صفحه اصلى » مقاله هاى مهدوى » (۲۷) عبد العظيم حسنى وروايات مهدويت
مقاله هاى مهدوى

مقاله ها (۲۷) عبد العظيم حسنى وروايات مهدويت

بخش بخش: مقاله هاى مهدوى الشخص نویسنده: عليرضا هزار تاريخ تاريخ: ۲ / ۴ / ۱۳۹۳ هـ.ش نمایش ها نمایش ها: ۸۵۷۷ نظرات نظرات: ۰

عبد العظيم حسنى وروايات مهدويت

اشاره

در اين نوشتار كوتاه رواياتى از حضرت عبد العظيم حسنى عليه السلام نقل شده است كه در آن به مهدويت ومسائل مربوط به آن اشاره شده است. كوته نوشت حاضر در سه بخش مى باشد:

۱- شخصيت وزيست نامه حضرت عبد العظيم حسنى عليه السلام.

۲- روايات رسيده از وى در باره امام زمان عليه السلام به همراه ترجمه فارس آنها.

۳- يك نتيجه گيرى كوتاه بر اساس روايات نقل شده.

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

زندگانى عبد العظيم حسنى عليه السلام

عبد العظيم به عبد اللّه بن على بن حسن بن زيد بن حسن بن على بن أبى طالب عليه السلام، صاحب كتاب (خطب أمير المؤمنين) و(اليوم والليلة) مشهور به حضرت عبد العظيم وشاه عبد العظيم، از سادات حسنى واز بزگان اين خاندان، ومورد احترام امامان عصر خود واز راويان موثق است.

به موجب روايتى كه امام هادى عليه السلام در باب فضيلت زيارت او آمده، روشن مى شود كه پيش از شهات اين امام بزرگوار(۲۵۴ ه ق) درگذشته است ومى توان گفت در آغاز دهه ششم از سده سوم هجرى ودر خلافت (المعتز) زندگانى را بدرود گفته است.

مؤلف كتاب (جنة النعيم) با آنكه نام زوجه آن جناب را هم نوشته(۱) متعرض تاريخ ولادت، سن وسال دقيق رحلت او نشده وتنها نويسد:

(پس بايد وفات حضرت عبد العظيم، اوايل ۲۵۰ هجرى، چند سال قبل از شهادت حضرت امام على النقى عليه السلام باشد).(۲)

از امامان بزرگوار، با امام جواد، امام هادى وامام عسكرى عليهم السلام معاصر بوده است. امّا آيا محضر حضرت امام على بن موسى عليه السلام را هم درك كرده وحديثى شنيده است؟

مؤلف الذريعه در اين باره مى نويسد:

(عصر امام رضا وامام جواد عليهم السلام را درك نمود وايمان خود را بر امام هادى عليه السلام عرضه كرد. واز برخى كتاب ها نقل است كه وفات او در نيمه شوال سال ۲۵۲ هجرى است).(۳)

ابن بابويه در (من لا سحضره الفقيه) در باب روزه يوم الشك، روايتى از او از امام رضا عليه السلام آورده وذيل آن نوشته است: (مصنف كتاب گويد حدثى است غريب وآن را جز از طريق عبد العظيم حسنى نمى شناسم).(۴)

همچنين در تعليقه شهيد ثانى بر (خلاصه) آمده است كه حضرت رضا عليه السلام بر زيارت او توصيه فرموده است.(۵) ليكن عالم رجالى معاصر جناب آقاى شوشترى نويسد:

(ظهر اين است كه روايت حضرت رضا عليه السلام در وجوب بهشت براى زيارت فاطمه دختر موسى بن جعفر عليه السلام است، نه براى عبد العظيم).(۶)

استاد بزرگوار آيةاللّه خويى رحمه الله، آنچه را كه در كتاب (اختصاص) آمده است كه امام هشتم به عبد العظيم فرمود: (سلام مرا به اولياى من برسان)، به خاطر ارسال حديث نامعتمد دانسته ونوشته اند: (متحصل از كلمات اصحاب ما اين است كه عبد العظيم، امام رضا عليه السلام را نديده است، تا چه رسد كه در حيات آن امام در گذشته باشد).(۷)

پس ظاهراً بلكه مطمئناً وى محضر امام هشتم را درك نكرده ومستقيماً از او روايتى نشنيده است.

مقام او نزد ائمه اطهار

آنچه جلالت قدر اين بزرگوار وامامزاده عالى مقدار را هر چه بيشتر آشكار مى سازد، وعظمت مقام او را نشان مى دهد، فرموده امام عصر اوست درباره اش وهمين سخنان است كه دانشمندان علم رجال را به تكريم او واداشته است.

سخن امام هادى عليه السلام درباره وى

ابوتراب رويانى از ابوحماد رازى آرد كه بر على بن محمد عليه السلام در (سُرَ مَنْ راى) درآمدم. واو را از مسائل حلال وحرام پرسيدم ومرا پاسخ گفت. چون او را وداع گفتم وداع گفتم فرمود:

(حماد! اگر براى تو مشكلى در دين پيش آيد، از عبد العظيم بن عبدالله حسنى بپرس وسلام مرا به او برسان).(۸)

همچنين اين امام بزرگوار درباره او دعا كرده ودين او را درست خواند. صدوق به اسناد خود از وى نويسد:

بر امام خويش على بن محمد بن على موسى بن جعفر بن محمد بن على بن الحسين بن على بن ابى طالب عليه السلام درآمد. چون مرا ديد فرمود: (مرحبا بر تو اى ابوالقاسم! تو به حق دوست مايى). گفتم: (پسر رسول خدا! مى خواهم دين خود را بر تو عرضه كنم تا اگر پسنديده است بر آن ثابت بمانم تا خدا را ديدار كنم). فرمودك (بگو!) وچون عقيدت خويش عرضه كردم امام فرمود: (ابوالقاسم، به خدا اى دين خداست كه آن را براى بندگانش پسنديده است بر آن پايدار باش خدايت در دنيا وآخرت بر آن پايدار بدارد).(۹)

نظر دانشمندان شيعه درباره او در سده چهار هجرى(۱۰)

۱) صدوق، محمد بن على بن حسين بن موسى بن بابويه (م ۳۸۱ ه.ق) كتابى درباره اين بزرگوار به نام (اخبار عبد العظيم)(۱۱) دارد كه در آن خبرهاى روايت شده از او را آورده است. وى درباره عبد العظيم نوشته است: عباد، پارسا ومرضى بود.(۱۲)

۲) صاحب، اسماعيل بن عبّاد، اديب ودانشمند معروف (متوفاى ۳۸۵ ه.ق)، وزير مؤيد الدوله وفخر الدوله ديلمى، مشهور به صاحب به عبّاد، به تقاضاى شخصى، رساله اى در نسب اين بزرگوار نوشته ودر ضمن آن چنين آورده است:

پارسا ودين دار وعابد وشناخته به امانت وصدق لهجت بود، وعالم به امور دين، وقائل به توحيد وعدل، وروايت بسيار از او نقل. از ابوجعفر بن على بن موسى عليه السلام وپدرش ابوالحسن صاحب عسكر عليه السلام روايت كند وآن دو امام را براى او نامه هاست.(۱۳)

سده ى پنجم هجرى

۱) علم الهدى والتّقى سيد مرتضى (م ۴۳۶ ه.ق) وى را با صفتهاى (سيد پارسا، عالم زاهد، بلند مرتبت، بزرگ منزلت) ستوده ونويسد:

از امامان، امام جواد، امام هادى وامام عسكرى عليه السلام را درك كرد وشيعه از حديثها وروايتهاى او تاكنون بهره برده است.(۱۴)

۲) دانشمند رجالى مشهور ابوالعباس احمد بن على بن احمد بن عباس معروف به نجاشى (م ۴۵۰ ه.ق) در كتاب رجال خود داستان آمدن اين سيد بزرگوار را به رى ومخفى زيستن وبه عبادت پرداختن او را آورده (چون اين داستان در بيشتر كتابها واز جمله كتابهاى زيارت آمده، از نوشتن آن صرف نظر مى كنيم). سپس سلسله روايت خود را از وى از طريق احمد بن على تا به ابوتراب رويانى مى آورد ومى نويسد: عبد العظيم بن عبداللّه، همه روايتهاى خود را براى ما حديث كرد.(۱۵)

۳) شيخ الطائفه محمد بن الحسن الطوسى (م ۴۶۰ ه.ق) نويسد: عابد، پارسا ومرضى بود.(۱۶)

۴) سيد عالم نسب دان ابو اسماعيل ابراهيم بن عبداللّه بن حسين بن على شاعر، ساحب كتاب (منتقلة الطالبية)،(۱۷) در زمره طالبيانى كه به رى آمده اند درباره عبد العظيم نويسد:

ابوالقاسم، عبد العظيم بن عبداللّه بن على بن حسن بن زيد، محدث وزاهد بود. او را مشهدى است در شجره رى وقبر او زيارت كنند. مادر او ام ولد است.

سده ى هفتم

در كتاب (الشجرة المباركة فى الانساب الطالبية) كه آن را از امام فخر رازى(۱۸) دانسته اند آمده است:

عبد العظيم در وى كشته شد ومزار او بدان جا معروف ومشهور است.(۱۹)

آنچه در باب كشته شدن حضرت عبد العظيم در اين كتاب (منسوب به امام فخر) آمده، در كتابهاى ديگر نيست. تنها مؤلف (جنة النعيم) نويسد:

بناءاً على هذا استبعادى نمى رود كه حضرت عبد العظيم به امر سلطان جائز وخليفه معاصر مقتول شده باشد واين بعد از اجتماع شيعيان ومحبين ونشر احوال وفضايل ومآثر شريفش بوده است.(۲۰)

ولى آيا كتاب (الشجرة المباركة) از فخر رازى است؟ چنانكه مصحح محترم در مقدمه كتاب نوشته اند، هيچ كسى از تذكره نويسان، چنين كتاب را در شمار تأليفات فخر رازى نياورده است.

سده ى هشتم

۱) تقى الدين، حسن بن على بن داوود حلى؛ مرحوم سيد جلال الدين محدث نويسد:

وى ظاهراً متوفى در نيمه اول سده هشتم هجرى است چه كتاب خود را در هفتصد وهفت به پايان رسانيده است.

تقى الدين درباره او نويسد:

ابوالقاسم عبد العظيم بن عبداللّه بن على بن حسن بن زيد بن حسن بن على بن ابى طالب عابدى پارسا وپسنديده بود.(۲۱)

۲) حسن بن يوسف بن على بن مطهّر معروف به علامه حلى (م ۷۲۶ ه.ق) در كتاب (خلاصه) در باره او گويد:

عالم، عابد وپارسا بود واو را حكايتى است كه دلالت بر حسن حال او كند وما آن حكايت را در كتاب كبير آورده ايم.

مؤلف (روضات) نويسد:

شايد مقصود از حكايت، داستان عرض دين است بر امام عصر خويش.(۲۲)

سده ى نهم

۱) مؤلف كتا (عمدة الطالب)، سيد احمد بن على داوودى حسنى (م ۸۲۸ ه.ق) نويسد:

از عبداللّه بن على شديد. عبد العظيم متولد شد. سيدى زاهد كه در مسجد شجره رى مدفون است وقبر او را زيارت كنند وفرزند او محمد است ومحمد را اولادى نبود.(۲۳)

وهم اين مؤلف در كتاب ديگر نويسد:

ونسل على الشديد بن الحسن بن زيد بن حسن بن على بن ابى طالب عليه السلام از عبداللّه بن على است ونسل عبداللّه از احمد بن عبداللّه وعبد العظيم وحسن... وعبد العظيم زاهدى بزرگ بود وپسر او محمد نيز.(۲۴)

سده يازدهم

۱) محمد باقر بن محمد استرآبادى مشهور به ميرداماد (م ۱۰۴۱)؛ وى در (الرواشح السماوية) گفته است:

از سخنان ذايع شايع اين است كه طريق روايت از جهت ابوالقاسم عبد العظيم بن عبداللّه حسنى، مدفون به مشهد شجره رى - رضى اللّه تعالى عنه وأرضاه - حسن است، چه او ممدوح است ونصى بر توثيق او نيست. ليكن در نظر من ناقد بصير ومتبصر خبير اين نظر را مستهجن وقبيح مى شمارد واگر دباره او جز حديث عرض دين وحقيقت معرفت او وفرموده امام هادى ابوالحسن ثالث عليه السلام كه (تو به حق دوست مايى) ونسب شريف وى كه از سلاله نبوت است نبود، او را كفايت مى كرد.(۲۵)

مرحوم نورى نويسد:

محقق داماد در (رواشح) در شرح حال ودر فضل زيارت او روايتهاى متضافره آورده؛ از جمله اينكه كسى كه او را زيارت كند بهشت براى او واجب است.(۲۶)

سده ى دوازدهم

۱) شيخ محمد بن حسن حر عاملى (م ۱۱۰۴) مؤلف كتاب (وسائل الشيعه) نويسد:

ابوالقاسم عبد العظيم بن عبداللّه بن على بن حسن بن زيد بن حسن بن على بن ابى طالب عليه السلام، عابد وپارسا بود واو را حكايتى است كه دلالت بر حسن حال او كند. اين بابويه گفته است او مرضى بود. علامه ونجاشى نيز چنان گفته اند. صدوق در (ثواب الاعمال) آورده است كه زيارت او چون زيارت حسين عليه السلام است.(۲۷)

۲) علامه مجلسى (م ۱۱۱۰ ه.ق) ذيل عنوان (فضل زيارت عبد العظيم) روايت منقول از امام هادى عليه السلام را كه زيارت عبد العظيم برابر زيارت حسين عليه السلام است از (ثواب الاعمال) صدوق و(كامل الزيارات) ونيز داستان در آمدن او را به رى تا به خاك سپرده شدنش در باغ عبدالجبار نقل كرده است.

۳) محمد بن على اردبيلى (تاريخ ولادت ووفات او به تحقيق معلوم نيست وچون اجازه مجلسى براى او در سال ۱۰۹۸ صادر شده پس مى توان او را از عالماى سده ى يازدهم ومتوفاى سده ى دوازدهم به شمار آورد).

اردبيلى در باره ى عبد العظيم نويسد:

عبد العظيم بن عبداللّه حسن علوى... عابد وپارسا بود واو را حكايتى است كه بر نيكويى او دلالت كند (سپس همان روايتى را كه مردى از اهل رى نقل كند آورده است).(۲۸)

سده ى سيزدهم

۱) محمد بن اسماعيل حائرى (م ۱۲۱۵ ه.ق) در كتاب (منتهى المقال فى علم الرجال) در باره ى او نويسد:

او راست كتاب (خطب اميرالم ؤمنين عليه السلام). وى مردى عابد وپارسا بود.

سده ى چهاردهم

۱) حاج ميرزا ابوالقاسم نراقى مؤلف كتاب (شعب امقال فى احوال الرجال) نويسد:

ابوالقاسم عبد العظيم بن عبداللّه بن على بن حسن بن زيد حسن بن على بن ابى طالب ثقه اى جليل القدر بود. گريزان از سلطان به رى درآمد ودر آنجا بمُرد وبه خاك سپرده شد. امام هادى عليه السلام به بعضى از اصحاب خود فرمود: اگر قبر عبد العظيم را زيارت مى كردى چون كسى بودى كه حسين بن على عليه السلام را زيارت كرده است.(۲۹)

عبد العظيم حسنى وروايات مهدويت

آنچه فرا روى شماست، مجموعه ايست كوچك از هشت روايتى كه از عبد العظيم حسنى عليه السلام درباره امام زمان عليه السلام رسيده است. اى روايت ها كه واجد سندهاى پذيرفته اى هم هستند در موضوعاتى بسان ويژگى هاى امام عصر اروحنا فداه؛ غيبت وآثار آن؛ انتظار وفضيلت آن؛ عصر ظهور ورخدادهاى آن ونيز برترى منتظران بر غيرمنتظران آمده است كوشيده ايم اين اخبار را از مصادر ومنابع اوليه نقل كنيم.

گفتنى است كه از جمله راوايت كه در اين مجموعه آمده است روايت مشهور به عرض دين است. اين روايت بلندترين روايت رسيده از حضرت عبد العظيم عليه السلام است كه تاكنون شرح هايى هم بر آن نگاشته شده است. علت اينكه اين روايت در اين مجموعه نشسته است، بحث مهدويتى است كه در پايان آن مطرح شده است.

(قيام قائم عليه السّلام)

عن عبد العظيم الحسنى رضى عنه اللّه قال: قلت لمحمّد بن على بن موسى عليهم السّلام: يا مولاى إنّى لأرجو أن تكون القائم من أهل بيت محمّد الذى يملأ الأرض قسطاً وعدلاً كما ملئت ظلماً وجوراً.

فقال عليه السّلام: مامنّا إلاّ قائم بأمر اللَّه. ولكن القائم الذى يطهّر اللَّه به الأرض من أهل الكفر والجحود ويملأ الأرض قسطاً وعدلاً هو الذى يخفى على النّاس ولادته، ويغيب عنهم شخصه، ويحرم عليهم تسميته، وهو سمى رسول اللَّه وكنيّه، وهو الذى تطوى له الأرض ويذلّ له كلّ صعب، يجتمع إليه من أصحابه عدّة أهل بدر: ثلاثمائة وثلاثة عشر رجلاً من أقاصى الأرض وذلك قول اللَّه: (أَيْنَمَا تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَمِيعاً إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَىءٍ قَدِيرٌ)(۳۰) فإذا اجتمعت له هذه العدّد من أهل الإخلاص أظهر اللَّه أمره، فإذا كمل له العقد وهو: عشرة آلاف رجل خرج بإذن اللَّه، فلايزال يقتل أعداء اللَّه حتّى يرضى عزّوجلّ.

قال عبد العظيم: فقلت له: يا سيّدى! فكيف يعلم أنّ اللَّه قد رضى؟

قال: يلقى فى قلبه الرحمة، فإذا دخل المدينة أخرج اللات والعزّى فأحرقهم.(۳۱)

عبد العظيم حسنى گفت: به حضرت جواد عرض كردم: من اميدوارم كه آن (قائم) كه زيمن را پر از عدل وداد كند پس از آنكه از جور وستم پر شده باشد از خاندان حضرت رسول اللَّه، شما باشى.

حضرت فرمود: اى ابوالقاسم! ما اهل بيت همه قائم به امر خداونديم وراهنماى دين او هستيم، ليكن آن قائم كه خداوند بوسيله او جهان را از كفر وآلودگى وظلم وجنايت پاك خواهد كرد، وجهان را پر از عدل وداد مى نمايد، كسى است كه ولادت او از انظار مخفى مى ماند وشخص او از مدم پنهان مى شود، وبردن نام او بر مردم حرام مى گردد، آن حضرت با پيغمبر هم نام هم كنيه است، وى آن شخصى است كه زمين از براى او در هم پيچيده مى گردد وهر دشوارى برايش آسان مى شود، ياران وى كه به اندازه ى اصحاب بدر هستند در هر كجاى دنيا باشند پيرامونش جمع مى شوند، وتفسير آيه ى شريفه ى (أَيْنَما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ بِكُمُ اللَّهُ جَمِيعاً إِنَّ اَللَّهَ عَلَى كُلِّ شَىءٍ قَدِيرٌ) در هر جايى كه باشيد خداوند همه شما را جمع مى كند وپروردگار به همه چيز توانا است ناظر به اين خداوند همه شما را جمع مى كند وپروردگار به همه چيز توانا است ناظر به اين معنى است، هر گاه اين عده كه از اهل اخلاص اند اجتماعى كنند، خداوند امر او را اظهار خواهد نمود، وقتى كه لشگريان آن حضرت كه ده هزار نفرند بهم بپيوندند در اين هنگام به فرمان واذن پروردگار ظهور خواهد نمود، ودشمانان خداوند را خواهد كشب تا از وى راضى گردد.

عبدالعظمى حسنى گويد: عرض كردم: آن بزرگوار از كجا مى داند كه خدا از وى راضى شده است؟

فرمود: در دل وى رحمت وعاطفه اى پيدا مى شود كه حاكى از رضايت خداوند است وهرگاه داخل مدينه شود، لات وعزّى را از قبر بيرون مى كند ومى سوزاند.

(سنگ باران كردن شيطان در زمان ظهور)

۲. حدّتنا محمّد بن أحمد الشيبانى رضى عنه الله قال: حدّثنا محمّد بن أبى عبداللَّه الكوفى قال: حدّثنا سهل بن زياد، عن عبد العظيم بن عبداللَّه الحسنى قال: سمعت أباالحسن على بن محمّد العسكرى عليهم السّلام يقول: معنى الرجيم أنّه مرجوم باللعن، مطرود من مواضع الخير، لا يذكرده مؤمن إلاّ لعنه، وأنّ فى علم اللَّه السابق أنّه إذا خرج القائم عليه السّلام لايبقى مؤمن فى زمانه إلاّ رجمه بالحجارة كما كان قبل ذلك مرجرماً باللعن.(۳۲)

از عبد العظيم حسنى عليه السّلام رسيده است كه گفت از حضرت هادى عليه السّلام شنيدم كه مى فرمود: مقصود از (رجيم) از رحمت وآمرزش دور شدن واز درگاه خداوند رانده گرديدن، واز منبع فيض طرد شدن است، هيچ مؤمنى او را بياد نمى آورد مگر بالعن ونفرت، واز علم خداوند گذشته كه هرگاه ولى عصر ظهور نمايد همه ى مؤنين زمان آن حضرت، شيطان را سنگ باران خواهند كرد، همان طور كه پيش از او بالعن ونفرين رانده شده بود.

(نامه ى نبوى – علوى)

۳. محمّد بن على بن الحسين قال: حدّثنا أبوالعبّاس محمّد بن إبراهيم بن إبراهيم بن إسحاق الطالقانى رضى عنه الله قال: حدّثنا الحسن بن إسماعيل قال: حدّثنا سعيد بن محمّد بن القطان قال: حدّثنا عبيداللَّه بن موسى الرويانى عن عبد العظيم بن عبداللَّه الحسنى، عن على بن الحسن بن زيد بن الحسن بن على بن أبى طالب قال: حدّثنى عبداللَّه بن محمّد بن جعفر، عن أبيه عن جدّه أنّ محمّد بن على باقر العلم عليه السّلام جمع ولده وفيهم عمّهم زيد بن على، ثمّ أخرجا كتاباً إليهم بخطّ على وإملاء رسول اللَّه صلى اللّهُ عليه وآله وسلّم مكتوب فيه:

بسم اللَّه الرحمن الرحيم

هذا كتاب من اللَّه العزيز الحكيم إلى محمّد نوره وسفيره، وحجابه ودليله، نزل به الرّوح الأمين من عند ربّ العالمين.

عظّم يا محمّد أسمائى، واشكر نعمائى، ولاتجحد آلائى، إنّى أنا اللَّه لا إله إلاّ أنا، قاصم الجبّارين، ومذلّ الظالمين، ومبير المتكّبرين، وديّان يوم الدين،إنّى أنا اللَّه لا إله إلاّ أنا، فمن رجا غير فضلى، أو خاف غيرعدلى عذّبته عذاباً لا اُعذّبه أحداً من العالمين؛ فإيّاى فاعبد، وعلَى فتوكّل، إنّى لم أبعث نبيّاً فأكملت أيّامه وانقضت مدّته إلاّ جعلت له وصيّاً وإنّى فضّلتك على الأنبياء، وفضّلت وصيّك على الأوصياء، وأكرمتك بشبليك بعده وبسبطيك الحسن والحسين، وجعلت حسناً معدن علمى بعد انقضاء مدّة أبيه، وجعلت حسيناً خازن وحيى وأكرمته بالشهادة وختمت له بالسعادة فهو أفضل من استشهد وأرفع الشهداء درجة، جعلت كلمتى التامّة معه والحجّة البالغة عنده، بعترته اُثيب واُعاقب، أوّلهم (علىّ) سيّد العابدين، وزين أوليائى الماضين، وابنه سمّىّ جدّه المحمود (محمّد) الباقر لعلمى والمعدن الحكمتى، سيهلك المرتابون فى (جعفر) الرادّ عليه كالرادّ علّى، حقّ القول منّى لأكر منّ مثوى جعفر، ولاُسرّنّه فى أشياعه وأنصاره وأوليائه وانتحبّت بعد (موسى) فتنة عمياء حندس؛ لأنّ خيط فرضى لاينقطع، وحجّتى لاتخفى، وأنّ أوليائى يسقون بالكأس الأوفى، من جحد واحداً منهم فقد حجد نعمتى، ومن غيّر آية من كتابى فقد افترى علَى، ويل للمفترين الجاحدين عند انقضاء مدّة موسى، عبدى وحبيبى، وخيرتى فى (على) وليّى وناصرى ومن أضع عليه أعباء النبوّة، وامتحنه بالاضطلاع بها يقتله عفريت متكبّر، يدفن فى المدينة التى بناها العبد الصالح إلى جنب شرّ خلقى. حقّ القول منّى لأسرّنّه (محمد) ابنه، وخليفته من بعده ووارث علمه، فهو معدن علمى وموضع سرّى وحجّتى على خلقى، لا يؤمن به عبد إلاّ جعلت الجنّة مثواه وشفّعته فى سبعين من أهل بيته كلّهم قد استوجبوا النّار، وأختم بالسعادة لابنه (على) وليّى وناصرى، والشاهد فى خلقى، وأمينى على وحيى، اُخرج منه الداعى إلى سبيلى، والخازن لعلمى (الحسن) وأكمل ذلك بابنه (م ح م د) رحمة للعالمين، عليه كمال موسى وبها عيسى وصبر أيّوب، فيذلّ أوليائى فى زمانه، وتتهادى رؤوسهم كما تتهادى رؤوس الترك والديلم، فيقتلون، ويحرقون ويكونون خائفين، مرعوبين وجلين، تصبغ الأرض بدمائهم، ويفشو الويل والرنّة فى نسائهم، أولئك أوليائى حقّاً، بهم أدفع كلَّ فتنة عمياء حندس، وبهم أكشف الزلازل، وأدفع الآصار والأغلال، أولئك عليهم صلوات من ربّهم وأولئك هم المهتدون.

ثمّ قال فى آخره: قال عبد العظيم: العجب كلّ العجب لمحمّد بن جعفر وخروجه إذ سمع أباه عليه السّلام يقول هكذا ويحكيه.

ثمّ قال: هذا سرُّ اللَّه ودينه ودين ملائكته؛ فصنه إلاّ أهله وأوليائه(۳۳)

۳- عبداللَّه بن محمّد بن جعفر از پدرش واو از جدش روايت كرده كه حضرت باقر عليه السّلام فرزندان خود را پيرامونش جمع نمود ودر ميان آنها عمّ آن حضرت زيد بن على هم بود، پس از آن حضرت باقر عليه السّلام كتابى را بيرون آورد كه بخط أمير المؤمنين عليه السّلام واملاء حضرت رسول صلى اللّهُ عليه وآله وسلّم بود، ودر آن كتاب مطالب ذيل نوشته شده بود:

بسم اللَّه الرحمن الرحيم

اين كتابى است از خداوند توانا ودرستكار بسوى محمّد كه نور او وسفير او وحجاب او ورهنماى اوست، اين نامه را جبرئيل امين از نزد خداوند جهانيان فرود آورده.

اى محمّد! نامهاى مرا بزرگ بشمار واز نعمتهاى من سپاسگزارى كن، منم خدايى كه جز من معبودى نيست، شكننده ى پشت ستمگران وعزّت دهنده ى ستمديدگان، وقاضى وحاكم روز رستاخيز. منم خداوندى كه جز من معبودى نيست، هر كس غير از احسان من از ديگرى اميدوار باشد، ويا غير از عدل من از ديگرى بترسد او را عذابى دهم كه احدى را مانند آن عذاب نكرده باشم اكنون مرا عبادت كن وبر من توكل نما. پيغمبرى را مبعوث نمى كنم مگر اينكه در هنگام انقضاى زمان او برايش وصيى قرار مى دهم، ومن تو را بر همه پيغمبران برترى دادم ووصيّت را نيز بر ساير اوصياء برگزيدم، وتو را گرامى داشتم به دو فرزندت حسن وحسين كه دو شير بچه اند، حسن را بعد از گذشتن زمان پدرش معدن علم خود قرار دادم، وحسين را گنجور وحى خويش ساختم واو را به شهادت گرامى داشتم، وعاقبت كار او را به سعادت ختم نمودم، او افضل شهداء است وبلندترين مقام را در ميان آنها دارد، كلمه ى تامه وحجّت بالغه خود را در نزد او گذاشتم، بوسيله عترت او جزا مى دهم وعقاب مى كنم اولين آن عترت (على) است كه پيشواى عبادت كنندگان وزينت دوستان گذاشته ام هست، وفرزندش (محمّد) كه همنام جدش مى باشد شكافنده ى علم ومعدن حكمت من است، زود است كه مردم درباره ى (جعفر) به شك افتند وهلاك گردند، كسى كه وى را تكذيب كند گويا مرا تكذيب كرده است، ومن جايگاه جعفر را گرامى خواهم داشت، واو را بوسيله شيعيان ودوتسان وپيروانش خوشنود خواهم ساخت. پس از وى به (موسى) فتنه ى تاريك وظلمانى نازل خواهد شد، رشته تقديراتم بريده نمى شود وبرهانم پنهان نمى ماند ودوستانم از جام پرى سيراب مى گردند، هر كس يكى از آنها را انكار نمايد به نعمت من ناسپاسى كرده، هر كه آيه اى از كتاب مرا جا به جا كند بر من دروغ بسته، واى بر مفترين ومنكرين. در اين هنگام كه زمان (موسى) نقضى شود، بنده ودوست وبرگزيده ام (على) كه ولى ويارى كننده ى من است خواهد آمد، كسى كه سنگينى هاى نبوّت را بر دوش او مى گذارم واو را به قوّت ونيرو در حمل اعباء رسالت آزمايش مى كنم، او را ديوى سركش وخودپرست خواهد كشت، ودر شهرى كه بناى آن بدست بنده صالح گذاشته شده در نزد بدترين مخلوقات من دفع خواهد گرديد. گفتارم ثابت است او را بوسيله فرزندش (محمّد) كه جانشين ووارث علم ودانش اوست مسرور خواهم ساخت، او معدن علم ومحلّ اسرار وبر مخلوقاتم حجّت است، هيچ بنده اى به او ايمان نياورد مگر اينكه بهشت را جايگاه او قرار خواهم داد، واو را در هفتاد نفر از خويشاوندانش كه آتش جهنّم بر آنها لازم شده باشد شفيع خواهم ساخت. فرند او (على) را كه دوست ويارى كننده من است عاقبت كارش را به سعادت وخوشبختى پايان مى دهم واو را گواه در ميان مردمان وامين در وحى خود قرار خواهم داد واز وى دعوت كننده به طريقم وخازن علم خود (حسن) را بيرون خواهم آورد، واو را به فرزندش (م ح م د) كه وسيله آمرزش براى جهانيان است تكميل خواهم نمود. در اين فرزند كمال موسى وبهاء عيسى وصبر ايوب نهفته است، در زمان او دوستانم خوار خواهند شد وسرهاى آنها را به يكديگر هديه خواهند داد همان طور كه سرهاى ترك وديلم را به هم هديه مى دادند، اينان كشته مى شوند وسوخته مى گردند، آنان همواره ترسان، مرعوب وانديشه مند هستند، زمين به خون اينها رنگين مى شود، فرياد وناله وبانك وشيون از زنان آنها بلند است، واينها از دوستان واقعى من هستند، بوسيله اينها هر فتنه تاريك وظلمانى را دفع خواهم ساخت، وبه خاطر اينها زلزله ها را برطرف مى كنم وسختى ها وظلم ها را بر مى دارم، اين دسته از مردم مشمول رحمت خداوند بوده وصلوات او شامل حال آنها مى باشد واينان هدايت شده هستند.

در پايان حديث عبد العظيم فرمود: از محمّد بن جعفر تعجّب است پس از اينكه اين حديث را از پدرش شنيد وآن را از براى مردم بازگو كرد، به گفتار او توجهى نكرد وخروج نموة، اين از اسرار پروردگار است، او را از نااهلان نگهداريد.

(عرض دين بر معصوم)

حدّثنا على بن أحمد بن موسى الدقّان رضى عنه الله وعلى بن عبداللَّه الورّاق جميعاً قالا: حدّثنا محمّد بن هارون الصوفى قال: حدّثنا أبو تراب عبيداللَّه بن موسى الرويانى، عن عبد العظيم ابن عبداللَّه الحسنى قال: دخلت على سيّدى على بن محمّد بن على بن موسى بن جعفر بن محمّد بن على بن الحسين بن على بن أبى طالب عليهم السّلام فلمّا بصر بى قال لي: مرحباً بك يا أباالقاسم، أنت وليّنا حقّاً.

قال: فقلت له: يابن رسول اللَّه! إنّى اُريد أن أعرض عليك دينى، فإن كان مرضيّاً ثبتُّ عليه حتّى ألفى اللَّه عزّوجلّ.

فقال: هات يا أباالقاسم.

فقلت: إنّى أقول أنّ اللَّه تعالى واحد ليس كمثله شىء، خارج من الحدّين: حدّ الإبطال وحدّ التشبيه، وأنّه ليس بجسم ولا صورة ولا عرض ولا جوهر، بل هو مجسّم الأجسام، ومصوّر الصور، وخالق الأعراض والجواهر، وربُّ كلّ شىء ومالكه وخالقه، وجاعله ومحدثه، وأنّ محمّداً عبده ورسوله خاتم النبيّين، فلا نبىّ بعده إلى يوم القيامة، وأنّ شريعته خاتمة الشرائع، فلا شريعة بعدها إلى يوم القيامة، وأقول أنّ الإمام والخليفة وولى الأمر بعده أمير المؤمنين على بن أبى طالب عليه السّلام، ثمّ الحسن، ثمّ الحسين، ثمّ على بن الحسين، ثمّ محمّد بن على، ثمّ جعفر بن محمّد، ثمّ موسى جعفر، ثمّ على بن موسى، ثمّ محمّد بن على، ثمّ أنت يا مولاى.

فقال على عليه السّلام: ومن بعدى الحسن ابنى، فكيف للنّاس بالخلف من بعده؟

قال: قلت، وكيف ذاك يا مولاي؟

قال: لأنّه لايُرى شخصه، ولا يحلّ ذكره باسمه حتّى يخرج فيملاً الأرض قسطاً وعدلاً كما مُلئت ظلماً وجوراً

قال: فقلت: أقررت، وأقول أنّ وليّهم ولى اللَّه، وعدوّهم عدوّ اللَّه، وطاعتهم طاعة اللَّه، ومعصيتهم معصية اللّه، أقول أنّ المعراج حقّ، والمسألة فى القبر حقّ، وأنّ الجنّة حقّ، والنّار حقّ، والصراط حقّ، والميزان حقّ، والميزان حقّ، والميزان حقّ، وأنّ الساعة آتية لا ريب فيها، وأنّ اللَّه يبعث من فى القبور، وأقول أنّ الفرائض الواجبة بعد الولاية الصلاة، والزكاة، والصوم، والحج، والجهاد، والأمر بالمعروف والنهى عن المنكر.

فقال على بن محمّد عليهما السّلام: يا أباالقاسم! هذا واللَّه دين اللَّه الذى ارتضاه لعباده فاثبت عليه، ثبّتك اللَّه بالقول الثابت فى الحياة الدنيا وفى الآخرة.(۳۴)

عبد العظيم حسنى فرمود: بر آقا ومولاى خود على بن محمّد عليهما السّلام وارد شدم، چون نظر آن حضرت بر من افتاد، فرمود: مرحبا اى ابوالقاسم! تو حقّا از دوستان ما هستى.

عبد العظيم گفت: عرض كردم: اى پسر پيغمبر! ميل دارم عقائد دينى خود را بر شما عرضه بدارم، اگر مورد پسند باشد بر او ثابت باشم تا به لقاى خداوند برسم.

امام عليه السّلام فرمود: عقائد خود را اظهار نما.

گفت: عرض كردم: من معتقدم خدا يكى است ومانند او چيزى نيست، واز دو حدّ ابطال وتشبيه بيرون است، خداوند جسم وصورت وعرض وجوهر نيست، بلكه پروردگار اجسام را جسميّت داده وصورت ها را تصوير فرموده، واعراض وجواهر را آفريده است، او خداوند همه چيز ومالك ومحدث اشياء است. عقيده دارم محمّد صلى اللّهُ عليه وآله وسلّم بنده وفرستاده ى او خاتم پيغمبران است، وپس از وى تا روز قيامت پيغمبرى نخواهد بود، شريعت وى آخرين شرايع بوده وپس از او دينى ومذهبى نخواهد آمد. عقيده ى من درباره ى امامت اين است كه امام بعد از حضرت رسول صلى اللّهُ عليه وآله وسلّم أمير المؤمنين على بن ابى طالب صلى اللّهُ عليه وآله وسلّم است، بعد از او حسن، پس از وى حسين وعلى بن الحسين ومحمّد بن على وجعفر بن محمّد وموسى بن جعفر وعلى بن موسى ومحمّد بن على عليهم السّلام، بعد از اينها امام مفترض الطاعه شما هستيد.

در اين هنگام حضرت هادى عليه السّلام فرمود: پس از من فرزندم حسن امام است ليكن مردم درباره ى امام بعد از او چه خواهند كرد؟

گويد: عرض كردم: اى مولاى من! مگر جريان زندگى امام بعد از او از چه قرار است؟

فرمود: امام بعد از فرزندم حسن شخصش ديده نمى شود واسمش در زبانها جايز نيست تا آن گاه كه از پس پرده غيب بيرون شود وزمين را از عدل وداد پر نمايد، همان طور كه از ظلم وستم پر شده باشد.

عبد العظيم گفت: عرض كردم: به اين امام غائب هم معتقد شدم واكنون مى گويم: دوست آنان دوست خدا، ودشمن ايشان دشمنان خدا هستند. طاعت آنان طاعت پروردگار ومعصيت ونافرمانى از آنها موجب معصيت اوست. من عقيده دارم كه معراج وپرسش در قبر وهم چنين بهشت ودوزخ وصراط وميزان حقند، وروز قيامت خواهد آمد ودر وجود آن شكى نيست، وخداوند همه ى مردگان را زنده خواهد كرد، ونيز عقيده دارم كه واجبات بعد از اعتقاد به ولايت وامامت عبارت اند از: نماز، زكات، روزه، حج، جهاد، امر به معروف ونهى از منكر.

در اين هنگام حضرت هادى عليه السّلام فرمود: اى ابوالقاسم! به خدا سوگند اين معتقدات شما دين خداست كه براى بندگانش برگزيده، بر اين عقيده ثابت باش خداوند تو را به همين طريق در زندگى دنيا وآخرت پايدار بدارد.

(ويژگى انتظار)

۵. الحسين بن على العلوى، عن سهل بن جمهور، عن عبد العظيم بن عبداللَّه الحسنى، عن الحسن بن الحسين العرنى، عن على بن هاشم، عن أبيه، عن أبى جعفر عليه السّلام قال: ما ضرّ من مات منتظراً لأمرنا ألاّ يموت فى وسط فسطاط المهدى وعسكره.(۳۵)

على بن هاشم از پدرش از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده كه آن جناب فرمود: كسى كه در انتظار (امر) ما باشد زيانى به او نخواهد رسيد، واين شخص مانند اين است كه در وسط خيمه ى حضرت مهدى ودر ميان لشگر آن جناب مرده باشد.

(شرايط غيبت)

۶. حدّثنا محمّد بن أحمد الشيبانى رضى الله عنه، عن محمّد بن على بن موسى بن جعفر بن محمّد بن على بن الحسين بن على بن أبى طالب عليهم السّلام عن أبيه عن آبائه عن أمير المؤمنين عليهم السّلام قال: للقائم منّا غيبة أمدها طويل، كأنّى بالشيعة يجولون جولان النعم فى غيبته، يطلبون المرعى فلايجدونه، ألا فمن ثبت منهم على دينه ولم يقس قلبه لطول أمد غيبة إمامه فهو معى فى درجتى يوم القيامة.

ثمّ قال عليه السّلام: إنّ القائم منّا إذا قام لم يكن لأحد فى عنقه بيعة فلذلك تخفى ولادته ويغيب شخصه.(۳۶)

عبد العظيم حسنى از حضرت جواد عليه السّلام واو از آباء گرامش از أمير المؤمنين روايت نموده كه آن بزرگوار فرمود: براى قائم ما غيبتى است كه زمان آن بطول خواهد انجاميد، من شيعيان را مى بينم در غيبت او مانند گوسفندان كه در جستجوى چرا گاه اين طرف وآن طرف مى روند سرگدان خواهند شد، وهرگز بوجود شريف آن حضرت راه پيدا نخواهند كرد. اكنون متوجه باشيد هر كس از شيعيان ما در زمان غيبت بر دين وعقيده ى خود ثابت بماند، ودلش از طول غيبت خسته نگردد، وى در روز قيامت در نزد خودم قرار خواهد گرفت.

بعد از آن حضرت فرمود: قائم ما هر گاه قيام نمايد تحت تبعيت احدى نخواهد بود، وبراى اين است كه ولادت او از مردم مخفى مى ماند، ووجود مقدسش از انظار غايب مى گردد.

(منتظرن، بهترينِ اهلِ زمان)

۷. حدّثنا على بن عبداللَّه الورّاق قال: حدّثنا محمّد بن هارون الصوفى، عن عبداللَّه بن موسى، عن عبد العظيم بن عبداللَّه الحسنى رضى الله عنه قال: حدّثنى صفوان بن يحيى، عن إبراهيم بن أبى زياد، عن أبى حمزة الثمالى، عن أبى خالد الكابلى قال: دخلت على سيّدى على بن الحسين زين العابدين عليهما السّلام فقلت له: يابن رسول اللَّه! أخبرنى بالذين فرض اللّخه عزّوجلّ طاعتهم ومودّتهم، وأوجب على عباده الاقتداء بهم بعد رسول اللَّه صلى اللّهُ عليه وآله وسلّم.

فقال لي: يا كابلي! إنّ اُولى الأمر الذين جعلهم اللَّه عزّوجلّ أئمّة للناس وأوجب عليهم طاعتهم: أمير المؤمنين على بن أبى طالب عليه السّلام، ثمّ الحسن، ثمّ الحسين ابنا على بن أبى طالب. ثمّ انتهى الأمر إلينا، ثمّ سكت.

فقلت له: سيّدي! روى لنا عن أمير المؤمنين(على) عليه السّلام أنّ الأرض لا تخلو من حجّة للَّه عزّوجلّ على عباده، فمن الحجّه والإمام بعدك؟

قال: ابنى جعفر، واسمه فى التوراة باقر؛ يبقر العلم بقراً، هو الحجّة والإمام بعدى، ومن بعد محمّد ابنه جعفر، واسمه عند أهل السماء الصادق.

فقلت له: يا سيّدي! فقلت فكيف صار اسمه الصادق وكلّكم صادقون؟

قال: حدّثنى أبى أبيه عليهما السّلام أنّ رسول اللَّه عليه السّلام قال: إذا ولد ابنى جعفر بن محمّد على بن الحسين بن على بن أبى طالب عليهم السّلام فسمّوه الصادق؛ فإنّ للخامس بن ولده ولداً اسمه جعفر يدّعى الإمامة اجتراء على اللَّه وكذباً عليه فهو عند اللَّه جعفر الكذاّب المفترى على اللَّه عزّوجلّ، والمدّعى لما ليس له بأهل، المخاف على أبيه والحاسد لأخيه، ذلك الذى يروم كشف ستر اللّه عند غيبة ولى اللَّه عزّوجلّ.

ثمّ بكى على بن الحسين عليهما السّلام بكاء شديداً ثمّ قال: كأنّى بجعفر الكذّاب وقد حمل طاغية زمانه على تفتيش أمر ولى اللَّه، والمغيب فى حفظ اللَّه والتوكيل بحرم أبيه جهلاً منه بولادته، وحرصاً منه على قتله إن ظفر به (و) صمعاً فى ميراثه حتّى يأخذه بغير حقّه.

قال أبو خالد: فقلت له: يابن رسول اللَّه! وإنّ ذلك لكائن؟

فقال: إى وربّى إنّ ذلك لمكتوب عندنا فى الصحيفة التى فيها ذكر المحن التى تجرى علينا بعد رسول اللَّه صلى اللّهُ عليه وآله وسلّم.

قال أبو خالد: فقلت: يابن رسول اللَّه! ثمّ يكون ماذا؟

قال: ثمّ تمتدّ الغيبة بولىّ اللَّه عزّوجلّ الثانى عشر من أوصياء رسول اللَّه صلى اللّهُ عليه وآله وسلّم والأئمّة بعده.

يا أبا خالد! إنّ أهل زمان غيبته القائلين بإمامته والمنتظرين لظهوره أفضل من أهل كلّ زمان؛ لأنّ اللَّه تبارك وتعالى أعطاهم من العقول والأفهام والمعرفتة ما صارت به الغيبة عندهم بمنزلة المشاهدة، وجعلهم فى ذلك الزمان بمنزلة المجاهدين بين يدى رسول اللَّه صلى اللّهُ عليه وآله وسلّم بالسيف، أولئك المخلَصون حقّاً وشيعتننا صدقا، والدعاة إلى دين اللَّه عزّوجلّ سّراً وجهراً.

وقال على بن الحسين عليهما السّلام: إنتظار الفرج من أعظم الفرج.(۳۷)

ابو خالد كابلى گويد: بر سيّد خود على بن الحسين عليهما السّلام وارد شدم وبه آن حضرت عرض كردم: اى فرزند پيغمبر! از كسانى كه خاوند اطلاعت از آنها را پس از پيغمبر واجب نموده وبندگان خود را به اقتداى آنان ملزم ساخته است مرا آگاه نما.

حضرت فرمود: اى كابلى! اولوالامرى كه پروردگار آنها را براى مردم پيشوا قرار داده واطلاعت ايشان را واجب نموده است، اولين آنها أمير المؤمنين عليه السّلام وبعد از وى دو فرزندش حسن وحسين عليهما السّلام هستند، پس از اين دو نفر مقام آنان به ما رسيده، پس حضرت ساكت شدند.

ابو خالد گويد: عرض كردم: اى سرور من! براى ما روايت كرده اند كه أمير المؤمنين عليه السّلام فرمود: زمين هيچگاه از حجت خدا خالى نمى ماند پس حجت وامام بعد از تو كيست؟

حضرت فرمود: فرزند من محمّد كه نام او در تورات باقر است؛ زيرا كه علم را از هم خواهد شكافت وحقائق آن را براى مردم بازگو خواهد كرد او امام وحجّت بعد از من است، پس از وى فرزندش (جعفر) حجّت وامام است ونام او در نزد اهل آسمان (صادق) است.

راوى گويد: عرض كردم: اى سيّد من! چگونه وى را (صادق) ناميده اند در حالى كه شما اهل بيت همه صادق وراستگو هستيد؟

حضرت فرمود: پدرم از پدرش روايت كرده كه حضرت رسول صلى اللّهُ عليه وآله وسلّم فرمود: هر گاه فرزندم جعفر بن محمّد متولد شد او را صادق نام بگذاريد؛ زيرا كه پنجمين فرزند او كه جعفر نام خواهد داشت مدّعى مقام امامت خواهد شد، وى دز نزد پروردگار كذّاب ومفترى محسوب است ومدّعى مقامى است كه اهليّت آن را ندارد، او با پدرش مخالفت مى نمايد وبه برادرش حسد مى ورزد، او در هنگامى كه ولىّ خدا غايب است قصد افشاى اسرار پروردگار را خواهد كرد.

پس از اين حضرت سجّاد عليه السّلام گريه زيادى نموده وفرمود: گويا مى بينم جعفر كذّاب را در حليكه طاغيه ى زمان خود را در جستجوى امر ولىّ خدا راهنمايى مى كند، وحلا اينكه ولىّ پروردگار در محافظت خداوند قرار گرفته ووكاتل حرم پدرش بعهده ى وى نهاده شده، جعفر كذّاب از روى جهلى كه به ولادت ولىّ عصر دارد حريص است كه آن حضرت را بعد از ولادت بقتل برساند براى اينكه به ميراث پدرش دست پيدا كند وارث او را بدون استحقاق دريافت نمايد.

ابو خالد گويد: عرض كردم: اى پسر رسول خدا! اين امورى كه فرموديد انجام خواهد گرفت؟

حضرت فرمود: آرى به پروردگارم سوگند اين مطالب در صحيفه اى كه نزد ما موجود است نوشته شده، ودر آن صحيفه تمام سختيها وپيش آمدهايى كه براى ما پيش آمد خواهد كرد مضبوط است.

ابو خالد گويد: عرض كردم: پس از آن چه خواهد شد؟

حضرت فرمود: پس از آن غيبت ولىّ خدا ودوازدهمين وصىّ حضرت رسول وائمّه عليهم السّلام به درازا خواهد كشيد.

فرمود: اى ابو خالد! مردمان زمان غيبت كه به امامت او معتقد گردند ومنتظر ظهور او باشند بهترين مردمان هستند؛ زيرا خداوند به اندازه اى به آنان فهم وخرد وشناخت مرحمت فرموده كه غيبت در نزد آنها بمنزله مشاهده، ومدرم آن زمان مانند كسانى كه در پيشاپيش مقابل حضرت رسول صلى اللّهُ عليه وآله وسلّم به جهاد پرداخته باشند محسوب خواهند شد، آنها حقّا بندگان خالط وشيعيان راستگو هستند، وآنانند كه مردم را بسوى دين خدا در آشكار وپنهان دعوت مى كنند.

ودر پايان حديث حضرت فرمود: انتظار فرج از بهترين اعمال است.

(ويژگى هاى مهدى عليه السّلام)

۸. حدّثنا على بن أحمد بن موسى الدقّاق رضى الله عنه قال: حدّثنا محمّد بن هارون الصوفى قال: حدّثنا أبو تراب عبداللَّه بن موسى الرويانى قال: حدّثنا عبد العظيم ابى عبداللّه بن على بن الحسين بن زيد بن الحسن بن على بن أبى طالب عليهم السّلام (الحسنى) قال: دخلت على سيّدى محمّد بن على موسى بن جعفر بن محمّد بن على بن الحسين ابن على بن أبى طالب عليهم السّلام وأنا اُريد أن أسأله عن القائم أهو المهدى أو غيره، فابتد أنى فقال لي: يا أباالقاسم! إنّ القائم منّا هو المهدى يجب أن ينتظر فى غيبته، ويطاع فى ظهوره، وهو الثالث من ولدى، والذى محمّداً صلى اللّهُ عليه وآله وسلّم بالنبوّة وخصّنا بالإمامة إنّه لو لم يبق من الدنيا إلاّ يوم واحد لطوّل اللَّه ذلك اليوم حتّى يخرج فيه فيملأ الأرض قسطاً وعدلاً كما مُلئت جوراً وظلماً، وإنّ اللَّه تبارك وتعالى ليصلح له أمره فى ليلة كما أصلح أمر كليمه موسى عليه السّلام إذ ذهب ليقتبس لأهله ناراً فرجع وهو رسول نبى.

ثمّ قال عليه السّلام: أفضل أعمال شيعتنا انتظار الفرج(۳۸)

عبد العظيم حسين گفت: بر ابوجعفر محمّد بن على عليهما السّلام وارد شدم وقصد داشتم كه از آن حضرت راجع به (قائم) كه آيا مهدى همان است پرسش نمايم. قبل از اين كه من موضع سؤال را مطرح كنم، آن بزرگوار خود آغاز سخن فرمود، گفت: اين ابوالقاسم! بدرستى كه قائم از خاندان ما همان (مهدى) است كه واجب است انتظار او كشيده شود در غيبتش، واطاعت گردد در ظهورش، وى سومين فرزند از اولاد من است. سوگند به خدايى كه محمّد را براستى برانگيخت، وما را به امامت مخصوص گردانيد اگر از دنيا نماند مگر يك روز، خداوند آن روز را چنان طول خواهد داد كه تا مهدى از پشت پرده ى غيبت بيرون گردد، وزمين را از عدل وداد پُر نمايد همان طور كه از جور وستم پر شده باشد، خداوند امور ولى عصر را در يك شب اصلاح خواهد نمود، به همان روشى كه امر موسى بن عمران را در هنگامى كه رفت از كوه آتش بياورد اصلاح فرمود واو را به اهلش برگردانيد در حاليكه پيغمبر بود.

ودر پايان حديث حضرت فرمود: بهترين اعمال شيعيان ما انتظار فرج است.

نتيجه:

از روايت نقل شده از طريق عبد العظيم حسنى عليه السّلام در باره امام عصر عليه السّلام مى توان به نتايج وتعاليم زير دست پيدا كرد:

۱. امام زمان عليه السّلام سومين فرزند امام محمدتقى عليه السّلام وهمنام وهم كنيه با پيامبر صلى اللّهُ عليه وآله وسلّم است.

۲. امام عصر عليه السّلام، پس از آنكه جهان سرشار از ظلم وستم شده است، آن را از عدل وداد آكنده مى كند.

۳. تعداد ياران اوليه او در ابتدا ۳۱۳ نفر وبه تعداد نفرات لشكر اسلام در جنگ بدر است وپس از آن با سپاهى كه ده هزار نفر مى باشند به فرمان الهى قيام مى كند.

۴. بيعت هيچ كسى در گردن او نيست.

۵. از دشمنان خدا، آنقدر مى كشد تا خداوند خشنود گردد.

۶. خداوند كار او را در يك شب اصلاح مى كند، چنانكه مشكل موسى كليم را در يك شب اصلاح كرد.

۷. بهترين اعمال شيعيان، انتظار فرج است وبهترين افراد منتظران ظهور اويند.

فياربّ عجل فى ظهور امامنا * * * فهذا دعاء للبرية شامل.


 

 

پى نوشت ها:


(۱) جنة النعيم والعيش السليم، المولى باقر بن اسماعيل المازندرانى (م ۱۳۱۳ ه.ق) ص ۴۴۴ چاپ سنگى تهران.

(۲) جنة النعيم، ص ۴۰۲.

(۳) الذريعة، ذيل عنوان خطيب اميرالمؤمنين عليه السلام.

(۴) من لا يحضره الفقيه، ج ۲، ص ۸۰.

(۵) روضات الجنّات، محمدباقر الخوانسارى، ج ۴، ص ۲۱۰.

(۶) قاموس الرجال، التسترى، ج ۵، ص ۳۷۴.

(۷) معجم رجال الحديث، ج ۱۰، ص ۴۹.

(۸) رسالة صاحب بن عباد به نقل رى باستان، حسين كريمان، ج ۱، ص ۳۵۶؛ روضات، ج ۴، ص ۲۰۸ حضرت آية اللّه خويى نوشته اند اين روايت لااقل از جهت مرسل بودن ضعيف است (معجم رجال الحديث، ج ۱۰، ص ۴۹).

(۹) توحيد، ص ۸۲ - ۸۱، روضات، ج ۴، ص ۲۰۷ و۲۰۸.

(۱۰) ترتيب قرن بر حسب درگذشت نويسنده است.

(۱۱) ريحانة الادب، محمد على مدرّس تبريزى.

(۱۲) جنة النعيم.

(۱۳) روضات، ج ۴، ص ۲۰۸.

(۱۴) سرالانساب، ص ۱۰، به نقل رى باستان، ج ۱، ص ۳۸۹.

(۱۵) رجال نجاشى، چاپ سنگى، تهران، ۱۳۱۷ ه.ق.

(۱۶) جنة النعيم، ص ۴۷۱.

(۱۷) منتقلة الطالبية، نسخه عكسى كتابخانه لغت نامه دهخدا.

(۱۸) امام فخر رازى (م ۶۰۶ ه) از دانشمندان اهل سنّت است.

(۱۹) الشجرة المباركة، ص ۶۴، منشورات كتابخانه آيةاللّه مرعشى.

(۲۰) جنة النعيم، ص ۴۰۱.

(۲۱) كتاب الرجال، چاپ مرحوم محدث، ص ۲۲۶.

(۲۲) روضات، ج ۴، ص ۲۱۰.

(۲۳) عمدة الطالب فى انساب آل ابى طالب، ص ۷۵.

(۲۴) الفصول الفخرية، چاپ مرحوم محدث، ص ۱۰۷.

(۲۵) روضات، ج ۴، ص ۲۰۹ وآن از ارواشح.

(۲۶) مستدرك الوسائل، ج ۱۰، ص ۳۶۷.

(۲۷) وسائل، چاپ دار احياء التراث، ج ۲۰، ص ۲۲۹ - ۲۲۸.

(۲۸) جامع الرواة، الاردبيلى، ص ۴۶۰.

(۲۹) شعب المقال، النراقى، ص ۷۱ - ۷۰ ر.ك: مقاله (عظمت شخصيت عبد العظيم حسنى عليه السلام)، سيد جعفر شهيدى، مجله علوم حديث، ش ۱.

(۳۰) البقرة / ۱۴۸.

(۳۱) كمال الدين ۳۶ / ۱؛ الاحتجاج ۲۴۹ / ۲.

(۳۲) معانى الأخبار ص ۱۳۹، باب معنى الرجيم.

(۳۳) كمال الدين، ب ۲۸، ح ۳.

(۳۴) الأمالى للصدوق ۴۱۹؛ روضة الواعظين ۳۱؛ كفاية الأثر ۲۸۶.

(۳۵) الكافى ۳۷۲ / ۱.

(۳۶) كمال الدين، ج ۱، ص ۳۰۳.

(۳۷) كمال الدين وتمام النعمة ۳۱۹.

(۳۸) كمال الدين، ص ۳۷۷.

رتبه رتبه:
  ۰ / ۰.۰
نظرات
بدون نظرات

نام: *
كشور:
ايميل:
متن: *
بررسی کاربر: *
إعادة التحميل
 
شبكة المحسن عليه السلام لخدمات التصميم