم قد مضی، ولا ندری من نصبه الله بعده من آل الرسول من ولد علی وفاطمه - صلوات الله علیهم أجمعین - ودفعوا إلینا مائه ألف درهم ذهبا وفضه، وقالوا: لتأتونا بالخبر وتعرفونا الإمام فتطالبوه بسیف ذو الفقار والقضیب و البرده والخاتم واللوح الذی فیه تثبیت الأمه من ولد علی وفاطمه، وإن ذلک لا یکون إلا عند إمام، فمن وجدتم ذلک عنده فسلموا إلیه المال. فحملنا و تجهزنا إلی المدینه و حللنا بمسجد الرسول - صلی الله علیه وآله - فصلینا رکعتین، وسألنا: من القائم فی أمور الناس، والمستخلف فیها؟ فقالوا النا: زید بن علی، وابن أخیه جعفربن محمد، فقصدنازیدا فی مسجده، وسلمنا علیه، فرد علینا السلام وقال: من أین أقبلتم؟ قلنا: أقبلنا من أرض خراسان لنعرف إمامنا، ومن نقلده امورنا. فقال: قوموا، ومشی بین أیدینا حتی دخل داره، فأخرج إلینا طعاما، فأکلنا، ثم قال: ما تریدون ؟ فقلناله: نرید أن ترینا ذا الفقار والبرده والخاتم والقضیب واللوح الذی فیه تثبیت الأئمه (علیهم السلام) - فإن ذلک لا یکون إلا عند إمام. [ قال: فدعایجاریه له، فأخرجت إلیه سفطا، واستخرج منه سیفا فی أدیم أحمر، علیه سجف أخضر، فقال: هذا ذوالفقار، وأخرج إلینا قضیبا ودرعا بمدرج من فضه، واستخرج منه خاتما و بردا ولم یخرج اللوح الذی فیه تثبیت الأتمته - (علیهم السلام) - فقام أبولبابه من عنده وقال: قوموا بنا حتی نرجع إلی مولاناغدافنستوفی ما نحتاج إلیه، ونوقیه ماعندنا و معنا. (قال: فمضینا نرید جعفر بن محمد - (علیهما السلام)- فقیل لنا: إنه مضی إلی حائط له، فالبثنا إلا ساعه حتی أقبل وقال: یا موسی بن عطیه النیسابوری، ویا أبالبابه، وباطهمان، ویا أیها الوافدون من أرض خراسان إلی، فأقبلوا.... قال: ثم أومأ بیده إلی فص خاتم فقلعه، فقال: سبحان الله الذی أودع الذخائر ولیه و النائب عنه فی خلیقته لیریهم قدرته،... ثم أخرج لنا من وسط الخاتم البرده والقضیب واللوح الذی فیه تثبیت الأئمه. الثاقب فی المناقب؛ ص۴۱۹. مدینه معاجزالأئمه الإثنی عشرودلائل الحجج علی البشر، ج۶، ص۹۹.

↑صفحه ۳۹↑

برخی از روایات مربوط به ماجرای وصیت رسول گرامی اسلام، متن این لوح (وصیتنامه) را منطبق با خطبه غدیر دانسته و علاوه بر آن، با تمامی روایات مربوط به عدد اوصیاء نیز همخوانی دارد. به عنوان نمونه؛
سلیم بن قیس هلالی(۱) می گوید: از سلمان شنیدم که میگفت: بعد از آنکه

------------

۱- شیخ ابوصادق، شلیم بن قیس هلالی عامری کوفی، از خواص اصحاب امیر المؤمنین و امام حسن و امام حسین و امام زین العابدین وامام باقر (علیهم السلام) بوده است. سلیم، دو سال قبل از هجرت به دنیا آمده و در نتیجه، هنگام شهادت پیامبر اکرم ۱۲ سال داشته است. سلیم، در پیشگاه معصومین (علیهم السلام) مورد وثوق بوده و از علوم سرشار آنان بهره مند شده است. او از قدمای علمای اهل بیت (علیهم السلام) است و از بزرگان اصحاب آنان محسوب شده و نزد آنان محبوبیت خاصی داشته است. او صاحب کتاب اسرار آل محمد» یا همان «کتاب سلیم بن قیس» است که کتابی مشهور بوده و شهرت سلیم نیز بیشتر به خاطر همین کتاب است، زیرا این کتاب اولین کتابی است که بعد از پیامبران تألیف شده و به دست ما رسیده است. امام صادق (علیه السلام)، درباره کتاب سلیم می فرماید: «هرکس از شیعیان و دوستان ما کتاب سلیم بن قیس هلالی را نداشته باشد، چیزی از مسائل ولایت مانزد او نیست و از اسباب ما آگاهی ندارد. آن کتاب، الفبای شیعه و سری از اسرار آل محمد است». بحار الأنوار، المدخل، ص۱۹۰ و مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ۱۷، ص ۲۹۸. همچنین امام زین العابدین، درباره کتاب سلیم می فرماید: «سلیم راست گفته است، خدا او را رحمت کند. همه اینها احادیث ما است که از آنها خبر داریم». وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص۱۰۱.

↑صفحه ۴۰↑

آن مرد آن سخن را گفت و پیامبر غضبناک شده و کتف را رها کرد، امیر المؤمنین فرمود: «آیا از پیامبر نپرسیم چه مطلبی می خواست در کتف بنویسد که اگر آن را می نوشت احدی گمراه نمی شد و دو نفر هم اختلاف نمی کردند؟ من سکوت کردم تا کسانی که در خانه بودند برخاستند و فقط امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام) باقی ماندند. من و دو رفیقم ابوذر و مقداد هم خواستیم برخیزیم که علی (علیه السلام) به ما فرمود: بنشینید. حضرت می خواست از پیامبر سؤال کند و ما هم میشنیدیم. سپس رسول خدا شروع به سخن کرده و فرمودند:
ای برادرم علی! آیا نشنیدی دشمن خدا چه گفت؟ همانا جبرائیل (علیه السلام) از قبل برمن نازل شد و خبر داد که این مرد سامری این امت است و آنکه همراهش آمده بود گاو اوست و اینکه خداوند جدایی و اختلاف را برای امت من مقدر کرده است. جبرائیل از جانب خداوند مرا امر کرد تا همان چیزهایی که اراده کردم را برایتان بنویسم (که البته نگذاشت و این سه نفر را برای آن سخنان شاهد بگیرم. حضرت فرمود: برای من صحیفه ای بیاورید، پس برای حضرت صحیفه را آوردند. پیامبر به نام امامان هدایت کننده بعد از خود را یکی پس از دیگری املاء می فرمود و علی (علیه السلام) بدست خویش می نوشت. همچنین فرمود: من شما را شاهد میگیرم که برادرم و وزیرم و وارثم و خلیفه ام در امتم علی بن ابی طالب است و سپس حسن و بعد حسین و بعد از آنان نه نفر از فرزندان حسین اند».(۱)

------------

۱- وَ عَنْ سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ،قَالَ: سَمِعْتُ سَلْمَانَ یَقُولُ: سَمِعْتُ عَلِیّاً (علیه السلام) - بَعْدَ مَا قَالَ ذَلِکَ اَلرَّجُلُ مَا قَالَ وَ غَضِبَ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله) وَ دَفَعَ اَلْکَتِفَ-: أَلاَ نَسْأَلُ رَسُولَ اللهِ عَنِ اَلَّذِی کَانَ أَرَادَ أَنْ یَکْتُبَ فِی اَلْکَتِفِ مِمَّا لَوْ کَتَبَهُ لَمْ یَضِلَّ أَحَدٌ وَ لَمْ یَخْتَلِفْ اِثْنَانِ فَسَکَتُّ حَتَّی إِذَا قَامَ مَنْ فِی اَلْبَیْتِ وَ بَقِیَ عَلِیٌّ وَ فَاطِمَهُ وَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَیْنُ (علیهم السلام) وَ ذَهَبْنَا نَقُومُ أَنَا وَ صَاحِبِی أَبُو ذَرٍّ وَ اَلْمِقْدَادُ،قَالَ لَنَا عَلِیٌّ (علیه السلام): اِجْلِسُوا. فَأَرَادَ أَنْ یَسْأَلَ رَسُولَ اللهِ (صلی الله علیه و آله) وَ نَحْنُ نَسْمَعُ، فَابْتَدَأَهُ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله) فَقَالَ: «یَا أَخِی،أَمَا سَمِعْتَ مَا قَالَ عَدُوُّ اللهِ أَتَانِی جَبْرَئِیلُ قَبْلُ فَأَخْبَرَنِی أَنَّهُ سَامِرِیُّ هَذِهِ اَلْأُمَّهِ وَ أَنَّ صَاحِبَهُ عِجْلُهَا، وَ أَنَّ الله قَدْ قَضَی اَلْفُرْقَهَ وَ اَلاِخْتِلاَفَ عَلَی أُمَّتِی مِنْ بَعْدِی، فَأَمَرَنِی أَنْ أَکْتُبَ ذَلِکَ اَلْکِتَابَ اَلَّذِی أَرَدْتُ أَنْ أَکْتُبَهُ فِی اَلْکَتِفِ لَکَ، وَ أُشْهِدَ هَؤُلاَءِ اَلثَّلاَثَهَ عَلَیْهِ، اُدْعُ لِی بِصَحِیفَهٍ». فَأَتَی بِهَا. فَأَمْلَی عَلَیْهِ أَسْمَاءَ اَلْأَئِمَّهِ اَلْهُدَاهِ مِنْ بَعْدِهِ رَجُلاً رَجُلاً وَ عَلِیٌّ (علیه السلام) یَخُطُّهُ بِیَدِهِ. وَ قَالَ (صلی الله علیه و آله): إِنِّی أُشْهِدُکُمْ أَنَّ أَخِی وَ وَزِیرِی وَ وَارِثِی وَ خَلِیفَتِی فِی أُمَّتِی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ،ثُمَّ اَلْحَسَنُ ثُمَّ اَلْحُسَیْنُ ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِمْ تِسْعَهٌ مِنْ وُلْدِ اَلْحُسَیْنِ کتاب سُلیم بن قیس الهلالی، جلد ۲، صفحه ۸۷۷

↑صفحه ۴۱↑

همچنین در روایتی دیگر از کتاب غیبت نعمانی آمده است: حضرت علی (علیه السلام) ضمن احتجاج به مسأله امامت، به ماجرای شب وفات حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) اشاره کرده و محتوای وصیتنامه را منطبق با خطبه غدیر و روایت سلیم بن قیس اعلام می فرماید:
ای طلحه! آیا شهادت نمیدهی که هنگامی که رسول خدا لوحی از ما خواست تا چیزی در آن بنویسد که امت اسلام پس از آن گمراه نگردیده و به اخلاق نیافتند؟ و در این هنگام آنکه همراه تو بود گفت: همانا رسول خدا هزیان میگوید، سپس رسول خدا غضبناک شد و آن لوح را وانهاد؟ طلحه عرض کرد: بله من شهادت می دهم. علی (علیه السلام) فرمود: پس از آنکه شما خارج شدید پیامبر مرا از آنچیزی که می خواست بنویسد با خبر ساخت و حاضرین را بر آن شاهد گرفت و همانا جبرائیل علت او را خبر داده بود به اینکه خداوند می داند که امت تو به زودی به اختلاف افتاده و فرقه فرقه می شوند. سپس دوباره صحیفه ای خواست و بر من آنچه را که می خواست بنویسد را املاء کرده و سه مرد حاضر یعنی سلمان و اباذر و مقداد را بر آن شاهد گرفت و اسامی هر آنکه از ائمه هدایتگر است را نامید. همانانی که خداوند مؤمنین را به طاعت آنان تا روز قیامت امر کرده است. پس مرا اولین آنها نامید سپس این فرزندم حسن و سپس این

↑صفحه ۴۲↑

فرزندم حسین و سپس نه تن از فرزندان این فرزندم حسین را نامید...».(۱)
علامت و ودیعه چهارم:
وصیت ظاهره به مردم؛ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) جهت معرفی مصداق جانشین بلافصل خود، بایستی وصی خود را شخصا و به صورت آشکار و بدون ابهام به مردم نشان دهد. لذا سایر اوصیاء نیز به تبعیت از آن حضرت، موظف به انجام این عمل درباره وصی بعد از خود هستند. چنانچه در روایات به لزوم این نوع وصیت اشاره شده و وصیت آشکار پیامبر را نمونه ای برای سائر اوصیاء ذکر کرده اند:
حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ هَارُونَ اَلْعَبْسِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ عَبْدِ اللهِ قَالَ حَدَّثَنَا کَثِیرُ بْنُ عَیَّاشٍ عَنْ أَبِی اَلْجَارُودِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ اَلْبَاقِرَ (علیه السلام) بِمَ یُعْرَفُ اَلْإِمَامُ قَالَ بِخِصَالٍ أَوَّلُهَا نَصُّ مِنَ اللهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی عَلَیْهِ وَ نَصْبُهُ عَلَماً لِلنَّاسِ حَتَّی یَکُونَ عَلَیْهِمْ حُجَّهً لِأَنَّ رَسُولَ اللهِ (صلی الله علیه و آله) نَصَبَ عَلِیّاً (علیه السلام)

------------

۱- بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَبْدِ اَلرَّزَّاقِ قَالَ: حَدَّثَنَا مُعَمَّرُ بْنُ رَاشِدٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ أَبِی عَیَّاشٍ عَنْ سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ: أَنَّ عَلِیّاً (علیه السلام) قَالَ: لِطَلْحَهَ فِی حَدِیثٍ طَوِیلٍ عِنْدَ ذِکْرِ تَفَاخُرِ اَلْمُهَاجِرِینَ وَ اَلْأَنْصَارِ بِمَنَاقِبِهِمْ وَ فَضَائِلِهِمْ: یَا طَلْحَهُ أَ لَیْسَ قَدْ شَهِدْتَ رَسُولَ اللهِ (صلی الله علیه و آله) حِینَ دَعَا بِالْکَتِفِ لِیَکْتُبَ فِیهَا مَا لاَ تَضِلُّ اَلْأُمَّهُ مَعَهُ وَ لاَ تَخْتَلِفُ، فَقَالَ صَاحِبُکَ مَا قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللهِ (صلی الله علیه و آله) یَهْجُرُ، فَغَضِبَ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله) وَ تَرَکَهَا؟ فَقَالَ: بَلَی قَدْ شَهِدْتُهُ، فَقَالَ: فَإِنَّکُمْ لَمَّا خَرَجْتُمْ أَخْبَرَنِی رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله) بِالَّذِی أَرَادَ أَنْ یَکْتُبَ فِی اَلْکَتِفِ، وَ أَشْهَدَ عَلَی ذَلِکَ ثَلاَثَهَ رَهْطٍ: سَلْمَانَ وَ أَبَا ذَرٍّ وَ اَلْمِقْدَادَ، وَ سَمَّی مَنْ یَکُونُ مِنَ اَلْأَئِمَّهِ اَلْهُدَی اَلَّذِینَ أَمَرَ اَلْمُؤْمِنِینَ بِطَاعَتِهِمْ إِلَی یَوْمِ اَلْقِیَامَهِ، فَسَمَّانِی أَوَّلَهُمْ ثُمَّ اِبْنِی هَذَا حَسَنٌ ثُمَّ اِبْنِی هَذَا حُسَیْنٌ، ثُمَّ تِسْعَهٌ مِنْ وُلْدِ اِبْنِی هَذَا حُسَیْنٍ کَذَلِکَ یَا أَبَا ذَرٍّ وَ أَنْتَ یَا مِقْدَادُ؟ قَالاَ: نَشْهَدُ بِذَلِکَ عَلَی رَسُولِ اللهِ (صلی الله علیه و آله)، فَقَالَ طَلْحَهُ: وَ اللهِ لَقَدْ سَمِعْتُ مِنْ رَسُولِ اللهِ (صلی الله علیه و آله) یَقُولُ لِأَبِی ذَرٍّ: مَا أَقَلَّتِ اَلْغَبْرَاءُ وَ مَا أَظَلَّتِ اَلْخَضْرَاءُ عَلَی ذَاتِ لَهْجَهٍ أَصْدَقَ وَ لاَ أَبَرَّ مِنْ أَبِی ذَرٍّ، وَ أَنَا أَشْهَدُ أَنَّهُمَا لَمْ یَشْهَدَا إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ أَنْتَ أَصْدَقُ وَ أَبَرُّ عِنْدِی مِنْهُمَا. الإنصاف فی النص علی الأئمه الإثنی عشر (علیهم السلام)، جلد ۱، صفحه ۲۶۸ الغیبه للنعمانی ص۸۱ و ابن عقده کوفی، احمد بن محمد، فضائل امیرالمومنین (علیه السلام)، ص۱۵۶ - بحار الانوار ج۳۶ ص۲۷۷ و عوالم العلوم و المعارف و الاحوال - الامام علی بن ابی طالب (علیه السلام) ص ۲۱۰ و...

↑صفحه ۴۳↑

وَ عَرَّفَهُ اَلنَّاسَ بِاسْمِهِ وَ عَیْنِهِ وَ کَذَلِکَ اَلْأَئِمَّهُ (علیهم السلام) یَنْصِبُ اَلْأَوَّلُ اَلثَّانِیَ».(۱)
از امام باقر (علیه السلام) پرسیدم: امام با چه شناخته می شود؟ فرمود: به چند خصلت... و اینکه نصب به صورت آشکار باشد تا اینکه این کار حجت آنان گردد. زیرا رسول خدا (صلی الله علیه و آله) علی (علیه السلام) را آشکارا نصب و به مردم معرفی نمود و مردم نیز با اسم و شخص او آشنا شدند. ائمه (علیهم السلام) نیز باید همچنین کرده و اولی دومی را نصب کند.
همچنین در روایتی دیگر آمده است:
وَ رَوَی اَلْحَسَنُ، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ اَلصَّیْرَفِیِّ، عَنْ عَلِیٍّ، عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَهَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ، قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی أَبِی اَلْحَسَنِ (علیه السلام)،(۲) فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ، بِمَ یُعْرَفُ اَلْإِمَامُ؟ قَالَ: بِخِصَالٍ... وَ یَنْصِبُونَهُمْ لَهُمْ حَتَّی یُعَرِّفُوهُمْ(۳)
ابی بصیر می گوید از امام موسی کاظم (علیه السلام) سئوال کردم: امام با چه شناخته می شود؟ فرمود: به چند خصلت... و وظیفه ائمه (علیهم السلام) همچنین است که باید جانشین خود را نصب کنند تا مردم او را بشناسند.
علاوه بر آن، درباره شاخص بودن وصیت ظاهره در شناخت اوصیاء (علیه السلام) آمده است:
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه السلام): قَالَ: ... ثَلاَثَهٌ مِنَ اَلْحُجَّهِ لاَ تَجْتَمِعُ فِی أَحَدٍ إِلاَّ کَانَ صَاحِبَ هَذَا اَلْأَمْرِ: أَنْ یَکُونَ أَوْلَی اَلنَّاسِ بِمَنْ کَانَ قَبْلَهُ، وَ یَکُونَ عِنْدَهُ

------------

۱- معانی الأخبار، ص ۱۰۱
۲- «ابوالحسن» اگر به صورت مطلق یاباقید الاول ویا الماضی باشد، کنیه امام موسی کاظم (علیه السلام) خواهد بود و اگر مقید به الرضاویا الثانی باشد، مقصود امام رضا (علیه السلام) است، و اگرمقید به الثالث باشد، مراد از آن، امام هادی (علیه السلام) خواهد بود.
۳- دلائل الإمامه، ص ۳۳۷.

↑صفحه ۴۴↑

اَلسِّلاَحُ، وَ یَکُونَ صَاحِبَ اَلْوَصِیَّهِ اَلظَّاهِرَهٍ (۱)». امام صادق (علیه السلام) فرمود: سه چیز از شاخصه های حجت در دیگری جمع نمی شود مگر آنکه او صاحب الامر باشد. اینکه برترین مردم نسبت به امام قبل از خود باشد، دارای سلاح رسول خدا (صلی الله علیه و آله) باشد و همچنین صاحب وصیت ظاهره و آشکار باشد. بنابراین، هرکدام از اوصیاء علی به هنگام شهادت؛ موظف به وصیت به وصی پس از خود می باشد که با مراجعه به آیات و روایات می توان لزوم این امر را دریافت نمود. چنانچه آمده است:
عن الصادق (علیه السلام) تفسیر قوله تعالی: ان الله یأمرکم أن تؤدوا الأمانات الی أهلها: «یعنی یوصی الأمام إلی إمام عند وفاته»(۲). امام صادق (علیه السلام) در تفسیر سخن خداوند متعال فرمود: أین الله یأمرکم أن تؤدوا الأمانات إلی أهلها؛ یعنی اینکه امام به هنگام وفاتش به امام دیگر وصیت کند.
جهت روشن شدن بحث، به چند نمونه از روایاتی که اوصیاء پس از خود را با وصیت ظاهره و آشکار، برای مردم معرفی کرده اند اشاره میگردد:
روایت اول
عَنْ دَاوُدَ اَلرَّقِّیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی إِبْرَاهِیمَ (علیه السلام) جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنِّی قَدْ کَبِرَ سِنِّی فَخُذْ بِیَدِی مِنَ اَلنَّارِ قَالَ فَأَشَارَ إِلَی اِبْنِهِ أَبِی اَلْحَسَنِ (علیه السلام) فَقَالَ هَذَا صَاحِبُکُمْ مِنْ بَعْدِی.»(۳). داود رقی می گوید: به امام کاظم (علیه السلام) عرض کردم؛ فدایت شوم، سن من رو به پیری رفته است، دستم را بگیر و از آتش نجاتم بده. امام (علیه السلام) به فرزندش علی (علیه السلام) اشاره کرده و فرمود: این بعد از من صاحب شما است.

------------

۱- اصول کافی، ج ۱، ص ۳۳۰
۲- اثبات الهداد، ج ۱، ص ۱۴۳.
۳- الکافی، ج ۱، ص ۳۱۲

↑صفحه ۴۵↑

روایت دوم:
أَحْمَدُ بْنُ مِهْرَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْفُضَیْلِ قَالَ حَدَّثَنِی اَلْمَخْزُومِیُّ وَ کَانَتْ أُمُّهُ مِنْ وُلْدِ جَعْفَرِ بْنِ أَبِی طَالِبٍ (علیه السلام) قَالَ: بَعَثَ إِلَیْنَا أَبُو اَلْحَسَنِ مُوسَی (علیه السلام) فَجَمَعَنَا ثُمَّ قَالَ لَنَا أَ تَدْرُونَ لِمَ دَعَوْتُکُمْ فَقُلْنَا لاَ فَقَالَ اِشْهَدُوا أَنَّ اِبْنِی هَذَا وَصِیِّی وَ اَلْقَیِّمُ بِأَمْرِی وَ خَلِیفَتِی مِنْ بَعْدِی(۱)». مخزومی می گوید: امام موسی کاظم (علیه السلام) به نزد ما آمده و همه ما را جمع کرد. سپس فرمود: آیا میدانید که چرا شما را جمع کرده ام؟ عرض کردیم خیر. فرمود: شاهد باشید که این فرزندم؛ وصی و قیام کننده به امر من و خلیفه بعد از من است.
روایت سوم:
أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِیسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اَلْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ عَنِ اِبْنِ مُسْکَانَ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ خَالِدٍ قَالَ: دَعَا أَبُو عَبْدِ اللهِ (علیه السلام) أَبَا اَلْحَسَنِ (علیه السلام) یَوْماً وَ نَحْنُ عِنْدَهُ فَقَالَ لَنَا عَلَیْکُمْ بِهَذَا فَهُوَ وَ اللهِ صَاحِبُکُمْ بَعْدِی(۲)». سلیمان بن خالد می گوید: روزی امام صادق (علیه السلام) فرزندش موسی کاظم (علیه السلام) را فراخواند در حالیکه ما در محضر ایشان بودیم. پس به ما فرمود: بر شما باد پیروی از این. پس به خدا قسم که او صاحب شما بعد از من است.
روایت چهارم:
عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلْکُوفِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلْمَکْفُوفِ عَنْ عَمْرٍو اَلْأَهْوَازِیِّ قَالَ: أَرَانِی أَبُو مُحَمَّدٍ اِبْنَهُ وَ قَالَ هَذَا صَاحِبُکُمْ مِنْ بَعْدِی(۳)». عمرو اهوازی می گوید: امام حسن عسگری (علیه السلام) فرزندش (حجت بن

------------

۱- الکافی، ج ۱، ص ۳۱۲
۲- الکافی ج۱ ص۳۱۰
۳- الکافی ج۱ ص ۳۲۸

↑صفحه ۴۶↑

الحسن (علیه السلام)) را به ما نشان داد و فرمود: این صاحب شما بعد از من است.
روایت پنجم:
أَحْمَدُ بْنُ عَلِیٍّ اَلرَّازِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَاقَانَ اَلدِّهْقَانِ عَنْ أَبِی سُلَیْمَانَ داد[دَاوُدَ]بْنِ غَسَّانَ اَلْبَحْرَانِیِّ قَالَ قَرَأْتُ عَلَی أَبِی سَهْلٍ إِسْمَاعِیلَ بْنِ عَلِیٍّ اَلنَّوْبَخْتِیِّ قَالَ: مَوْلِدُ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ اَلرِّضَا بْنِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ اَلصَّادِقِ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلْبَاقِرِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ وُلِدَ (علیه السلام) بِسَامِرَّاءَ سَنَهَ سِتٍّ وَ خَمْسِینَ وَ مِائَتَیْنِ أُمُّهُ صَقِیلُ وَ یُکَنَّی أَبَا اَلْقَاسِمِ بِهَذِهِ اَلْکُنْیَهِ أَوْصَی اَلنَّبِیُّ (صلی الله علیه و آله) أَنَّهُ قَالَ اِسْمُهُ کَاسْمِی وَ کُنْیَتُهُ کُنْیَتِی لَقَبُهُ اَلْمَهْدِیُّ وَ هُوَ اَلْحُجَّهُ وَ هُوَ اَلْمُنْتَظَرُ وَ هُوَ صَاحِبُ اَلزَّمَانِ (علیه السلام) قَالَ إِسْمَاعِیلُ بْنُ عَلِیٍّ دَخَلْتُ عَلَی أَبِی مُحَمَّدٍ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ (علیه السلام) فِی اَلْمَرْضَهِ اَلَّتِی مَاتَ فِیهَا وَ أَنَا عِنْدَهُ إِذْ قَالَ لِخَادِمِهِ عَقِیدٍ وَ کَانَ اَلْخَادِمُ أَسْوَدَ نُوبِیّاً قَدْ خَدَمَ مِنْ قَبْلِهِ عَلِیَّ بْنَ مُحَمَّدٍ وَ هُوَ رَبَّی اَلْحَسَنَ (علیه السلام) فَقَالَ لَهُ یَا عَقِیدُ أَغْلِ لِی مَاءً بِمُصْطَکَی فَأَغْلَی لَهُ ثُمَّ جَاءَتْ بِهِ صَقِیلُ اَلْجَارِیَهُ أُمُّ اَلْخَلَفِ (علیه السلام) فَلَمَّا صَارَ اَلْقَدَحُ فِی یَدَیْهِ وَ هَمَّ بِشُرْبِهِ فَجَعَلَتْ یَدُهُ تَرْتَعِدُ حَتَّی ضَرَبَ اَلْقَدَحَ ثَنَایَا اَلْحَسَنِ (علیه السلام) فَتَرَکَهُ مِنْ یَدِهِ وَ قَالَ لِعَقِیدٍ اُدْخُلِ اَلْبَیْتَ فَإِنَّکَ تَرَی صَبِیّاً سَاجِداً فَأْتِنِی بِهِ قَالَ أَبُو سَهْلٍ قَالَ عَقِیدٌ فَدَخَلْتُ أَتَحَرَّی فَإِذَا أَنَا بِصَبِیٍّ سَاجِدٍ رَافِعٍ سَبَّابَتَهُ نَحْوَ اَلسَّمَاءِ فَسَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَأَوْجَزَ فِی صَلاَتِهِ فَقُلْتُ إِنَّ سَیِّدِی یَأْمُرُکَ بِالْخُرُوجِ إِلَیْهِ إِذَا جَاءَتْ أُمُّهُ صَقِیلُ فَأَخَذَتْ بِیَدِهِ وَ أَخْرَجَتْهُ إِلَی أَبِیهِ اَلْحَسَنِ (علیه السلام) قَالَ أَبُو سَهْلٍ فَلَمَّا مَثُلَ اَلصَّبِیُّ بَیْنَ یَدَیْهِ سَلَّمَ وَ إِذَا هُوَ دُرِّیُّ اَللَّوْنِ وَ فِی شَعْرِ رَأْسِهِ قَطَطٌ مُفَلَّجُ اَلْأَسْنَانِ فَلَمَّا رَآهُ اَلْحَسَنُ (علیه السلام) بَکَی وَ قَالَ یَا سَیِّدَ أَهْلِ بَیْتِهِ اِسْقِنِی اَلْمَاءَ فَإِنِّی ذَاهِبٌ إِلَی رَبِّی وَ أَخَذَ اَلصَّبِیُّ اَلْقَدَحَ اَلْمَغْلِیَّ بِالْمُصْطُکَی بِیَدِهِ ثُمَّ حَرَّکَ شَفَتَیْهِ ثُمَّ سَقَاهُ فَلَمَّا شَرِبَهُ قَالَ هَیِّئُونِی لِلصَّلاَهِ فَطُرِحَ فِی حَجْرِهِ مِنْدِیلٌ فَوَضَّأَهُ اَلصَّبِیُّ وَاحِدَهً وَاحِدَهً وَ مَسَحَ عَلَی رَأْسِهِ وَ قَدَمَیْهِ قَقَالَ لَهُ أَبُو مُحَمَّدٍ (علیه السلام) أَبْشِرْ یَا بُنَیَّ فَأَنْتَ صَاحِبُ اَلزَّمَانِ وَ أَنْتَ اَلْمَهْدِیُّ وَ أَنْتَ حُجَّهُ اللهِ عَلَی أَرْضِهِ وَ أَنْتَ وَلَدِی وَ وَصِیِّی... وَ أَنْتَ خَاتَمُ اَلْأَوْصِیَاءِ اَلْأَئِمَّهِ اَلطَّاهِرِینَ»(۱).
ابی سهل اسماعیل بن علی نوبختی می گوید: امام حسن عسگری (علیه السلام) را دیدم که خطاب به فرزند گرامی اش فرمود: بشارت باد بر تو ای فرزندم! تو صاحب الزمان و مهدی هستی. تو حجت خدا بر زمین و فرزند و وصی من هستی. و تو پایان بخش اوصیاء و ائمه طاهرین هستی.
نتیجه اینکه وصیت ظاهره صرفا با تعیین مصداق توسط امام قبلی محقق می گردد و چنانچه احمد بصری بخواهد خودش را وصی رسول گرامی اسلام معرفی کند، بایستی نص صریح و تعیین کننده ای از جانب امام قبلی ارائه دهد تا حقانیت او را به عنوان وصی بپذیریم. البته این مساله بستگی به پذیرش پیش فرضی باطل با عنوان سیزده وصی یا بیشتر دارد.
نصب در رؤیا:
احمد بصری به جهت فرار از آوردن وصیت ظاهره، متمسک به سخنی شده است که مورد بررسی اجمالی قرار میگیرد. وی در کتاب عقائد الاسلام گفته است: «یکی از اقسام نص، نص مباشر است که توسط وحی از جانب خداوند

------------

۱- الغیبه للطوسی، ص۲۷۳.

↑صفحه ۴۷↑

انجام می شود. طریق این وحی در اختیار تمامی مردم قرار گرفته است و آن همان رؤیا است که همه مردم می توانند بشنوند. پس رؤیا جزو نصوص الهی است که با تواتر رؤیاها ثابت می شود».(۱)
در پاسخ گفته می شود:
اولا سنت معرفی خلفای الهی در آیات و روایات مشخص بوده و هیچکدام از انبیاء و حجج الهی در عالم رؤیا به مردم معرفی نشده اند. لذا معرفی خلیفه الهی در عالم رؤیا بر خلاف سنت خداوند بوده و سنت الهی تحول و تغییر پذیر نیست. چنانچه قرآن کریم می فرماید: « فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللهِ تَبْدِیلًا وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللهِ تَحْوِیلًا»(۲). هرگز برای سنت خدا تبدیلی نخواهی یافت و هرگز برای سنت الهی تغیری نمی یابی.
اتباع احمد بصری در توجیه این سخن گفته اند: نبوت حضرت یوسف (علیه السلام) به واسطه رؤیای ایشان به پدرش معرفی شد!
در پاسخ گفته می شود:
حضرت یعقوب (علیه السلام) در پاسخ رؤیای حضرت یوسف (علیه السلام) هیچ سخنی مبنی بر پیامبری ایشان نفرمود و تنها به جهت دفع حسادت برادران یوسف(۳) (علیه السلام)، به مخفی نمودن این رؤیا سفارش کرد. چنانچه قرآن کریم فرمود: «إِذْ قَالَ یُوسُفُ لِأَبِیهِ یَا أَبَتِ إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَبًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِی سَاجِدِینَ - قَالَ یَا بُنَیَّ لَا تَقْصُصْ رُؤْیَاکَ عَلَی إِخْوَتِکَ فَیَکِیدُوا لَکَ کَیْدًا إِنَّ الشَّیْطَانَ لِلْإِنْسَانِ عَدُوٌّ مُبِینٌ (۴)». گفت: ای پسرم! خواب خود را برای برادرانت مگو که نقشه ای خطرناک بر ضد تو به

------------

۱- عقائد الاسلام، احمد الحسن، ص ۶۸ و ۶۹
۲- فاطر ۴۳
۳- قرآن کریم علت حسادت برادران یوسف، را محبوبیت یوسف در نزد پدرش دانسته و چنین می فرماید: «إِذْ قَالُوا لَیُوسُفُ وَأَخُوهُ أَحَبُّ إِلَی أَبِینَا مِنَّا وَنَحْنُ عُصْبَهٌ إِنَّ أَبَانَا لَفِی ضَلَالٍ مُبِینٍ (یوسف ۸). زمانی که گفتند: با اینکه ما گروهی نیرومند هستیم، اما یوسف و برادرش نزد پدرمان از ما محبوب ترند و قطعا پدرمان در اشتباه روشن و آشکاری است.
۴- یوسف ۴ - ۵

↑صفحه ۴۸↑

کار می بندند، بدون شک شیطان برای انسان دشمنی آشکار است.
حضرت یوسف در بزرگسالی و در مصر به پیامبری رسید و نبوت خود را با استناد به علم و حکمتش به مردم معرفی کرد، لذا هیچ سندی مبنی بر اینکه ایشان خود را با استناد به رؤیا معرفی کرده باشد در دست نیست. چنانچه قرآن کریم نیز به این مساله اشاره فرموده است: «وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَیْنَاهُ حُکْمًا وَعِلْمًا وَکَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ (۱)» و هنگامی که یوسف به سن کمال رسید، حکمت و دانش به او عطا کردیم و ما نیکوکاران را اینگونه پاداش می دهیم.
برادران، پدر و مادر یوسف، نه برای پیامبری او، بلکه به جهت عظمت یوسف ال که در مقام عزیز مصر بود سجده کردند، لذا تاویل رویای یوسف هیچ ارتباطی به نبوت ایشان ندارد. چنانچه قرآن کریم می فرماید: «وَرَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَی الْعَرْشِ وَخَرُّوا لَهُ سُجَّدًا وَقَالَ یَا أَبَتِ هَذَا تَأْوِیلُ رُؤْیَایَ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّی حَقًّا (۲)». و پدر و مادرش را بر تخت بالا برد و همه برای او به سجده افتادند و گفت: ای پدر! این تعبیر رویای پیشین من است که پروردگارم آن را تحقق بخشید.
به فرض اینکه خداوند به واسطه این رویا، حضرت یعقوب علی را از پیامبری حضرت یوسف (علیه السلام) مطلع ساخته باشد، بازهم گرهی از استدلال احمد بصری باز نخواهد کرد، زیرا قانون معرفت حجت باید عمومیت داشته و تمامی انسانها بتوانند به واسطه آن حجت خدا را بشناسند، نه اینکه تنها یک فرد را، آنهم در مقام نبوت مطلع ساخته و برای سایر مردم کارآیی نداشته باشد.
ثانیا با توجه به اینکه ورود شیطان در عالم رؤیا برای همگان، حتی برای خود احمد بصری(۳) نیز پذیرفته شده است، لذا نمی توان به تواتر رؤیاها درباره

------------

۱- یوسف ۲۲
۲- یوسف ۱۰۰
۳- الجواب المنیر، احمدالحسن، ج ۱، ص ۳۲۱.

↑صفحه ۴۹↑

مسأله خاصی اعتماد کرد، چرا که ممکن است همه یا بیش از نصف رؤیاهای اشخاص با دخالت شیطان شبیه سازی شده باشد.(۱)
ثالثا در تاریخ مشاهده شده است که همین تواتر رؤیا درباره اشخاصی محقق شده که در زمره پیروان وهابیت بوده است. به عنوان نمونه؛ ناصرالحزیمی(۲) می گوید: «من از محمد بن عبدالله القحطانی پرسیدم: آیا تو یقین داری که همان مهدی هستی؟ در پاسخ گفت: اوایل یقین نداشتم تا اینکه برخی از دوستان در مسجد «رویل» این مسأله را درباره من مطرح کردند و گهگاه آن را به زبان می آوردند. من اوایل آن را شوخی حساب می کردم تا اینکه شمار خواب هایی که در آن من را مهدی می دیدند زیاد شد و کم کم دانستم که مهدی هستم».(۳)
حتی جهیمان در یکی از سخنرانی های خود در دفاع از مهدویت محمد بن عبدالله القحطانی گفت: «به شما بشارت میدهم که بارها خواب هایی درباره خروج مهدی دیده شده است، حتی کسانی که این خواب ها را دیده اند، بیشتر این مهدی (القحطانی) را نمی شناختند و به محض دیدن وی، او را تأیید کردند و گفتند که همین شخص را در خواب دیده اند».(۴)
رابعا اقتضای معرفی حجت الهی، معرفی آشکار است چرا که خداوند متعال فرمود: «قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّهُ الْبَالِغَهُ فَلَوْ شَاءَ لَهَدَاکُمْ أَجْمَعِینَ (۵)».. بگو برای خدا دلیل رسا[و

------------

۱- پرسش ها و پاسخ ها، علی محمدی هوشیار، ص۴۰ - ۴۵.
۲- ناصرالحزیمی یکی از طرفداران سابق جهیمان که به صورت مستقیم در این گروه حضور داشت، خاطرات خود را در نشریات و روزنامه های سعودی منتشر کرد و پرده از بسیاری از مسائل مهم در این میان برداشت. او بین سال های ۱۹۷۶ تا ۱۹۷۸ در این گروه حضور داشت؛ اما یک سال پیش از واقعه مکه از این گروه جداشد. او توسط پلیس دستگیر شد و هشت سال به زندان افتاده و پس از رهایی از زندان، از تمام افکار بنیادگرایانه سابق خود دست کشید و به عنوان فعال رسانه ای در روزنامه مهم الریاض مشغول به فعالیت شد.
۳- قصه و فکرالمحتلین للمسجد الحرام، ص۳۴۱ و حسین سامی، شیرعلی، مهدی السلفیه، ص۱۰
۴- دکان های کاغذی، علی محمدی هوشیار، ص ۷۷
۵- انعام ۱۴۹

↑صفحه ۵۰↑

قاطع است بطوری که بهانه ای برای هیچکس باقی نمی گذارد. اگر او بخواهد همه شما را از طریق اجبارا هدایت میکند. لذا هیچگاه خداوند در معرفی حجت خود به اسباب باطنی و مشتبه متمسک نمی شود و حجت خود را آشکارا نصب می نماید.
بنابراین، رؤیا شأنیت نصب و معرفی خلیفه الهی را نداشته و تواتر رؤیا نیز نمی تواند دلیلی بر حقانیت فردی به عنوان امام و جانشین پیامبران بوده باشد.
علامت و ودیعه پنجم:
قرابه مشهوره؛ وصی و امام باید با رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) دارای خویشاوندی و قرابه مشهوری باشد که هیچ فردی نسبت به آن شک یا شبهه ای نداشته باشد. چنانچه در روایات آمده است:
اَلْفَضْلُ بْنُ شَاذَانَ أَنَّهُ سَمِعَهَا مِنَ اَلرِّضَا (علیه السلام)....فَإِنْ قَالَ: فَلِمَ لاَ یَجُوزُ أَنْ یَکُونَ اَلْإِمَامُ مِنْ غَیْرِ جِنْسِ اَلرَّسُولِ (علیه السلام): قِیلَ: لِعِلَلٍ: مِنْهَا أَنَّهَ لَمَّا کَانَ اَلْإِمَامُ مُفْتَرَضَ اَلطَّاعَهِ لَمْ یَکُنْ بُدٌّ مِنْ دَلاَلَهٍ تَدُلُّ عَلَیْهِ وَ یَتَمَیَّزُ بِهَا مِنْ غَیْرِهِ وَ هِیَ اَلْقَرَابَهُ اَلْمَشْهُورَهُ وَ اَلْوَصِیَّهُ اَلظَّاهِرَهُ، لِیُعْرَفَ مِنْ غَیْرِهِ»(۱)
فضل بن شاذان می گوید از امام رضا (علیه السلام) شنیدم: اگر گفته شود که چرا نباید امام از غیر جنس (نسل) پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) باشد چه باید گفت؟ گفته می شود به خاطر چند دلیل:
یکی از آنها این است که اگر امام مفترض الطاعه باشد، چاره ای ندارد که برای خود دلیلی داشته باشد تا او را از دیگران متمایز کرده و بر امامتش دلالت کند. آن دلایل می تواند

------------

۱- بحار الانوار، ج ۶، ص ۵۸.

↑صفحه ۵۱↑

خویشاوندی مشهور و وصیت ظاهره باشد تا از دیگری باز شناخته شود. همچنین در روایتی از امام صادق (علیه السلام) آمده است که این قرابه به قدری مشهوره و آشکار است که امر را بر دیگران مشتبه نخواهد ساخت:
وَ اَلْقَائِمُ یَا جَابِرُ رَجُلٌ مِنْ وُلْدِ اَلْحُسَیْنِ یُصْلِحُ الله لَهُ أَمْرَهُ فِی لَیْلَهٍ، فَمَا أَشْکَلَ عَلَی اَلنَّاسِ یَا جَابِرُ مِنْ ذَلِکَ فَلاَ یُشْکِلَنَّ عَلَیْهِمْ وِلاَدَتُهُ مِنْ رَسُولِ اللهِ (صلی الله علیه و آله و سلم)(۱)
ای جابر! قائم (علیه السلام) مردی از فرزندان امام حسین (علیه السلام) است که خداوند امر قیام او را در یک شب سامان خواهد داد و مردم درباره آن به شبهه نخواهند افتاد. ای جابر! پس برای مردم اشکال نخواهد شد که او از نسل پیامبر اکرم است. بر این اساس با توجه به اینکه احمد بصری برای قرابه و سیادت ادعایی خود با رسول اکرم شهرتی نداشته و حتی خانواده و اجداد او نیز هیچگاه خود را از سادات ندانسته اند، لذا این فرد نمی تواند به عنوان وصی پیامبر بوده و ادعای وصایت نماید.
نتیجه اینکه؛ احمد بصری برای اثبات وصایت خود، نیاز به پنج نوع علامت ودیعه از جانب رسول خدا دارد تا بتواند در گام اول وصایت خود را به اثبات برساند که عبارتند از:
- عهد رسول الله
- برخورداری از لوازم رسول خدا
- وصیتنامه
- وصیه ظاهره
- قرابه مشهوره.

------------

۱- الغیبه للنعمانی، ص ۲۷۹.

↑صفحه ۵۲↑

۲. علائم و ودایع خداوند متعال
نوع دوم از علائم و ودایعی که مدعی وصایت باید از آن برخوردار باشد، علائمی است که از جانب خداوند متعال در اختیار وصی قرار داده می شود تا به وسیله آن، صدق گفتار صادق از کذب گفتار کاذب بازشناخته شود.
همانگونه که گفته شد، اوصیاء پیامبر علاوه بر برخورداری از علائم و ودایع رسول خدا باید از علائم و ودایع خداوند متعال نیز برخوردار باشند. این علائم در خصوص تمامی اوصیاء پیامبر مشترک بوده و تمامی آنان از یک قانون تبعیت میکنند.
البته ممکن است که در برخی موارد میزان استفاده ایشان از برخی ودایع و علائم، به اقتضای زمان دارای شدت و ضعف بوده باشد. این علائم به دو دسته تقسیم می گردد که عبارتند از:
۱. علائم و ودایع شخصیتی:
بر اساس روایات معصومین (علیهم السلام)، برخی از علائم، ناظر بر شخصیت اوصیاء عال بوده و شناخت ایشان از طریق شاخصه های موجود محقق می گردد که عبارتند از:

↑صفحه ۵۳↑

تکلم به تمامی زبان ها و لهجه ها:
مهمترین شاخصه اوصیاء رسول خدا، توانایی بر صحبت کردن به تمامی زبان های دنیا و گویش های محلی است. چنانچه در روایات به دو عبارت «لسان و لغه» تأکید شده که به معنای گویش محلی و زبان می باشند.
حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ هَارُونَ اَلْعَبْسِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ عَبْدِ اللهِ قَالَ حَدَّثَنَا کَثِیرُ بْنُ عَیَّاشٍ عَنْ أَبِی اَلْجَارُودِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ اَلْبَاقِرَ (علیه السلام) بِمَ یُعْرَفُ اَلْإِمَامُ قَالَ بِخِصَالٍ... وَ یُکَلِّمَ اَلنَّاسَ بِکُلِّ لِسَانٍ وَ لُغَهٍ.(۱)
از امام باقر (علیه السلام) پرسیدم، با چه چیزی امام شناخته می شود؟ فرمود به چند خصلت... اینکه با مردم به تمامی لهجه ها و زبان ها صحبت کند.
به عنوان مثال امام (علیه السلام) باید بتواند به زبان آذری با ۷۳ گویش محلی آن در دنیا صحبت کند، بطوری که هر کدام از صاحبان لهجه با شنیدن صدای امام (علیه السلام)، تصور کند که با هم زبان و هم لهجه ای خودش صحبت میکند. لذا زمانی که ابی بصیر دلیلی بر قدرت تکلم امام (علیه السلام) به زبان های مختلف را درخواست می کند، حضرت رضا (علیه السلام) نیز صحبت کردن به زبان فارسی و به لهجه خراسانی با مرد خراسانی را دلیل بر گفتارش قلمداد می کند.
أبو بصیر می گوید: به أبو الحسن (علیه السلام) گفتم: قربانت شوم، امام به چه دلیل شناخته می شود؟ در جواب فرمود: «به چند خصلت: ... با مردم جهان به هر زبانی می تواند سخن کند. سپس فرمود: ای ابا محمد! من پیش از اینکه تو از جای خود برخیزی، یک نشانه ای به تو می نمایم. دیری نگذشت که مردی از اهل خراسان وارد مجلس ما شد و آن خراسانی به زبان عربی با آن حضرت سخن گفت ولی أبوالحسن (علیه السلام) به فارسی جوابش را داد، آن خراسانی گفت: قربانت

------------

۱- معانی الأخبار، ص ۱۰۱ و إثبات الهداه بالنصوص والمعجزات، ج ۵، ص۳۴۵.

↑صفحه ۵۴↑

شوم، بخدا مانع من از اینکه به زبان فارسی با شما سخن گویم این بود که شما زبان فارسی را ندانید. فرمود: سبحان الله! اگر من نتوانم جواب تو را اینگونه بگویم، چه فضیلتی بر تو دارم؟»(۱)
توان ارتباط با تمامی موجودات:
یکی دیگر از علائم شخصیتی اوصیاء پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، ارتباط با تمامی موجودات، از جمله قدرت سخن گفتن با آنان و همچنین کرنش حیوانات اهلی و درنده در برابر آن حضرات است.
وَ رَوَی اَلْحَسَنُ، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ اَلصَّیْرَفِیِّ، عَنْ عَلِیٍّ، عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَهَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ، قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی أَبِی اَلْحَسَنِ (علیه السلام)، فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ، بِمَ یُعْرَفُ اَلْإِمَامُ؟ قَالَ..... ثُمَّ قَالَ: یَا أَبَا مُحَمَّدٍ، إِنَّ اَلْإِمَامَ لاَ یَخْفَی عَلَیْهِ کَلاَمُ أَحَدٍ مِنَ اَلنَّاسِ، وَ لاَ طَیْرٍ، وَ لاَ بَهِیمَهٍ، وَ لاَ شَیْءٍ فِیهِ رُوحٌ، بِهَذَا یُعْرَفُ اَلْإِمَامُ، فَمَنْ لَمْ یَکُنْ فِیهِ هَذِهِ اَلْخِصَالُ، فَلَیْسَ بِإِمَامٍ.(۲)
سپس امام رضا (علیه السلام) به من فرمود: ای ابا محمد! به راستی سخن هیچ کس بر امام نهان نیست، نه گفتار پرنده و جانداران و نه هیچ زنده ای که روح دارد، هر که این خصال را ندارد امام نیست.
همچنین درباره اطاعت درندگان آمده است:
علی بن محمد عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا قَالَ: سُلِّمَ أَبُو مُحَمَّدٍ (علیه السلام) إِلَی نِحْرِیرٍ فَکَانَ یُضَیِّقُ

------------

۱- أَحْمَدُ بْنُ مِهْرَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی اَلْحَسَنِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ جُعِلْتُ فِدَاکَ بِمَ یُعْرَفُ اَلْإِمَامُ قَالَ بِخِصَالٍ أَمَّا أَوَّلُهُنَّ فَإِنَّهُ بِشَیْءٍ قَدْ تَقَدَّمَ فِیهِ مِنْ أَبِیهِ وَ إِشَارَتُهُ إِلَیْهِ لِیَکُونَ حُجَّهً وَ یُسْأَلُ فَیُجِیبُ وَ إِذَا سُکِتَ عَنْهُ اِبْتَدَأَ وَ یُخْبِرُ بِمَا فِی غَدٍ وَ یُکَلِّمُ اَلنَّاسَ بِکُلِّ لِسَانٍ ثُمَّ قَالَ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ أُعْطِیکَ عَلاَمَهً قَبْلَ أَنْ تَقُومَ فَلَمْ نَلْبَثْ أَنْ دَخَلَ عَلَیْهِ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ خُرَاسَانَ فَکَلَّمَهُ اَلْخُرَاسَانِیُّ بِالْعَرَبِیَّهِ فَأَجَابَهُ أَبُو اَلْحَسَنِ بِالْفَارِسِیَّهِ فَقَالَ لَهُ اَلْخُرَاسَانِیُّ وَ اللهِ مَا مَنَعَنِی أَنْ أُکَلِّمَکَ بِالْفَارِسِیَّهِ إِلاَّ أَنَّهُ ظَنَنْتُ أَنَّکَ لاَ تُحْسِنُهَا فَقَالَ سُبْحَانَ اللهِ إِذَا کُنْتُ لاَ أُحْسِنُ أُجِیبُکَ فَمَا فَضْلِی عَلَیْکَ الکافی ج۱ ص ۲۸۵ و دلائل الامامه ص ۳۳۷
۲- الکافی، ج ۱، ص۲۸۵ و دلائل الإمامه، ص ۳۳۷.

↑صفحه ۵۵↑

عَلَیْهِ وَ یُؤْذِیهِ، قَالَ: فَقَالَتْ لَهُ اِمْرَأَتُهُ: وَیْلَکَ اِتَّقِ الله لاَ تَدْرِی مَنْ فِی مَنْزِلِکَ؟ وَ عَرَّفَتْهُ صَلاَحَهُ، وَ قَالَتْ: إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکَ مِنْهُ فَقَالَ: لَأَرْمِیَنَّهُ بَیْنَ اَلسِّبَاعِ فَفَعَلَ ذَلِکَ بِهِ فَرُئِیَ (علیه السلام) قَائِماً یُصَلِّی وَ هِیَ حَوْلَهُ.(۱)
امام عسکری (علیه السلام) را به نحریر (خادم پرستار باغ وحش و سگ چران خلیفه) واگذار کردند و او به آن حضرت سخت می گرفت و ایشان را آزار می کرد. زن نحریر به او گفت: وای بر تو از خدا بپرهیز، نمیدانی در خانه تو کیست؟ و صلاح و مقام آن حضرت را به او گوشزد کرد و گفت: من می ترسم برتو از طرف او در پاسخ زنش گفت: من او را میان درنده ها می اندازم، و سپس همین کار را کرد و دید آن حضرت در میان آنها ایستاده نماز می خواند و آن درنده ها در گرد او هستند.
در روایتی دیگر آمده است که فردی ادعای آن را داشت که همانا حضرت زینب ای بوده و رجعت کرده است. متوکل پس از بحث و جستجو به سراغ امام هادی (علیه السلام) فرستاد تا چاره ای بیاندیشد. امام (علیه السلام) فرمود: او را به داخل قفس درندگان بیاندازید، زیرا گوشت فرزندان فاطمه سلام الله علیها بر آنان حرام است و اگر او همان زینب (علیها السلام) باشد زنده خواهد ماند. آن زن پس از آنکه دستور امام درباره ورود به قفس درندگان نپذیرفت، متوکل به امام (علیه السلام) عرض کرد: چرا خودت داخل قفس نمی روی، امام (علیه السلام) این کار را انجام داد و به داخل قفس رفته و پس از کرنش شیرها، در گوشه ای از قفس نماز خواند و فرمود: هر کسی که گمان میکند از فرزندان فاطمه (علیها السلام) است در داخل این قفس بنشیند.(۲)

------------

۱- الکافی (ط - الإسلامیه)؛ ج۱، ص۵۱۳ والإرشاد فی معرفه حجج الله علی العباد؛ ج ۲، ص ۳۳۴
۲- أَنَّ أَبَا هَاشِمٍ اَلْجَعْفَرِیَّ قَالَ: ظَهَرَتْ فِی أَیَّامِ اَلْمُتَوَکِّلِ اِمْرَأَهٌ تَدَّعِی أَنَّهَا زَیْنَبُ بِنْتُ فَاطِمَهَ بِنْتِ رَسُولِ اللهِ (صلی الله علیه و آله) فَقَالَ لَهَا اَلْمُتَوَکِّلُ أَنْتِ اِمْرَأَهٌ شَابَّهٌ وَ قَدْ مَضَی مِنْ وَقْتِ وَفَاهِ رَسُولِ اللهِ (صلی الله علیه و آله) مَا مَضَی مِنَ اَلسِّنِینَ. فَقَالَتْ إِنَّ رَسُولَ اللهِ (صلی الله علیه و آله) مَسَحَ عَلَی رَأْسِی وَ سَأَلَ الله أَنْ یَرُدَّ عَلَیَّ شَبَابِی فِی کُلِّ أَرْبَعِینَ سَنَهً وَ لَمْ أَظْهَرْ لِلنَّاسِ إِلَی هَذِهِ اَلْغَایَهِ فَلَحِقَتْنِی اَلْحَاجَهُ فَصِرْتُ إِلَیْهِمْ. فَدَعَا اَلْمُتَوَکِّلُ مَشَایِخَ آلِ أَبِی طَالِبٍ وَ وُلْدَ اَلْعَبَّاسِ وَ قُرَیْشٍ فَعَرَّفَهُمْ حَالَهَا فَرَوَی جَمَاعَهٌ وَفَاهَ زَیْنَبَ بِنْتِ فَاطِمَهَ (علیها السلام) فِی سَنَهِ کَذَا فَقَالَ لَهَا مَا تَقُولِینَ فِی هَذِهِ اَلرِّوَایَهِ فَقَالَتْ کَذِبٌ وَ زُورٌ فَإِنَّ أَمْرِی کَانَ مَسْتُوراً عَنِ اَلنَّاسِ فَلَمْ یُعْرَفْ لِی حَیَاهٌ وَ لاَ مَوْتٌ. فَقَالَ لَهُمُ اَلْمُتَوَکِّلُ هَلْ عِنْدَکُمْ حُجَّهٌ عَلَی هَذِهِ اَلْمَرْأَهِ غَیْرَ هَذِهِ اَلرِّوَایَهِ قَالُوا لاَ قَالَ أَنَا بَرِیءٌ مِنَ اَلْعَبَّاسِ إِنْ لاَ أُنْزِلَهَا عَمَّا اِدَّعَتْ إِلاَّ بِحُجَّهٍ تَلْزَمُهَا. قَالُوا فَأَحْضِرْ عَلِیَّ بْنَ مُحَمَّدِ بْنِ اَلرِّضَا (علیه السلام) فَلَعَلَّ عِنْدَهُ شَیْئاً مِنَ اَلْحُجَّهِ غَیْرَ مَا عِنْدَنَا فَبَعَثَ إِلَیْهِ فَحَضَرَ فَأَخْبَرَهُ بِخَبَرِ اَلْمَرْأَهِ فَقَالَ کَذَبَتْ فَإِنَّ زَیْنَبَ تُوُفِّیَتْ فِی سَنَهِ کَذَا فِی شَهْرِ کَذَا فِی یَوْمِ کَذَا قَالَ فَإِنَّ هَؤُلاَءِ قَدْ رَوَوْا مِثْلَ هَذِهِ اَلرِّوَایَهِ وَ قَدْ حَلَفْتُ أَنْ لاَ أُنْزِلَهَا عَمَّا اِدَّعَتْ إِلاَّ بِحُجَّهٍ تَلْزَمُهَا. قَالَ وَ لاَ عَلَیْکَ فَهَاهُنَا حُجَّهٌ تَلْزَمُهَا وَ تَلْزَمُ غَیْرَهَا قَالَ وَ مَا هِیَ قَالَ لُحُومُ وُلْدِ فَاطِمَهَ مُحَرَّمَهٌ عَلَی اَلسِّبَاعِ فَأَنْزِلْهَا إِلَی اَلسِّبَاعِ فَإِنْ کَانَتْ مِنْ وُلْدِ فَاطِمَهَ فَلاَ تَضُرُّهَا اَلسِّبَاعُ فَقَالَ لَهَا مَا تَقُولِینَ قَالَتْ إِنَّهُ یُرِیدُ قَتْلِی قَالَ فَهَاهُنَا جَمَاعَهٌ مِنْ وُلْدِ اَلْحَسَنِ وَ اَلْحُسَیْنِ (علیهما السلام) فَأَنْزِلْ مَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ قَالَ فَوَ اللهِ لَقَدْ تَغَیَّرَتْ وُجُوهُ اَلْجَمِیعِ فَقَالَ بَعْضُ اَلْمُتَعَصِّبِینَ هُوَ یُحِیلُ عَلَی غَیْرِهِ لِمَ لاَ یَکُونُ هُوَ. فَمَالَ اَلْمُتَوَکِّلُ إِلَی ذَلِکَ رَجَاءَ أَنْ یَذْهَبَ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَکُونَ لَهُ فِی أَمْرِهِ صُنْعٌ. فَقَالَ یَا أَبَا اَلْحَسَنِ لِمَ لاَ یَکُونُ أَنْتَ ذَلِکَ قَالَ ذَاکَ إِلَیْکَ قَالَ فَافْعَلْ قَالَ أَفْعَلُ إِنْ شَاءَ الله فَأُتِیَ بِسُلَّمٍ وَ فُتِحَ عَنِ اَلسِّبَاعِ وَ کَانَتْ سِتَّهٌ مِنَ اَلْأُسُدِ فَنَزَلَ اَلْإِمَامُ أَبُو اَلْحَسَنِ (علیه السلام) إِلَیْهَا فَلَمَّا دَخَلَ وَ جَلَسَ صَارَتِ اَلْأُسُودُ إِلَیْهِ وَ رَمَتْ بِأَنْفُسِهَا بَیْنَ یَدَیْهِ وَ مَدَّتْ بِأَیْدِیهَا وَ وَضَعَتْ رُءُوسَهَا بَیْنَ یَدَیْهِ. فَجَعَلَ یَمْسَحُ عَلَی رَأْسِ کُلِّ وَاحِدٍ مِنْهَا بِیَدِهِ ثُمَّ یُشِیرُ لَهُ بِیَدِهِ إِلَی اَلاِعْتِزَالِ فَیَعْتَزِلُ نَاحِیَهً حَتَّی اِعْتَزَلَتْ کُلُّهَا وَ قَامَتْ بِإِزَائِهِ. فَقَالَ لَهُ اَلْوَزِیرُ مَا کَانَ هَذَا صَوَاباً فَبَادِرْ بِإِخْرَاجِهِ مِنْ هُنَاکَ قَبْلَ أَنْ یَنْتَشِرَ خَبَرُهُ فَقَالَ لَهُ أَبَا اَلْحَسَنِ مَا أَرَدْنَا بِکَ سُوءاً وَ إِنَّمَا أَرَدْنَا أَنْ نَکُونَ عَلَی یَقِینٍ مِمَّا قُلْتَ فَأُحِبُّ أَنْ تَصْعَدَ فَقَامَ وَ صَارَ إِلَی اَلسُّلَّمِ وَ هِیَ حَوْلَهُ تَتَمَسَّحُ بِثِیَابِهِ. فَلَمَّا وَضَعَ رِجْلَهُ عَلَی أَوَّلِ دَرَجَهٍ اِلْتَفَتَ إِلَیْهَا وَ أَشَارَ بِیَدِهِ أَنْ تَرْجِعَ فَرَجَعَتْ وَ صَعِدَ فَقَالَ کُلُّ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ مِنْ وُلْدِ فَاطِمَهَ فَلْیَجْلِسْ فِی ذَلِکَ اَلْمَجْلِسِ. فَقَالَ لَهَا اَلْمُتَوَکِّلُ اِنْزِلِی. قَالَتْ الله الله اِدَّعَیْتُ اَلْبَاطِلَ وَ أَنَا بِنْتُ فُلاَنٍ حَمَلَنِی اَلضُّرُّ عَلَی مَا قُلْتُ. فَقَالَ اَلْمُتَوَکِّلُ أَلْقُوهَا إِلَی اَلسِّبَاعِ فَبَعَثَتْ وَالِدَتُهُ وَ اِسْتَوْهَبَتْهَا مِنْهُ وَ أَحْسَنَتْ إِلَیْهَا الخرائج والجرائح، ج۱، ص۴۰۴ ومدینه معاجز الأئمه الإثنی عشر، ج ۷، ص ۴۷۷ و بحار الانوار، ج۵۰، ص۱۵۰ و حلیه الأبرار فی أحوال محمد و آله الأطهار (علیهم السلام)، ج ۶، ص ۶۱.

↑صفحه ۵۶↑

علاوه بر این سه مورد، علائم شخصیتی متعددی برای شناخت اوصیاء (علیه السلام) شمارش شده است که در این مجال مورد بررسی قرار نمی گیرد.(۱)
نکته قابل توجه اینکه؛ احمد بصری با استناد نادرست به آیه «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَی إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ»(۲)
سعی در پایین آوردن قدرت های الهی اوصیاء (علیه السلام) دارد، تا از این رهگذر بتواند آنان را در سطح انسان های عادی جلوه داده و خود را در مرتبه حضرات معصومین (علیهم السلام) قرار دهد. این در حالی است که

------------

۱- معانی الأخبار، ص ۱۰۲ والخصال، ج ۲، ص ۵۲۸ و الکافی، ج ۱، ص ۳۸۸
۲- بگو من بشری چون شما هستم، جز اینکه به من وحی می شود. همانا خدای شما خدایی یگانه است. فصلت، ۶.

↑صفحه ۵۷↑

اولا مراد این آیه، خلع قدرت های الهی از پیامبر اکرم نبوده بلکه آیه مذکور در مقام پاسخ به آیه قبل است که می فرماید: «وَقَالُوا قُلُوبُنَا فِی أَکِنَّهٍ مِمَّا تَدْعُونَا إِلَیْهِ وَفِی آذَانِنَا وَقْرٌ وَمِنْ بَیْنِنَا وَبَیْنِکَ حِجَابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنَا عَامِلُونَ».(۱)
لذا گویا خداوند در آیه بعد فرمود: ای پیامبر به ایشان بگو من بشری مانند شما هستم و جنس دیگری مخالف جنس شما ندارم، تا بین من و شما حایل و حجابی باشد و یا سخنم به گوش شما نرسد و با کلامم به دلهای شما وارد نشود. تنها تفاوت من با شما این است که به من وحی می شود.(۲)
بنابراین، خداوند متعال در آیه، هم جنس بودن پیامبر و انسان بودن ایشان را به کنار گوشزد کرده و از این طریق پاسخ آنان در آیه قبل را داده است که در مدعی آن شده بودند که حرف پیامبر را نمی فهمند! و این مرتبه از سخن منافاتی با سایر مقامات و قدرت های الهی آن حضرت ندارد.
ثانیا در آیات متعددی از قرآن کریم، به قدرت های فوق بشری حجج الهی اشاره شده است که تمامی آنان مؤید آن است که اوصیاء (علیه السلام) نیز به طریق اولی توان انجام امور خارق العاده و غیر عادی را دارند. به عنوان نمونه؛ داستان حضرت سلیمان در سوره نمل که سخنان مورچه و هدهد را متوجه می شود و با آنان سخن می گوید.(۳)
ثالثا اگر احمد بصری در صدد آن است تا تمامی قدرت ها و علائم و ودایع الهی را از اوصیاء خلع کند، با این حساب چه پاسخی برای طول عمر غیر عادی امام دوازدهم (علیه السلام) دارد؟ درحالی که میانگین عمر انسان ها بسیار کمتر از این

------------

۱- می گویند دلهای ما از پذیرفتن آنچه ما را به سویش می خوانید در غلاف هایی روی هم است و در گوش هایمان سنگینی است و بین ما و توحجابی است توکار خود کن که ما نیز کار خود خواهیم کرد. فصلت، ۵.
۲- المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۷، ص ۳۶۱
۳- نمل، ۱۸-۲۴.

↑صفحه ۵۸↑

مقدار بوده و چنین چیزی خارج از فهم و درک بشری است.
بنابراین، ائمه و اوصیاء اللا، به جهت روشن شدن وجه تمایزشان با سایر انسان ها، دارای قدرت ها و ودایع ویژه ای هستند و این مطلب مورد تأیید قرآن کریم و روایات متواتر معصومین (علیهم السلام) می باشد.
۲. علائم و ودایع برون شخصیتی:
برخی از علائم و ودایع الهی که در اختیار اوصیاء پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) قرار گرفته است به صورت عارضی و برون شخصیتی می باشند که به عنوان مهمترین شاخصه معرفت حجت در بعد علائم و ودایع خداوندی به حساب می آیند که عبارتند از:
۱. علم:
یکی از شاخصه های معرفت حجت (علیه السلام)، همان علمی است که از جانب خداوند به خاندان نبوت (علیه السلام) عطا گردیده و اوصیاء پیامبر یکی پس از دیگری حامل و وارث آن علم می باشند. این علم دارای شاخصه هایی است که به واسطه آن، علم امام از علم غیر امام تشخیص داده می شود. در تعبیر روایات معصومین (علیهم السلام) به سه شاخصه از علم امام اشاره شده است:
«وَ قَالَ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ اَلسَّمُرِیُّ: کَتَبْتُ إِلَیْهِ أَسْأَلُهُ عَمَّا عِنْدَکَ مِنَ اَلْعُلُومِ، فَوَقَّعَ (علیه السلام): «عِلْمُنَا عَلَی ثَلاَثَهِ أَوْجُهٍ: مَاضٍ، وَ غَابِرٌ، وَ حَادِثٌ؛ أَمَّا اَلْمَاضِی فَتَفْسِیرٌ. وَ أَمَّا اَلْغَابِرُ فَمَوْقُوفٌ، وَ أَمَّا اَلْحَادِثُ فَقَذْفٌ فِی اَلْقُلُوبِ، وَ نَقْرٌ فِی اَلْأَسْمَاعِ، وَ هُوَ أَفْضَلُ عِلْمِنَا، وَ لاَ نَبِیَّ بَعْدَ نَبِیِّنَا (صَلَّی الله عَلَیْهِ وَ آلِهِ)»(۱) علم ما

------------

۱- دلائل الإمامه، ص ۵۲۴، ح ۴۹۵ و مدینه المعاجز، ج ۸، ص ۱۰۵، ح۲۷۲۰ و مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، الخاتمه ج ۸، ص ۲۳۳.

↑صفحه ۵۹↑

اهل بیت (علیهم السلام) بر سه نوع است: علم به گذشته و آینده و حادث. علم گذشته، تفسیر است و علم آینده، موقوف است و علم حادث، انداختن در قلوب، و زمزمه در گوش هاست. این بخش، بهترین علم ماست و بعد از پیامبر ما، رسول دیگری نخواهد بود.
همچنین در روایتی از امام موسی کاظم (علیه السلام) آمده است:
«مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ عَمِّهِ حَمْزَهَ بْنِ بَزِیعٍ عَنْ عَلِیٍّ اَلسَّائِیِّ عَنْ أَبِی اَلْحَسَنِ اَلْأَوَّلِ مُوسَی (علیه السلام) قَالَ قَالَ: مَبْلَغُ عِلْمِنَا عَلَی ثَلاَثَهِ وُجُوهٍ مَاضٍ وَ غَابِرٍ وَ حَادِثٍ فَأَمَّا اَلْمَاضِی فَمُفَسَّرٌ وَ أَمَّا اَلْغَابِرُ فَمَزْبُورٌ وَ أَمَّا اَلْحَادِثُ فَقَذْفٌ فِی اَلْقُلُوبِ وَ نَقْرٌ فِی اَلْأَسْمَاعِ وَ هُوَ أَفْضَلُ عِلْمِنَا وَ لاَ نَبِیَّ بَعْدَ نَبِیِّنَا.»(۱)
علی سائی از امام موسی کاظم نقل می کند که ایشان فرمود: دانش ما از سه جهت است، گذشته، آینده و آنچه پدیدار می شود، اما راجع به گذشته برای ما تفسیر شده و اما راجع به آینده نوشته شده و اما آنچه پدید گردد گاهی در دل افتد و گاهی در گوش اثر کند، و این بهترین دانش ما است و در عین حال بعد از پیغمبر ما پیغمبری نیست.
مرحوم مجلسی در کتاب مرآه العقول، در تفسیر این سه نوع علم می فرماید:
علم «ماضی» یعنی علمی که پیامبر اکرم برای اهل بیت (علیهم السلام) تفسیر کرده اند که شامل علومی از وقایع گذشته درباره انبیاء و امت های پیشین، و حوادثی که برای آنان اتفاق افتاده و خبر از شروع امور و عوالم است. مراد از علم «غابر»، علومی است که به امور آینده تعلق میگیرد. لذا مراد

------------

۱- الکافی، ج ۱، ص ۲۶۴.

↑صفحه ۶۰↑

از غابر، خبرهای حتمی است که مربوط به آینده جهان بوده و مختص به اهل بیت علام است. بدین سبب ائمه (علیهم السلام) از آن به "موقوف" به معنای؛ مخصوص تعبیر کرده اند. مراد از علم «حادث»، علمی است، که با تجدد احوال موجودات، تجدد پیدا کرده و تفصیل مجملات است. توضیح اینکه این علم با دو روش بدون واسطه، یعنی "قذف فی القلوب" و روش با واسطه، یعنی؛ "نقرفی الاسماع" به ائمه معصومین (علیهم السلام) الهام می شود. لذا از آن جا که ادعای الهام الهی، ممکن است انسان را به توهم نبوت بیندازد، حضرت علی در پایان به این نکته اشاره دارد که پس از پیامبرما، پیامبری نخواهد آمد.(۱)
در روایتی دیگر از امام صادق (علیه السلام) نیز به مضمون این سه شاخصه اشاره شده است:
«عَنْ سَیْفٍ اَلتَّمَّارِ قَالَ: کُنَّا مَعَ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه السلام) جَمَاعَهً مِنَ اَلشِّیعَهِ فِی اَلْحِجْرِ فَقَالَ... لَوْ کُنْتُ بَیْنَ مُوسَی وَ اَلْخَضِرِ لَأَخْبَرْتُهُمَا أَنِّی أَعْلَمُ مِنْهُمَا وَ لَأَنْبَأْتُهُمَا بِمَا لَیْسَ فِی أَیْدِیهِمَا لِأَنَّ مُوسَی وَ اَلْخَضِرَ (علیه السلام) أُعْطِیَا عِلْمَ مَا کَانَ وَ لَمْ یُعْطَیَا عِلْمَ مَا یَکُونُ وَ مَا هُوَ کَائِنٌ حَتَّی تَقُومَ اَلسَّاعَهُ وَ قَدْ وَرِثْنَاهُ مِنْ رَسُولِ اللهِ (صلی الله علیه و آله) وِرَاثَهً.»(۲)
سیف تمار می گوید: جمعی از شیعه بودیم که در حجر(کنار خانه کعبه) خدمت امام صادق (علیه السلام) بودیم، آن حضرت فرمود: اگر من همراه موسی و خضر بودم به آنها می گفتم که من از آن دو اعلم هستم و به آنها بدان چه در دست نداشتند خبر می دادم، زیرا به موسی و خضر علم آنچه بوده داده شده بود و به آنها علم آنچه می باشد و آن

------------

۱- مرآه العقول فی شرح أخبار آل الرسول معالی، ج ۳، ص ۱۳۶
۲- الکافی، ج۱، ص۲۶۰

↑صفحه ۶۱↑

چه خواهد بود تا قیام ساعت نداده بودند و محققأ ما از رسول خدا آن را به خوبی ارث بردیم.
بر این اساس، مدعی وصایت بایستی از این سه نوع علم برخوردار بوده و بتواند مردم را از گذشته و حال و آینده باخبر سازد. این در حالی است که افرادی همچون احمد بصری از مسائل مربوط به حال ناتوان هستند تا چه رسد به گذشته و آینده!
ضمن اینکه؛ اگر بر فرض محال، وجود مهدیین پس از امام مهدی (علیه السلام) را پذیرفته و احمد بصری را اولین مهدی بدانیم، باز هم چیزی برای او در خصوص علم اوصیاء ثابت نخواهد شد، زیرا این علم مختص به دوازده امام معصوم از اهل بیت (علیهم السلام) بوده و شامل تمامی فرزندان از نسل رسول خدا نمی باشد.
لذا امام صادق (علیه السلام) فرمود:
«ای یونس! اگر علم صحیح را می طلبی بدان که نزد ما أهل البیت وجود دارد. زیرا که آن علم به عنوان میراث به ما رسیده است، و به ما شرح حکمت و فصل خطاب عطا شده است. یونس می گوید: من گفتم: یابن رسول الله! آیا تمام آنانکه از اهل بیت هستند آن علم را ارث برده اند همانطور که شما از علی و فاطمه به میراث برده اید؟! حضرت فرمود:
آنرا به ارث نمی برند مگر امامان دوازده گانه! یونس می گوید: عرض کردم: یابن رسول الله! ایشان را برای من نام ببر! حضرت فرمود: اول ایشان علی بن أبی طالب است و پس از او حسن و حسین و پس از او علی بن الحسین و پس از او محمد بن علی و پس از او من و پس از من موسی فرزندم و پس از موسی علی پسرش و پس از علی محمد و پس از محمد علی و پس از علی حسن و پس از حسن حجت؛ خداوند ما را برگزیده است و تطهیر

↑صفحه ۶۲↑

نموده است و به ما عنایت فرموده است آنچه را که به احدی از عالمیان نداده است».(۱)
بنابراین در بیان ائمه (علیهم السلام)، یکی از راه های شناخت اوصیاء رسول الله علومی است که مختص به آنان بوده و شخصی غیر از ایشان از آن برخوردار نباشد. لذا درباره مؤلفه های این علم فرموده اند:
أن یسأل فیجیب؛ به محض اینکه از او سئوال شد جواب دهد (از گذشته و حال و آینده).
أن یسکت عنه فیبتدئ؛ اگر سئوال کننده ساکت بود، بدون شنیدن سئوال به او پاسخ دهد.
یخبر الناس بما یکون فی غد؛ مردم را از حوادث آینده باخبر سازد.(۲)
فاسألوه عن تلک العظائم(۳)؛ از او درباره اتفاقات مهم و بزرگ سئوال کنید و...(۴)
نکته قابل توجه اینکه؛ چنانچه اتباع احمد بصری در پاسخ به این مؤلفه ها بگویند که کتب احمد بصری دربرگیرنده همه این مؤلفات است، گفته می شود:

------------

۱- رَوَی عَلِیُّ بْنُ اَلْحُسَیْنِ، قَالَ: حَدَّثَنَا هَارُونُ بْنُ مُوسَی، قَالَ: حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ، عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ جَعْفَرٍ اَلْحِمْیَرِیِّ، عَنْ عُمَرَ بْنِ عَلِیٍّ اَلْعَبْدِیِّ، عَنْ دَاوُدَ بْنِ کَثِیرٍ اَلرَّقِّیِّ، عَنْ یُونُسَ بْنِ ظَبْیَانَ، قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی اَلصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (علیه السلام)، فَقُلْتُ: یَا اِبْنَ رَسُولِ اللهِ إِنِّی دَخَلْتُ عَلَی مَالِکٍ وَ عِنْدَهُ جَمَاعَهٌ یَتَکَلَّمُونَ فِی اللهِ، فَسَمِعْتُ بَعْضَهُمْ یَقُولُ: إِنَّ لِلَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی وَجْهاً کَالْوُجُوهِ، وَ بَعْضَهُمْ یَقُولُ: لَهُ یَدَانِ، وَ اِحْتَجُّوا بِقَوْلِ اللهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَی: بِیَدَیَّ أَسْتَکْبَرْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ اَلْعالِینَ وَ بَعْضَهُمْ یَقُولُ: هُوَ کَالشَّابِّ مِنْ أَبْنَاءِ ثَلاَثِینَ سَنَهً، فَمَا عِنْدَکَ فِی هَذَا یَا اِبْنَ رَسُولِ اللهِ؟. قَالَ: وَ کَانَ مُتَّکِئاً فَاسْتَوَی جَالِساً وَ قَالَ: «اللهمَّ عَفْوَکَ عَفْوَکَ». ثُمَّ قَالَ: «یَا یُونُسُ مَنْ زَعَمَ أَنَّ لَهُ وَجْهاً کَالْوُجُوهِ فَقَدْ أَشْرَکَ، وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ لِلَّهِ جَوَارِحَ کَجَوَارِحِ اَلْمَخْلُوقِینَ فَهُوَ کَافِرٌ بِاللهِ، فَلاَ تَقْبَلُوا شَهَادَتَهُ، وَ لاَ تَأْکُلُوا ذَبِیحَتَهُ، تَعَالَی الله عَمَّا یَصِفُهُ اَلْمُشَبِّهُونَ بِصِفَهِ اَلْمَخْلُوقِینَ، وَجْهُ اللهِ أَنْبِیَاؤُهُ وَ أَوْلِیَاؤُهُ. وَ قَوْلُهُ تَعَالَی: خَلَقْتُ بِیَدَیَّ فَالْیَدُ اَلْقُدْرَهُ، وَ قَوْلُهُ تَعَالَی: هُوَ اَلَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ فَمَنْ زَعَمَ أَنَّ الله فِی شَیْءٍ، أَوْ عَلَی شَیْءٍ، أَوْ یَخْلُو مِنْهُ شَیْءٌ، أَوْ یَشْغَلُ بِهِ شَیْءٌ، فَقَدْ وَصَفَهُ بِصِفَهِ اَلْمَخْلُوقِینَ، وَ اَللّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ، لاَ یُقَاسُ بِالْقِیَاسِ، وَ لاَ یُشَبَّهُ بِالنَّاسِ، وَ لاَ یَخْلُو مِنْهُ مَکَانٌ، وَ لاَ یَشْغَلُ بِهِ مَکَانٌ، قَرِیبٌ فِی بُعْدِهِ، بَعِیدٌ فِی قُرْبِهِ، ذَلِکَ الله رَبُّنَا لاَ إِلَهَ غَیْرُهُ، فَمَنْ أَرَادَ الله وَ أَحَبَّهُ وَ وَصَفَهُ بِهَذِهِ اَلصِّفَهِ فَهُوَ مِنَ اَلْمُوَحِّدِینَ، وَ مَنْ وَصَفَهُ بِغَیْرِ هَذِهِ اَلصِّفَهِ فَالله بَرِیءٌ مِنْهُ وَ نَحْنُ بِرَاءٌ مِنْهُ». ثُمَّ قَالَ (علیه السلام): «إِنَّمَا أُولُوا اَلْأَلْبَابِ اَلَّذِینَ عَمِلُوا بِالْفِکْرَهِ حَتَّی وَرِثُوا مِنْهُ حُبَّ اللهِ، فَإِنَّ حُبَّ اللهِ إِذَا وَرِثَهُ اَلْقَلْبُ اِسْتَضَاءَ وَ أَسْرَعَ إِلَیْهِ اَللُّطْفُ، فَإِذَا نَزَلَ مَنْزِلَهَ اَللُّطْفِ صَارَ فِی أَهْلِ اَلْفَوَائِدِ تَکَلَّمَ بِالْحِکْمَهِ، فَإِذَا تَکَلَّمَ بِالْحِکْمَهِ صَارَ صَاحِبَ فِطْنَهٍ، فَإِذَا نَزَلَ مَنْزِلَهَ اَلْفِطْنَهِ عَمِلَ بِهَا فِی اَلْقُدْرَهِ، فَإِذَا عَمِلَ بِهَا فِی اَلْقُدْرَهِ عَرَفَ اَلْأَطْبَاقَ اَلسَّبْعَهَ، فَإِذَا بَلَغَ إِلَی هَذِهِ اَلْمَنْزِلَهِ صَارَ یَتَقَلَّبُ فِکْرُهُ بِلُطْفٍ وَ حِکْمَهٍ وَ بَیَانٍ، فَإِذَا بَلَغَ هَذِهِ اَلْمَنْزِلَهَ جَعَلَ شَهْوَتَهُ وَ مَحَبَّتَهُ فِی خَالِقِهِ، فَإِذَا فَعَلَ ذَلِکَ نَزَلَ اَلْمَنْزِلَهَ اَلْکُبْرَی، فَعَایَنَ رَبَّهُ فِی قَلْبِهِ، وَ وَرِثَ اَلْحِکْمَهَ بِغَیْرِ مَا وَرِثَهُ اَلْحُکَمَاءُ، وَ وَرِثَ اَلْعِلْمَ بِغَیْرِ مَا وَرِثَهُ اَلْعُلَمَاءُ، وَ وَرِثَ اَلصِّدْقَ بِغَیْرِ مَا وَرِثَهُ اَلصِّدِّیقُونَ، إِنَّ اَلْحُکَمَاءَ وَرِثُوا اَلْحِکْمَهَ بِالصَّمْتِ، وَ إِنَّ اَلْعُلَمَاءَ وَرِثُوا اَلْعِلْمَ بِالطَّلَبِ، وَ إِنَّ اَلصِّدِّیقِینَ وَرِثُوا اَلصِّدْقَ بِالْخُشُوعِ وَ طُولِ اَلْعِبَادَهِ. فَمَنْ أَخَذَ بِهَذِهِ اَلصِّفَهِ إِمَّا أَنْ یَسْفُلَ أَوْ یُرْفَعَ، وَ أَکْثَرُهُمْ یَسْفُلُ وَ لاَ یُرْفَعُ، إِذْ لَمْ یَرْعَ حَقَّ اللهِ، وَ لَمْ یَعْمَلْ بِمَا أُمِرَ بِهِ، فَهَذِهِ مَنْزِلَهُ مَنْ لَمْ یَعْرِفْهُ حَقَّ مَعْرِفَتِهِ، وَ لَمْ یُحِبَّهُ حَقَّ مَحَبَّتِهِ، فَلاَ تَغُرَّنَّکَ صَلاَتُهُمْ، وَ صِیَامُهُمْ، وَ رِوَایَاتُهُمْ، وَ کَلاَمُهُمْ، وَ عُلُومُهُمْ، فَإِنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَهٌ». ثُمَّ قَالَ: «یَا یُونُسُ إِذَا أَرَدْتَ اَلْعِلْمَ اَلصَّحِیحَ فَعِنْدَنَا أَهْلَ اَلْبَیْتِ، فَإِنَّا وَرِثْنَاهُ، وَ أُوتِینَا شَرْعَ اَلْحِکْمَهِ وَ فَصْلَ اَلْخِطَابِ». فَقُلْتُ: یَا اِبْنَ رَسُولِ اللهِ فَکُلُّ مَنْ کَانَ مِنْ أَهْلِ اَلْبَیْتِ وَرِثَ مَا وَرِثَ وُلْدُ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَهَ (علیهما السلام)؟ فَقَالَ: «مَا وَرِثَهُ إِلاَّ اَلْأَئِمَّهُ الاثنی[اَلاِثْنَا]عَشَرَ سَلاَمُ اللهِ عَلَیْهِمْ» قُلْتُ: سَمِّهِمْ لِی یَا اِبْنَ رَسُولِ اللهِ. قَالَ: «أَوَّلُهُمْ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ، وَ بَعْدَهُ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَیْنُ، وَ بَعْدَهُ عَلِیُّ بْنُ اَلْحُسَیْنِ، وَ بَعْدَهُ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ، وَ بَعْدَهُ أَنَا، وَ بَعْدِی مُوسَی وَلَدِی، وَ بَعْدَ مُوسَی عَلِیٌّ اِبْنُهُ، وَ بَعْدَ عَلِیٍّ مُحَمَّدٌ، وَ بَعْدَ مُحَمَّدٍ عَلِیٌّ، وَ بَعْدَ عَلِیٍّ اَلْحَسَنُ، وَ بَعْدَ اَلْحَسَنِ اَلْحُجَّهُ، اِصْطَفَانَا الله وَ طَهَّرَنَا، وَ أُوتِینَا ما لَمْ یُؤْتِ أَحَداً مِنَ اَلْعالَمِینَ». مختصر البصائر، ص ۳۲۹ و إثبات الهداه بالنصوص والمعجزات، ج۲، ص۱۸۲ والإنصاف فی النص علی الأئمه الإثنی عشر (علیهم السلام)، ص ۴۶۷ و بحار الأنوار، ج۳۶، ص ۴۰۴
۲- الکافی، ج ۱، ص ۲۸۵.
۳- عظائم: جمع عظیمه، عظائم الأمور: المصائب الشدیده والتوائب الکبیره أنذره بعظائم الأمور
۴- الغیبه للنعمانی، ص۱۷۳.

↑صفحه ۶۳↑

اولا هیچ دلیل و سندی مبنی بر نوشته شدن این کتاب ها و پرسش و پاسخ ها توسط احمد بصری وجود ندارد و طبق شهادت انصار احمد بصری در شاخه رایات سود، تمامی این کتاب ها نوشته شیوخ انصار مکتب می باشد.
ثانیا بر اساس تقسیم بندی علم از دیدگاه ائمه معصومین (علیهم السلام)، محتوای کتاب های منسوب به احمد بصری با تقسیمات مذکور هیچ مطابقتی نداشته و حتی یک کلمه درباره گذشته (گذشته ای که در کتب تاریخ نباشد)، حال و آینده نیامده است.
ثالثا محتوای کتب منسوب به احمد بصری سرشار از تناقضات، مغالطات، اقتباسات، التقاطات و نکات غیر علمی است. در حالی که اگر علم او به منبع وحی متصل بود، نباید در آن اختلافی پیدا می شد.
۲. معجزه:
از جمله شاخصه های شناخت اوصیاء پیامبر اکرم، برخورداری از معجزه است، لذا در مقام جهت تشخیص صحت ادعاء برای مردم و همچنین در مقام احتجاج با منکرین، معجزه در ردیف قانون معرفت اوصیاء، شمارش شده است. چنانچه در روایت آمده است:
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْهَیْثَمِ اَلْعِجْلِیُّ رَضِیَ الله عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ یَحْیَی بْنِ زَکَرِیَّا اَلْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا بَکْرُ بْنُ عَبْدِ اللهِ بْنِ حَبِیبٍ قَالَ حَدَّثَنَا تَمِیمُ بْنُ بُهْلُولٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو مُعَاوِیَهَ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (علیه السلام) قَالَ: عَشْرُ خِصَالٍ مِنْ صِفَاتِ اَلْإِمَامِ... وَ یَکُونَ لَهُ اَلْمُعْجِزُ وَ اَلدَّلِیلُ...(۱)
امام صادق (علیه السلام) فرمود: برای امام ده

------------

۱- الخصال، ج ۲، ص ۴۲۸.

↑صفحه ۶۴↑

صفت است... و برای او معجزه و دلیل است.
همچنین در خصوص فلسفه ارائه معجزه آمده است:
«اَلْمُعْجِزَهُ عَلاَمَهٌ لِلَّهِ لاَ یُعْطِیهَا إِلاَّ أَنْبِیَاءَهُ وَ رُسُلَهُ وَ حُجَجَهُ (علیهم السلام) لِیُعْرَفَ بِهِ صِدْقُ اَلصَّادِقِ مِنْ کِذْبِ اَلْکَاذِبِ.»(۱).
امام صادق (علیه السلام) فرمود: معجزه نشانه ای از خداوند است که آن را جز به پیامبران و فرستادگان و حجت های خود نمی دهد، تا به وسیله آن، راستگویی (مدعیان ارتباط با خدا) از دروغگویی (مدعیان دروغین) شناخته شود.
بنابراین امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در مقام احتجاج با مرد یهودی و اثبات صدق وصایتش، خود را دارای معجزه آشکار دانست و فرمود:
إِنَّ لَنَا حُجَّهً هِیَ اَلْمُعْجِزَهُ اَلْبَاهِرَهُ، ثُمَّ نَادَی جِمَالَ اَلْیَهُودِ: یَا أَیَّتُهَا اَلْجِمَالُ اِشْهَدِی لِمُحَمَّدٍ وَ لِوَصِیِّهِ، فَتَبَادَرَ اَلْجِمَالُ صَدَقْتَ صَدَقْتَ یَا وَصِیَّ مُحَمَّدٍ، وَ کَذَبَ هَؤُلاَءِ اَلْیَهُودُ، فَقَالَ عَلِیٌّ (علیه السلام): هَؤُلاَءِ جِنْسٌ مِنَ اَلشُّهُودِ یَا ثِیَابَ اَلْیَهُودِ اَلَّتِی عَلَیْهِمْ، اِشْهَدِی لِمُحَمَّدٍ وَ وَصِیِّهِ، فَنَطَقَتْ ثِیَابُهُمْ کُلُّهَا صَدَقْتَ یَا عَلِیُّ، نَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ حَقّاً، وَ أَنَّکَ یَا عَلِیُّ وَصِیُّهُ حَقّاً(۲)
علی (علیه السلام) در احتجاج با مرد یهودی فرمود: همانا حجت ما همان معجزه نمایان است. سپس شتر مرد یهودی را مورد خطاب قرار داد و فرمود: ای شتر! به حقانیت محمد و وصی او شهادت بده. سپس شتر پیشی گرفت و گفت: تصدیق میکنم تو را، تصدیق میکنم تو را ای وصی محمد و. این مرد یهودی دروغ می گوید. علی (علیه السلام) فرمود: این از عالم غیب است. ای لباس مرد یهودی که برتن او هستی! به حقانیت محمد (صلی الله علیه و آله) و وصی او

------------

۱- علل الشرایع، ج ۱، ص ۱۲۲ والفصول المهمه، ج ۱، ص ۳۸۶ و اثبات الهداه، ج، ص ۱۴۷ و مدینه المعاجز، ج ۱، ص ۴۲.
۲- معانی الأخبار، ص ۲۴ وإثبات الهداه بالنصوص والمعجزات، ج ۳، ص ۴۴۰ و بحار الانوار، ج ۱۰، ص ۱۷.

↑صفحه ۶۵↑

شهادت بده. پس لباس او به سخن در آمد و گفت: تصدیق میکنم تو را تصدیق میکنم تو را ای علی (علیه السلام) شهادت می دهم که حقیقتا محمد رسول خدا و تو حقیقتا وصی او هستی.
معجزه و امام مهدی (علیه السلام):
یکی از مهم ترین قوانین شناخت امام مهدی (علیه السلام)، معجزه است، لذا آن حضرت برای معرفی خود از انواع معجزات بهره جسته و از این رهگذر منکرین و مخالفین را مقهور خواهد ساخت. در روایات آمده است:
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَی عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ أَبِی یَعْفُورٍ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللهِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ (علیه السلام): مَا مِنْ مُعْجِزَهٍ مِنْ مُعْجِزَاتِ اَلْأَنْبِیَاءِ وَ اَلْأَوْصِیَاءِ إِلاَّ وَ یُظْهِرُ الله تَبَارَکَ وَ تَعَالَی مِثْلَهَا فِی یَدِ قَائِمِنَا لِإِتْمَامِ اَلْحُجَّهِ عَلَی اَلْأَعْدَاءِ(۱)
امام صادق (علیه السلام) فرمود: هیچ معجزه ای از معجزات انبیاء الهی و اوصیاء پیامبری نیست مگر اینکه خداوند همانند آنان به دست قائم ما ظاهر می کند تا تمام حجتی بر دشمنان باشد. بنابراین در روایات متعددی به معجزات امام مهدی (علیه السلام) اشاره شده است به عنوان نمونه به مواردی اشاره میگردد:
روایت اول:
وَ لاَ تَزُولُوا عَنْ صَاحِبِ اَلْأَمْرِ فتذقوا[فَتُذَمُّوا]غِبَّ أَفْعَالِکُمْ؛ أَلاَ فَتَمَسَّکُوا مِنْ إِمَامِ اَلْهُدَی بِمُعْجِزَتِهِ، وَ خُذُوا مَنْ یَهْدِیکُمْ وَ لاَ یُضِلُّکُمْ(۲)
امام علی (علیه السلام) فرمود: از صاحب این امر منحرف نشوید! چرا که دچار بد رفتاری خواهید

------------

۱- إثبات الهداه بالنصوص والمعجزات، ج ۵، ص ۳۲۸ و معجم أحادیث الإمام المهدی (علیه السلام)، ج ۳، ص ۳۸۰، ح ۹۳۱.
۲- المسترشد فی إمامه علی بن أبی طالب (علیه السلام)، ص ۴۰۴.

↑صفحه ۶۶↑

شد. آگاه باشید! کسی که به اعجاز امام هدایتگر تمسک کند و هدایتش را دریابد، گمراه نمی شود.
روایت دوم:
«أَنَّ الْمَهْدِیَّ (علیه السلام) إنَّمَا یَفْتَحُهَا بِالتَّسْبِیحِ وَ التَّکْبِیرِ لِذِی الْجَلَالِ مِنْ غَیْرِ قِتَالٍ فَیَکُونُ ذَلِکَ مِنْ الْمَعَاجِزِ الْجَلِیلَهِ الْخَارِجَهُ عَنْ قُوتِ طَاقَهُ الْبَشَرِیَّهُ»(۱)
(امام صادق (علیه السلام) فرمود: همانا مهدی (علیه السلام) شهرها را با ذکر و تکبیر خدا و بدون کشتار فتح می کند، پس این همان معجزه آشکار و نمایان اوست که از توان و طاقت انسان ها خارج است).
روایت سوم:
سید حسنی در مواجهه با امام دوازدهم (علیه السلام) عرض خواهد کرد:
«هَلْ عِنْدَکَ آیَهٌ اَوْ مُعْجِزَهٌ اَوْ عَلَامَهٌ فَیَنْظُرُ الْمَهْدِیُّ إِلَی طَیْرٍ فِی الْهَوَاءِ فَیُومِی إلَیْهِ فَیَسْقُطُ فِی کَفِّهِ فَیَنْطِقُ بِقُدْرَهِ اللهِ تَعَالَی وَ یَشْهَدُ لَهُ بِالْإِمَامَهِ»(۲)
(آیا دلیل یا معجزه یا نشانه ای داری؟ امام (علیه السلام) به آسمان نگاه می کند و به پرنده ای اشاره کرده و در دست ایشان می نشیند و به قدرت خداوند با حضرت سخن گفته و به امامت حضرت شهادت می دهد).
روایت چهارم:
سید حسنی باردیگر عرض خواهد کرد:
«فَعِنْدَ ذَلِکَ یَقُولُ الْحَسَنِیُّ: یَا ابْنَ رَسُولِ اللهِ اقْضِ مَا قَدْ رَأَیْتَهُ، وَ الَّذِی أَسْأَلُکَ أَنْ تَغْرِزَ هِرَاوَهَ رَسُولِ اللهِ (صل الله علیه و آله) فِی هَذَا الْحَجَرِ الصُّلْبِ، وَ تَسْأَلَ الله أَنْ یُنْبِتَهَا فِیهِ، وَ لَا یُرِیدُ بِذَلِکَ إِلَّا أَنْ یُرِیَ أَصْحَابَهُ فَضْلَ الْمَهْدِیِّ (علیه السلام) حَتَّی

------------

۱- إلزام الناصب فی إثبات الحجه الغائب (عجَّل الله تعالی فرجه الشریف)، ج ۲، ص ۲۳۷.
۲- إلزام الناصب فی إثبات الحجه الغائب (عجَّل الله تعالی فرجه الشریف)، ج ۲، ص ۱۶۸.

↑صفحه ۶۷↑

یُطِیعُوهُ وَ یُبَایِعُوهُ، فَیَأْخُذُ الْمَهْدِیُّ (علیه السلام) الْهِرَاوَهَ فَیَغْرِزُهَا فَتَنْبُتُ فَتَعْلُو وَ تُفْرِعُ وَ تُورِقُ حَتَّی تُظِلَّ عَسْکَرَ الْحَسَنِیِ وَ عَسْکَرَ الْمَهْدِیِّ (علیه السلام) فَیَقُولُ الْحَسَنِیُّ: الله أَکْبَرُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللهِ مُدَّ یَدَکَ حَتَّی أُبَایِعَکَ، فَیُبَایِعُهُ الْحَسَنِیُّ وَ سَائِرُ عَسْکَرِهِ، إِلَّا أَرْبَعَهَ آلَافٍ مِنْ أَصْحَابِ الْمَصَاحِفِ وَ مُسُوحِ الشَّعْرِ الْمَعْرُوفُونَ بِالزَّیْدِیَّهِ- فَإِنَّهُمْ یَقُولُونَ: مَا هَذَا إِلَّا سِحْرٌ عَظِیمٌ»(۱)
(در این هنگام حسنی می گوید: ای پسر رسول خدا (صل الله علیه و آله)! کاری انجام بده تا مشاهده شود. آنچه از شما می خواهیم این است که چوب دستی رسول خدا (صل الله علیه و آله) را به این سنگ سخت بزنید و از خدا بخواهید که در آن چیزی برویاند. البته سید حسنی این درخواست را به این علت انجام می دهد تا یارانش فضل امام مهدی (علیه السلام) را ببینند و از او اطعت کرده و بیعت کنند. آنگاه مهدی (علیه السلام) عصا را می گیرد وآنرا بر بالای سنگ سختی نصب می کند و آن عصا فورا درخت بزرگی می شود بطوریکه بر تمام لشکریان حاضر سایه می افکند، در آنوقت سید حسنی می گوید: الله اکبر، یابن رسول الله (صل الله علیه و آله) دست خود را دراز کنید تا با شما بیعت کنم، پس سید حسنی، وتمام لشکریان او با آن حضرت بیعت می نمایند، مگر چهار هزار نفر که قرآن هائی در گردن دارند وعباهای پشمینه پوشیده اند ومعروف به [زیدیه] می باشند، که این عده از بیعت با حضرت امتناع می ورزند، و می گویند: این کار جز یک سحر بزرگ چیز دیگری نیست).
روایت پنجم:
«...وَ الْخَلَفُ مُحَمَّدٌ یَخْرُجُ فِی آخِرِ الزَّمَانِ عَلَی رَأْسِهِ غَمَامَهٌ بَیْضَاءُ تُظِلُّهُ

------------

۱- الهدایه الکبری، ص۳۹۶ و مختصر البصائر، ص ۴۳۳ - ۴۵۸ وبحار الانوار، ج ۵۳، ص ۷ وریاض الأبرار فی مناقب الأئمه الأطهار، ج ۳، ص ۲۱۶ وإلزام الناصب فی إثبات الحجه الغائب (عجَّل الله تعالی فرجه الشریف)، ج۲، ص۰۲۱۱

↑صفحه ۶۸↑

مِنَ الشَّمْسِ، یُنَادِی بِلِسَانٍ فَصِیحٍ یُسْمِعُهُ الثَّقَلَیْنِ وَ الْخَافِقَیْنِ، وَ هُوَ الْمَهْدِیُّ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ، یَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً»(۱)
(امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
و فرزند امام حسن عسکری (علیه السلام) م ح م د (علیه السلام) است که در آخر الزمان خروج می کند، بالای سر ایشان ابری سفید سایه افکنده و همواره با صدایی آشکارا، بطوری که کم شنوایان نیز بشنوند ندا می دهد؛ او مهدی آن محمد (صل الله علیه و آله) است که زمین را از عدل و داد پُر می کند بعد از آن که از ستم پر شده است.
روایت ششم:
«اِذا ظَهَرَ الْقائِمُ (علیه السلام) ظَهَرَ بِرایهِ رَسول اللّهِ (صل الله علیه و آله) وَ خاتَمِ سُلَیمانَ وَ حَجَرِ مُوسی وَ عَصاهُ. ثُم یأمُرُ مُنادیهِ فَینادی اَلا لا یحمِلُ رَجَلٌ مِنْکُم طَعاماً وَ لا شَراباً وَ لا عَلَفاً فَیقولُ اَصحابُهُ: اِنَّهُ یریدُ اَن یقْتُلَنا وَ یقْتُلَ دَوابَّنا مِنَ الجُوعِ وَ الْعَطَشِ فَیسیرُ وَ یسیرونَ مَعَهُ فَاَوَّلُ مَنْزِلٍ ینزِلُهُ یضْرِبُ الْحَجَرَ فَینْبَعُ مِنْهُ طَعامٌ وَ شَرابٌ وَ عَلَفٌ فَیاْکُلُونَ وَ یشْرَبونَ وَ دَوابُّهُمْ حَتی ینزِلُوا النَّجَفَ بِظَهْرِ الکُوفَهِ»(۲)
(امام باقر (علیه السلام) فرمود: هنگامی که قائم ظهور کند، با پرچم رسول خدا و انگشتر سلیمان و سنگ و عصای موسی ظهور خواهد کرد. سپس منادی او به فرمان آن حضرت ندا می دهد: فردی از شما غذا و آب و علف با خود حمل نکند. پس یارانش می گویند: او قصد دارد ما و چهارپایان ما را بر اثر گرسنگی و تشنگی هلاک کند. پس او حرکت می کند و آنها نیز با او حرکت می کنند. پس در اولین منزلی که آن حضرت فرود می آید، آن سنگ را [به زمین] می زند، پس غذا و آب و علف از آن بیرون

------------

۱- الأمالی (للطوسی)، ص ۲۹۲ و کشف الغمه فی معرفه الأئمه، ج۲، ص۴۷۰.
۲- بحار الانوار، ج۵۲، ص۳۵۱.

↑صفحه ۶۹↑

می آید و یاران و حیوانات آنان از آن می خورند و می نوشند [وضع به همین منوال است] تا به نجف پشت کوفه می رسند).
نتیجه کلی اینکه؛ شناخت اوصیاء پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله) مبتنی بر ارائه دو نوع نشانه ها و ودایع است که برخی از جانب پیامبر (صل الله علیه و آله) به عنوان نشانه اولیه و برخی دیگر از جانب خداوند متعال به عنوان نشانه ثانویه می باشد. هر کدام از این نشانه ها می تواند به عنوان شرط لازم بوده و مجموع آنها شرط کافی برای تشخیص وصی و جانشین رسول خدا (صل الله علیه و آله) به حساب می آیند.

↑صفحه ۷۰↑

قانون شناخت یمانی!
احمد بصری بر این باور است که یمانی مذکور در روایات، یکی از حجت های الهی است. لذا جهت پاسخ به این ادعای واهی، ابتدا به چند مؤلفه مرتبط با یمانی اشاره شده و مورد بررسی قرار می گیرد:
یمانی در روایات:
در خصوص خروج فردی با عنوان یمانی، حدود ۲۰ نقل (با صرف نظر از رد یا تأیید) در منابع شیعی وارد شده است. از این تعداد، تنها ۲ روایت به هدایتگر بودن یمانی اشاره کرده و در سایر موارد، او را صرفا به عنوان یک قوای نظامی و خروج کننده، که همزمان با سفیانی و خراسانی خروج خواهد کرد معرفی کرده اند. در این بین، تنها دو روایت به محتوم بودن یمانی اشاره کرده و حتی سایر روایاتی که محتومات قبل از قیام را شمارش می کنند، نامی از یمانی به میان نیاورده اند. ضمن اینکه هیچ کدام از این روایات تصریحی به مثبت بودن شخصیت وی نداشته و علاوه بر آن، به ارتباط وی با امام مهدی (علیه السلام)، چه قبل

↑صفحه ۷۱↑

از قیام و چه بعد از آن اشاره ای ندارند. الا اینکه در عبارت «یدعو إلی صاحبکم(۱)»، اشاره به دعوت یمانی به سوی حضرت صاحب الامر (علیه السلام) شده است که اولا هیچ دلالتی بر خاص بودن دعوت یمانی برای حضرت (علیه السلام) ندارد و ثانیا می تواند یک دعوت عمومی، همانند دعوت تمامی واعظین و مبلغین شیعه برای توجه و یاری حضرت (علیه السلام) بوده باشد.
البته تعدادی از روایات، با مضامین و مشخصات گوناگون و گاها متغایر که اشاره به قیام افرادی از یمن دارند، صادر شده است که آنهم معلوم نیست ارتباطی با شخص یمانی داشته باشد.
هدایت گر بودن یمانی:
همانطور که اشاره شد، از بین روایات مربوط به یمانی، تنها دو روایت به هدایتگر بودن یمانی تصریح کرده است. لذا به جهت روشن شدن مسأله، سزاوار است تا این دو روایت به لحاظ سندی و دلالی مورد بررسی قرار گیرند.
روایت اول:
أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ اِبْنُ عُقْدَهَ قَالَ حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ یُوسُفَ بْنِ یَعْقُوبَ أَبُو اَلْحَسَنِ اَلْجُعْفِیُّ مِنْ کِتَابِهِ قَالَ حَدَّثَنَا إِسْمَاعِیلُ بْنُ مِهْرَانَ قَالَ حَدَّثَنَا اَلْحَسَنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَهَ عَنْ أَبِیهِ وَ وُهَیْبِ بْنِ حَفْصٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ (علیه السلام) أَنَّهُ قَالَ: ...خُرُوجُ اَلسُّفْیَانِیِّ وَ اَلْیَمَانِیِّ وَ اَلْخُرَاسَانِیِّ فِی سَنَهٍ وَاحِدَهٍ فِی شَهْرٍ وَاحِدٍ فِی یَوْمٍ وَاحِدٍ نِظَامٌ کَنِظَامِ اَلْخَرَزِ یَتْبَعُ بَعْضُهُ بَعْضاً فَیَکُونُ اَلْبَأْسُ مِنْ کُلِّ وَجْهٍ وَیْلٌ لِمَنْ نَاوَاهُمْ وَ لَیْسَ فِی اَلرَّایَاتِ رَایَهٌ أَهْدَی مِنْ رَایَهِ اَلْیَمَانِیِّ هِیَ رَایَهُ هُدًی لِأَنَّهُ یَدْعُو

------------

۱- الغیبه للنعمانی، ص ۲۵۳.

↑صفحه ۷۲↑

إِلَی صَاحِبِکُمْ فَإِذَا خَرَجَ اَلْیَمَانِیُّ حَرَّمَ بَیْعَ اَلسِّلاَحِ عَلَی اَلنَّاسِ وَ کُلِّ مُسْلِمٍ وَ إِذَا خَرَجَ اَلْیَمَانِیُّ فَانْهَضْ إِلَیْهِ فَإِنَّ رَایَتَهُ رَایَهُ هُدًی وَ لاَ یَحِلُّ لِمُسْلِمٍ أَنْ یَلْتَوِیَ عَلَیْهِ فَمَنْ فَعَلَ ذَلِکَ فَهُوَ مِنْ أَهْلِ اَلنَّارِ لِأَنَّهُ یَدْعُو إِلَی اَلْحَقِّ وَ إِلی طَرِیقٍ مُسْتَقِیمٍ(۱)
بررسی سند روایت:
در سند این حدیث رواتی آمده اند که بایستی به دقت مورد بررسی قرار گیرد.
این روات عبارتند از:
أحمد بن محمد بن سعید ابن عقده:
ابوالعباس احمد بن محمد بن سعید همدانی، مشهور به ابن عقده، پیرو مذهب جارودیه (از فرق زیدیه) است. نکته قابل توجه اینکه؛ این روایت را ابن عقده از امام صادق نقل کرده است، درحالیکه به امامت ایشان اعتقادی نداشته و در نظر او امام صادق العیاذ بالله در ادعای امامتش صادق نبوده است. پس اساسا نقل روایت چنین شخصی از چنان امامی که مقام امامت را غصب کرده و به دروغ متمسک شده است، غیر معقول به نظر می رسد.
احمد بن یوسف بن یعقوب أبو الحسن الجعفی:
این فرد در کتب رجالی ناشناخته است. آیت الله خوئی رحمه الله علیه بیان ویژه ای را در خصوص اثبات وثاقت احمد بن یوسف آورده و سپس آن را رد کرده است.

------------

۱- أبو بصیر از امام باقر روایت کرده که آن حضرت فرمود: «خروج سفیانی ویمانی و خراسانی در یک سال و یک ماه و یک روز واقع خواهد شد بانظام وترتیبی همچون نظام یک رشته که به بند کشیده شده هریک از پی دیگری؛ و جنگ قدرت و هیبت از هر سوی فراگیر شود، وای بر کسی که با آنان دشمنی و ستیز کند؛ در میان پرچم ها راهنما تر از پرچم یمانی نباشد که آن پرچم هدایت است زیرا دعوت به صاحب شما می کند، و هنگامی که یمانی خروج کند خرید و فروش سلاح برای مردم و هر مسلمانی ممنوع است و چون یمانی خروج کرد به سوی او بشتاب که همانا پرچم او پرچم هدایت است، هیچ مسلمانی را روا نباشد که با آن پرچم مقابله نماید، پس هرکس چنین کند او از اهل آتش است، زیرا او به سوی حق و راه مستقیم فرا می خواند. الغیبه للنعمانی، ص ۲۵۳.

↑صفحه ۷۳↑

ایشان می فرماید:
أحمد بن یوسف بن یعقوب الجعفی، روی عن محمد بن إسماعیل الزعفرانی، و فیه إشعار بوثاقته أقول: نظر فی تلک إلی ما ذکره النجاشی، فی ترجمه محمد بن إسماعیل بن میمون الزعفرانی، من أنه روی عنه الثقات، لکن لا دلاله لهذا الکلام علی أن کل من روی عن محمد بن إسماعیل، ثقه کما هو الظاهر». (۱)
برخی با استناد به نظر نجاشی گفته اند: ثقات از محمد بن اسماعیل زعفرانی نقل روایت می کردند و چون احمد بن یوسف نیز از او نقل روایت کرده است، لذا این مساله اشاره به ثقه بودن احمد بن یوسف دارد. لکن در پاسخ می گوییم؛ سخن نجاشی دلالت بر این ندارد که هر کسی که از محمد بن اسماعیل زعفرانی نقل حدیث کرده باشد ثقه است. بنابر این نمی توان نتیجه گرفت که چون احمد ابن یوسف از محمد بن اسماعیل نقل روایت کرده، پس ثقه است.
إسماعیل بن مهران:
هر چند که اسماعیل بن مهران در کتب رجالی توثیق شده است، اما با این وجود گفته شده که وی از ضعفاء نقل حدیث میکرده است. به عنوان نمونه ابن غضائری می گوید: «یروی عن الضعفاء کثیرا».(۲) بسیار از ضعفاء نقل روایت میکند.
حسن بن علی بن أبی حمزه عن أبیه:
علی بن ابی حمزه بطائنی از وکلای امام کاظم (علیه السلام) است که با زندانی و شهادت ایشان، اموال بسیاری از آن امام (علیه السلام) را مصادره کرده و ایشان را آخرین

------------

۱- معجم رجال الحدیث، ج ۲، ص ۳۶۷.
۲- ابن الغضائری، ج ۱، ص ۳۸.

↑صفحه ۷۴↑

امام معرفی نموده و بدین ترتیب فرقه واقفیه پدیدار گردید.(۱)
درباره فرزندش، یعنی حسن بن علی بن ابی حمزه گفته شده است: «کذاب، ملعون، رویت عنه احادیث کثیره»(۲). دروغگو و ملعون است، روایات زیادی از او نقل شده است.
همچنین ابن غضائری درباره وی گفته است: «واقف ابن واقف، ضعیف فی نفسه و ابوه اوثق منه»(۳). هم خودش و هم پدرش جزو واقفیه بوده اند، خودش ضعیف بوده و پدرش قابل اعتمادتر از خود او است.
وهیب بن حفص:
این راوی از کسانی است که به مذهب واقفیه در آمده و در امامت امام رضا (علیه السلام) را انکار کرد. نجاشی درباره او می نویسد: «روی عن أبی عبد الله و أبی الحسن (علیهما السلام) و وقف».(۴) از امام صادق و امام باقر و امام کاظم (علیهم السلام) نقل کرده و در ایشان توقف نمود.
بررسی دلالت روایت:
آنچه در این روایت مورد توجه قرار گرفته است، پرده برداری از شخصیتی به نام «خراسانی» است که در کنار یمانی و سفیانی از آن یاد شده است. نکته قابل توجه اینکه در خصوص خراسانی، تنها دو روایت ضعیف(۵) صادر شده و هیچ قرینه دیگری برای تقویت آن دو روایت در دست نیست. البته درباره خروج مردی از

------------

۱- کشی، محمد بن عمر، إختیار معرفه الرجال (رجال الکشی)، ص ۴۰۵، ح ۷۵۹ و ص ۴۵۹، ح ۸۷۱ و ص ۴۶۷، ش ۸۸۸، ابن بابویه، محمد بن علی، علل الشرائع، ج ۱، ص ۲۳۵، ابن بابویه، محمد بن علی، عیون أخبار الرضا علی، ج۱، ص ۱۱۲، طوسی، محمد بن الحسن، الغیبه للحجه، ص ۶۴.
۲- کشی، محمد بن عمر، إختیار معرفه الرجال (رجال الکشی)، ص ۵۵۲، ش ۱۰۴۲.
۳- ابن غضائری، احمد بن حسین، الرجال، ص ۵۱، ش ۳۳.
۴- رجال النجاشی، ص ۴۳۱
۵- غیبت نعمانی، ص ۳۶۶ وص۳۰۱.

↑صفحه ۷۵↑

خراسان با پرچم های سیاه روایات متعددی در دست می باشد که هیچ کدام ارتباطی با خراسانی نداشته و حاکی از پرچم های سیاه بنی عباس می باشند. آیت الله سید محمد صدر در این خصوص میگوید؛ دراینجا دو تعبیر وجود دارد:
تعبیر اول؛ الرایات السود من خراسان است. تعبیر دوم؛ خود خراسانی است.
آیا ایندو تعبیر یکی هستند و به یکدیگر مرتبطند؟ رایات السود اشاره به حرکت ابومسلم خراسانی است حرکتی که منجر به از بین رفتن بنی امیه شد و همچنین به ذهن چنین تبادر می کند که خراسانی که در روایات ذکر شده همان ابو مسلم خراسانی است.(۱)
روایت دوم:
سَیْفُ بْنُ عَمِیرَهَ عَنْ بَکْرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه السلام) قَالَ: خُرُوجُ اَلثَّلاَثَهِ اَلسُّفْیَانِیِّ وَ اَلْخُرَاسَانِیِّ وَ اَلْیَمَانِیِّ فِی سَنَهٍ وَاحِدَهٍ فِی شَهْرٍ وَاحِدٍ فِی یَوْمٍ وَاحِدٍ وَ لَیْسَ فِیهَا رَایَهٌ أَهْدَی مِنْ رَایَهِ اَلْیَمَانِیِّ لِأَنَّهُ یَدْعُو إِلَی اَلْحَقِّ.(۲)
در بررسی روایت گفته می شود:
اولا این روایت مرسله بوده و بر اساس دیدگاه اکثر قریب به اتفاق علمای شیعه، روایات مرسله را قابل اعتنا نمی دانند.(۳) ضمن اینکه احمد الحسن و پیروانش نیز روایات مرسله را غیر قابل استناد و اعتماد دانسته(۴) و گفته اند: «الروایه المرسله لا یعمل بها بأی حال من الأحوال»(۵). روایت مرسله در هر صورت

------------

۱- تاریخ ما بعد الظهور، سید محمد صدر، ج ۳، ص ۱۶۹.
۲- الإرشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج ۲، ص ۳۷۵.
۳- شهید ثانی رحمه الله علیه؛ «المرسل لیس بحجه مطلقا». الرعایه فی علم الدرایه، ص۱۳۷.
۴- مع عبد الصالح، ص۲۸
۵- ضیاء الزیدی، قراءه جدیده فی روایه السمری، ص ۱۷.

↑صفحه ۷۶↑

مورد عمل قرار نمی گیرد.
ثانیا در متن هر دو روایت، هدایتگر بودن یمانی را با «افعل التفضیل»(۱) آورده است. این به این معناست که هم سفیانی و هم خراسانی و هم یمانی هر سه دارای هدایت هستند، اما یمانی هدایتگر از آن دو می باشد و حال آنکه به یقین، سفیانی هیچ هدایتی در خود نداشته و شخصیت خراسانی هم ثابت شده نیست تا چه رسد به هدایت داشتن او.
نتیجه اینکه دو روایت موجود در خصوص هدایتگر بودن یمانی قابل اعتماد نیست. ضمن اینکه حتی بر اساس اذعان احمد بصری در کتاب «الوصیه المقدسه الکتاب العاصم من الضلال»، اخبار آحاد صلاحیت اعتقاد بازی نداشته و بایستی برای اطمینان از صدور قطعی روایات، به دنبال اخبار متواتر و قرائن صحت باشیم.(۲) این در حالی است که با دو خبر ضعیف درباره هدایتگر بودن یمانی، نه تواترلفظی، بلکه تواتر معنوی نیز به دست نمی آید. ضمن اینکه برخی قرائن موجود نیز به طغیانگر و ظالم بودن یمانی دلالت دارند. به عنوان نمونه:
حدثنا سعید أبو عثمان، عن أبی جعفر قال: ... ثم یسیر إلیهم منصور الیمانی من صنعاء بجنوده و له فوره شدیده یستقتل الناس قتل الجاهلیه، فیلتقی هو و الأخوص، و رایاتهم صفر، و ثیابهم ملونه، فیکون بینهما قتال شدید، ثم یظهر الأخوص السفیانی علیه...».(۳)
امام باقر (علیه السلام) فرمودند: ... سپس منصور یمانی از صنعاء با عزمی شدید و به شیوه جاهلیت با لشکریان خود به کشتار مردم رفته و با اخوص سفیانی روبرو

------------

۱- اسم یا وصفی که به برتری داشتن موصوفش بر غیر دلالت کند را افعل التفضیل می نامند. وزن آن در عربی برای مذکر، أفعل و برای مؤنث، فعلی است، مانند اکبر و کبری.
۲- الوصیه المقدسه الکتاب العاصم من الضلال، أحمد الحسن، ص۴
۳- إحقاق الحق وإزهاق الباطل، ج۲۹، ص۵۱۵.

↑صفحه ۷۷↑

میشود، پرچم های آنها زرد و لباسهایشان رنگارنگ است و میان آنها جنگ شدیدی رخ میدهد، سپس سفیانی بر او چیره می شود....
موعود یا محتوم بودن یمانی:
یکی از مهم ترین موضوعات پیرامون یمانی، بررسی موعود یا محتوم بودن یمانی است. لذا در این مجال به دو سئوال باید پاسخ داد:
آیا یمانی موعود است یا محتوم؟ احتمال بداء در محتومات تا چه میزانی است؟
موعود یا محتوم واحتمال بداء:
موعود از ماده «وعد» به معنای عهد داده شده می باشد.(۱) مهم ترین شاخصه وعده، تخلف ناپذیری آن است.(۲) لذا چیزی که موعود باشد، به هیچ عنوان نباید از آن تخلف گردد. خداوند متعال برخی از موارد را با عنوان؛ «یوم الموعود، وعد الله، المیعاد» یاد کرده و قرآن کریم آنها را غیر قابل تغییر و تخلف دانسته و می فرماید: «إن الله لایخلف المیعاد»(۳). قطعا خداوند در وعده (خود) خلاف نمی کند.
بر اساس روایات معصومین (علیهم السلام)، میعادهای خداوند همان ایام الله است که هیچ تغییر و تخلفی در آن صورت نخواهد پذیرفت. در روایتی از امام باقر (علیه السلام) آمده است:

------------

۱- قرشی، سید علی اکبر؛ قاموس قرآن، ج ۷، ص ۲۲۷.
۲- طیب، سید عبدالحسین؛ أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج۱۰، ص۳۶۰.
۳- آل عمران، ۹.

↑صفحه ۷۸↑

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی اَلْعَطَّارُ رَضِیَ الله عَنْهُ قَالَ: حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللهِ قَالَ: حَدَّثَنِی یَعْقُوبُ بْنُ یَزِیدَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحَسَنِ اَلْمِیثَمِیِّ، عَنْ مُثَنًّی اَلْحَنَّاطِ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (علیه السلام) یَقُولُ: «أَیَّامُ اللهِ ثَلاَثَهٌ: یَوْمُ قِیَامِ اَلْقَائِمِ، وَ یَوْمُ اَلْکَرَّهِ، وَ یَوْمُ اَلْقِیَامَهِ»(۱). روزهای خداوند عزوجل سه روز است. روز قیام قائم (علیه السلام)، روز رجعت و روز قیامت با تتبع در روایات اهل بیت (علیهم السلام)، حتی یک روایت مبنی بر موعود بودن یمانی به چشم نمی خورد، لذا موعود دانستن یمانی باوری اشتباه است که بر سر زبان ها افتاده و احمد بصری نیز از این مساله، سوء استفاده کرده است.
اما درباره معنای محتوم گفته شده است: محتوم از ماده «ختم» به معنای چیزی که قطعی و واجب شده باشد. اما در این ماده، تخلف ناپذیری معنا نداشته و ممکن است بر اساس برخی مقدرات تغییر یابد.(۲) بنابراین، برخلاف میعاد، امکان بداء در محتومات وجود دارد. به عنوان نمونه در روایتی آمده است:
أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللهِ اَلْخَالَنْجِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو هَاشِمٍ دَاوُدُ بْنُ اَلْقَاسِمِ اَلْجَعْفَرِیُّ قَالَ: کُنَّا عِنْدَ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ اَلرِّضَا (علیه السلام) فَجَرَی ذِکْرُ اَلسُّفْیَانِیِّ وَ مَا جَاءَ فِی اَلرِّوَایَهِ مِنْ أَنَّ أَمْرَهُ مِنَ اَلْمَحْتُومِ فَقُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام) هَلْ یَبْدُو لِلَّهِ فِی اَلْمَحْتُومِ قَالَ نَعَمْ قُلْنَا لَهُ فَنَخَافُ أَنْ یَبْدُوَ لِلَّهِ فِی اَلْقَائِمِ فَقَالَ إِنَّ اَلْقَائِمَ مِنَ اَلْمِیعَادِ وَ الله لا یُخْلِفُ اَلْمِیعادَ.(۳)
ابوهاشم میگوید: نزد امام جواد (علیه السلام) بودیم که سخن از

------------

۱- الخصال، ج ۱، ص ۱۰۸
۲- مجمع البحرین، ج ۶، ص۳۲.
۳- الغیبه للنعمانی، ص ۳۰۲.

↑صفحه ۷۹↑

سفیانی به میان آمد. و اینکه در روایات آمده است که امر سفیانی محتوم است. به آن حضرت عرض کردم، آیا ممکن است خداوند درباره محتوم بداء داشته باشد؟ فرمود بله. عرض کردم می ترسم درباره قائم هم بداء شود. فرمود: همانا امر قائم (علیه السلام) از وعده داده شدگان است و خداوند درباره میعاد تخلف نمی کند. بر این اساس، امکان حصول بداء در محتومات وجود دارد. لذا چنانچه یمانی از محتومات باشد، این امکان درباره او نیز وجود خواهد داشت. البته در خصوص محتوم بودن یمانی فقط ۲ روایت صادر شده است که به آنها اشاره می شود:
روایت اول:
بِهَذَا اَلْإِسْنَادِ عَنِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ حَنْظَلَهَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ (علیه السلام) یَقُولُ: قَبْلَ قِیَامِ اَلْقَائِمِ خَمْسُ عَلاَمَاتٍ مَحْتُومَاتٍ اَلْیَمَانِیُّ وَ اَلسُّفْیَانِیُّ وَ اَلصَّیْحَهُ وَ قَتْلُ اَلنَّفْسِ اَلزَّکِیَّهِ وَ اَلْخَسْفُ بِالْبَیْدَاءِ.(۱)
امام صادق (علیه السلام) فرمود: قبل از قیام قائم (علیه السلام) پنج علامت حتمی خواهد بود:
یمانی، سفیانی، صیحه، قتل نفس الزکیه، خسف بیداء.
روایت دوم:
أَخْبَرَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ اَلْبَنْدَنِیجِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عُبَیْدُ اللهِ بْنُ مُوسَی اَلْعَلَوِیُّ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ عَنْ زِیَادِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه السلام) أَنَّهُ قَالَ: اَلنِّدَاءُ مِنَ اَلْمَحْتُومِ وَ اَلسُّفْیَانِیُّ مِنَ اَلْمَحْتُومِ وَ اَلْیَمَانِیُّ مِنَ اَلْمَحْتُومِ وَ قَتْلُ اَلنَّفْسِ اَلزَّکِیَّهِ مِنَ اَلْمَحْتُومِ وَ کَفٌّ یَطْلُعُ مِنَ

------------

۱- کمال الدین و تمام النعمه، ج ۲، ص۶۵۰.

↑صفحه ۸۰↑

اَلسَّمَاءِ مِنَ اَلْمَحْتُومِ قَالَ وَ فَزْعَهٌ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ تُوقِظُ اَلنَّائِمَ وَ تُفْزِعُ اَلْیَقْظَانَ وَ تُخْرِجُ اَلْفَتَاهَ مِنْ خِدْرِهَا.(۱)
عبد الله بن سنان از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده که آن حضرت فرمود: وقوع نداء از امور حتمی است، و سفیانی از امور حتمی است و یمانی از امور حتمی است و کشته شدن نفس زکیه از امور حتمی، و کف دستی که از افق آسمان بیرون می آید از امور حتمی است، و اضافه فرمود: و نیز وحشتی در ماه رمضان که خفته را بیدار گرداند و شخص بیدار را به وحشت افکند و دوشیزگان پردگی را از پس پرده هایشان بیرون کند.
بررسی سند روایت:
علی بن أحمد البندنیجی: وی در کتب رجالی تضعیف شده است. غضائری و علامه حلی آورده اند: «ضعیف متهافت لا یلتفت إلیه».(۲) ضعیف و پراکنده گو است و توجهی به او نیست.
عبید الله بن موسی العلوی: این راوی از روات ناشناخته در کتب رجالی است.
زیاد بن مروان: وی از بزرگان واقفیه بوده و در بین علمای رجال نیز فاقد اعتبار و وجاهت روایی است. به عنوان نمونه، علامه حلی درباره او گفته است:
روی عن أبی عبد الله (علیه السلام) و أبی الحسن (علیه السلام) و وقف فی الرضا (علیه السلام)... هو أحد أرکان الوقف و بالجمله فهو عندی مردود الروایه»(۳).
او از امام صادق و امام کاظم (علیهما السلام) نقل روایت کرد و در امام رضا (علیه السلام) توقف نمود. او

------------

۱- الغیبه للنعمانی، ص۲۵۲.
۲- ابن الغضائری، ج ۱، ص ۸۲ والخلاصه للحلی، ص ۲۳۵.
۳- الخلاصه للحلی، ص ۲۲۴

↑صفحه ۸۱↑

یکی از ارکان واقفیه بود و بالجمله روایاتش در نزد من مردود است.
معیار شناخت یمانی:
همانطور که در هیچ روایتی به چگونگی یا واجب بودن شناخت خراسانی و سفیانی توصیه نشده ایم، یمانی نیز همانند آنها از روایات معرفتی بی بهره می باشد. لذا با توجه به عدم صدور بیان در رابطه با شناخت یمانی، هیچگونه وظیفه ای در قبال شناخت یمانی نداریم.
ضمن اینکه اتباع احمد الحسن با استفاده از روایتی که برای اثبات عصمت یمانی ذکر می کنند،(۱) بزرگترین شاخصه شناخت یمانی، دو چیز می تواند باشد:
الف: خروج یمانی: صرف خروج وی در ماه رجب(۲) موضوعیت داشته و مشروعیت او با خروج است نه با سکون. نکته مهم تر اینکه حتی در صورتی که شخص یمانی قبل از خروج شناخته شود، بازهم برای اطاعت از او فوریتی نیست. چنانچه در روایت آمده است:
عیص بن قاسم می گوید: از امام صادق (علیه السلام) شنیدم که می فرمود: «... بخدا سوگند آن را که شما می خواهید کسی نیست مگر شخصی که همه بنی فاطمه پیرامون او گرد آیند. همین که ماه رجب شد به نام خدای عز و جل به او روی آورید و اگر خواستید تا ماه شعبان هم عقب بیندازید زیانی نیست، و اگر بخواهید

------------

۱- عن أبی بصیر عن أبی جعفر محمد بن علی (علیه السلام) أنه قال: «... خُرُوجُ اَلسُّفْیَانِیِّ وَ اَلْیَمَانِیِّ وَ اَلْخُرَاسَانِیِّ فِی سَنَهٍ وَاحِدَهٍ وَ فِی شَهْرٍ وَاحِدٍ فِی یَوْمٍ وَاحِدٍ وَ نِظَامٍ کَنِظَامِ اَلْخَرَزِ یَتْبَعُ بَعْضُهُ بَعْضاً فَیَکُونُ اَلْبَأْسُ مِنْ کُلِّ وَجْهٍ وَیْلٌ لِمَنْ نَاوَاهُمْ وَ لَیْسَ فِی اَلرَّایَاتِ أَهْدَی مِنْ رَایَهِ اَلْیَمَانِیِّ هِیَ رَایَهُ هُدًی لِأَنَّهُ یَدْعُو إِلَی صَاحِبِکُمْ فَإِذَا خَرَجَ اَلْیَمَانِیُّ حَرَّمَ بَیْعَ اَلسِّلاَحِ عَلَی اَلنَّاسِ وَ کُلِّ مُسْلِمٍ وَ إِذَا خَرَجَ اَلْیَمَانِیُّ فَانْهَضْ إِلَیْهِ فَإِنَّ رَایَتَهُ رَایَهُ هُدًی وَ لاَ یَحِلُّ لِمُسْلِمٍ أَنْ یَلْتَوِیَ عَلَیْهِ فَمَنْ فَعَلَ فَهُوَ مِنْ أَهْلِ اَلنَّارِ لِأَنَّهُ یَدْعُو إِلَی اَلْحَقِّ وَ إِلی طَرِیقٍ مُسْتَقِیمٍ...». الغیبه للنعمانی، ص ۱۶۲.
۲- با توجه به اینکه روایات، تاریخ خروج سفیانی را در ماه رجب دانسته اند، لذا باید مانی نیز در همان ماه خروج کند.

↑صفحه ۸۲↑

ماه رمضان هم فریضه روزه را در میان خانواده خود بگیرید شاید این کار موجب نیروی بیشتری برای شما گردد و البته خروج سفیانی (برای شناخت هنگامه ظهور) شما را بس است».(۱)
توجه گردد؛ چنانچه وجوب اطاعت و نصرت یمانی فوریت داشت، به چه دلیلی امام صادق ع، به شیعیان اذن تأخیر و یاری تا چند ماه دیگر را داده و نشانه ای به نام سفیانی را ملاک قرار داده است؟
ب: همزمانی با خروج خراسانی و سفیانی:
بر اساس یک روایت(۲)، خروج یمانی بایستی با خروج سفیانی و خراسانی در یک روز واقع شود. لذا شاخصه شناخت یمانی, خروج سفیانی و خراسانی است. این در حالی است که هنوز سفیانی و خراسانی خروج نکرده و خروج یمانی بایستی همزمان با خروج آنان باشد. لذا با توجه به عدم خروج خراسانی و سفیانی, ادعای یمانی بودن احمد الحسن باطل خواهد بود.
علاوه بر آن, محل خروج یمانی بر اساس روایات, کشور یمن است و بایستی از آنجا خروج نماید, نه از بصره یا مناطق دیگر. در روایات آمده است:
روایت اول:
و حدثنا محمد بن محمد بن عصام رضی الله عنه قال حدثنا محمد بن یعقوب الکلینی قال حدثنا القاسم بن العلاء قال حدثنا اسماعیل بن علی

------------

۱- عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَی عَنْ عِیصِ بْنِ اَلْقَاسِمِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ (علیه السلام) یَقُولُ: ... فَالْخَارِجُ مِنَّا اَلْیَوْمَ إِلَی أَیِّ شَیْءٍ یَدْعُوکُمْ إِلَی اَلرِّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ (علیهم السلام) فَنَحْنُ نُشْهِدُکُمْ أَنَّا لَسْنَا نَرْضَی بِهِ وَ هُوَ یَعْصِینَا اَلْیَوْمَ وَ لَیْسَ مَعَهُ أَحَدٌ وَ هُوَ إِذَا کَانَتِ اَلرَّایَاتُ وَ اَلْأَلْوِیَهُ أَجْدَرُ أَنْ لاَ یَسْمَعَ مِنَّا إِلاَّ مَعَ مَنِ اِجْتَمَعَتْ بَنُو فَاطِمَهَ مَعَهُ فَوَ اللهِ مَا صَاحِبُکُمْ إِلاَّ مَنِ اِجْتَمَعُوا عَلَیْهِ إِذَا کَانَ رَجَبٌ فَأَقْبِلُوا عَلَی اِسْمِ اللهِ (عزَّ و جلَّ) وَ إِنْ أَحْبَبْتُمْ أَنْ تَتَأَخَّرُوا إِلَی شَعْبَانَ فَلاَ ضَیْرَ وَ إِنْ أَحْبَبْتُمْ أَنْ تَصُومُوا فِی أَهَالِیکُمْ فَلَعَلَّ ذَلِکَ أَنْ یَکُونَ أَقْوَی لَکُمْ وَ کَفَاکُمْ بِالسُّفْیَانِیِّ عَلاَمَهً. الکافی، جلد ۸، صفحه ۲۶۴
۲- خُرُوجُ اَلسُّفْیَانِیِّ وَ اَلْیَمَانِیِّ و اَلْخُرَاسَانِیِّ فِی سَنَهٍ وَاحِدَهٍ فِی شَهْرٍ وَاحِدٍ فِی یَوْمٍ وَاحِدٍ الغیبه للنعمانی، ص ۱۶۲.

↑صفحه ۸۳↑

اَلْقَزْوِینِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ إِسْمَاعِیلَ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَیْدٍ اَلْحَنَّاطِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ اَلثَّقَفِیِّ اَلطَّحَّانِ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ اَلْبَاقِرِ (علیه السلام)... وَ إِنَّ مِنْ عَلاَمَاتِ خُرُوجِهِ خُرُوجَ اَلسُّفْیَانِیِّ مِنَ اَلشَّامِ وَ خُرُوجَ اَلْیَمَانِیِّ مِنَ اَلْیَمَنِ وَ صَیْحَهً مِنَ اَلسَّمَاءِ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ وَ مُنَادٍ یُنَادِی مِنَ اَلسَّمَاءِ بِاسْمِهِ وَ اِسْمِ أَبِیهِ(۱).
و از علامات خروج قائم (علیه السلام)، خروج سفیانی از شام و خروج یمانی از یمن و صیحه از آسمان در ماه رمضان و ندایی که از آسمان به اسم او و اسن پدرش سر داده می شود.
روایت دوم:
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِصَامٍ رَضِیَ الله عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ اَلْکُلَیْنِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا اَلْقَاسِمُ بْنُ اَلْعَلاَءِ قَالَ حَدَّثَنِی إِسْمَاعِیلُ بْنُ عَلِیٍّ اَلْقَزْوِینِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ إِسْمَاعِیلَ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَیْدٍ اَلْحَنَّاطِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ اَلثَّقَفِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ اَلْبَاقِرَ (علیه السلام) یَقُولُ: ...وَ خُرُوجُ اَلسُّفْیَانِیِّ مِنَ اَلشَّامِ وَ اَلْیَمَانِیِّ مِنَ اَلْیَمَنِ وَ خَسْفٌ بِالْبَیْدَاءِ...(۲) و خروج سفیانی از شام و یمانی از یمن و خسف بیداء و....
نکته جالب اینکه برخی از روایات، اشاره به این مسأله دارند که حتی یک یاری کننده از بصره برای حضرت نخواهد بود چه رسد به اینکه شخصی با یاران خود از آنجا قیام کرده و به حضرت یاری رساند!. لذا بر مبنای این روایات، ادعای یمانی بودن احمد بصری اساسا باطل خواهد شد. به عنوان نمونه:

------------

۱- کمال الدین وتمام النعمه، ج ۱، ص ۳۲۷ ومنتخب الأنوار المضیئه فی ذکر القائم الحجه (علیه السلام)، ص ۱۷۶.
۲- کمال الدین وتمام النعمه، ج ۱، ص۳۳۰ وإعلام الوری بأعلام الهدی (ط - الحدیثه)، ج ۲، ص ۲۹۲ وکشف الغمه فی معرفه الأئمه (ط - القدیمه)، ج ۲، ص ۵۳۴ وإثبات الهداه بالنصوص والمعجزات، ج ۵، ص ۳۴۶ وبحار الأنوار (ط - بیروت)، ج۵۲، ص ۱۹۲.

↑صفحه ۸۴↑

روایت اول:
عن جعفر بن محمد علی أنه قال لقوم من أهل الکوفه: «ما یقوم مع قائمنا من أهل الکوفه إلا خمسون رجلا، و ما من بلده الا و معه طائفه الا أهل البصره فإنه لا یخرج معه منهم انسان».(۱)
همراه قائم ما فقط پنجاه نفر از کوفه قیام خواهد کرد و هیچ سرزمینی نیست مگر اینکه گروهی به یاری وی می شتابند الا اهل بصره، پس همانا حتی یک انسان به همراه قائم خروج نمی کند.
روایت دوم:
وَ بِالْإِسْنَادِ یَرْفَعُهُ إِلَی أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام) فِی حَدِیثٍ طَوِیلٍ إِلَی أَنْ قَالَ: ... «مَا مِنْ بَلْدَهٍ إِلاَّ یَخْرُجُ مَعَهُ مِنْهُمْ طَائِفَهٌ إِلاَّ أَهْلَ اَلْبَصْرَهِ فَإِنَّهُ لاَ یَخْرُجُ مَعَهُ مِنْهَا أَحَدٌ.»(۲)
هیچ سرزمینی نیست مگر اینکه گروهی به یاری امام دوازدهم بشتابند مگر اهل بصره. پس همانا هیچکسی از آنجا با او قیام نمی کند. ضمن اینکه اهل بصره تا روز رجعت مورد طعن قرار گرفته اند. در روایتی از امیرالمؤمنین (علیه السلام) آمده است که فرمود:
یَا أَهْلَ اَلْبَصْرَهِ وَ یَا أَهْلَ اَلْمُؤْتَفِکَهِ یَا جُنْدَ اَلْمَرْأَهِ وَ أَتْبَاعَ اَلْبَهِیمَهِ رَغَا فَأَجَبْتُمْ وَ عُقِرَ فَهَرَبْتُمْ مَاؤُکُمْ زُعَاقٌ وَ أَحْلاَمُکُمْ دِقَاقٌ وَ فِیکُمْ خَتْمُ اَلنِّفَاقِ وَ لُعِنْتُمْ عَلَی لِسَانِ سَبْعِینَ نَبِیّاً إِنَّ رَسُولَ اللهِ أَخْبَرَنِی أَنَّ جَبْرَئِیلَ أَخْبَرَهُ أَنَّهُ طَوَی لَهُ اَلْأَرْضَ فَرَأَی اَلْبَصْرَهَ أَقْرَبَ اَلْأَرَضِینَ مِنَ اَلْمَاءِ وَ أَبْعَدَهَا مِنَ اَلسَّمَاءِ وَ فِیهَا تِسْعَهُ أَعْشَارِ اَلشَّرِّ وَ اَلدَّاءُ اَلْعُضَالُ اَلْمُقِیمُ فِیهَا مُذْنِبٌ وَ اَلْخَارِجُ مِنْهَا

------------

۱- شرح الأخبار، ص ۳۶۶
۲- بحار الأنوار، ج ۵۲، ص ۳۰۷.

↑صفحه ۸۵↑

بِرَحْمَهٍ وَ قَدِ اِئْتَفَکَتْ بِأَهْلِهَا مَرَّتَیْنِ وَ عَلَی اللهِ تَمَامُ اَلثَّالِثَهِ وَ تَمَامُ اَلثَّالِثَهِ فِی اَلرَّجْعَهِ.(۱)
ای اهل بصره! ای اهل مؤتکفه! ای سپاه یک زن و پیروان حیوان (شتر)!
تا زمانی که شتر صدا میزد می جنگیدید و تا دست و پای آن قطع گردید فرار کردید. اخلاق شما پست و پیمان شما از هم گسسته است. دین شما دو رویی بوده و مورد لعن و نفرین هفتاد پیامبر هستید. به درستی که پیامبر به من خبر داد که جبرائیل به او خبر داده که زمین برای او پیچیده گرید. سپس بصره را دید که نزدیک ترین زمین ها به آب و دورترین آنها به آسمان است و در شهر شما نه دهم شر و فساد نهفته است. کسی که در شهر شما باشد گرفتار گناه است و آن که بیرون رود در پناه عفو خداست. گویی شهر شما را می نگرم که غرق شده و آب آن را فرا گرفته و دوباره بصره به سر اهل آن فرو ریخته است. اینک با خداست که مرتبه سوم چه زمانی خواهد بود. سومین مرتبه در رجعت است.
وظیفه یمانی:
بر اساس روایاتی که در خصوص یمانی صادر شده است، وی شخصیت دینی و نظامی داشته و وظیفه ای جز خروج علیه طاغوت و دعوت مردم به امام زمان (علیه السلام) نخواهد داشت. بنابراین تنها شاخصه نقلی دعوت یمانی، همان خروج او بوده و تا زمانی که رسما خروج ننماید، دعوت او پذیرفته نخواهد بود. ضمن اینکه حق قانون گذاری و تشریع نداشته و بایستی بر اساس دین مبین اسلام عمل نماید. یکی دیگر از شاخصه های عقلی شناخت یمانی، مطابقت

------------

۱- بحار الانوار، ج۳۲، ص ۲۲۶.

↑صفحه ۸۶↑

گفتار و رفتار او با دین اسلام است، لذا چنانچه بخواهد احکام اسلامی را نسخ کرده و اصول مذهب تشیع را تغییر دهد، مخالفت با او واجب خواهد بود. آنچه تا کنون احمد الحسن بصری به عنوان یمانی انجام داده است، نسخ برخی از احکام دینی(۱) و تغییر در مسلمات شیعه بوده و علاوه بر آن اقدامی برای خروج نکرده است. لذا چنین فردی را نمی توان به عنوان یمانی پذیرفت.
عصمت یمانی:
یکی از مسائلی که احمد بصری در صدد اثبات آن بر آمده، بحث عصمت یمانی است. لذا با استناد به تعابیر استفاده شده در روایت منسوب به امام صادق (علیه السلام)(۲) سعی بر آن دارد تا چنین القاء شود که این تعابیر سزاوار معصومین (علیهم السلام) بوده و امام صادق (علیه السلام) به مناسبت عصمت یمانی، او را با چنین تعابیری معرفی کرده است.(۳)

------------

۱- به عنوان نمونه: جایگزینی یک روز نماز قضاء با نمازهای قضاء شده در تمامی عمر انسان: احمد الحسن در حکمی ناسازگار با روایات معصومین می گوید: «نسبت به قضای نماز؛ پس قضاء در شب بیست و سه رمضان معادل هزار ماه است، پس مثلا اگر در گردن شخصی یک سال قضاء یاده سال و یا حتی هزار ماه باشد، با خواندن یک روز نماز در شب قدر او را کفایت کرده و نمازهایش ادا می شود». الاجوبه الفقهیه، الصلاه، ص ۳۰ حکم به عدم جواز ازدواج موقت در کمتر از ۶ ماه: احمد الحسن در پاسخ به مدت حداقلی ازدواج موقت، آن را ۶ ماه دانسته و در پاسخ به سئوالی دیگر که به این حکم اعتراض کرده و آن را با روایات معصومین متعارض دانسته است می گوید: احکام الهی شرعیه نسخ می شوند و چه آسان و کوچک است این مورد از نسخی که سوال کردی. پس قطعا در آینده نسخ هایی بسیار بزرگتر وعظیم تراز این واقع خواهد شد». الجواب المنیر، ج ۳، ص۴۱
۲- عن الإمام الصادق قال: «... و لیس فی الرایات أهدی من رایه الیمانی وهی رایه هدی، لأنه یدعوا الی صاحبکم. فإذا خرج الیمانی حرم بیع السلاح علی الناس وکل مسلم. وإذا خرج الیمانی فانهض إلیه فإن رایته رایه هدی ولا یحل لمسلم أن یلتوی علیه. فمن فعل ذلک فهو من أهل النار لأنه یدعوا الی الحق والی طریق مستقیم». غیبت نعمانی، ص ۱۶۲.
۳- زیادی، حیدر، پیمانی موعود حجت الله، ص ۱۱۹.

↑صفحه ۸۷↑

در پاسخ به این ادعا گفته می شود:
اولا عصمت مسأله ای نیست که با اجتهاد دیگران در خصوص شخصیتی ثابت شده یا رد گردد. لذا بایستی نصوصی باشد تا فرد یا افرادی را به عنوان معصوم معرفی کرده و به آن تصریح کند. به عنوان نمونه:
عَنِ اِبْنِ عَبَّاسٍ عَنِ اَلنَّبِیِّ (صلی الله علیه و آله و سلم): «اَلْأَئِمَّهُ بَعْدِی اِثْنَا عَشَرَ، أَوَّلُهُمْ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ، وَ بَعْدَهُ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَیْنُ، فَإِذَا اِنْقَضَی اَلْحُسَیْنُ فَابْنُهُ عَلِیٌّ، فَإِذَا اِنْقَضَی عَلِیٌّ فَابْنُهُ مُحَمَّدٌ، فَإِذَا اِنْقَضَی مُحَمَّدٌ فَابْنُهُ جَعْفَرٌ، فَإِذَا اِنْقَضَی جَعْفَرٌ فَابْنُهُ مُوسَی، فَإِذَا اِنْقَضَی مُوسَی فَابْنُهُ عَلِیٌّ، فَإِذَا اِنْقَضَی عَلِیٌّ فَابْنُهُ مُحَمَّدٌ، فَإِذَا اِنْقَضَی مُحَمَّدٌ فَابْنُهُ عَلِیٌّ، فَإِذَا اِنْقَضَی عَلِیٌّ فَابْنُهُ اَلْحَسَنُ، فَإِذَا اِنْقَضَی اَلْحَسَنُ فَابْنُهُ اَلْحُجَّهُ. قَالَ اِبْنُ عَبَّاسٍ فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللهِ أَسَامِی لَمْ أَسْمَعْ بِهِنَّ قَطُّ! فَقَالَ لِی: یَا اِبْنَ عَبَّاسٍ هُمُ اَلْأَئِمَّهُ بَعْدِی وَ إِنْ قُهِرُوا، أُمَنَاءُ مَعْصُومُونَ نُجَبَاءُ أَخْیَارٌ»(۱)
امامان بعد از من دوازدهم نفرند که اولین آنها علی بن ابی طالب و پس از او دو فرزندش حسن و حسین هستند. پس زمانی که مدت حسین به پایان رسید، فرزندش علی و زمانی که مدت علی به پایان رسید، فرزندش محمد و زمانی که مدت محمد به پایان رسید، فرزندش جعفر و زمانی که مدت جعفر به پایان رسید، فرزندش موسی و زمانی که مدت موسی به پایان رسید، فرزندش علی و زمانی که مدت علی به پایان رسید، فرزندش محمد و زمانی که مدت محمد به پایان رسید، فرزندش علی و زمانی که مدت علی به پایان رسید، فرزندش حسن و زمانی که مدت حسن به پایان رسید، فرزندش حجت خواهد بود... ای ابن عباس! آنها امامان بعد از من هستند و آنان امناء معصوم

------------

۱- کفایه الأثر فی النص علی الأئمه الاثنی عشر، ص ۱۷.

↑صفحه ۸۸↑

و برگزیدگان نجیبند.
ثانیا هیچگاه نمی توان بر اساس توصیه ها و سفارشات یا حتی دستورات الزام آور معصومین (علیهم السلام) در خصوص اطاعت از فردی، به عصمت آن فرد پی برد. چراکه مکررا در تاریخ مشاهده شده است که حضرات معصومین عال فردی را به مسئولیت مهمی گمارده و مخالفت با او را جایز ندانسته اند، اما هیچگاه از این دستور خاص، عصمت آن فرد برداشت نشده است. به عنوان نمونه؛ پیامبر اکرم پس از سرکشی عده ای از لشگر أسامه بن زید بن حارثه فرمود: «لعن الله من تخلف عن جیش أسامه»(۱). خداوند لعنت کند کسی را که با فرماندهی اسامه مخالفت کند.
ضمن اینکه بر اساس شهادت تاریخ، اسامه بن زید عاقبت به خیر نشد و از دفاع از امیرالمؤمنین (علیه السلام) کناره گیری کرد.(۲)
ثالثا باید توجه داشت که مهم تر از آنچه در توصیف یمانی در روایات آمده، پیرامون علماء دین در عصر غیبت نقل شده است که در برخی روایات، آنان را به عنوان دعوت کننده و راهنمایی کننده به سوی امام دوازدهم (علیه السلام)، مرزبانان دین، علم هدایت و ناخدای کشتی هدایت شیعیان در عصر غیبت، سرپرست ایتام آل محمد معرفی شده و کسانی را که از علماء می گریزند و از آنان دوری می کنند را گرفتار در عذاب دانسته و آنان را بی ایمان می دانند. لذا همین اوصاف، با هدایتگر بودن پرچم یمانی (أهدی الرایات) و حرام بودن مخالفت با او (لا یحل لمسلم أن یلتوی علیه) در تعارض بوده و در صورتی که

------------

۱- بحار الأنوار(ط - بیروت)، ج۳۰، ص ۴۳۲ وإثبات الهداه بالنصوص والمعجزات، ج ۳، ص ۳۷۲ والمسترشد فی إمامه علی بن أبی طالب (علیه السلام)، ص ۱۱۶.
۲- وفرقه اعتزلوا الحرب وهم صنفان: ومن هؤلاء القوم الذین اعتزلوا الحرب علی هذه الجهه عبد الله بن عمرو سعد بن أبی وقاص و محمد بن مسلمه وأسامه بن زید. ناشئ اکبر، مسائل الإمامه، ص ۱۷۹

↑صفحه ۸۹↑

احمد بصری بخواهد با روایات مربوط هدایتگر بودن یمانی، عصمت و برتری او را ثابت کند، با این حساب علمای آخرالزمان به این درجه مستحق تر خواهند بود زیرا عبارات صادر شده در خصوص آنان قوی تر و صریح تر است! و حال آنکه تا کنون هیچکدام از علمای اسلام ادعای عصمت خود را نداشته و نخواهند داشت. بنابراین تلاش احمد بصری برای اثبات عصمت یمانی مشکلی را حل نخواهد کرد.
به عنوان نمونه به چند روایت صادر شده در خصوص علمای آخرالزمان اشاره میگردد:
روایت اول:
قَالَ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ (علیه السلام): لَوْ لاَ مَنْ یَبْقَی بَعْدَ غَیْبَهِ قَائِمِکُمْ (علیه السلام) مِنَ اَلْعُلَمَاءِ اَلدَّاعِینَ إِلَیْهِ وَ اَلدَّالِّینَ عَلَیْهِ، وَ اَلذَّابِّینَ عَنْ دِینِهِ بِحُجَجِ اللهِ، وَ اَلْمُنْقِذِینَ لِضُعَفَاءِ عِبَادِ اللهِ مِنْ شِبَاکِ إِبْلِیسَ وَ مَرَدَتِهِ، وَ مِنْ فِخَاخِ اَلنَّوَاصِبِ لَمَا بَقِیَ أَحَدٌ إِلاَّ اِرْتَدَّ عَنْ دِینِ اللهِ، وَ لَکِنَّهُمُ اَلَّذِینَ یُمْسِکُونَ أَزْمَهَ قُلُوبِ ضُعَفَاءِ اَلشِّیعَهِ کَمَا یُمْسِکُ صَاحِبُ اَلسَّفِینَهِ سُکَّانَهَا أُولَئِکَ هُمُ اَلْأَفْضَلُونَ عِنْدَ اللهِ (عزَّ و جلَّ).(۱)
اگر در دوران غیبت قائم آل محمد علمائی نبودند که مردم را به سوی او هدایت و راهنمایی کنند و با حجت های الهی از دینش دفاع نمایند و شیعیان ضعیف را از دامهای شیطان و پیروانش رهایی داده و از دام ناصبی ها نجات بخشند کسی در دین خدا پا برجا نمی ماند و همه مرتد می شدند؛ ولی آنان رهبری دلهای شیعیان ضعیف را با قدرت در دست گرفته و حفظ می کنند؛ چنانکه ناخدای کشتی سکان و فرمان کشتی را نگاه می دارد. بنابراین آنان نزد خدا والاترین انسانها هستند.

------------

۱- حسن بن علی، امام یازدهم (علیه السلام)، التفسیر المنسوب إلی الإمام الحسن العسکری (علیه السلام)، ص ۳۴۴.

↑صفحه ۹۰↑

روایت دوم:
وَ قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ (علیهما السلام): عُلَمَاءُ شِیعَتِنَا، مُرَابِطُونَ فِی اَلثَّغْرِ اَلَّذِی یَلِی إِبْلِیسُ وَ عَفَارِیتُهُ، یَمْنَعُونَهُمْ عَنِ اَلْخُرُوجِ عَلَی ضُعَفَاءِ شِیعَتِنَا وَ عَنْ أَنْ یَتَسَلَّطَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ وَ شِیعَتُهُ اَلنَّوَاصِبُ، أَلاَ فَمَنِ اِنْتَصَبَ لِذَلِکَ مِنْ شِیعَتِنَا، کَانَ أَفْضَلَ مِمَّنْ جَاهَدَ اَلرُّومَ وَ اَلتُّرْکَ وَ اَلْخَزَرَ أَلْفَ أَلْفِ مَرَّهً لِأَنَّهُ یَدْفَعُ عَنْ أَدْیَانِ مُحِبِّینَا وَ ذَاکَ یَدْفَعُ عَنْ أَبْدَانِهِمْ.(۱)
علماء شیعیان ما، مرزدارانی هستند که در برابر ابلیس و لشکریانش صف کشیده اند، و از حمله آنها به شیعیان ما که توانایی دفاع از عقاید و آموزه های خود را ندارند جلوگیری میکنند و از تسلط ابلیس و پیروان او بر شیعیان جلوگیری می نمایند. آگاه باشید ارزش آن عالمان شیعه که این چنین خود را در معرض دفاع قرار داده اند، هزاران بار بالاتر از سپاهیان ومجاهدانی است که در برابر هجوم دشمنان اسلام (از کفار گرفته تا روم و ترک و خزر) مبارزه می کنند. زیرا علمای شیعه نگهبانان دین شیعیان و دوستان ما هستند، در حالی که مجاهدان، حافظ مرزهای جغرافیایی می باشند.
روایت سوم:
قَالَ عَلِیُّ بْنُ مُوسَی اَلرِّضَا (علیه السلام): یُقَالُ لِلْعَابِدِ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ: نِعْمَ اَلرَّجُلُ کُنْتَ هِمَّتُکَ ذَاتُ نَفْسِکَ، وَ کَفَیْتَ اَلنَّاسَ مَئُونَتَکَ، فَادْخُلِ اَلْجَنَّهَ. إِلاَّ أَنَّ اَلْفَقِیهَ مَنْ أَفَاضَ عَلَی اَلنَّاسِ خَیْرَهُ، وَ أَنْقَذَهُمْ مِنْ أَعْدَائِهِمْ، وَ وَفَّرَ عَلَیْهِمْ نِعَمَ جِنَانِ اللهِ، وَ حَصَلَ لَهُمْ رِضْوَانُ اللهِ تَعَالَی. وَ یُقَالُ لِلْفَقِیهِ: یَا أَیُّهَا اَلْکَافِلُ لِأَیْتَامِ آلِ مُحَمَّدِ، اَلْهَادِی لِضُعَفَاءِ مُحِبِّیهِ وَ مَوَالِیهِ قِفْ حَتَّی تَشْفَعَ لِکُلِّ مَنْ أَخَذَ عَنْکَ (۲)
روز قیامت به فقیه گفته می شود: ای سرپرست ایتام آل محمد! ای هدایت کننده ضعفاء و دوستداران آل محمد! بایست و هر کدام از آنان را خواستی شفاعت کن.

------------

۱- حسن بن علی، امام یازدهم (علیه السلام)، التفسیر المنسوب إلی الإمام الحسن العسکری (علیه السلام)،، ص ۳۴۳.
۲- حسن بن علی، امام یازدهم (علیه السلام)، التفسیر المنسوب إلی الإمام الحسن العسکری (علیه السلام)،، ص ۳۴۴.

↑صفحه ۹۱↑

روایت چهارم:
قَالَ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله): سَیَأْتِی زَمَانٌ عَلَی أُمَّتِی یَفِرُّونَ مِنَ اَلْعُلَمَاءِ کَمَا یَفِرُّ اَلْغَنَمُ عَنِ اَلذِّئْبِ اِبْتَلاَهُمُ الله تَعَالَی بِثَلاَثَهِ أَشْیَاءَ اَلْأَوَّلُ یَرْفَعُ اَلْبَرَکَهَ مِنْ أَمْوَالِهِمْ وَ اَلثَّانِی سَلَّطَ الله عَلَیْهِمْ سُلْطَاناً جَائِراً وَ اَلثَّالِثُ یَخْرُجُونَ مِنَ اَلدُّنْیَا بِلاَ إِیمَانٍ.(۱)
به زودی زمانی برای مردم فرا رسد که از علماء فرار میکنند چنانچه گوسفند از گرگ می گریزد. در آن صورت خداوند آنان را به سه چیز مبتلا می کند: اول: برکت را از اموالشان بر می دارد. دوم: سلطانی ستمگر برآنان مسلط می گرداند. سوم: بدون ایمان از دنیا می روند.
روایت پنجم:
قال امیرالمؤمنین (علیه السلام): «أهدی سبیلاً فیکم العلماء و الفقهاء». (۲)
هدایتگرترین راه ها در بین شما؛ راه علماء و فقهاء است.
حجت بودن یمانی:
با توجه به روایت امام کاظم (علیه السلام) در خصوص تقسیم حجت های الهی به پیامبران و ائمه معصومین (علیهم السلام) و با توجه به وجود نص خاص در خصوص حجت بودن حضرت زهرا (علیها السلام)، نتیجه گرفته می شود که هیچ انسانی در روی این کرده خاکی، غیر از این بزرگواران حجت نبوده و افرادی با عنوان یمانی یا خراسانی و... در صورت صحت و حتمیت، نمی توانند حجت خدا بر خلق باشند. ضمن اینکه حجت های الهی دارای عصمت هستند که پیش از این عدم عصمت یمانی به اثبات رسید.

------------

۱- مستدرک الوسائل، ج ۱، ح ۱۳۳۰۱.
۲- ثقفی، ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال، الغارات، ص۲۱۰. کشف المحجه لثمره المهجه، ص ۲۶۷ و بحار الانوار، ج۳۰، ص ۲۴ ومنهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه (خوئی)، ج ۳، ص ۳۸۶

↑صفحه ۹۲↑

فهرست منابع

١. قرآن.
۲. نهج البلاغه.
٣. ابن أبی زینب، محمد بن ابراهیم، الغیبه للنعمانی، ترجمه علی اکبر غفاری، تهران: صدوق، ۱۳۹۷ق.
۴. ابن بابویه، علی بن حسین، الإمامه و التبصره من الحیره، قم: مدرسه الإمام المهدی النعل ۱۴۰۴ق.
۵. ابن بابویه، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمه، ترجمه علی اکبر غفاری، تهران: اسلامیه، ۱۳۹۵ق.
۶. ابن حمزه طوسی، محمد بن علی، الثاقب فی المناقب، ترجمه نبیل رضا علوان، قم: انصاریان، ۱۴۱۹ق.
٧. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ترجمه جمال الدین میردامادی، بیروت: دارالفکر للطباعه والنشر و التوزیع - دار صادر، ۱۴۱۴ق.
۸. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه فی معرفه الأئمه (ط - القدیمه، ترجمه هاشم رسولی محلاتی، تبریز: بنی هاشمی، ۱۳۸۱ق.

۹. بحرانی، هاشم بن سلیمان، حلیه الأبرار فی أحوال محمد محمد و آله الأطهار (علیه السلام)، قم: مؤسسه المعارف الإسلامیه، ۱۴۱۱ق.
۱۰. بهاء الدین نیلی نجفی، علی بن عبدالکریم، منتخب الأنوار المضیئه فی ذکر القائم

↑صفحه ۹۳↑

الحجه (عج)، ترجمه عبدالطیف حسینی کوهکمری، قم: مطبعه الخیام، ۱۳۶۰ش.
۱۱. حر عاملی، محمد بن حسن، إثبات الهداه بالنصوص و المعجزات، بیروت: اعلمی، ۱۴۲۵ق.
۱۲. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، قم: مؤسسه آل البیت عالمیه، ۱۴۰۹ق.
۱۳. حلی، حسن بن سلیمان بن محمد، مختصر البصائر، قم: مؤسسه النشر الإسلامی، ۱۴۲۱ق.
۱۴. خزاز رازی، علی بن محمد، کفایه الأثر فی النص علی الأئمه الإثنی عشر، ترجمه عبداللطیف حسینی کوهکمری، قم: بیدار، ۱۴۰۱ق.

۱۵. مفید، محمد بن محمد، الإرشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، قم: مؤسسه آل البیت علی، کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳ق.
۱۶. هلالی، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ترجمه محمد انصاری زنجانی خوئینی، قم: الهادی، ۱۴۰۵ق.
۱۷. طوسی، محمد بن الحسن، الغیبه للحجه، ترجمه عباد الله تهرانی و علی احمد ناصح، قم، دارالمعارف الإسلامیه، ایران، قم، ۱۴۱۱ ق.
۱۸. مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، بحار الأنوار، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، بیروت، ۱۴۰۳ق.
۱۹.کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ترجمه علی اکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران: دارالکتب الإسلامیه، تهران، ۱۴۰۷ ق.
۲۰. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه فی معرفه الأئمه: ط - القدیمه، ترجمه هاشم رسولی محلاتی، تبریز: [بی جا]، محمد باقر بنی هاشمی، ۱۳۸۱ ق.
۲۱. مفید، محمد بن محمد، الإرشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، قم: مؤسسه آل البیت (علیهم السلام)، کنگره شیخ مفید، قم، ۱۴۱۳ ق.
۲۲.کشی، محمد بن عمر، رجال الکشی- إختیار معرفه الرجال، مصحح: محمد بن حسن طوسی و محمد بن الحسن مصطفوی، مشهد: مؤسسه نشر دانشگاه مشهد، مشهد، ۱۴۰۹ ق.

↑صفحه ۹۴↑

۲۳. محمدی هوشیار، علی، درسنامه نقد و بررسی جریان احمد الحسن البصری، تولی، مصاف، ۱۳۹۵ ش.
۲۴. محمدی هوشیار، علی، پرسش ها و پاسخ ها، تولی، ۱۳۹۶ ش.
۲۵. محمدی هوشیار، علی، دکان های کاغذی، جمکران، ۱۳۹۶ ش.

↑صفحه ۹۵↑

دانلودها دانلودها:
رتبه رتبه:
  ۰ / ۰.۰
نظرات
بدون نظرات

نام: *
كشور:
ايميل:
متن: *
بررسی کاربر: *
إعادة التحميل
 
شبكة المحسن عليه السلام لخدمات التصميم