صفحه اصلى » مقاله هاى مهدوى » (۱۳۸) بصيرت اخلاقى در عصر ظهور (ماهيت، ضرورت وچرايى آن)
مقاله هاى مهدوى

مقاله ها (۱۳۸) بصيرت اخلاقى در عصر ظهور (ماهيت، ضرورت وچرايى آن)

بخش بخش: مقاله هاى مهدوى الشخص نویسنده: رحیم کارگر تاريخ تاريخ: ۱۲ / ۷ / ۱۳۹۳ هـ.ش نمایش ها نمایش ها: ۸۱۲۵ نظرات نظرات: ۰

بصيرت اخلاقى در عصر ظهور (ماهيت، ضرورت وچرايى آن)

چكيده
يكى از پرسش هاى اساسى در مورد (عصر ظهور)، امكان اصلاح اخلاقى وتغيير وتحولات روحى ومعنوى در انسان ها ودورى آنان از معصيت، فسادگرى، جنايت وبيداد است؛ يعنى آيا انسان ها واقعاً خوب وصالح مى شوند؟
بر اساس روايات پاسخ اين سؤال، روشن ومثبت است؛ يعنى، اصلاح كامل وهمه جانبه رفتار، اخلاق، پندار وگفتار انسان ها به دست امام زمان عليه السلام ودر پرتو دولت اخلاقى مهدوى صورت مى گيرد.
بيان چرايى وچگونگى اين دگرگونى روحى وانقلاب اخلاقى، مى تواند راهگشاى بسيارى از پژوهش ها ورويكردهاى معرفتى دربارة امكان اصلاح انسان ورفع مشكلات عديدة بشر وتعليم وتربيت او در همه سطوح باشد. تا زمانى كه انسان از نظر اخلاقى وفكرى، رشد نيابد وتربيت نشود وبه كمال وسعادت واقعى خود نينديشد وبدان سو گام ننهد، تمامى كاستى ها، ناراستى ها وناهنجارى ها باقى خواهد ماند. براى رسيدن به اين مرحله از رشد، انسان بايد داراى بصيرت اخلاقى باشد. درك وشناخت (بصيرت اخلاقى) وضرورت وبايستگى آن، در اين پژوهش مورد بررسى قرار مى گيرد.
پيش درآمد
انسان موجودى است كرامت يافته، با فطرت پاك الهى وسرشته شده با مكارم اخلاقى وخرد متعالى. اين خليفه حق بر روى زمين، ظرفيت ونيروى رشد وشكوفايى فوق العاده اى دارد كه در پرتو آن، مى تواند يك زيست فرهنگى شكوهمندى را تجربه كند ودر سطح فراگير وجهان شمول، هويت انسانى والهى خود را بروز دهد. انسان مادى ودنيوى، داراى (بعد فرهيخته اى) است معنوى والهى؛ كه هم او را به سمت كمال وتعالى برتر سوق مى دهد وهم حيات زمينى او را سامان حقيقى مى بخشد. در واقع زيست پاك وبى آلايش انسانى، تنها در گرو راهكارهاى مديريتى وتجربى نيست؛ بلكه اينها فقط براى چرخش بهينه بعضى از امور دنيوى است؛ يعنى،مربوط به سطح خُرد حيات. اما سطح كلان زندگى در دو بعد مادى ومعنوى، نيازمند راهكار بنيادين ونظام جامعى است كه انسان را از سطح نابهنجار وغيرحقيقى جدا كرده ودر يك سطح برتر وكامل ترى قرار مى دهد؛ يعنى، انسان به آن هويت واقعى واصيل خود نزديك شده ودر نظام متواتر فكرى واخلاقى قرار گيرد. مهم ترين مسأله اين است كه آيا امكان اين تغيير وتحول روحى واخلاقى در انسان وجود دارد واصولاً چرا جامعه به اين دگرگونى هاى فرهنگى نياز دارد؟ مكاتب فكرى بشر، پاسخ هاى مختلفى به اين سوال داده اند والبته كمتر مكتب وانديشه اى هست كه به طور جامع وكامل به اين مسأله بپردازد وراهكار فرهنگى (فرهيختگى معنوى وتربيتى) براى رفع كاستى ها وناراستى ها ارائه بدهد؛ اما اديان الهى ـ به خصوص دين مقدس اسلام ـ به اين جنبه توجه ژرفى نشان داده ورسالت پيامبران ومصلحان را، اصلاح اخلاقى ومعنوى انسان قرار داده وراهكار بنيادين وفراگيرى ارائه نموده اند.
به نظر ما اين نظام جامع وكامل، تنها در (دولت اخلاقى مهدوى) محقق شده وسامان مى يابد. مؤلفه اساسى اين نظام، رسيدن انسان به (بصيرت اخلاقى) است تا تمامى ظرفيت ها وتوانايى هاى او شكوفا گشته وبسترهاى فرو روى او در ناراستى ها، دشوارى ها وآلودگى ها برچيده شود. تا انسان به اين بصيرت وخرد ورزى اخلاقى والوهى نرسد واز رشد فكرى واخلاقى همنوا برخوردار نگردد، دامنة رنج ها وكاستى هاى او، گسترده تر شده واز حيات معقول ومتكامل به دور خواهد بود. فرضيه اى كه به دنبال طرح وتبيين آن هستيم، (بايستگى دستيابى به بصيرت اخلاقى جهت فرو كاستن ناراستى ها ومشكلات بشر ورسيدن به يك جامعه برتر اخلاقى ودينى است).
در واقع اجتماع سالم در پرتو اخلاق سالم است؛ يعنى، اگر در يك جامعه فضايل اخلاقى رواج داشته باشد واخلاق الهى بر آن حكم فرما شود، بى ترديد آن جامعه از آرامش وسلامت بالايى برخوردار خواهد بود. اگر دنياى امروز در آتش ناامنى، تشويش وهرج ومرج مى سوزد؛ اگر كابوس فساد وانحراف بر آن حكم فرماست؛ اگر دنياى امروز گرفتار كشمكش ها، فحشا، تجاوز وده ها فتنه وفساد ديگر است؛ اگر دولت مردان همچون گرگ هاى درنده وخون آشام از ترس همديگر خواب وآرام ندارند وپيوسته در انديشه نابودى همديگر هستند؛ اگر جوانان كشورها به انحراف جنسى آلوده شده اند؛ اگر بى عفتى وبى بند وبارى دامنگير زنان ودختران غربى وشرقى گرديده است و... همه وهمه به علت عدم حكومت مكارم وفضايل اخلاقى در جامعه وبى توجهى به مبانى اسلامى وآداب انسانى در اجتماع است. اگر در اجتماع، ورع، پارسايى، تعاون، هميارى، انفاق، عفت، تواضع، حسن خلق، محبت وبه طور كلى عدالت به معناى وسيع وجامعش حكم فرما باشد، اين اجتماع همان مدينه فاضله خواهد بود كه مى توان در آن با فكرى آسوده وبه دور از وحشت زندگى كرد.(۱)
اين پژوهش عهده دار پاسخ دهى به اين مسأله اساسى وتبيين بايستگى وچرايى طرح فريضه (بصيرت اخلاقى) است.
بصيرت اخلاقى
(بصيرت) در لغت به معناى بينش، دانايى، هوشيارى وآگاهى است. در اصطلاح بصيرت همان عقلى است كه با نور قدسى منور وبه شعاع هدايت الهى آراسته گشته است واز اين رو در مشاهده خطا نمى كند وبه دليل وبرهان نياز ندارد؛ بلكه حق را، روشن وآشكار مى بيند وباطل را با خوارى وذلت نفى مى كند. از اين رو بصيرت، انسان را از حيرت وتشويش وترديد مى رهاند وهرگونه شبهه اى را طرد مى كند؛ چنان كه صاحب منازل السائرين مى گويد: (البصيرة ما يخلصك من الحيرة)؛ (بصيرت چيزى است كه تو را از حيرت خلاص مى سازد).(۲)
بصيرت در اصطلاح عرفانى، عبارت است از قوة قلبى كه به نور قدس روشن باشد وبا آن قوه، شخص حقايق وبواطن اشياء را مى بيند. حكما قوت بصيرت را عاقله نظريه وقوة قدسيه مى نامند.(۳) مولوى نيز مى گويد:

اى خدا داده تو را چشم بصيرت از كرم * * * كز خمارش سجده آرد شهپر روح الامين

يكى از درجات مهم بصيرت، اين است كه هر كس را خداوند به تزكية نفس وتصفيه دل با زهد وعبادت موفق گرداند وقلب او را از زنگار تعلّقات دنيوى پاك سازد واز اين ظلمت ها رهايش كند ومعرفت را در قلب او روان سازد، فراست در او ظاهر وشكوفا مى گردد (تفجّر المعرفه وتُنبت الفراسه)(۴) وحكمت ها در قلب او پديدار مى شود؛ چنان كه رسول گرامى صل الله عليه وآله فرمود: (هر كس براى خداوند چهل صباح خود را خالص سازد، چشمه هاى حكمت از قلب او بر زبانش سرازير مى گردد).
علامه بحرانى (صاحب رسالة الطريق الى الله) مى گويد: (مقصود اصلى شارع از مكلفين تقويت بصيرت ايشان است تا او را با بينش كامل وآگاهى كافى اطاعت كنند وهر چه موجب تقويت بصيرت وزيادت هوشمندى گردد، مورد نظر حق تعالى است؛ بلكه تأكيد بيشترى بر آن دارد).(۵) بر اين اساس بصيرت، روشن بينى، انديشمندى ودانايى حكيمانه وانسانى است كه همچون چراغى پر نور در شب تاريك، جلوى او را روشن مى كند وراه كمال وانسانيت را براى وى نمايان مى سازد ومانع از سقوط او در جهالت، ضلالت وحيوانيت مى گردد.
بصيرت، خرد ورزى فاضله اى است كه از اخلاق الهى وطهارت روح به دست مى آيد وبر روشن بينى ونيك انديشى او، اثرى عميق دارد. اين بصيرت اخلاقى است كه در شناخت حق از باطل وعيوب فرد وجامعه، شناخت احكام الهى وموانع رشد (وسوسه هاى شيطانى و...) وراه نجات ورستگارى، به انسان يارى مى رساند. انسانى كه حجاب هاى هوس وتمايلات نفسانى ومادى، جلوى چشم باطن وعقل پوياى او را گرفته است، نمى تواند حقايق را آن گونه كه هست وراه حيات طيّبه ومعقول را آن گونه كه بايد، مشاهده كند؛ اما طهارت روح وپاكى باطن ورشد دانايى، منجر به درك هرچه بيشتر حقايق وشكوفايى استعدادهاى انسانى مى شود.
بصيرت اخلاقى؛ يعنى، بر قرارى پيوند بين جنبه هاى عقلى وفطرى انسان ها وتربيت وتزكيه او در جهت رشد وتعالى معنوى وروحى در پرتو دانايى وپارسايى. در واقع انسان با دو بال عقل واخلاق، قله هاى كمال را در مى نوردد ومشكلات وكاستى هاى ناشى از رشد رذايل اخلاقى، فزون خواهى، جهالت، بى خردى، دنيا گرايى و.... را از خود وجامعه مى زدايد. او در ساية بصيرت اخلاقى، چنان به روشن بينى پارسايانه مى رسد كه دنيا براى او فقط دار امتحان وگذر مى شود ووظيفه وراه نجات خود را در فضيلت گرايى وپاك زيستى مى داند وبا پى بردن به زشتى انحرافات ومعاصى، به فكر آباد كردن آخرت وكسب توشه براى آن مى افتد.
خلاصه آنكه در تعريف وتبيين ماهيت (بصيرت اخلاقى) مى توان گفت: (رشد وبالندگى توأم فكرى واخلاقى انسان جهت رسيدن به كمال نهايى ودستيابى به روشن بينى دينى ودانايى معنوى كه منجر به تزكيه وتهذيب انسان ودورى از ناراستى ها وكژتابى هاى گوناگون مى گردد).
دو مؤلّفه همنوا (رشد فكرى واخلاقى)
عصر ظهور، دوران حيات طيبه وحيات معقول انسانى است؛ عصر حاكميت عقلانيت ومعنويت بر افراد وجوامع. دوره بهْ زيستى وكمال گرايى است كه كمتر نظيرى مى توان براى آن تصور كرد. در اين عصر، تمامى ظرفيت ها واستعدادهاى فطرى وعقلى انسان، شكوفا مى شود وبا تربيت اخلاقى وعقلانى او (تزكيه وتعليم)، حيات نوينى فرا روى او گشوده مى شود. به نوشته يكى از حكما: (زمان ظهور دولت آن جناب ـ كه زمان ظاهر شدن دولت ثانية حق است ـ زمان ظهور وغلبة عقل است از روى باطنى آن كه مقام ولايت است وبه منزله روح است از براى روح ظاهرى كه آن مقام نبوت است).(۶)
در روايات مهدوى، اشاره اى صريح به همنوايى وهم پوشانى دو بعد فكرى واخلاقى انسان شده ورشد وبالندگى توأم آن دو، به دست مهدى موعود عجل الله تعالى فرجه مورد تأكيد قرار گرفته است. امام باقر عليه السلام مى فرمايد: (اذا قام قائمنا وضع يده على رؤوس العباد فجمع به عقولهم واكمل به اخلاقهم)؛(۷) (چون قائم ما قيام كند، دستش را بر سر بندگان مى گذارد وعقول آنها را متمركز ساخته واخلاقشان را به كمال مى رساند) ونيز آمده كه: (يفتح حصون الضلالة وقلوباً غفلاً)؛(۸) (قلعه هاى گمراهى ونادانى ودل هاى بسته را مى گشايد).(۹)
بر اساس روايت امام باقر عليه السلام، عقول وافكار مردم در عصر ظهور، شكوفا ومتمركز واخلاق آنان كامل مى شود؛ اين يعنى، پيوند عقلانيت ومعنويت انسان ورسيدن به بصيرت اخلاقى. او در ساية بينش عميق ودانايى پارسا يانه وايمانى، ريشه هاى مفاسد ومعايب را از درون خود مى زدايد وبر معرفت ومعنويت خود مى افزايد. در واقع دو بعد اثرگذار در انسان تقويت ورشد مى يابد:
۱. بعد اخلاقى؛ يعنى: تربيت وتزكيه انسان، رشد فضايل اخلاقى وانسانى، شكوفايى فطرت الهى، عبوديت وعبادت گرى ومعنويت گرايى انسان.
۲. بعد فكرى؛ يعنى: تعليم وحكمت آموزى انسان، دانايى وروشن بينى او، انديشه ورزى در مبدأ ومعاد و... تقويت خرد ورزى وفهم عميق وواقعى محاسن اخلاقى.
بر اين اساس امام زمان عجل الله تعالى فرجه پس از ظهور، با نفوذ در دل وجان وعقل مردم وهدايت هاى پيامبرگونة خود، آنان را هدايت وراهنمايى مى كند. مقصود از دست (وضع يده) در اين روايت، دست رحمت، هدايت وشفقت الهى بر بندگان است. كلمة (يد) به معناى دست در زبان عربى، مفاهيم ومصداق هاى گوناگونى دارد. يكى از معانى يد، نعمت ورحمت است.(۱۰)
در اين صورت معنا چنين مى شود: در زمان ظهور حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه، با آفت زدايى از درخت عقل وخرد وايجاد بستر وزمينة مناسب براى رشد وشكوفايى عقول مردم، رحمت ونعمت خداوند بر مردم نازل مى شود وهمة آنان هدايت مى يابند وبه سر منزل مقصود (كمال) مى رسند. خداوند در قرآن كريم در مورد يكى از حكمت هاى نبوت مى فرمايد: (ويضع عنهم اصرهم والأغلال التى كانت عليهم)(۱۱)؛ (پيامبر زنجيرها ومشقت ها (جهالت وهواپرستى) را از آنها (مردم) بر مى دارد). در اينجا منظور از زنجير ومشقّت، بندها وزنجيرهاى مادى نيست؛ بلكه مقصود زنجيرهاى نادانى وفساد است كه پيامبر اكرم با هدايت ها وتلاش هاى فراوان فرهنگى، آن را از انسان ها بر طرف ساخت. در عين حال از هدايت هاى تكوينى ويژه اى نيز استفاده كرد ودر دل وجان مردم مشرك وفاسد نفوذ معنوى داشت وتأثيرات عميقى بر آنان گذاشت.
در عصر ظهور نيز امام مهدى عجل الله تعالى فرجه، تمامى موانع وآفت هاى رشد وتعالى عقلانى انسان ها را از بين مى برد وعقول آنان را به حد بالايى از شكوفايى ورشد مى رساند. در اينجا حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه ادامه دهنده راه پيامبران وتكميل كننده برنامه هاى آنان به خصوص پيامبر اسلام صل الله عليه وآله است. در واقع در اين عصر به دو بعد تعليم وتزكيه عموم مردم پرداخته مى شود؛ يعنى، هم بر بصيرت ودانايى آنان افزوده مى شود وهم پاكسازى وتزكيه نفوس در اولويت قرار مى گيرد. قرآن در اين رابطه مى فرمايد: (هُوَ الَّذِى بَعَثَ فِى الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِّنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِى ضَلَالٍ مُّبِينٍ)(۱۲)؛ (او است كه در ميان قوم بى كتاب، پيامبرى از ميان خودشان بر انگيخت كه آيات او را بر آنان مى خواند وپاكيزة شان مى دارد وبه آنان كتاب وحكمت مى آموزد). بر اساس اين آيه، تكامل وجود انسان از جنبه هاى علمى وعملى وتزكيه وتهذيب او، به عنوان هدف نهايى بعثت پيامبر صل الله عليه وآله معرّفى شده است ويكى از زمينه ها وبستر هاى رسيدن به اين هدف، بصيرت بخشى وعلم آموزى به انسان است. امام على عليه السلام مى فرمايد: (خداوند فرستادگان خود را در ميان مردمان بر انگيخت وپيامبران خويش را پياپى روانه كرد تا از آنان رعايت ميثاق فطرى الهى را باز طلبند ونعمت هاى فراموش شده خدايى را به آنان ياد آور سازند ونيروهاى پنهان عقل آدمى را آشكار كنند (يثيروا لهم دفائن العقول) وآيات بهنجار آفرينش را به مردمان بنمايانند...).(۱۳) بر اين اساس نقش اصلى دعوت پيامبران، گسترش دانايى وآموزش وتعليم است وايمان ومعرفت، خود از شاخه هاى دانايى به شمار مى رود. پيامبران به انسان ها، راه ورسم زندگى وهدف ونتيجه آن را مى آموختند وارزش انسان ووالايى مقام ونقش برجستة او در كائنات وتوانايى وظرفيت وجودى او را در رسيدن به تكامل فراگير وتعالى روحى، به وى يادآور مى شدند. در پرتو چنين تعليمى، نيروى تفكر وخردورزى را در او بيدار مى كردند وبه انديشه درباره مبدأ ومعاد وكشف رموز واسرار آيات الهى وا مى داشتند. البته در كنار اين وفراتر از آن، به تزكيه وتهذيب او اهميت داده وراه رسيدن به كمال را در اخلاق متعالى ومعنويت دينى مى دانستند.
پيوند تعليم وتربيت
تقسيم تربيت به دو بخش عقلانى واخلاقى، در فلسفة جديد تعليم وتربيت نيز مورد توجه قرار گرفته است. ژان پياژه، يكى از متخصصان اين فن، ضمن تأكيد بر همراهى حيرت آور اين دو بخش از تربيت، ايجاد تفكر منطقى را در انسان مستلزم پرورش او مى داند وبر تربيت عقل وقلب اصرار مى ورزد. به نظر وى:
(اولين وظيفه ى تربيت تشكيل وبنا كردن عقل است... حق بهره مندى از تربيت اخلاقى همانند برخوردارى از پرورش عقلى، در اين است كه آدمى حق داشته باشد، عقل واخلاق را واقعا در خود بسازد يا لا اقل در تهيه وساختمان آنها سهيم باشد وآن متضمن چيزى بالاتر از كسب معرفت ها يا گوش دادن به درس واجبار به اطاعت است. اين حق در واقع، حق سفتن وپرداختن لوازم معنوى گران بهايى است كه ساختن آنها در گرو محيط اجتماعى مخصوصى است).(۱۴)
خواجه نصير طوسى مى گويد:
در صورتى انسان به سعادت واقعى نايل مى شود كه شهوت وغضب وآمال وآرزوهاى خويش را تحت فرمان خرد قرار دهد وخرد را به فرمان دين در آورد وارادة خويش را در مشيت خداوند فانى سازد.(۱۵)
انسان موجودى است اثر گذار وتأثير پذير؛ ولى اثر پذيرى او باعث شده است كه موجودى قابل انعطاف باشد. نفس انسان در آغاز سالم، صاف وبى آلايش است ومى تواند تحت تعليم وتربيت هاى گوناگون قرار گيرد. همچنين چون انسان داراى قدرت اختيار، انتخاب وارادة آزاد است؛ هم مسؤول است وهم مى تواند ماهيت هاى متفاوت ومختلف پيدا كند واين تعليم وتربيت است كه آينده وسرنوشت انسان را مى سازد ومسير زندگى وى را تعيين مى كند. اگر تربيت وتعليم بر اساس فطرت پاك واستعدادهاى درونى عالى او باشد، در اين صورت او يك انسان پاك ووارسته ومتخلق به اخلاق اسلامى به بار خواهد آمد واگر تربيت شخصى، مبتنى بر فساد اخلاقى ومعيارهاى غير الهى باشد، از وى فردى فاسد وبى ايمان ساخته خواهد شد. يكى از متفكران معاصر مى نويسد:
(عقل وقلب آدمى يا به عبارت ديگر اين دو نوع فعاليت درونى، موقعى است كه نورانيت روح را ـ كه روشنايى خود را از مبدأ اعلى (نور السماوات والارض) گرفته است ـ بپذيرد؛ كليه احكام وفعاليت هاى آنها نورانى مى شود واگر آن دو پديده به همين روشنايى هاى طبيعى قناعت بورزند ورابطه خود را از روح ونورانيت آن قطع كنند، مانند حواس طبيعى كه داريم، تنها پديده ها وروابط صورى جهان طبيعت را درمى يابند؛ چنان كه چشم را اين نور حالى بين كند، همچنين جسم وعقل وروح را گرگين كند).(۱۶)

عقل ودل ها بى گمانى عرشى اند * * * در حجاب از نور عرشى مى زيند
عقل بايد نور ده چون آفتاب * * * تا زند تيغى كه نبود جز صواب

اين يك نكته كليدى ومهم است كه در عصر ظهور مورد توجه بايسته وشايسته قرار مى گيرد وانسان با دو بال علم وانديشه وتربيت وتزكيه، به رشد وكمال مى رسد. او با ابزار علم وخرد، بر جهان بدعت وجهالت ويرانگر خود فائق مى آيد وبا تهذيب وتزكيه نفس، هر چه بيشتر با خود وخداى خود آشنا شده، بر نفس پيروز مى گردد وبه كمال شايسته خود (عبوديت وبندگى) مى رسد. اين، يعنى: شكوفايى ظرفيت هاى روحى ومعنوى انسانى، فزونى حيرت انگيز ايمان وتقوا، فضيلت محورى، بالا بردن سطح دانايى وخرد ورزى ودر نتيجه، رسيدن به (بصيرت اخلاقى).
اين نظريه مبتنى بر نگرش چند بعدى وجامع به انسان وامور مختلف او بوده ودر صدد تبيين اين انگاره است كه انسان با روشن بينى پارسايانه واخلاق وايمان، مى تواند تمامى مسائل خود را سامان درست ببخشد ودر پرتو بصيرت واقعى، به خير مطلق وسعادت برين (قرب الهى وعبوديت) نايل آيد؛ چنان كه در روايت زيبايى آمده است: (الخير كلّه فى ذلك الزمان يقوم قائمنا ويدفع ذلك كله)؛(۱۷) (همه خيرها در آن زمان است؛ وقتى كه قائم ما قيام كند وزشتى ها را از ميان بردارد).
يكى از ابعاد مهم اين نظريه، تكيه بر فزونى دانايى وپارسايى انسان وتغيير وتحولات گسترده فرهنگى ودرونى در او وجامعه است. پى بردن به باطن وعمق پديده ها، به خصوص كاستى هاى اخلاقى ورذايل فردى واجتماعى، ومشاهدة واقعيات هستى وبايسته هاى اخلاقى وايمانى و... از دستاوردهاى اين نوع نگرش است. به عنوان نمونه بحث عدالت در عصر ظهور مؤلّفه اى مهم وفراگير است؛ به طورى كه در ابعاد مختلف زندگى محقق خواهد شد (حتى در ابعاد اخلاقى). براى اينكه انسان ها از مزايا وزيبايى هاى عدالت آگاه شوند، بايد با تمام وجود آن را درك كنند وبه عمق وژرفاى آن پى ببرند ودر واقع با دل وجان پذيراى آن باشند. به همين جهت در روايات آمده است: حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه واقعيت عدل را به تمام معنا براى مردم جلوه گر خواهد ساخت وآنان نيز با بصيرت خود، آن را مشاهده خواهند كرد: (فيريكم كيف عدل السيرة).(۱۸)
حتى در كنار اين مى توان به روايتى اشاره كرد كه خداوند بر وسعت بينايى وشنوايى مردم مى افزايد (اذا قام مدّالله لشيعتنا فى اسماعهم وابصارهم)؛(۱۹) اين وسعت بينايى، مى تواند علاوه بر امور ظاهرى، در امور معنوى وباطنى نيز كاربرد داشته باشد.
چرايى بصيرت اخلاقى
براى پاسخ به اين پرسش كه چرا فرض (بصيرت اخلاقى) در جهت تغيير وتحوّل رفتارها وگفتارها وپندارها در عصر ظهور مطرح شده وچرا توجه ويژه اى به رشد فكرى واخلاقى گشته است، چند انگاره ودليل را مى توان بيان كرد:
يك. كنه شناسى وپاسخ هاى چند سطحى
ابتدا بايد ديد ـ علم به خصوص فلسفه ـ به دنبال چيست؟ شناخت وجود؟ شناخت حقيقت؟ شناخت انديشه؟ شناخت تجربه؟ شناخت بودن؟ شناخت مشكل و...؟ پاسخى هم كه به دنبال آن مى گردد، چيست؟ به نظر مى رسد به جهت تعدد آرا وانديشه ها، هيچ وقت نتوان پاسخ روشن وقاطعى به آنچه كه بايد باشد، داد؛ زيرا پاسخ ها متفاوت ومتعدد ومشكلات وكاستى ها فراوان است... اين عدم رسايى وكارآمدى، نشان مى دهد كه بايد مسير دانش ها را عوض كرد وبه دنبال ريشه يابى واقعى مشكلات وكاستى ها بود؛ آن وقت متناسب با اين دريافت ها (كه ممكن است در سطوح مختلفى به ريشه وعلت آنها رسيد)، پاسخ هاى مختلف وچند سطحى ارايه كرد؛ يعنى، يك مشكل وپديده سياسى يا اجتماعى، ممكن است داراى ريشه ها وعوامل به وجود آورنده متعددى ـ آن هم در سطوح ومراحل مختلفى ـ باشد. ما بايد ابتدا براى هر سطح از اين عامل ايجادى، پاسخ هاى درخورى (كوتاه مدت، ميان مدت ومادى وصورى) ارائه بدهيم. آن گاه ريشه وعامل اصلى آن را يافته وپاسخ كامل، بنيادين وبلند مدتى براى رفع آن ارائه كنيم. اين (كنه شناسى) وپاسخ هاى چند سطحى است كه مى توان در آموزه هاى دينى، به خصوص آموزه هاى عرفانى، اخلاقى وسياسى، آن را مشاهده كرد وبه راه حل ها وپاسخ هاى روشن وبنيادين آن پى برد.
به عنوان مثال جنگ وكشتار يكى از پديده هاى مهم زندگى سياسى واز اساسى ترين مشكلات بشر است. در (كنه شناسى جنگ) ابتدا به عواملى چون اختلافات ژئو پوليتيكى (جغرافيايى)، تضادهاى نژادى، منفعت طلبى مادى واستعمار ديگران و... پى مى بريم. در اين سطح مى توان به كمك سازمان هاى فرا ملّى ويك سرى قواعد حقوقى، تا حدى جنگ را كنترل كرد. اما در سطح بعدى ما با روحيه استكبارى، زياده خواهى، افكار مازوخيستى، تجاوزگرى، سفاكى و... رو به رو هستيم كه پاسخ آن جهاد ومبارزه واستقامت واز بين بردن ظالمان وسفاكان است.
اما در سطح بالاتر به كنه اين مشكلات وناهنجارى ها پى مى بريم وآن عدم تهذيب انسان، قوت گرفتن خوى حيوانى وشيطانى، رشد اخلاق ذميمه (حرص وآز) ودورى از تعاليم دينى واخلاقى و... است.
در اين سطح به بايستگى تربيت وتعليم انسان، تزكيه وتهذيب او واز بين بردن رذايل اخلاقى وحاكميت ورع وتقوا پى مى بريم. اين همان چيزى است كه پيامبران براى آن مبعوث شده وصالحان وامامان براى آن تلاش كرده اند ومنجى موعود نيز براى تحقق آن ظهور خواهد كرد (يزكيهم ويعلمهم).
پس (كنه شناسى)، در صدد ريشه يابى واقعى مشكلات وكاستى هاى زندگى فردى واجتماعى بشر ويافتن سطوح مختلف عوامل به وجود آورنده اين مشكلات است. پس از پى بردن به كنه وريشه مشكلات، پاسخ هاى متناسب در سطوح مختلف ارائه مى شود؛ اما مهم ترين وبنيادى ترين پاسخ، پس از يافتن ريشه وكنه اصلى وواقعى مشكلات وپديده ها ارائه مى شود (نهايى ترين پاسخ ممكن).
يكى از علما وبزرگانى كه به دقت اين مسأله را مورد توجه قرار داده، امام خمينى است كه در اينجا به چند مورد از ديدگاه هاى ايشان دربارة ريشه وكنه ناراستى ها ومشكلات اشاره مى شود:
۱. حب دنيا
(ريشه تمام اختلافاتى كه فاقد هدف مشخص ومقدسى باشد، به حب دنيا بر مى گردد واگر در ميان شما هم چنين اختلافاتى وجود دارد، براى آن است كه حبّ دنيا را از دل بيرون نكرده ايد. مردان خدا كه حب دنيا را از دل بيرون كرده اند، هدفى جز خداوند ندارند، هيچ گاه با هم بر خورد نداشته، چنين مصايب ومفاسدى به بار نمى آورند. اگر تمام پيامبران الهى امروز در يك شهر گرد آيند، هرگز با هم دوييت واختلاف نخواهند داشت؛ زيرا هدف ومقصد يكى است. دل هاى همه متوجه به حق تعالى بوده، از حب دنيا خالى است).(۲۰)
۲. عدم تربيت وتزكيه
(... چنانچه خودمان را تربيت بكنيم، مشكلات مان همه رفع مى شود. همة مشكلات از اين است كه ما تربيت نشده ايم؛ يك تربيت الهى وتحت بيرق اسلام در نيامديم. به واقع همة اين كشمكش هايى كه شما ملاحظه مى كنيد، همه اين كارشكنى ها... همة اينها براى اين است كه تربيت در كار نيست، تزكيه نيست).(۲۱)
ونيز (گرفتارى همه ما براى اين است كه ما تزكيه نشده ايم، تربيت نشده ايم. عالم شدند، تربيت نشدند، دانشمند شده اند، تربيت نشده اند. تفكراتشان عميق است، لكن تربيت نشده اند... غايت بعثت اين تزكيه است. غايت آمدن انبيا اين تزكيه است ودنبالش آن تعليم).(۲۲)
۳. جهالت وفقر فرهنگى
(.... تمام گرفتارى هايى كه ما در طول مدت تاريخ داشتيم، بهره بردارى از جهالت مردم بوده است. جهالت مردم را آلت دست قرار داده اند وبر خلاف مصالح خودشان تجهيز كردند. اگر علم داشتند، علم جهت دار داشتند، ممكن نبود كه مخربين بتوانند آنها را به يك جهتى كه بر خلاف آن مسيرى است كه مسير خود ملت است، تجهيز كند. علم وسواد است آن جهتى كه بايد به او توجه كرد كه مى تواند ملت را از همه گرفتارى ها نجات بدهد).(۲۳)
علل ناراستى هاى قبل از ظهور
يكى از صاحب نظران تصويرى از انگيزه ها وعلل انحراف در جامعه پيش از ظهور را چنين ارائه كرده است:
۱. فرهنگ سازى ضد دينى از سوى دولت ها (ومكاتب) براى به انحراف كشاندن نسل هاى رو به رشد در مدارس ودانشگاه ها ونيز رسانه هاى ارتباط جمعى؛
۲. اعمال فشار از سوى حكومت ها براى وضع واجراى قوانين مخالف با عدالت اسلامى؛
۳. نياز مالى به طور عام ورقابت هاى سود جويانه به طور خاص كه باعث مى شود فرد براى رسيدن به ثروت به هر كارى دست بزند؛
۴. رقابت هاى كور اجتماعى وتجمل گرايى در مسكن ولباس واسراف در خوراك ونيز استفاده از امكانات مدرن به دليل راحت طلبى وفخر فروشى؛
۵. تحريك غريزه جنسى انسان ها در اشكال مختلف و....(۲۴)
با بررسى روايات مربوط به دوران قبل از ظهور، مى توانيم ريشه وكنه بسيارى از مشكلات وناهنجارى ها را در گزينه ها وانگاره هاى زير شناسايى كنيم:
۱. قساوت وناراستى قلوب
(هنگامى که مردم بر روى دل هاى درنده خوى خود جامة ميش بپوشند، دل هاى آنها از مردار گنديده تر واز خار، تلخ تر است) و(دل مرد را قساوت مى گيرد وهمانند بدنش مى ميرد) و(دل ها را قساوت مى گيرد، ديده ها خشک مى شود وتلاوت قرآن بر زبان ها سخت مى گردد).
۲. نبود حق وعدالت
(حق، مرده واهل حق رخت بر بسته است... جور وستم همه شهرها را فرا گرفته است) (رَأَيْتَ الْحَقَّ قَدْ مَاتَ وذَهَبَ أَهْلُهُ ورَأَيْتَ الْجَوْرَ قَدْ شَمِلَ الْبِلَاد)(۲۵) و(دل ها را قساوت مى گيرد وزمين پر از ستم مى شود). (ستم وتباهى فراوان ومنکر آشکار مى شود) (كَثُرَ الْجَوْرُ والْفَسَادُ وظَهَرَ الْمُنْكَر)(۲۶) و(زمين با جور وستم پيشوايان ظالم وگمراه مى ميرد) (بعد موتها بجور أئمة الضلال‏).(۲۷)
۳. كفر وتباهى جوامع
(زمين با کفر اهل آن مى ميرد) (بعد موتها بکفر اهلها) و(کافران... از مشاهدة فساد وتباهى جهان در پوست نمى گنجند) (رَأَيْتَ الْكَافِرَ فَرِحاً لِمَا يَرَى فِى الْمُؤْمِنِ مَرِحاً لِمَا يَرَى فِى الْأَرْضِ مِنَ الْفَسَاد)(۲۸) و(فاسق ترين مردمان بر آنان حکومت مى کند وپست ترين مردم، پيشوايان مى شوند. اشرار از ترس شرارت مورد احترام مى باشند وغنا وموسيقى علنى مى گردد. هر ملتى، ملت-هاى پيش را لعن مى کنند).
۴. مرگ انسانيت واوج شيطنت ابليس
(شيطان در نسوج بدنشان شرکت جسته، با خونشان آميخته وهمراه خون، در شريان هايشان حرکت مى کند. همواره انسان ها را به تهمت وافترا تشويق مى کند تا فتنه ها افق شهر ها را فرا گيرد...) و(اهل آن زمان گرگ شده وپادشاهان آنها درنده ومردم متوسط آنها خورنده وبينوايان آنها چون مردگان افسرده باشند) (وكَانَ أَهْلُ ذَلِكَ الزَّمَانِ ذِئَاباً، وسَلَاطِينُهُ سِبَاعاً، وأَوْسَاطُهُ أُكَّالًا، وفُقَرَاؤُهُ أَمْوَاتا)(۲۹).
(زمانى بر امت من مى آيد که در آن زمان درون آنها پليد مى شود؛ ولى ظواهر آنها به طمع دنيا آراسته مى گردد).
۵. ضعف ايمان ودين دارى
(دل ها از ايمان تهى مى گردد ومؤمن در ميان آنان به هر گونه ذلت وخوارى دچار مى شود) (قُلُوبُهُمْ خَالِيَةٌ مِنَ الْإِيمَان‏)(۳۰) و(مردم از دين خدا دسته دسته بيرون مى روند، آن چنان که دسته دسته به آن داخل شده اند) (سَيُخْرِجُونَ أَقْوَاماً مِنْ دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجا).(۳۱) (اهل زمانه دگرگون مى شوند... دل ها را شک وترديد فرا مى گيرد. رشته دين از گردن آنها خارج مى شود وپيوند آنها با دين قطع مى گردد).
۶. نبود اخلاق ومعنويت
(نمازها تباه مى شود)و انسان ها(به دنبال شهوت ها رفته واز هواى نفس پيروى مى کنند) (إِضَاعَةَ الصَّلَاةِ واتِّبَاعَ الشَّهَوَاتِ)(۳۲) وخودپرستى در اعماق دل ها، نفوذ کرده آن سان که سمومات در بدن ها نفوذ مى کند (وباعث مرگ مى شود) (دَبَّ الْكِبْرُ فِى الْقُلُوبَ كَدَبِيبِ السَّمِّ فِى الْأَبْدَان‏)(۳۳). (راستى ودرستى، کمياب ونادر مى شود ودروغ همه جا را فرا مى گيرد) و....
۷. كم رنگ شدن خردورزى ودانايى
(ضلالت وگمراهى فراوان مى شود وهدايت کمياب مى گردد) و(زمانى ظاهر مى شود که علم (واقعى) رخت بر مى بندد ونادانى ظاهر مى شود) (يَكُونُ ذَلِكَ إِذَا رُفِعَ الْعِلْمُ وظَهَرَ الْجَهْل).(۳۴) (جهالت بر سرير قدرت مى نشيند وزنگ باطل پس از يک دوره سکوت به صدا در مى آيد. مردم براى کارهاى ناشايست دست برادرى به يکديگر مى دهند) (أَخَذَ الْبَاطِلُ مَآخِذَهُ ورَكِبَ الْجَهْلُ مَرَاكِبَه‏)(۳۵) و....
با بررسى اين موارد ما به صراحت در مى يابيم كه مشكل اساسى وهميشگى بشر، در همة ابعاد زندگى فردى واجتماعى اش، وجود خلأ (اخلاق) است. مشكل بشر، فقر دانش نيست؛ فقر اخلاق وعدم پيوند علم وعقل با اخلاق انسانى است. يك نگاه گذرا كافى است تا اين حقيقت را اثبات نمايد كه سوختن صدها ميليون انسان جهان سومى در ورطه هاى فقر، اعتياد، بيمارى هاى مدرنى چون ايدز و... عاملى جز خلأ اخلاق ندارد. اخلاق ضرورتى است كه خلأ آن در ميان همه جوامع احساس مى شود؛ اما اين آتش افتاده به جان انسان هاى مستضعف، بيشتر معلول فقر اخلاقى در ميان جوامع پيشرفته وبه ويژه رهبران وسردمداران آنها است.
انسان بدون اخلاق وتربيت واقعى وبدون شكوفايى استعداد هاى درونى وابعاد روحى وفطرى؛ يعنى، انسان فاقد همه چيز. هر چه پيشرفت علم وصنعت بيشتر باشد، نياز به رعايت اخلاق شديد تر مى شود.(۳۶)
پس از شناخت اين ريشه ها وعوامل است كه مى توان تصويرى واقع بينانه از عصر ظهور وپاسخ هاى متناسب براى رفع مشكلات وراه حل هايى چند سطحى براى اداره امور ـ كه در روايات به صراحت به پاره اى از آنها اشاره شده است ـ به دست آورد.
دو. فرا رسايى چند بعدى (كمال نهايى وكمالات فرعى)
كمال (فرا رسايى)، عبارت از صفتى است كه بر رشد وجودى يك موجود يا پيدايش صفت مناسب در موجود، اطلاق مى شود... در جهان طبيعت هر موجودى در جست وجوى آن است كه به كمال نهايى ولازم وجودى اش نايل شود. كمال نهايى هر موجودى، عبارت از رسيدن او به آخرين درجة وجوديش اش مى باشد. انسان قبل از آنكه تهذيب نفس كند وبه ظهور فعلى فضايل بپردازد تا به كمال برسد؛ بايد به كمال نهايى اش عالم وآگاه باشد تا شرايط لازم جهت رسيدن به آن را فراهم آورد. البته براى رسيدن به اين كمال نهايى، بايد از معبرها وگذرگاه هايى عبور كند وبه كمالات مختلفى ـ كه نقش واسطه اى دارند ـ دست يابد.
تكامل وتعالى فراگير، همواره مورد توجه وخواست انسان بوده ورسيدن به كمال وسعادت، آرمان هميشگى او بوده است. با اين حال يكى از مجهولات او اين است كه كمال انسان در چيست؟ در اين رابطه ديدگاه هاى گوناگونى وجود دارد؛ مانند:
۱. كمال انسان در ترقى عقلانى است كه از راه علم وفلسفه حاصل مى شود.
۲. كمال انسان در برخوردارى هر چه بيشتر از لذايد مادى است. براى رسيدن به آن بايد با ابزار علم وتكنيك، از منابع وثروت هاى طبيعى استفاده كرد تا زندگى مرفه تر ولذت بخش ترى فراهم آيد.
۳. كمال انسان در ترقيات معنوى وروحانى است كه از راه رياضت ها ومبارزه با لذايذ مادى حاصل مى شود.
۴. كمال انسان در برخوردارى دسته جمعى از مواهب طبيعى است وبراى رسيدن به آن، بايد در راه رفاه همه طبقات اجتماع كوشيد.
۵. كمال انسان در رشد عقلانى واخلاقى است كه از راه تحصيل علوم وكسب ملكات فاضله به دست مى آيد و....
بر اساس ايات وروايات، كمال اصلى ونهايى انسان، (قرب ولقاى الهى) است. كمال حقيقى او، همان مقام قرب پروردگار است وساير كمالات بدنى وروحى، همه مقدمه وابزار رسيدن به چنين مقامى هستند. هدف وغايت زندگى وتاريخ بشرى خدا است وبايد همچنين باشد (الى الله عاقبة الامور). فرجام تاريخ، كمال همه جانبه انسان ها در همه ابعاد وزمينه ها است؛ هر چند جوامع انسانى شاهد زوال وانحطاط وفروكاهيدگى معنوى بوده است.
پس مطلوب نهايى، وابستگى به موجودى بى نهايت كامل؛ يعنى، قرب خداى متعال است. در اين مقام است كه انسان ارتباط كامل خود را با آفريدگار مى يابد وخود را متعلق ومرتبط به او؛ بلكه عين تعلق وربط به او مشاهده مى كند ودر برابر او براى خود هيچ نوع استقلال واستغنايى نمى بيند. ودر اين مرتبه است كه همة اشياء را قائم به ذات اقدس الهى مى بيند وعلم حضورى به حقايق هستى پيدا مى كند وبه اندازة ظرفيت وجودى خود، از انوار جلال وجمال الهى، بهره مند مى شود وميل فطرى او به شناختن حقايق هستى ارضا مى گردد.
همچنين در اين مرتبه است كه به سرچشمة قدرت بى نهايت راه مى يابد ودر اثر ارتباط با آن، توان انجام هر كارى را كه در تير رس خواست واراده اش قرار گيرد، پيدا مى كند وميل قدرت طلبى او اشباع مى شود.
ونيز در اين مرتبه است كه مى تواند بالاترين درجة محبت را به والاترين محبوب ها پيدا كند وبه نهايت قرب ونزديكى ووصول وارتباط حقيقى به او نايل آيد ودر نتيجه به بهترين وپايدارترين لذت ها دست يابد (فى مقعد صدق عند مليك مقتدر).(۳۷)
اين كمال نهايى، مراد ومطلوب انسان هاى كامل ومبدأ ومقصد اعلاى حركت تكاملى بشر واساس تعاليم پيامبران بوده است؛ ولى تحقق كامل آن (يعنى رسيدن انسان به كمال نهايى خود در اين دنيا) آن هم در ابعاد بسيار وسيع وگسترده، تنها در عصر ظهور خواهد بود.
راه رسيدن به اين كمال بنيادين (قرب الهى وعبوديت)، گذر از كمالات مختلف است؛ يعنى انسان ابتدا به يك سرى كمالات فرعى (غير اصلى) نايل مى شود، آن گاه از طريق اين كمالات واسطه اى (كمال خلقى، كمال عقلى وكمال اجتماعى)، به كمال مطلق دست مى يازد. انسان خرد ورز مهذّب، مى تواند به عبوديت وقرب الهى نايل شود وخود را در مدار هستى وفرجام تاريخ قرار دهد؛ اين انگاره در فلسفه متعالى تاريخ ونظريه (دولت اخلاقى مهدوى) مورد بحث وبررسى قرار گرفته است(۳۸) وما در اينجا تحت عنوان (بصيرت اخلاقى) مطرح كرده ايم. آنچه كه انسان را به اين كمال رهنمون مى سازد، تعليم وآموزش جهت دار (كمال فكرى) وتربيت در راستاى تحقق فضايل انسانى واجتناب از رذايل اخلاقى (كمال اخلاقى) است كه بدين وسيله فرد به كمال مطلق مى رسد. عقل عالى ترين معرفت انسان را ـ كه با روح انسانى همسان است ـ ملاحظه كرده وبا توجه به اينكه كمال انسانى در بالا رفتن مرتبة آن معرفت است، حكم مى كند كه كمال نهايى در نيل به عالى ترين معرفت شهودى است كه در پس حركت به سوى شهود مطلق، وجود مطلق وكمال مطلق حاصل مى شود؛ چنان كه قرآن مى فرمايد: (يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِى إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً فَادْخُلِى فِى عِبَادِى وَادْخُلِى جَنَّتِى(۳۹) (اى نفس آرامش يافته! به سوى پروردگارت باز اى كه تو خشنود واو راضى از تو است...). نفس مطمئنه، عبارت است از وصال روح انسانى به حقيقت مطلق كه پروردگار عالم است واخلاق اسلامى اين وظيفة خطير را بر عهده دارد كه در انسان قابليتى جهت نايل شدن به رشد انسانى به وجود آورد تا خداوند متعال بر كمال وجودى او بيفزايد.(۴۰) پس بدون تزكيه وتهذيب نفس وتعليم وحكمت آموزى، نمى توان به آن كمال واقعى ونهايى دست يازيد.
بر اساس بعضى از روايات وتفاسير ويافته هاى عقلى وتجربى بشر، اين (وصال موعود) وفرا رسايى (كمال) واقعى، با ظهور حضرت مهدى وتشكيل حكومت جهانى وقوع خواهد يافت وانسان از طريق كمالات فرعى (رشد فكرى واخلاقى واجتماعى)، به كمال نهايى (قرب الهى وعبوديت) خواهد رسيد.
در ديدگاه متفكرانى چون علامه طباطبايى وشهيد مطهرى نيز پيوند كاملى ميان كمال نهايى بشر با عصر ظهور مهدوى بر قرار شده وشكوفايى ارزش هاى انسانى مورد تأكيد قرار گرفته است. صاحب الميزان مى گويد:
(به حكم ضرورت، آينده جهان روزى را در بر خواهد داشت كه در آن روز جامعه بشرى، پر از عدل وداد شده وبا صلح وصفا، همزيستى نمايد وافراد انسانى غرق فضيلت وكمال شوند. البته استقرار چنين وضعى به دست خود انسان خواهد بود ورهبر چنين جامعه اى، منجى جهان بشرى وبه لسان روايات مهدى خواهد بود...).(۴۱)
استاد مطهرى نيز مى نويسد:
(... انسان تدريجا از لحاظ ارزش هاى انسانى به مراحل كمال خود؛ يعنى، مرحلة انسان ايده آل وجامعة ايده آل نزديك تر مى شود تا آنجا كه در نهايت امر حكومت عدالت؛ يعنى، حكومت كامل ارزش هاى انسانى ـ كه در تعبيرات اسلامى از آن به حكومت مهدى تعبير شده است ـ مستقر خواهد شد واز حكومت نيروهاى باطل وحيوان مآبانه وخود خواهانه وخودگرايانه اثرى نخواهد بود).(۴۲)
در روايات به صراحت به اين تكامل فراگير ومطلق بشر (عبوديت وبندگى) اشاره شده است: (الملك للرحمن اليوم وقبل اليوم وبعد اليوم ولكن اذا قام القائم لم يعبد الا الله عزوجل)(۴۳)؛ (پادشاهى (وحاكميت) براى خداست امروز، ديروز وفردا؛ اما زمانى كه قائم عليه السلام قيام مى كند، جز خدا عبادت نمى شود). و(ابشروا بالمهدى... يملأ قلوبُ العباد عبادةً ويسعهُم عدلُه)؛(۴۴) (بشارت باد به)آمدن(مهدى! او دل هاى بندگى را با عبادت واطاعت پر مى كند وعدالتش همه را فرا مى گيرد) ونيز: (فلا يبقى فى الارض معبود دون الله عزوجل من صَنَم ووَثَنٍ وغيره الا وقعت فيه نارٌ فاحترق)؛(۴۵) (جز خداوند بلند مرتبه، هر معبودى كه در زمين باشد؛ اعم از بت هاى بى جثه با صورت وبى صورت وجز آن، آتش گرفته، مى سوزد).
سه. بايستگى انقلاب هنجارى
انسان موجودى تربيت پذير وقابل تغيير ورو به رشد وبالندگى است. بدين جهت حركات وصفات او، مورد توجه مكاتب اخلاقى، عرفانى وتربيتى بوده است وپيامبران نيز بيشترين تلاش وهمت خود را مصروف تغيير رفتارها وعادت ها وپندارهاى مردم كرده اند؛ يعنى، مردم يك سرى عادت ها ورفتارهاى نابهنجار ومشكل سازى دارند كه هم در سطح فردى وهم در سطح اجتماعى، منشأ بسيارى از كاستى ها، ناملايمات، تخريب ها وتحقيرها است. بعضى از اين اعمال وعقايد، چنان باطل ومخرّب است كه تبديل به رذيلة اخلاقى، باورهاى غير انسانى وعادت هاى ناپسند مى شود وتغيير ودگرگونى آنها، نياز به مجاهدت هاى گستردة تبليغى وتربيتى وپرورش ويژة فكر وحكمت آموزى دارد. رسول گرامى اسلام، ساليان متمادى به تزكيه وتعليم مردم پرداخت وتوانست با ارشادات وهدايت گرى هاى خود، تا حدودى مردم وجامعه آلوده را پاكيزه سازد ودگرگونى شگفتى در عادت ها وصفات ناپسند اخلاقى آنها ايجاد كند. اين مسأله نشان مى دهد كه براى اصلاح فرد وجامعه وتغيير رويكردها، بينش ها ومنش هاى ناسالم وويرانگر، نياز به يك انقلاب اساسى وبنيادى در افكار وعقايد واخلاق دارد. اين انقلاب بيشتر مى تواند ماهيت ارزشى، اخلاقى وفرهنگى داشته باشد؛ يعنى، تغيير ودگرگونى بايسته واثر گذارى كه انسان را به سرشت وفطرت پاك خود برگرداند، سيرت وباطن او را پاك سازد ورذايل اخلاقى وملكات غير فاضله را به مكارم اخلاقى وملكات انسانى تبديل كند. اين (انقلاب هنجارى) هم مى تواند در سطح فردى باشد وهم در سطح اجتماعى؛ هم در سطح فكرى وعلمى باشد وهم در سطح اخلاقى ومعنوى و... بدون اين انقلاب گسترده وفراگير فرهنگى، اصلاح بشر، امكان پذير نيست. كانت ـ متفكر اخلاقى غرب- نيز به اين نكته اشاره كرده است:
(اصلاح اخلاقى انسان، مستلزم وقوع يك انقلاب اساسى در شخصيت وروحية او است؛ يعنى، انقلاب در شيوة تفكر ونحوة ارزش گذارى او در امور زندگى وبا صرف اصلاح خلق وخو، بهبود اخلاقى حاصل نمى شود).(۴۶)
انقلاب هنجارى مذكور، به طور كامل وگسترده در عصر ظهور صورت خواهد گرفت وبر اساس روايات تأثيرات شگرفى بر منش ها وبينش هاى مردم خواهد نهاد. اين دگرگونى به دست امام مهدى عجل الله تعالى فرجه خواهد بود كه بر اساس نظام امامت، كار اصلاح وهدايت گرى مردم را بر عهده دارد وجهت بهبود همة امور، به تربيت اخلاقى آنان همت مى گمارد وبه دست الهى خود، فكر واخلاق مردم را تغيير داده وآنها را كامل مى كند. اين انقلاب هنجارى، بيشتر ماهيت فرهنگى واخلاقى دارد كه منجر به (بصيرت اخلاقى) وشكوفايى انسانى مى شود. در روايات به اين مساله اشارات روشنى شده است؛ از جمله مى فرمايند:
(... ان يصلح امة بعد فسادها(۴۷))؛ (او اين امت را پس از آنكه تباه وفاسد شده اند، اصلاح مى كند).
(... يحيى الله عزوجل بالقائم بعد موتها بكفر اهلها)(۴۸)؛ (خداوند زمين را به دست قائم زنده واحيا مى گرداند؛ بعد از آن كه زمين با كفر ساكنانش مرده باشد).
و(سلك بكم مناهج الرسول فتداويتم من العمى والصمّ والبكم)(۴۹)؛ (شيوه پيامبر خدا را در پيش مى گيرد وشما را از كورى، كرى وگنگى (بيمارى هاى روحى واخلاقى) نجات مى دهد) و....
گفتنى است علت طرح اين فرضيه (بايستگى انقلاب هنجارى در عصر ظهور)، وجود فساد وتباهى اخلاقى فراگير وفزاينده واضطراب فكرى وعقيدتى عميق در آخر الزمان (پيش از قيام منجى موعود) است كه در روايات به آنها اشاره شده است؛ يعنى، بسيارى از انسان هاى ماقبل ظهور، افرادى غير اخلاقى، دين گريز، اهل جور وفساد، از خود بيگانه وداراى زندگى سطحى وفرومايه هستند. اين كژتابى هاى اخلاقى وفكرى، منجر به شيوع نفاق والحاد، قساوت وبى رحمى، تجاوز وجنايت هاى بى رحمانه وظلم وجور بى رويه و... مى شود. پيامد اين همه ناهنجارى وسطحى نگرى، جنگ ها، فقرها، ناامنى ها، قتل ها، هوس بازى ها، بى دينى ها و...است وراه ر هايى از همة آنها، (انقلاب بزرگ اخلاقى وفكرى) است؛ يعنى، تحولات گسترده، سريع وبنيادين در رفتار وبينش مردم. اگر اين انقلاب هنجارى رخ ندهد، بيشتر مشكلات وكاستى ها باقى مانده وامور بشر در دست مفسدان، زر سالاران وزورمندان خواهد بود.
برآيند پژوهش
رويكرد پژوهشى ونظرى ما در نگارش اين مقاله، توجه به امكان پرورش وشكوفايى كمال گرايانه انسان در پرتو رشد جامع فكرى واخلاقى است. اين نگره مى تواند براى همة جوامع وهمة اعصار، كاربردى بوده وتأثير گذار باشد؛ همان گونه كه زمان بعثت نبوى، عصر تعليم وتربيت نفوس وتزكيه وخرد پرورى بوده است. بعد كامل اين رويكرد (بصيرت اخلاقى) است كه در دوران ظهور منجى موعود عجل الله تعالى فرجه، جلوه گر ومتلألؤ خواهد شد.
اگر انسان از بصيرت اخلاقى وتعليم وتربيت متعالى وصحيح برخوردار باشد وواقعاً الهى بار آيد ودر رأس امور قرار گيرد، مى تواند جامعه را به سوى كمالات انسانى والهى سوق دهد وافراد جامعه را از هلاك شدن وفرو رفتن در انحرافات اخلاقى وفساد اجتماعى نجات دهد وجامعه اى را به وجود آورد كه الگوى بشريت وجوامع ديگر قرار گيرد. اين بصيرت اخلاقى (روشن بينى خردورزانه وپرهيزگارانه)، در سايه تربيت اخلاقى (تربيت ايمانى وقدسى) ورشد وشكوفايى خرد انسانى حاصل مى شود.
هدف از تربيت اخلاقى، دعوت مردم به اخلاق وفضيلت گرايى وتزكيه نفس از رذايل است. هدف اين است كه انسان خود را اداره كند؛ تمايلات وهواهاى نفسانى را تحت كنترل درآورد واز آنچه غير منطقى وغير عقلانى است، دور گردد. در برنامه هاى تربيتى متعالى، به رشد اخلاقى انسان، سخت توجه شده ودر واقع تعليم وتربيت جزء تربيت اخلاقى شمرده شده وقرآن بر اين رسالت خطير تأكيد كرده است. اين بدان جهت است كه بزرگ ترين دشمن آدمى، نفس او است؛ زيرا اين دشمن به مركز فرماندهى وهدايت انسان؛ يعنى، عقل او دسترسى دارد وبا تخريب اين مركز، زندگى جاودانه او را در معرض تباهى وشقاوت قرار مى دهد وبه خسران وزيان هميشگى گرفتار مى سازد... نخستين گام براى رهايى از اين وضعيت، گشودن زنجيرهايى است كه دست وپاى عقل را بسته وآن را در حصار خود گرفتار آورده است. اين فرآيند زنجير گشايى ومانع زدايى وآزاد سازى عقل، تزكيه نفس ناميده مى شود ونتيجة آن بصيرت اخلاقى است.
با مراجعه به قرآن وروايات در مى يابيم كه سرچشمة آفت ها ورذايل وتمامى گناهان، يكى از امور ذيل است: پيروى از هواى نفس، جهل، دلبستگى به دنيا، متابعت از شيطان، كفر ونفاق؛ چنان كه مى فرمايد: (از هوا وهوس پيروى نكنيد كه از حق منحرف مى شويد).(۵۰)
اين عوامل فساد زا وآلوده كننده، همواره باقى است تا اينكه انسان در هر ردة سنى وفكرى، به تربيت واقعى برسد. از جمله ويژگى هاى انسان، تربيت پذيرى او است؛ چرا كه وى بر خلاف ساير موجودات، به دليل برخوردارى از اراده واختيار، توان آن را دارد كه تربيت شود ودر واقع اساس بعثت پيامبران تربيت انسان بوده است. پس بايد اين قابليت در انسان وجود داشته باشد تا خداوند انبيا را براى پرورش آن مبعوث فرمايد.
طرح وبرنامه اى كه در اسلام براى تعليم وتربيت ورشد وتكامل انسان ارايه مى شود، برنامه اى است دقيق وجامع وعملى وعينى كه آفريدگار جهان براى وى تنظيم كرده است وپيام آوران خدا، مبلّغ ومجرى آن هستند. راهبردهاى اسلام براى انسان سازى وجامعه سازى، در ميدان عمل وآزمون، قرين موفقيت بوده وانسان هاى بى شمارى را به كمال ووالايى رسانده است ومى تواند براى بشريت، ره توشه سعادت باشد.(۵۱) رمز اين كاميابى تربيتى واصلاحى، توجه اسلام به همة ابعاد انسان، به خصوص بعد روحى وعقلى او است. اين برنامه از سوى خداوند متعال وبه وسيله پيامبر اكرم صل الله عليه وآله ابلاغ شده وبه دست امام زمان عجل الله تعالى فرجه به طور كامل تحقق خواهد يافت.
البته نظام تربيتى، با فرض واقع بينانه بودن، هر گاه فاقد برنامة عملى وضمانت اجرايى باشد، در ميدان عمل ناكام خواهد ماند؛ به ويژه در مسائلى كه با عواطف واميال انسان سر وكار دارد ودر نتيجه به كشمكش وتضاد درونى كشيده مى شود. پشتوانة نظام تربيتى اسلام، ايمان وحبّ خدا وعامل خوف ورجا وعمل صالح است كه مؤمن از روى معرفت وعشق به حق و... انجام مى دهد ودر اين ميان عبادات از نقش مداوم وموثرى در تكميل وتهذيب نفوس برخوردارند. در اين نظام واقع بينانه، رشد فكرى وعقلى انسان، در كنار تزكيه وتهذيب نفس جايگاه ويژه اى دارد.
براى دستيابى به اين رشد وبالندگى معنوى وعقلى در روايات ومنابع معتبر دينى، سازوكارها ومكانيسم هاى بيان شده وعصر ظهور، دوران شكوفايى وتعالى انسان در همه زمينه ها دانسته شده است. در پژوهش ديگرى، اين سازوكارها، مورد بررسى قرار خواهد گرفت.
 

 

 

 

 

پى نوشت ها:

ــــــــــــــــــــــ

(۱) مختار امينيان، مبانى اخلاق اسلامى، ص ۱۸.
(۲) خواجه عبدالله انصارى، شرح منازل السائرين، ص ۱۸۹.
(۳) عباس كى منش، پرتو عرفان، ج۱، ص ۲۴۰.
(۴) شرح منازل السائرين، ص ۱۹۲.
(۵) حسين بحرانى، سلوك عرفانى (ترجمه الطريق الى الله)، ص۶۴.
(۶) سيدجعفر كشفى، تحفة الملوك، ج۱، ص۷۸.
(۷) قطب الدين راوندى، الخرائج والجرائح، ج۲، ص ۸۴۱؛ محمد تقى مجلسى،بحار الانوار، ج۵۲، ص ۳۳۶.
(۸) قندوزى حنفى، ينابيع المودة، ج۲، ص ۵۸۸.
(۹) سيد جعفر كشفى، تحفة الملوك، ج۱، ص ۷۸.
(۱۰) مفردات راغب، ص ۸۸۹.
(۱۱) اعراف (۷)، آيه ۱۵۷.
(۱۲) جمعه (۶۲)، آيه ۲.
(۱۳) نهج البلاغه، خطبة ۳۳.
(۱۴) ژان پياژه، تربيت به كجا ره مى سپرد، ترجمه منصور وديگران، ص ۵۳.
(۱۵) نصير الدين طوسى، اخلاق ناصرى، ص ۱۴۲.
(۱۶) محمد تقى جعفرى، نقد وتفسير وتحليل مثنوى، ج۷، ص ۲۷۲.
(۱۷) شيخ طوسى، كتاب الغيبة، ص ۴۳۷.
(۱۸) نهج البلاغه، خطبه ۱۳۸.
(۱۹) كلينى، كافى، چ۸، ص ۳۴، ج۳۲۹.
(۲۰) امام خمينى، جهاد اكبر، ص ۳۰.
(۲۱) صحيفه نور، ج۱۳، ص ۲۶۷.
(۲۲) همان، ج۱۴، ص ۲۵۴.
(۲۳) همان، ج ۱۳، ۳۳۱.
(۲۴) سيد محمد صدر، تاريخ پس از ظهور، ص ۴۵۶.
(۲۵) كلينى، كافى، ج۸، ص۳۶.
(۲۶) مجلسى، بحارالانوار، ج۵۱، ص۷۰.
(۲۷) نعمانى، الغيبه، ج۲، ص۱۷.
(۲۸) كلينى، كافى، ج۸، ص۳۸.
(۲۹) مجلسى، بحارالانوار، ج۳۴، ص۲۳۹.
(۳۰) همان، ج۵۲، ص۲۶۲.
(۳۱) همان، ج۲۴، ص۲۱۹.
(۳۲) همان، ج۶، ص۳۰۵.
(۳۳) همان، ج۵۲، ص۲۶۲.
(۳۴) همان، ج۵۱، ص۷۰.
(۳۵) همان، ج۳۴، ص۲۳۹.
(۳۶) ر. ك: علم اخلاق اسلامى، ج۱، ص ۴۲، آشنايى با اخلاق اسلامى، ص ۱۵.
(۳۷) ر.ك: محمد تقى مصباح يزدى، خود شناسى براى خودسازى، ص۲۰ و۴۱.
(۳۸) ر. ك: نگارنده، آينده جهان، صص ۵۳- ۵۶ و۲۳۲-۲۳۷.
(۳۹) فجر (۸۹)، آيه ۲۷ تا آخر.
(۴۰) ر. ك: امين زاده، اخلاق اسلامى، ص ۳۷.
(۴۱) محمد حسين طباطبايى، شيعه در اسلام، ص ۳۰۸.
(۴۲) مرتضى مطهرى، قيام وانقلاب مهدى، ص ۴۱.
(۴۳) شرف الدين حسينى، تاويل الآيات الظاهرة، ص ۳۶۱.
(۴۴) شيخ طوسى، كتاب الغيبة، ص۱۷۹.
(۴۵) شيخ صدوق، كمال الدين، ج۱، ص۳۳۱.
(۴۶) ايمانوئل كانت، دين در محدودة عقل تنها، ص ۳۰، (مقدمه).
(۴۷) على بن عيسى اربلى، كشف الغمة، ج۲، ص ۴۷۳.
(۴۸) سيد هاشم بحرانى، المحجة فى ما نزل فى القائم الحجة، ص ۱۱۲.
(۴۹) كلينى، كافى، ج۸.
(۵۰) نساء (۴)، آيه ۱۳۵.
(۵۱) براى مطالعه بيشتر در اين زمينه ر.ك: آيين خردپرورى، ص۲۵۲؛ آيين تزكيه، ص۱۰۷و ۲۵۳؛ مجله تربيت اسلامى، شماره هاى ۲و۳و۴.

رتبه رتبه:
  ۰ / ۰.۰
نظرات
بدون نظرات

نام: *
كشور:
ايميل:
متن: *
بررسی کاربر: *
إعادة التحميل
 
شبكة المحسن عليه السلام لخدمات التصميم